اگر امام حسین(ع) با یزید بیعت می کرد چه می شد؟
حجت الاسلام والمسلمین قربانعلی فصیحی غزنوی، استاد حوزه و دانشگاه پاسخ می دهد: برای روشن شدن پاسخ از پرسش فوق، توجه به چند نکته ضروری مینماید...
نکته اول: بر اساس اسناد و شواهد تاریخی، امام حسین (ع) بنای جنگ با یزید و یزیدیان را نداشته است. از امام (ع) درخواست شده بود که با حاکمیت یزید بن معاویه بیعت کند و امام از آن بیعت سرباز زده است.
«معنای شایع و مصطلح «بیعت» در قرآن، سنّت، تاریخ، کلام و فقه سیاسی اسلام، عقد و پیمانی است که فرد بیعتکننده با امام، حاکم یا شخصی دیگر میبندد تا در موضوعی خاص یا بهطور عام مطیع و فرمانبردار وی بوده به مفاد تعهّد خود ملتزم و وفادار بماند.» (مکارم، انوار الفقاهه: کتاب البیع، ج ۱، ص ۵۱۷)
وقتی نامه یزید به فرماندار مدینه رسید بهسرعت به دنبال امام حسین فرستاد و امام حسین (علیهالسلام) نیز به سی نفر از جوانان حزباللهی جریان را اطلاع دادند و فرمودند که سلاحهای خود را در زیر لباس پنهان کنند و با ایشان به فرمانداری بروند چراکه ایشان هرگز حاضر به بیعت کردن با یزید نبودند و فرمودند: «مِثْلِی لَا یُبَایِعُ مِثْلَهُ»(اللهوف، ص۲۲) یعنی مانند من حسین با مثل یزید بیعت نمیکند. حضرت نفرمودند که من با یزید بیعت نمیکنم، بلکه قانون کلی را یادآور شدند؛ هر کس مثل من و در خط من باشد با مثل یزید بیعت نمیکند.
بنابراین درحرکت و قیام امام حسین (ع) بنای جنگ نبوده است تا مسئله صلح مطرح شود.
نکته دوم: ازنظر مفهوم شناسی، واژگان: «جهاد»، «قتال»، «قیام»، «خروج»، هرکدام بار معنایی خاصی دارند.
جهاد، مفهوم گسترده دارد. جهاد، شامل هر نوع کوششی میشود که تقویت حق و تضعیف باطل و اقامهی حق و دفع باطل را داشته باشد. از روشنگری و بینات گرفته تا فریادگری و افشاگری و امربهمعروف و نهی از منکر تا پنهانکاری و تقیه و نفوذ در دل دشمن تا قتال و جنگ و قیام و رویارویی و خروج و درگیری.
قتال هرگونه جنگ و کشتار را دربر میگیرد، درحالیکه قیام هرگونه رویارویی و برخورد را در برمیگیرد، خواه کشتاری در آن باشد و یا نباشد؛ و خروج، هر نوع عصیان و سرکشی و زیر بار نرفتن و برخورد و به هم ریختن سازمان و تشکیلات و نظام را شامل میشود.
امام حسین (ع) از واژه «خروج» استفاده کرده است. در وصیتنامه خود به برادرش محمد بن حنفیه مینویسد: انی لم اخرج اشرا و لا بطـرا و لا مفسدا و لا ظالما و انما خرجت لطلب الاصلاح فی امه جدی (ص) ارید ان امر بالمعروف و انهی عن المنکر و اسیر بسیره جدی و ابی علی ابن ابی طالب (ع)؛ خروج و قیـام من از روى سرکشى و خوشگذرانی و فساد و ظلم نیست، تنها براى اصلاح در امت جدم (ص) قیام کردم و میخواهم به معروف امر کنم و از منکر بازدارم و به سیره جدم (ص) و پدرم على بن ابیطالب عمـل کنم.(بحارالانوار، ج ۴۴، ص ۳۲۹)
بنابراین، حرکت امام حسین (ع)، حرکت اصلاحطلبانه و از نوع «قیام» و «خروج و عصیان» بوده است.
شفقنا: اگر امام حسین با یزید بیعت میکرد چه اتفاقی میافتاد؟
فصیحی غزنوی: همانگونه که اشاره شد، امام حسین (ع) قاطعانه بیعت با یزید را رد کرده و فرمود: «مِثْلِی لَا یُبَایِعُ مِثْلَهُ»؛ مانند من حسین با مثل یزید بیعت نمیکند. (اللهوف، ص۲۲) اسناد و شواهد تاریخی نشان میدهد، امام حسین (ع) در برابر حکومت یزید، دو راه بیشتر نداشت: ۱٫ قیام؛ ۲٫ بیعت.
پیامد قیام، شهادت و یا تشکیل حکومت بود و نتیجه بیعت، ذلت و نابودی اسلام. امام (ع) قیام را انتخاب کرد و هدف خود را امربهمعروف و نهی از منکر اعلان نمود و بارها از نابودی دین و ظهور بدعت، سخن گفت و خطرات امویان را گوشزد کرد. از سوی دیگر، همگان را نیز به قیام علیه یزید و ستم گران فراخواند.
نتیجه قیام امام حسین (ع) احیای اسلام، انقراض حکومت اموی و نهادینه کردن فرهنگ عزتمندی بود.
آثار منفی بیعت با یزید
بیعت امام (ع) با یزید، چند اثر و نتیجه منفی را در برداشت که به برخی از آنها اشاره میشود:
۱٫ به رسمیت شناختن حکومت نامشروع یزید
بیعت امام با یزید دو فایده برای حکومت داشت: یکی، زمینه بیعت دیگران را فراهم میکرد و دوم، موجب مشروعیت حکومت یزید میشد و زمینه موروثی شدن حکومت امویان را آماده مینمود.
به فرموده استاد شهید مطهری: «گذشته از مفاسد دیگر، دو مفسده در بیعت این آدم بود که حتی در مورد معاویه وجود نداشت: یکی، بیعت با یزید، تثبیت خلافت موروثی [امویان ] از طرف امام حسین (ع) بود؛ یعنی مسئله خلافت یک فرد نبود؛ مسئله خلافت موروثی مطرح بود. مفسده دوم مربوط به شخص خاص یزید بود…» (حماسه حسینی، ج ۲، ص ۲۰٫ )
۲٫ آسیب رسیدن به دین اسلام
امویان بهویژه یزید، دینستیز بودند و حیات خود را در دین زدایی جستوجو میکردند. یزید بهصراحت میگفت: «لعبت هاشم بالملک فلا خبر جاء و لا وحی نزل؛ بنی هاشم با حکومت بازی کردند و هیچ خبری از آسمان نیامد و هیچ وحیای نازل نشد.
امام حسین (ع) در مواردی، پرده از دین زدایی امویان برداشته و جوّ حاکم در جامعه آن روز را ترسیم کرده است.
آن حضرت در مسیر کربلا در ملاقاتی که با فرزدق داشت، به روشنی از خلافکاریهای حاکمان شام سخن گفت: «گروهی هستند که پیروی شیطان را پذیرفتند و اطاعت خدای رحمان را رها کردند و در زمین فساد را آشکار ساختند و حدود الهی را از بین بردند… درحالیکه من از هر کس به یاری دین خدا و سربلندی آیینش و جهاد درراه خدا سزاوارترم تا آیین خدا پیروز و برتر باشد.» (تذکره الخواص، ص ۲۱۸ – ۲۱۷٫)
امام (ع) در نامهای به مردم بصره نوشت: «من شمارا به کتاب خدا و سنت پیامبرش فرامیخوانم، چراکه این گروه (امویان) سنت پیامبر را از بین برده و بدعت را (در دین خدا) احیا کردند…» (تاریخ طبری، ج ۴، ص ۲۶۶؛ بحارالانوار، ج ۴۴، ص ۳۴۰٫)
۳٫ گمراه شدن مردم
ما اعتقادداریم که سیره رفتاری و گفتاری امامان معصوم (ع) حجت و الگوست. الگو بودن بدین معناست که آنان خطمشی زندگی انسانها را تعیین میکنند؛ ازاینرو باید بهگونهای رفتار نمایند که زمینه هدایت مردم فراهم شود. اگر امام حسین (ع) با یزید بیعت میکرد، زمینه گمراهی مردم ایجاد میگردید و به پیروی از آن حضرت، تسلیم یزید میشدند و دلیل کار خود را نیز بیعت ایشان ذکر میکردند.
از سوی دیگر این باور و اندیشه به وجود میآمد که میتوان با حکومت ظالم کنار آمد و از آن حمایت کرد. یکی از دلایل بیعت خواستن حکومت از امام نیز همین بود، چون بیعت او زمینه بیعت برخی از مسلمانان را فراهم میکرد.
امام خطاب به برادرش محمد حنفیه فرمود: «ای برادر! به خدا سوگند، اگر در هیچ نقطهای از دنیا، هیچ پناه گاه و جای امنی نداشته باشم، هرگز با یزید بیعت نخواهم کرد.» (بحارالانوار، ج ۴۴، ص ۳۲۹٫)
بیعت نکردن امام (ع) این نگرش را به وجود آورد که حکومت یزید غیر مشروع است. مردم کوفه نیز بعد از بیعت نکردن امام، از حضرت دعوت و مخالفت خود را با حکومت یزید اعلام کردند. افزون بر آن، عدم بیعت امام زمینه رشد فکری و قیامهای بعدی را فراهم کرد.
آیه اللّه مصباح یزدی مینویسد: «درنتیجه قیام حضرت سیدالشهدا مردم متوجه شدند که بنی امیه خلیفه بهحق رسول خدا (ص) نیستند. این اولین خدمتی بود که حسین بن علی (ع) با قیام خود انجام داد.» (در پرتو آذرخش، ص ۳۸٫)
۴٫ حاکم شدن فرد بیلیاقتی مثل یزید
همانگونه که قبلاً اشاره شد، یزید لیاقت رهبری جامعه اسلامی را نداشت، زیرا وی هم قبل از خلافت و هم بعدازآن با ارتکاب جنایات و ستمگری، بیلیاقتی خویش را به اثبات رسانیده بود.
شهید مطهری معتقد است که وجود خود یزید مفسده بود، زیرا وی نه سیاست داشت و نه عدالت و تقوا. وی نهتنها مردی فاسق و فاجر بود که به فسق و گناه نیز تظاهر مینمود. این در حالی است که معمولاً خلفای اموی تظاهر به فسق نمیکردند.(حماسه حسینی، ج ۲، ص ۲۲ – ۲۰٫)
بیعت امام (ع) با یزید، علاوه بر اینکه نوعی کمک به ظالم بود، نوعی ستم پذیری نیز بود و حالآنکه در فرهنگ خاندان وحی، ظلمپذیری معنا ندارد؛ چنانکه امام حسین (ع) به آن اشاره نموده است.
بر این اساس بود که امام حسین (ع) یزید را سلطان جابر نامید (تاریخ طبری، ج ۴، ص ۳۰۴٫) و فریاد برآورد که رهبر جامعه باید عادل باشد: «ما الامام الاّ العامل بالکتاب و القائم بالقسط».(همان) حضرت امام حسین (ع) در طول قیام الهی خویش همواره از ستمستیزی سخن میگفت: «موت فی عزّ خیر من حیاهٍ فی ذلّ». (مناقب ابن شهر آشوب، ج ۴، ص ۶۸٫)
هنگامیکه دشمن او را میان جنگ و بیعت مخیّر کرد، فرمود: «ألا و إنّ الدّعىّ بن الدّعىّ قد رکز بین اثنتین بین الذله و السله، هیهات منّا الذله»؛ ناپاکِ ناپاک زاده مرا بین دو چیز مخیّر کرده است: شمشیر و ذلت؛ ذلت از ما بسیار دور است. (تحف العقول، ص ۵۸)
آری، سیدالشهدا (ع) با بیعت نکردن خود با یزید فرهنگ ستمستیزی و آزادیخواهی را در جوامع نهادینه کرد و به همگان یاد داد که بهای آزادی، جانفشانی و مبارزه بیامان با ظلم و ستم است.
نهضت و قیام ماندگار امام حسین (ع) به همه آزادی خواهان آموخت که آزادی و آزادگی درگرو قیام و جهاد است و تا هنگامیکه شرک و جهل و باطل و ستم و استبداد باقی است، تقابل حق و باطل نیز ادامه دارد.
منبع: حجت الاسلام والمسلمین قربانعلی فصیحی غزنوی، استاد حوزه و دانشگاه در گفتگو با خبرگزاری شفقنا افغانستان