بررسی تعلیم و تربیت در افغانستان
جایگاه والای تعلیم و تربیت از دیر باز در جوامع بشری خصوصا در ادیان الهی موقعیت ممتاز داشته است...
بررسی تعلیم و تربیت در افغانستان
محمدجواد اصغری
چکیده:
جایگاه والای تعلیم و تربیت از دیر باز در جوامع بشری خصوصا در ادیان الهی موقعیت ممتاز داشته است. نخستین اقدامات مبشرین ادیان الهی تعلیم و تربیت انسانها و رهانیدن آنان از اسارت جهل و نادانی و هواهای نفسانی بود، زیرا تکامل و رشد معنوی انسان و راه رسیدن به مقامات عالی در سایه تعلیم و تربیت محقق خواهد شد. همچنین ترقی و پیشرفت در زمینههای مادی نیز از طریق علم و دانش ممکن میشود. به خاطر اهمیت این موضوع، نوشته حاضر به بررسی جایگاه تعلیم و تربیت در کشور اسلامی افغانستان پرداخته، پیشینه تاریخی تعلیم و تربیت، سیستمهایآموزشی، نهادهای آموزشی، مراحل تعلیم و تربیت و وضعیت کنونی تعلیم و تربیت و در نهایت کاستی ها و نواقص سیستم آموزشی را مورد تحقیق قرار میدهد.
کلیدواژهها: تعلیم، تربیت، افغانستان، مکاتب، مدارس، دولتی، دینی، دانشگاه.
مقدمه
تحقیق و پژوهش در باره تعلیم و تربیت در افغانستان، به دلیل کمبود منابع مکتوب با دشواریهای زیادی مواجه میباشد. در باره تعلیم و تربیت مانند عرصههای دیگر اجتماعی، کار علمی و پژوهشی لازم صورت نگرفته است. بنابراین، پرسشهای راجع به نظام تعلیم وتربیت مطرح میشود که وضعیت تعلیم و تربیت در کشور اسلامی افغانستان چگونه است؟ روشها و مراحل تعلیم و تربیت کدام اند؟ کاستیها و نواقص نظام تعلیم و تربیت در افغانستان چیست؟ بایستههای تعلیم و تربیت چیست؟ نگاه عمیق به نظام تعلیم و تربیت، ما را به این سمت رهنمون میسازد، که این بخش از ساختار فرهنگی جامعه نیز با کاستیها و نواقص فراوان و مشکلات زیادی مواجه میباشد. در این نوشته با استفاده از روش کتابخانهای و تحقیق میدانی، به بررسی پیشینه تاریخی، روش تعلیم و تربیت، سیستمهای آموزشی، مراحل تعلیم و تربیت و در برآیند کاستیها و نواقص و مشکلات آن می پردازد. مطالب به صورت ذیل سازمان دهی میشود:
1. اهمیت آموزش و پرورش در جامعه
بر هیچ صاحب خرد و اندیشهای پوشیده نیست که جامعه بشری با علم و دانش به ترقی و تعالی و پیشرفتهای معنوی و مادی میرسند و عقل انسان در سایه تعلیم و تربیت پرورش مییابد. به همین جهت دین اسلام اهمیت فوقالعادهای به آموزش و پرورش داده است.خداوند متعال وقتی حضرت آدم را آفرید، وجود او را با زیور علم بیاراست و با تعلیم اسماء، او را بر ملائکه برتری و فضیلت داد، تا جای که به ملائکه دستور سجده بر آدم را صادر نمود.
در اولین سورهاى که بر پیامبر اسلام حضرت محمد (ص) نازل شد، ارزش علم و دانش را بازگو فرموده و بر تمام افراد بشر چنین منت نهاده که در میان تمام پدیدههاى هستى، وجود آنان را با علم ، ویژگى بخشیده و مشخص و ممتازشان ساخته است، آنجا که مىفرماید: « اقرأ باسم ربک الذی خلق، خلق الانسان من علق، اقرأ و ربک الاکرم، الذی علم بالقلم، علم الانسان مالم یعلم »(علق/ آیه1-5 ) بخوان به نام پروردگارت که مخلوقات را آفرید، و انسان را از خون بستهاى ایجاد کرد، بخوان به نام پروردگار بزرگت، هم او که انسان را به وسیله (قلم) تعلیم داد، و آنچه را نمىدانست به او آموخت.
در آیه دیگر هدف بعثت پیامبر اسلام(ص) را تعلیم و تربیت بر شمرده شده است :«هو الذى بعث فى الامین رسولا منهم یتلوا علیهم آیاته و یزکیهم و یعلمهم الکتب و الحکمة إن کانوا من قبل لفى ضلل مبین» (جمعه/2). او کسى است که در میان جمعیت درس نخوانده رسولى از خودشان بر انگیخت تا آیاتش را بر آنها بخواند، و آنها را پاکیزه کند، و کتاب و حکمت بیاموزد، هر چند پیش از آن در گمراهى آشکارى بودند.
در روایات و سیره عملی پیامبر اسلام(ص) نیز بر امر تعلیم و تربیت تأکید فراوان صورت گرفته است. در داستان معروفی از پیامبر اسلام(ص) آمده است:«وخرج (ص) فإذا فی المسجد مجلسان: مجلس یتفقهون، و مجلس یدعون الله و یسألونه، فقال: کلا المجلسین إلى خیر، أما هؤلاء فیدعون الله، و أما هؤلاءفیتعلمون و یفقهون الجاهل، هؤلاء أفضل، بالتعلیم أرسلت، ثم قعد معهم»[2] حضرت پیامبر(ص) وارد مسجد شدند و دوحلقه جمعیت را دیدند، یکی مشغول عبادت بودند و دیگری مشغول تعلیم و تعلم، فرمود: هر دوکار خوب میکنند، ولی من برای تعلیم فرستاده شده ام و بعد خود حضرت آمدند، در آن جمعی که مشغول تعلیم و تعلم بودند، نشستند.
بنابراین، تعلیم و تربیت انسانها یکی از اهداف عمده انبیاء به خصوص پیامبر(ص) اسلام است؛ تعلیم و تربیت از اساسی ترین وظیفه انبیاء و اولیاء و نقش مهمی در جامعه دارد، چون انسان موجود تربیت پذیر است و با تعلیم و تربیت به مقامهای بلندی معنوی میرسد. اداره جامعه و پیشرفت ترقی در سایه آموزش و پرورش میسر است. انسان با علم و دانش میتواند از سرگذشت پیشینیان درس گرفته و از وضعیت حال خود خبردار و برای آینده خود تدبیر درستی اتخاذ نماید.
2. پیشینه تاریخی آموزش و پرورش در افغانستان
تعلیم وتربیت در افغانستان مراحل مختلفی تاریخی را پشت سر گذشته که بررسی همه این مراحل تاریخی ازحوصله یک مقاله خارج است، ولی به وضعیت کلیتعلیم وتربیت در برخی از مقاطع تاریخ اشاره میشود:
الف. تعلیم وتربیت درافغانستان پیش از اسلام
سر زمینی که امروز افغانستان نامیده میشود در گذشته(قبل از اسلام) کانون علم و معرفت بود. مردم این سامان از قدیم دانش دوست بوده ومشعل علم را به دست داشته اند. تعلیمات مذهبی و اخلاقی و معرفت به احکام خداوندی رؤس نصاب درسی شان بود. عموماً کتاب«ویدا» را که کتاب آسمانی و الهی میدانستند حفظ میکردند. برهمنها که دانش وتخصص به آئین ویدا داشتند معارف آن را تدریس میکردند. پس، از فراگیری علوم دینی مضامینی مانند نجوم، علم الصوت و مراسم مذهبی نصاب درسی را تشکیل میداد. با تعلیم و تربیت ذهنی تربیت بدنی که غالباً برای شاهزادگان و سپاهیان تهیه میگردید نیز بخشی از نصاب درسی را در بر میگرفت.
مدنیت اوستایی که هزارسال قبل از میلاد در این سر زمین وتا حمله اسکندر دوام یافت، دراین مقطع به جای دیانت ویدی، آیین زردشتی تدریس میگردید. دوره تعلیم ابتدا تا سن 8 سالگی دوام داشت بعد از آن به تحصیلات بالاتری اشتغال مییافت. در مراحل ابتدایی اطاعت والدین حقوق همسایگان و احترام نوامیس اجتماعی و شؤون ملی جزء نصاب تعلمیی بود. در دوره تعلیمات عالی ادبیات، حفظ سرودهای مذهبی، نجوم، ریاضی، عقاید، طب مورد توجه قرار میگرفت. احترام به معلمین منع از آزار حیوانات، تقدیم تحفهها به بزرگان و غیره از وظایف مهم شاگردان به حساب میآمد.[3]
بعد از نفوذ آین بودیزم در این کشور در سال 237 قبل از میلاد تعالیم بودایی رایج گردید. شاگردان مکاتب بودایی در مراکزی مانند بلخ و بامیان، تعلیم و تربیت را از سن شش سالگی آغاز و به سن 20 سالگی ختم میکردند. بعد از این مراحل به شرط قبولی در امتحان به مراحل عالی ارتقا مییافتند. در اکثر موارد شاگردان متون درس را حفظ میکردند. راهبانی بودایی در معبد زندگی میکردند وتمام دیرها مکاتب جداگانه داشت. در دوره بودا تعلیمات عالی درهمین دیرها صورت میگرفت و تعلیم رایگان بود[4]. دردوران پیش از اسلام، آثار از علم وتمدن در این سرزمین به وضوح به چشم دیده میشود.
ب. سیر تکامل تعلیم وتربیت از آغاز اسلام تا دوران آل سامان
پس از تابیدن خورشید تابناک اسلام در سرزمین خراسان بزرگ، تغییرات زیادی درحیات اجتماعی، سیاسی و فرهنگی جامعه به وجود آمد. در زمینه علم و فرهنگ مردمان این سر زمین پیشتاز بودند. مردم این سر زمین با الهامگیری از دستورات دین اسلام و سفارشهای فراوان پیامبرگرامی(ص) اسلام به تحصیل علم و دانش، استقبال چشمگیری از تعلیم و تربیت صورت گرفت، به گونهای که
در مناطق مختلف این سر زمین، مدارس متعددی با موقوفات زیادی تأسیس شد و در بسیاری از مراکز شهرها ومحلات پرجمعیت، مدارس متعدد تأسیسگردید(به گفته برخی از مورخین حوزه علمیه برای اولین بار دربلخ رایج شد)دراین مدارس هزارها طالب علم تحت تعلیم وتربیت اسلامی قرارگرفتند و نتیجه این آموزشها تبارز شخصیتهای بزرگی در تاریخ اسلام میباشد، چنانچه مورخین نوشته اند:«...ائمه و علمای افغانستان بود که درتفسیر، حدیث، فقه وعلوم درصف اول علمای اسلام جای داشتند، از قبیل امام اعظم ابوحنیفه، ابن ثابت، ابن زوطی، ابوعبدالرحمن عبدالله مشهور به ابنالمبارکالمروزی، مؤلف اقدمکتب حدیث(کتاب الزهد والرقایق) اماماحمدبن هلال المروزی متوفی در855، از محدثین وفقهای مشهوراسلام وصاحب مؤلفات عدیده(مانند)ابوداود سیستانی متوفی در888 صاحب سنن معروف که دارای مرتبه چهارم در صحاح سته است... ازجمله اصحاب صحاح در حدیث سه نفر آن اهل این سر زمین بودند، ابوالحسن مسلم نیسابوری، ابوعبدالرحمن احمدنسائی و ابو داود سیستانی...»[5]
افغانستان فلاسفه وعالمان مشهوری را به جامعه اسلامی و جهانی تقدیم نموده است، از قبیل موسی جابربن حیان خراسانی، ابومعشربلخی، ابن قتیبه مروزی، احمد بن الطبیب السرخسی، ابو زید احمد بن سهل بلخی، ابوالحسن شهیدبلخی، ابوسلیمان سجستانی، ابوالخیر بن خمار، ابو ریحان بیرونی، و غیره[6] همچنین شخصیت جهانی مانند مولانا جلال الدین بلخی را به جامعه بشری عرضه نمود. عارفان و تربیت یافتگانی چون خواجه عبد الله انصاری و صدها فقیه و دانشمند اسلامی تربیت یافتند، که سهم مهمی در رشد تمدن اسلامی داشتند.
ج. رشد وشکوفای علم وفرهنگ درعصر آل طاهر وسامان
بعد از زوال قدرت عباسیها از مشرق در عصرآل طاهر و سامان، تعلیم و تربیت در بلخ رشد قابل توجهی یافت. در قرون اولیه اسلام رشد تعلیم وتربیت در این سرزمین قابل توجه بوده است، اما درقرن نهم ودهم درعصرسامانیان شهرهای افغانستان و ماوراء النهر مرجع ومحل تجمع علما و هنروران سایر ممالک اسلامی بودند. دربار سامانی حامی و مشوق علم و هنر بود. زبان دری دراین عصر رونق یافت وآثاری درنظم ونثر، پدید آمد. تفسیرطبری، تاریخ طبری وکلیله دمنه، به زبان دری ترجمه شد. عجائبالبلدان ابوالمؤیدبلخی، شاهنامه منثورمنصوری، شاهنامه منظوم مسعودی، حدودالعالم جوزجانی وکتاب الابنیه فیحقائق الادویه هروی تألیف گردید. شعرایی چون شهید بلخی، رودکی، دقیقی بلخی، رابعه بلخی و دهها شخصیت دیگر ظهور نمودند. فلاسفه وعلمای این دوره ازپیش کسوتان علمی دوره اسلامی به حساب میآیند،از قبیل ابو زید بلخی، ابوسعید سجزی، ابوسلیمان منطقی، ابوخازم و ابوالوفا، جوزجانی و غیره... درعلوم دینی، ابوسلیمان بستی، ابوحاتم بستی، محمدبن الکاتب و غیره بودند. مشهورترین محصول قرن نهم و دهم ابونصر فارابی و ابن سینایی بلخی است.[7]
در روزگار سامانیان بلخ مرکز علوم و معارف گردید. درعصر نوح بن منصور کتابهای زیادی به زبان دری تألیف وترجمه گردید صاحب دایرة المعارف وجدی کتابخانه، او را در بخارا از کتابخانههای مشهور آن عصر میخواند وزیران آل سامان فاضل و دانشمند بودند و علما و دانشمندان را پرورش میدادند.
د. وضعیت تعلیم وتربیت درعصر غزنویان وغوریان
آل غزنه نیز درتاریخ تعلیم و تربیت فصل تازه گشودند غزنه از دوره الپتکین(351ه) تا عهد تاج الدوله غزنوی (553ه) ؛ یعنی دو قرن درکانون سیاست ودیانت وعلم ومعارف ماند. دراثر توجه محمودغزنوی درغزنه مدارس و مکاتب متعدد تأسیس شد که تعداد آنها را تا 1300شمرده اند و به قول دیگر به شمول مساجد که تدریس علوم متداوله شرقی و اسلامی در آن به عمل میآمد به 2000 میرسید. در این عصر تعلیمات در دو سطح ارائه میشد، نخست آنکه اطفال تا سن هفت یا ده سالگی درخانه تحت نظر والدین و یا معلمین خصوصی تربیت میشدند. دوم اینکه پساز تکمیل دوره ابتدایی به مساجد و مدارس رسمی مشغول فرا گرفتن تعلیمات عالی میشدند. البته درعصر غزنویان به دلیل تعصب شدید آنان به مسائل مذهبی علوم عقلی ممنوع شد، تعلیمات منحصر به علوم اسلامی بود. تحصیلات عالی شامل زبان عربی، علوم شرعی و ادبی ومقداری حساب و نجوم وطب بود، ولی تحصیلات ابتدایی منحصر به قرائت، عقائد،عبادات وشرح حلال وحرام بود.[8] شعرا وگویندگان بزرگی چون فردوسی وعنصری تربیت یافت وعلمای مانند بیهقی، بیرونی، از دانشمندان این عصر است. مؤسسه دارالتألیف و انجمن نشر و ترجمه کتب تأسیس شد. دراین دوره دو جلد تفسیر قرآن نوشته شد.[9]
شاهان غوری نیز علم پرور بودند، در این دوره طبقه نسوان هم به تحصیل علم میپرداختند، آل کرت در راه انکشاف ادب دری بسیار تلاش کردند. ملک معزالدین و ملک فخرالدین از زمامداران علم دوست و معارف پرور بودند. در این عصر امیرحسین غوری که آثار متعددی به زبان دری دارد، ظهور کرد و آثار وی کنزالرموز، زادالمسافرین، نزهه الارواح، شینامه، پنج گنج، صراط المستقیم وطرب المجالس، میباشد. همه در باره تصوف و عرفان بود.[10]
امیرعلیشیرنوای وزیر فضل پرور، حسین بایقرا درتأسیس مکاتب ومؤسسات علمی سهم بزرگی گرفت. مکاتب این عصر به دوره ابتدای، متوسط وعالی تقسیم گردیده وانجمن دارالتألیف به نشر و تألیف آثار سرگرم بود. ملا امامان درمساجد به تدریس مشغول بودند، ولی درمدارس عالی علما و فضلای بر گزیده تدریس میکردند. معارف این دوره دارای تشکیلات منظم بود. دارالعرفان از روش تعلیم وتربیت درمکاتب نظارت میکردند. علما واساتید از طرف حکومت استخدام میگردید و معاش آنان را دولت پرداخت میکرد. یا از وقف مدارس که دیوان جداگانه داشت تأمین میگردید. مدارسی که در این دوره تأسیس گردید قرار ذیل است:
1. مدرسه نظامیه هرات، توسط نظام الملک تأسیس گردید.
2. مدرسه و خانقا میرزا شاهرخ که در اوایل تخت نشینی آن را تعمیر کرد و چهار تن از علمای بزرگ عصر را به تدریس آن مأمور نمود.
3. مدرسه و خانقا خواجه عبدالله انصاری که مولانا شمسالدین محمد آن را اداره می کرد.
4. مدرسه فصیحیه که توسط مولانا فصیح الدین محمد نظامی که از علمای معروف علوم عقلی و نقلی محسوب میشد تأسیس گردید.
5. مدرسه اخلاصیه که هفتاد استاد برجسته علوم معقول و منقول را در آن تدریس میکرد، آخوند میر در خلاصه الاخبار در آن ستایشها کرده است[11]
6. مدرسه چهار مبنا که والده بدیع الزمان سلطان بیگم آن را تأسیس کرد.
7. مدرسه غیاثیه
8. مدرسه سلطانیه که از مدارس مشهور آن عصر بود.
در این دوره کتابخانههای مشهوری تأسیس شد:
1. کتابخانه احمد میرزا پسر بزرگ سلطان ابوسعید که دارای صد هزار جلد کتاب بود.
2. کتابخانه امیر شیر علی نوایی که مرجع علما و فضلا عصر بود.
3. کتابخانه آکادمی بایسغر میرزا که چهل نفر از مؤلفین و مترجمین و علما در آن مشغول تحقیق و تتبع علمی بودند.[12]
ه. وضعیت تعلیم و تربیت از قرن 12ه به بعد
بعد از دوره تیموریان، تا اوایل سلطنت امیر شیرعلیخان و کمشکشهای اولاد تیمورشاه و سرداران محمدزایی از وجود معارف رسمی خبری نبود. معارف تا زمان امیر شیرعلیخان (1285ق) منحصر به مدارس محلی و غیر رسمی بود. به دستور امیر شیرعلی مکاتب رسمی افتتاح گردید و به نشر و ترجمه کتب و تأسیس مطبعه سنگی و نشر اخبار اقدام نمود.در عصر امیر موصوف دو مکتب یکی مکتب «حربیه» دیگر «ملکی» و خوانین تأسیس گردید[13]. مکتب حربیه به اصول و پروگرام جدید و عصری در شیر پور تأسیس و یک عده اولاد وطن در فنون حربیه تحت تعلیم و تربیت گرفت شدند.[14] از مهمترین کاری که در این عصر صورت گرفت، این بود که تهداب معارف و آموزش فرهنگ جدید در افغانستان گذاشته شد.
در سال1282ه.ش(1903) امیر حبیب الله خان مکتب حبیبیه را که اولین لیسه در کشور بود در شهر کابل تأسیس کرد[15]. این لیسه دارای سه درجه: ابتدایی، رشدی و اعدادی بود. در صنوف ابتدایی (4 سال) مضامین دینیات، دری، حساب، جغرافیه و مشق تدریس میشد. در رشدیه (سه سال) دینیات، تاریخ، زبان(دری، پشتو، انگلیسی یا اردو و یا ترکی)رسم، حفظ الصحه و سیاق تعلیم میگردید.در اعدایه(3سال)، دینیات، دری، جغرافیه، جبر و مقابله، مثلثات، هندسه تحلیلی، جرّاثقال، حکمت طبیعی، کیمیا و انگلیسی تدریس میشد.[16] در این عصر به دلیل رواج مشروطه خواهی معارف تا جایی رونق یافت.[17]
عصر امان الله خان
در این عصر مکاتب ابتدایی متعددی در مرکز کابل و اطراف مملکت تأسیس گردید. در عصر امان الله تدریسات ثانویه دو درجه ای تأسیسگردید. درجه اول چهار سال دوام مییافت. درجه دوم لیسهها بود که دوره اول تحصیل لیسه سه سال بود. دوره اول به نام متوسطه و دوره دوم ثانوی گفته میشد .در دوره امان لله کسی که امور معارف را به عهده داشت صلاحیتهای یک وزیر را داشت. به دنبال تصویب اولین قانون اساسی افغانستان در20حمل 1303ش/19 آوریل 1923م و تصویب آن در لویه جرگه جلال آباد، آموزش ابتدایی در کشور اجباری اعلام شد. از این پس دولت موظف بود، امکانات و شرایط لازم برای تحصیل کودکان و متعلمان را در سرتاسر کشور فراهم آورد.
دوران شاهی
در سال1923نظامنامه مکاتب خانگی(مکتبخانه) و در سال 1926 نظامنامه معارف تدوین گردید و نظام آموزشی کشور بر اساس آن شکل گرفت. تدوین لوایح و نظامنامهها در دوران سلطنت امان الله، یکی از عوامل مهم و تأثیر گذار در رشد و شکوفایی سریع آموزش مدرن در کشور بود؛ زیرا این قوانین و نظام نامهها دولت را وادار میکرد، تا به توسعه معارف و مدارس جدید بیشتر توجه کند و زمینه و فرصت مناسب و یکسانی را برای تمام مردم فراهم آورد. برای ساماندهی و توسعه بیشتر آموزش جدید و رسیدگی به امور معیشتی و بهداشتی معلمین و تألیف و ترجمه کتب در کشور، در سال 1301وزارت معارف افغانستان تأسیس شد.
نخستین مدرسه دخترانه در دسامبر1920 بهنام مکتب «عصمت» در کابل تأسیس شد. دومین مدرسه دخترانه بنام مدرسه «مستورات» دو سال بعد، در سال1302ش گشایش یافت. این مدرسه بعداً در سال1942 به لیسة «ملالی» تغییر نام داد. با وجود آنکه این مدارس تنها در شهر کابل تأسیس گردیده بودند، در تاریخ معاصر افغانستان برای رشد آموزش و پرورش دختران اهمیت خاصی داشت، زیرا که برای اولین بار محدودیتهای سنتی آموزش و پرورش خارج از منزل را برای دختران درهم میشکست. از سال 1308 تأسیس مکاتب ابتدایی در کشور شروع شد و آموزش ابتدایی همگانی شد. دانشکده طب، دارالعلوم عربیه، دارالایتام نادری و سپورت و... به وجود آمد.[18] با تأسیس دانشکدههای طب در سال«1932»، حقوق«1938»، علوم تجربی«1942» پایههای اولیه آموزش عالی در کشور ریخته شد. از ادغام این دانشکدهها در سال 1946 پوهنتون کابل (نخستین دانشگاه کشور) به وجود آمد. در سال 1947 دانشکدة زنان به منظور تربیت معلمان زن در دو بخش علوم تجربی و علوم انسانی ایجاد شد. توسعه آموزش عالی در سالهای بعد در قالب برنامههای پنج ساله، شتاب بیشتری گرفت. دانشکدة الهیات در سال 1951، انیستیتوت تعلیم و تربیت در سال 1955، دانشکدة اقتصاد در سال 1957، دانشکدة انجینری و زراعت در سال 1958، دانشکدة فارمسی(داروسازی) در سال 1959دانشکدة تعلیم و تربیت در سال 1962 در چارچوب دانشگاه کابل تأسیس گردیدند.[19]دانشکدة طب ننگرهار که بعداً به دانشگاه ننگرهار تبدیل شد، در سال 1963 به وجود آمد. مؤسسة پولی تخنیک کابل که سپس به صورت دانشگاه مستقل عرض وجود کرد در سال 1967 در کابل تأسیس شد.
به هرحال اصل تعلیم و تربیت در کشور، سابقه بسیار کهن و طولانی دارد، اما آموزش به صورت مدرن و عصری به زمان زمامداری امیر شیرعلی خان بر می گردد و شروع جدی آن عصر امان الله خان است. ولی با این سابقه طولانی که تعلیم و تربیت در کشور دارد، در طول چهل سال حکومت شاهی تعلیم و تربیت عصری رشد کمی و کیفی قابل قبول نداشته است، درچند شهر بزرگ کشور مانند کابل هرات، قندهار تعدادی مکاتب و دانشگاه تأسیس شد، ولی در اطراف خصوصا مناطق مرکزی، توجه چندانی در امر تعلیم و تربیت صورت نگرفت. در دانشگاه کابل نیز محدودیتهایی برای برخی اقشار(جوانان شیعه) اعمال میشد.
3. سیستمهای تعلیم و تربیت در افغانستان
در کشور اسلامی افغانستان به طور کلی دو نوع سیستم تعلیم و تربیت وجود دارد:
1. سیستم سنتی که قدمت طولانی دارد، پایه گذار این سیستم علمای اسلام از بدو ورود اسلام به این سرزمین میباشد و اکنون نیز این سیستم آموزشی توسط علمای دینی اداره وپیش برده میشود.
2. سیستم جدید که از دوران امان الله خان رایج شد و امروزه وزارتهای معارف و تحصیلاتعالی متصدی امور این نوع تعلیم تربیت میباشند. هر یک از دو سیستم آموزشی تربیت نیروی علمی و فکری وفرهنگی کشور را به عهده داشته و دارند. در مراکز آموزش سنتی(مدارس دینی) عالمان دینی و رهبران فکری و اعتقادی جامعه پرورش یافته ومییابند، اما درمراکز آموزش جدید، نیرویهای متخصص و فنی که اداره کشور و مدیریت بخشهای مختلف سیاسی،اجتماعی وفرهنگی را به عهده میگیرند تربیت میشود. مضامین و مطالب آموزشی هریک از دو سیستم باهم فرق دارد.
الف.سیستم آموزش سنتی
آموزش سنتی از قدیم، حتی قبل از اسلام وجود داشته و بر اساس روشهای سنتی تعلیم و تربیت به پیش برده میشد. اما بعد از ورود اسلام، نظام تعلیم و تربیت هم از لحاظ مضامین درسی وهم از نظر مکان آموزشی، فرق کرد. مسلمانان تعلیم و تربیت را فرض میدانستند به همین دلیل در مقدس ترین مکانها، یعنی مساجد وحسینیهها به تعلیم و تربیت میپرداختند. مربیان ومتولیان آموزش وتربیت، علمای دینی بودند که درمساجد، مدارس ومکتب خانهها، تعلیم و تربیت را بصورت غیر رسمی به حالت انفرادی یا اجتماعی دایر میکردند؛ به طور کلی مراکز آموزشی سنتی عبارت بود از:
1.خانهها
خانوادههای متمول و مقتدر مانند حاکمان و اعضای دربار و افراد سرمایه دار با استخدام معلمین خصوصی، اطفالشان را درخانهها زیر نظر معلم خصوصی تربیت میکردند، فرزندان آنان تعلیمات ابتدایی وحتی عالی را درخانه آموزش میدیدند.
2.مساجد
مساجد در کنار انجام امور عبادی، سیاسی واجتماعی، محل مناسبی برای فعالیتهای آموزشی و تربیتی درآمد. تعلیمات ابتدایی درمساجد، آموزش داده میشد. معمولاً کودکان از سن 5 سالگی وارد آموزش میشدند، مفاهیم آموزشی قرآن و سورههای کوچک قرآن بود؛ یعنی در ابتدا نونهالان قرآن را میآموختند بعد از اینکه روخوانی و روان خوانی قرآن را فرا میگرفتند، به تعلیم کتابهای فارسی مشغول میشدند و تا زمانیکه ملا و مکتب دار توان درسدادن به متعلمین را داشت، تحصیل در مساجد ادامه مییافت. اما دختران معمولاً پس از سن11 یا 12 سالگی از رفتن به مکتب باز داشته میشدند.
3. مکتب خانهها
همان گونه که گفته شد، در سر زمین افغانستان مساجد در کنار سایر فعالیتهای عبادی محل مناسب برای فعالیتهای آموزشی بود. با گذشت زمان به دلایلی حفظ نظافت و پاکیزگی مساجد و افزایش تعداد کودکان تحت تعلیم، در کنار مساجد، مراکزی جداگانهای بهنام «مکتبخانه» به وجود آمد که وظیفه تعلیم کودکان را برعهده داشت. مکتب خانهها علاوه بر آموزش عمومی و ابتدایی، وظیفه تربیت مقدماتی علمای دینی را نیز برعهده داشتند معمولاً شاگردان مستعد مکتب خانهها، پس از فراگیری سواد مقدماتی علوم متداوله به مدارس علمیه میرفتند.[20]
مضامین درسی در مساجد و مکتب خانهها، کودکان قبل از همه چیز با حروف الفبا آشنا میشوند، کتاب«قاعده بغدادی» ترکیبی از آواهای عربی با حروف است که کودکان را در امر فراگیری حروف الفبا یاری میدهد.آنان پس از آشنایی با حروف الفبا شروع به یادگیری جزء آخر قرآن میکردند که معمولاً پس از دو یا سه سال تمام قرآن را یاد میگیرند. پس از فراگیری قرآن، پنج کتاب، گلستان و بوستان سعدی و حافظ جهت آموزش نوشتن و خواندن زبان فارسی آموزش داده میشود. آموزش خط، خوشنویسی، حساب، از دیگر مضامین است که در مساجد و مکتبخانهها تدریس میشد. وظیفه تعلیم و تربیت، بر عهده روحانیون و علمای دینی بود آنان در همان مکتب خانههای قدیمی به تعلیم و تربیت کودکان و نوجوانان میپرداختند. تعداد دانش آموزان کم بود؛ زیرا اجباری برای آموزش وجود نداشت و از طرفی هم عدم استطاعت مالی خانوادهها ایجاب نمیکرد که فرزندان خود را به مدرسه بفرستند.[21] اساتیدی که در مکتب خانهها یا مساجد درس میدادند، به آنها لقب«ملا» و«آخوند» میدادند.
نقد شیوه تدریس سنتی درمقطع ابتدایی
این شیوه آموزشی گرچه در ادوار تاریخ رایج بوده و ثمرات آن را در جامعه اسلامی چشمگیر وقابل توجه بوده است. این روش بر حفظ و تکرار استوار بود، تا بر فهم وتعقل. این شیوه آموزشی نه تنها نمی توانست درشکوفایی ذهن کودک مؤثر افتد، بلکه باعث دلسردی و فاصله گرفتن شاگردان از مکتب نیز میشد و حتی آنهایی که مجبور به ادامه تحصیل بودند، پس از طی چندین سال، از خواندن ونوشتن متن غیر از آنچه خوانده یا نوشته بود، عاجز بودند، به اندازه زحمت وتلاشی که دانش پزوهان انجام میدادند بازدهی نداشت. آموزگاران این مدارس به نام ملا ومولوی یا آخند، یاد می شدند، آنان کودکان را ساعتها (صبح وعصر) وادار به حفظ و تکرار مطالب با صدای بلند میکردند، بدون آنکه معنی مفهوم وهدف از آموزش آن مطالب را به شاگردان یاد آور شود. هیچگونه تفریح و تنفسی در اوقات درسی صبح تا ظهر نداشتند و در قسمت بعد از ظهر هم شاگردان تا ساعت چهار یا پنج حق هیچگونه تفریح وتنفس را نداشتند. این شیوه آموزشی اشکالات فراوان دارد که مهم ترین عوامل نارسایی این شیوه آموزشی را میتوان به صورت زیر دسته بندی کرد:
الف. مواد آموزشی سخت و دشوار
یکی از مهم ترین عوامل نارسایی نظام آموزشی سنتی، سخت ودشوار بودن مضامین درسی است ، به این معنا که اولین متون درسی به زبان عربی بود، یعنی کودک از همان ابتدای ورود به مرحله آموزش، میبایست با واژههای نامأنوس وغریب عربی آشنا شوند و با تکرار زیاد آن را حفظ کنند. طفلی که خواندن فارسی را بلد نیست نخست باید از یادگیری کلمات عربی شروع میکرد. پاره عمه و جزء آخر قرآن کریم متون اولیه درسی کودکان بود که به صورت طبیعی آنان از درک و فهم آن عاجز هستند.
ب. فقدان تنوع در موضوعات آموزشی
در این نظام آموزشی متون درسی متنوع نبوده، تمام موضوعات درسی دینی بوده و به زبان عربی تدریس میشود. شاگردان تنها با بخشی از نیازهای زندگی اجتماعی، آشنا میشوند و با دیگر مهارتهای زندگی کاملا بیگانه میباشند و معمولا در مواجهه با دیگر ابعاد زندگی ضعیف عمل میکنند.
ج. تنبیههای سخت بدنی
دراین گونه مدارس نحوه رفتار با شاگردان بسیارخشن میباشد، و شاگردان و در مقابل هرخطا و اشتباهی به شدت تنبیه میشوند وتنبیههای سخت بدنی، تصویر خوفناکی از ملا، مکتب وآموزش در ذهن کودک به تصویر میکشد. ملا و آخوند با چوبی که در دست دارد، به دقت شاگردان را تحت نظر دارند، هر شاگردی که برای یک لحظه هم که توجه خود را از کتاب یا قرآن بردارد و یا به طرفی دیگری نگاه کند، چوب ملا بر سرش فرود میآمد. مجازات و تنبیههای سخت بدنی تأثیر منفی بر روحیه شاگردان گذاشته، ابتکار، خلاقیت، اعتماد به نفس و... را از آنان سلب خواهد کرد.
د. ضعف کادرعلمی آموزشی
یکی از نقاط ضعف این سیستم آموزشی این بود که اساتید آن تخصص نداشتند، نه شیوه و روش آموزش را میدانستند و نه دانش لازم برای تدریس داشتند، بلکه هر کس دارای سواد خواندن و نوشتن بود به حیث استاد به کار گمارده میشود. آموزگارانی که وظیفه تعلیم و تعلم نسل جدید را بر عهده میگیرند، خود سواد کافی ندارند، در برخی مواقع آموزگاران از مقام علمی قابل توجه برخوردار بودند، ولی به علت عدم آشنایی با شیوة تدریس و تعلیم توانایی انتقال آموختههایشان را به شاگردان ندارند.
درمجموع نواقص وکاستیهای زیادی دراین نوع آموزش وجود دارد، که منجر به عدم توفیق آن در اهداف آموزشی بوده است. یعنی با توجه به وسعت وحجم آن، بازدهی خیلی کم دارد. نگارنده مخالف این سیستم آموزشی نیست، بلکه آن را برای تقویت پایههای اعتقادی و فکری نسل نوجوان وجوان لازم میداند، ولی باید در روش تدریس، متون درسی تجدید نظر صورت گیرد، درس خواندن به شیوه قبلی تنها متکی بودن به متون درسی گذشته، امروزه کارآیی ندارد.
4.مدارس دینی
آموزشهای ابتدایی را کودکان در مساجد و مکتب خانهها میگذراندند، اما بعد از طی مراحل ابتدایی وقتی به مرحله بالاتر، یعنی آموزشهای تخصصی نیاز داشتند به مدارس دینی میرفتند. مکتب خانهها خاستگاه اصلی علما و روحانیون بود، زیرا کسانی که در مساجد و مکتب خانهها دروس مقدماتی و ابتدایی را فرا میگرفتند، بعد از طی مراحل ابتدایی افراد علاقه مند برای تحصیل به مدارس علمیه کوچک محلی و سپس مدارس بزرگتر میرفتند.[22] منتهی مدارس دینی که مراکز سطح عالی آموزشی است، در بخش جامعه تشیع و اهل سنت تفاوتهای از لحاظ روش اداره و تدریس، متون و مضامین درسی وجود دارد.
الف). مدارس دینی اهل تشیّع
خاستگاه مدارس دینی همان مکتب خانههای قدیمی میباشد، اکثر دانش آموزان پس از فراگیری سواد ابتدایی سراغ کارهای زراعت و مالداری میرفتند و تعداد کسانی که موفق میشدند تحصیلات خود را ادامه بدهند معمولاً بسیار اندک بود، خصوصاً با توجه به شرایط اقتصادی خانوادههای شیعه که در فقر مطلق بسر میبردند و امکان تهیه مخارج و مصارف لوازم آموزش یک فرزند برای ادامه تحصیل بسیار سخت بود، اما کسانی که به ادامه تحصیل فرزندانشان علاقه مند بودند و از طرفی امکان اقتصادی آن برایشان فراهم بود، بعد از فراگیری مقدمات دروس حوزوی، وارد مدارس دینی محلی میشدند.
عالمان بزرگی در مدارس دینی که اصطلاحا به آنها «حوزه» گفته میشود پرورش یافتند و در طول تاریخ علما نقش رهبری درجامعه را به عهده داشته و دارند. مضامین و موضوعات چون عقاید، تفسیر، اخلاق، فقه و اصول، ادبیات زبان عرب، فلسفه، حساب و نجوم و... در مدارس دینی شیعه آموزش داده میشود.
این مدارس از طرف علمای دینی تأسیس و اداره میشد. علمای شیعه و مدارس آنان در طول تاریخ مستقل از دولتها و حکومتها بوده و الآن هم بنای شان این است که مدارس دینی به طور سنتی و مستقل اداره شود. این مدارس با کمک مردم از طریق وجوهات شرعیه مانند زکات و سهمین (سهم امام(ع) وخمس) ساخته و اداره میشد، از همین وجوه شرعیه به مدرسین حق التدریس و به طلاب شهریه هم داده میشود. شاگردان و محصلین مدارس علوم دینی را «طلبه» میگویند. مضامین اصلی درسی رایج در حوزههای علمیه شیعه در افغانستان، همان مضامین و متون رایج سطوح ابتدای و متوسط و عالی حوزههای علمیه نجف و قم میباشد و در واقع از آنجا الگو گرفته شده است. مضامین اصلی درسهای مدارس دینی قرار ذیل میباشد:
1. صرف: شرح امثله، تصریف و صرف میر؛
2. نحو: جامع المقدمات( جرجانی، هدایه، ملا محسن و صمدیه) سیوطی، جامی و مغنی؛
3. منطق: حاشیه ملاعبدالله و الآن منطق مظفر بخش منطق منظومه مرحوم سبز واری؛
4. بلاغت: کتاب مطول،مختصر المعانی.
5. فقه: شرایع، منهاج الصالحین، تحریرالوسیله، جلدین لمعه، مکاسب شیخ انصاری.
6. اصول: معالم الاصول، قوانین الاصول میرزای قمی، الآن اصول فقه مظفر، رسایل شیخ انصاری و جلدین کفایه آخوند خراسانی هروی؛
7. فلسفه: بدایه الحکمه، نهایهالحکمه، منظومه ملا هادی سبزواری؛
8. . عقاید: شرح تجرید،
در حال حاضر برخی از متون درسی عوض شده، به جای حاشیه ملاعبدالله، کتاب المنطق مرحوم مظفر، به جای قوانین، جلدین اصول فقه مرحوم مظفر و به جای مطول، مختصر المعانی تدریس میشود، همچنین درسهای جنبی مانند تفسیر، عقائد، تاریخ ، ادیان، رجال و درایه نیز رایج شده است.
برخی از طلاب علوم دینی که استطاعت مالی داشتند بعد از طی مراحل درسی حوزههای داخل کشور برای تکمیل درسهای سطوح عالی حوزوی راهی حوزههای علمیه بزرگ خارج کشور مانند نجف اشرف، قم، مشهد مقدس و... میشدند و پس از چندین سال تحصیل در آن حوزهها به کشور باز میگشتند و به حیث استاد در مدارس علمیه محلی به خدمت مشغول میشدند.[23] برخی هم درحوزهها ماندگار شدند که امروزه جزء عالمان بزرگ و برخی هم به مدارج بالای علمی دست یافته و از مراجع عالیقدر تقلید میباشند.
در طول انقلاب مدارس دینی داخل کشور عملا تعطیل بود و بر اثر مهاجرت، بسیاری از طلاب علوم دینی عازم حوزه علمیه قم و مشهد مقدس شدند که هم اکنون نیروی فرهنگی قابل توجهی از طلاب افغانستانی در جمهوری اسلامی ایران وجود دارد. تعدادی که به داخل کشور آمده اند نقش بارزی در صحنههای علمی و فرهنگی دارند و بسیاری از اساتید دانشگاههای خصوصی را طلاب علوم دینی تشکیل میدهند.
در حال حاضر مدارس علمی دوباره رونق یافته است. گر چه تلاشهای از طرف دولت مردان صورت میگیرد، تا مدارس دینی تحت کنترل دولت درآید، ولی عالمان شیعه بر حفظ وضعیت گذشته اصرار دارند. یکی از ویژگیهای مدارس دینی شیعه، استقلال کامل آنها از دولت میباشد. حوزهها و مدارس دینی شیعه از گذشتههای دور تا کنون همواره مستقل بوده و توسط علما و کمکهای مردمی اداره میشد و حکومتها هیچگونه نقشی در اداره یا در تأمین مضامین درسی مدارس دینی شیعه نداشته و ندارند، بلکه در برخی از مقاطع تاریخ محدودیتهای برای مدارس از طرف حکومتها وضع میشد.
درجات علمی درحوزه علمیه شیعه
عناوین و درجات علمی، رایج بین طلاب علوم دینی از مقطع خاص شروع نمیشود، بلکه بر اساس عرف رایج حوزه کسانی که در مدارس دینی درس میخوانند به نام«طلبه» یاد میشوند. کسانی که حداقل یک سال در مدارس دینی درس میخوانند، مردم به او «شیخ» میگویند این عنوان تا سطح عالی هم ادامه دارد. درجات علمی مانند ثقه الاسلام، حجه الاسلام،آیتالله، در بین طلاب رایج است. آیت الله العظمی آخرین و بالاترین عنوان علمی در حوزههای علمیه است، این عنوان برای علمای بزرگ که به درجه مرجعیت تقلید رسیده باشند اطلاق میشود.
علمای شیعه علاوه بر وظیفه دینی، تبلیغ و ترویج احکام و معارف اسلامی و بیان حلال و حرام به مردم، در گذشته به دلیل قطع ارتباط جامعه شیعه با حکومتها حل و فصل دعاوی حقوقی و رفع خصومتها از طریق علما صورت میگرفت. علاوه براین امور، عالمان دینی نقش بارزی در تحولات سیاسی و اجتماعی داشته اند، خصوصا در دوران جهاد، رهبری جهاد و مبارزه را علمای دین به عهده داشتند.
ب). مدارس دینی برادران اهل سنت
در بخش برادران اهل سنت، نیز مدارس دینی توسط علمای دین اداره میشود. مضامین و موضوعات مورد تدریس، مفاهیم و مضامین دینی است. مضامین درسی مدارس دینی اهل سنت با مدارس شیعه فرق دارد. در این مدارس ابتدا برخی از کتابهای فقهی خوانده میشود، سپس صرف و نحو و بقیه مضامین درسی. روش درسی و مضامین درسی حوزههای اهل سنت یا برگرفته از مدارس «ماوراءالنهر» است یا از مدارس «دیوبند» هند. به طورکلی فهرست کتابهای درسی رایج در مدارس اهل سنت در افغانستان عبارت است از:
1.صرف: کتابهای صرف
2. نحو: جرجانی، هدایه، کافی ابن حاجب، شرح ملا جامی ،حاشیه ملا غفور.
3. بلاغت: تلخیص، مختصر و مطول.
4. منطق: ایساغوجی اثیرالدین ابهری، میرایساغوجی، بدیع الزمان، شرح شمسی قطبی، شرح تهذیب ملا جلال، میرزا قطبی.
5. اصول: اصول شاشی، اصول ملا یعقوب، نورالانوار احمد جیوند، شرح التلویح علی التوضیح، مسلم الاصول الی علم الاصول.
6.فقه: شرح قدوری، هدایتین، شرح الیاس .
7. عقاید: متن الفقه الاکبر،ابوالمنتهی، شرح عقاید طحاوی، حاشیه شرح عقاید و امور عامه.
8.. حکمت: هدایه الحکمه ملا صدرا.
9. حدیث: ریاض الصالحین، صحاح السته.
10.تفسیر: تفسیر جلالین.
11.رجال: نحوه الفکر، تدریب الراوی جلال الدین.
12. میراث: ضابطه میراث، شریفیه، سراجی.[24]
مدارس دینی اهل سنت توسط مولویها اداره میشود. ولی کدام منبع مالی مشخص ندارند. عناوینی که برای محصلین علوم دینی اهل سنت به کار برده میشود،عبارت است از: طالب، ملا، مولوی و مولانا. کسی که تازه شروع به درس دینی نماید، طالب علم گفته میشود، بعد از طی مراحل علمی ملا گفته میشود، بعد از ملا «مولوی» گفته میشود، وقتی یک فرد به بالاترین درجه علمی نایل شد«مولانا» اطلاق میشود. گر چند رویه واحد در این زمینه وجود ندارد.
از دهه دوم قرن بیستم پس از تصویب نظامنامه مدارس خانگی بسیاری از مدارس دینی مربوط به اهل سنت به تدریج زیر نظر وزارت معارف و دولت قرار گرفتند و هم به لحاظ محتوی و شیوة آموزشی و هم به لحاظ مدیریت دستخوش تغییراتی شدند.
مهمترین مدارسی که از طرف دولت اداره میشد عبارت اند از: مدرسه شاهی، دارالعلوم عربیه، مدرسه علوم شرعیه، مدرسه ابوحنیفه، دارالحفاظ کابل، مدرسه نجم المدارس شرقی، مدرسه اسدی مزار شریف، مدرسه ظاهرشاهی میمنه، دارالحفاظ میمنه، مدرسه جامعه هرات، دارالحفاظ هرات[25]
تا سال 1370 شاید مدارس دینی دولتی از ده باب مدرسه تجاوز نمیکرد، اما با پیروزی مجاهدین لایحهای از طرف دولت مجاهدین صادر شد که به تعداد ولسوالیها باید مدارس دینی تأسیس شود، در دوران طالبان همه نهادهای آموزشی شکل مدارس دینی به خود گرفت، اما از سال 1381 رشد مدارس دینی قابل توجه است، چون از آن زمان تا حالا آمار مدارس دینی به700 باب مدرسه دینی و دارالحفاظ رسیده است. همانگونه که بر اساس مجوز قانونی مدارس مدرن به صورت خصوصی در کشور تأسیس شده است. هم اکنون در حدود 15 باب مدرسه دینی خصوصی نیز مجوز فعالیت از دولت گرفته است.
مدارس دینی که از طرف دولت رسمیت دارد، به شکل مکاتب دولتی اداراه میشود: تحت سه عنوان فعالیت دارد:
1. مدارس ثانویه که از صنف اول شاگرد می پذیرد تا صنف 12 ادامه میدهد.
2. دارالحفاظ از صنف اول تا صنف 12.
3. دارالعلوم از صنف اول تا صنف چهارده.
80% درصد مضامین آموزشی در این مدارس علوم دینی است،20% دیگر موضوعات جدید است. هم اکنون 140 هزار محصل در مدارس دینی زیر نظر5 هزا ر معلم مشغول تحصیل هستند.[26]
تحلیل و بررسی نظام آموزشی دینی
گر چه نظام سنتی تعلیم و تربیت آثار و نتایج مهمی در تاریخ تعلیم و تربیت داشته است و شخصیتهای برجستهای در تاریخ کشور از این مدارس فارغ التحصیل شدند، که امروزه از مفاخر جهان اسلام میباشند. در طول تاریخ کشور رهبران دینی و تحول ساز کشور، در همین مدارس پرورش یافته اند. رهبران و پیشکسوتان جهاد مقدس مردم افغانستان نیز پرورش یافتگان مدارس دینی هستند و امروزه نیز کسانی که نقش مهمی در اوضاع سیاسی واجتماعی کشور دارند، دانش آموختگان مدارس دینی هستند، ولی علی رغم نقش دینی، اجتماعی و سیاسی مدارس دینی و مزایا و نقاط برجسته این سیستم آموزشی، کاستیها و نواقصی در این نظام آموزشی مشاهده میشود، که باید برای رفع آن چاره اندیشی شود. به طور کلی نظام آموزشی مدارس دینی افغانستان، در محورهای مختلف مانند نظام اداری، نظام آموزشی و متون درسی و فرهنگ حاکم بر مدارس نیازمند نقد و بررسی است، ولی در اینجا فقط به بررسی پاره از کاستیها و نواقص متون درسی و نحوه اداره مدارس دینی پرداخته میشود.
الف. اشکالات متون درسی مدارس دینی
بازنگری کتابهای درسی و آموزشی و استفاده از شیوههای جدید آموزشی وگنجاندن آرایی جدید ، حرف منطقی و مطابق با عرف رایج عقلای عالم است. در عصر حاضر، تقریبا در تمامی مراکز علمی دنیا، در ردههای گوناگون آموزشی، این مسئله مورد توجه قرار میگیرد و پیوسته هیئتهای مرکب از صاحب نظران، متون درسی را مورد باز بینی قرار میدهند و هر چند سال یک بار به کلی متون درسی عوض میشود و نظام آموزشی به خصوص متون درسی مطابق با مقتضیات و نیازهای عصر تغییر مییابد.
اما متون آموزشی مدارس دینی در افغانستان چه در بخش اهل سنت و چه در جامعه تشیع، از این قاعده پیروی نکرده و در طول قرنهاست که بدون کدام تغییر و اصلاح و بازنگری، به فعالیت خود ادامه میدهد. شاید کتابهای که امروزه به عنوان متن درسی مورد استفاده قرار میگیرد، در عصر و زمان خود کار آمد بوده، ولی امروزه به هیچ عنوان نمیتواند، پاسخگویی نیاز نسل جدید و مقتضیات عصر باشد. با توجه به تغییر اوضاع و احوال متنوع بودن نیاز جامعه وافزایش نیاز، این متون و مضامین کارآیی لازم را نخواهد داشت؛چون با مقتضای عصر بیگانه است. برخی از اشکالات وارده بر متون درسی مدارس دینی قرار ذیل است:
1. مغلق و پیچیده بودن متون درسی
اکثرکتابهای درسی مدارس دینی از عبارات مغلق و سنگین تشکیل یافته است. کتابهای که هم اکنون در مدارس دینی تدریس میشود، بسیار پیچیده وعبارات سنگین دارد که قطعا این کتابها به عنوان متون درسی از طرف نویسندگان آن نوشته نشده، بلکه این کتابها استدلالی و اجتهادی است که عالمان و دانشمندان برای دفاع از آراء و نظریات اجتهادی شان نوشته اند. برخی براین عقیده اندکه هرقدر کتابهای درسی سخت و مغلق باشند، طلاب باسواد تر بار میآیند، به نظر می رسد این تصور نادرست است، زیرا کتابهای پیچیده تمام وقت طلبه را میگیرد، اگر طلبه تمام وقتش را صرف فهم متن وعبارات نماید، پس کی میخواهد به محتوا برسد. هدف از درس خواندن فهم ودرک محتوا ومفاهیم است، هر قدر متن درسی سلیس و روان باشد بازدهی آن بیشتر خواهد بود. کتابهای درسی بایست برخور دار از ادبیات و انشای عربی روان و پرهیز از لغات و ترکیبات غریب و عبارت پردازیها و نیز پرهیز از پیچیدگی های لفظی و ایجاز مخل یا اطناب ممل، باشد.
2. منسوخ و زاید بودن پاره از مفاهیم
درکتابهای درسی برخی از مفاهیم وموضوعاتی وجود دارد، که در گذشته مورد ابتلا بوده ولی امروز هیچگونه زمینهای برای طرح آن وجود ندارد ویا کمتر وجود دارد، وجود مطالب زاید که امروزه هیچگونه کارایی ندارد و موضوع آنها کاملا از بین رفته است، باز هم به صورت یک سنت در مدارس دینی تدریس میشود، اما مطالب مورد نیاز ومبتلابه که هر روز درجامعه با آن سروکار دارد، متون درسی فاقد آن است. مطابق عقل و منطق و نیاز جامعه، دیدگاهای منسوخ در هر برههای باید از کتابهای درسی زدوده شود، و دیدگاههای نو و اثبات شده، جای آنها را بگیرد. این مهم، در کتابهای درسی موجود در مدارس دینی رعایت نمیگردد. از این روی، انباشته از دیدگاههای منسوخ، غیر کارا هستند.
3.کهنه بودن سبک نگارش
کتابهای که امروز در مدارس دینی تدریس میشود، در حدود چندین قرن قبل نوشته شده است. نثر کتابهای درسی مدارس دینی با یکدیگر نزدیک نیست. نثر هر زبانی به مرور تغییر میکند . چنانکه میبینیم نثر فارسی امروز با صدسال قبل، تفاوت چشم گیری دارد، تاریخ تالیف کتابهای درسی از حدود هفتصد سال پیش تا سیسال پیش در نوسان است. وقتی طلبه با نثر «سیوطی» که حدود پانصد سال قبل تدوین شده آشنا میشود، پس از آن باید کتاب «مغنی»را بخواند که دویست سال پیش از آن نگاشته شده و پس از آشنایی با نثر هفتصد سال پیش، برخی از کتابهای فقهی یا اصولی را میخواند که سی، چهل سال پیش به رشته تحریر درآمده است، به خوبی نمایان گر تفاوت فراوان میان نثر کتابهای موجود است.
4.ناپیوستگی نظام آموزشی
در نظامهای آموزشی دنیا متون درسی به گونهای تنظیم و سازماندهی میشود که هر یک کامل کننده دیگری باشد، درحالی که کتابهای درسی مدارس دینی از چنین شیوه ای پیروی نکرده ، بلکه هر کدام دیگری را نقد کرده و رد نموده است. مثلا در کتب درسی اصولی مدارس شیعه اول معالم الاصول را میخوانند بعد از آن قوانین الاصول را، در کتابهای بعدی مانند رسائل و کفایتین بسیاری از دیدگاهها و نظریات مطرح شده در دو کتاب قدیم رد شده است. در چنین فضایی طالب علم در وادی حیرت میماند که نظر کدام دانشمند صحیح است و کدام را مبنای علمی خود قرار دهد؟ انسجام و وحدت رویه در هر کتاب و وجود هم آهنگی در ارتباط با کتاب بالاتر، موجب اتقان و استحکام نظام آموزشی میشود. کتابهای درسی نباید این حالت را داشته باشد، البته نقد و نظر جای خود را دارد، در مباحث دروس خارج وسطوح عالی باید طرح شود نه در متون درسی ،متون درسی باید یکی مبنای دیگری قرارگیرد.
5. فاقد نوآوری واصلاح
در نظام آموزشی دینی نوآوری و اصلاح وجود ندارد، به همان میزان از قافله علمی فاصله دارد، این حالت آموزش سنتی را به یک نظام خشک و غیر قابل انعطاف تبدیل نموده است. تصور بر این است که این نظام کمتر تمایل به برقراری ارتباط با دنیای خارج از خود را دارد و با هر نوع نوآوریهای آموزشی خارج از خود به شدت مخالفت میکند.
اکنون که وضعیت سیاسی درکشور تغییر یافته، نیازها ومقتضیات عصر ایجاب میکند که سیستم آموزشی مدارس دینی مورد بازبینی جدی قرارگیرد ومحتوای متون درسی بر اساس نیازها و ضرورتهای عینی و عملی کشور تهیه وتدوین و انتخاب شود، دانش آموختگان علوم دینی به تنقیح احکام و مقررات اسلامی جهت به دست آوردن حکم مسایل مستحدثه و تمامی مسایل مورد نیاز فردی واجتماعی، مطابق با شرایط کنونی جامعه و جهان، بپردازند. ترسیم الگوی زندگی اسلامی و نشان دادن حاکمیت این الگوی الهی بر جامعه اسلامی و مسلمانان، یکی از مسئولیتهای مدارس دینی است. مسلما رسیدن به این اهداف در پرتو برنامههای آموزشی کارآمد با تربیت عالمان دانشور وآگاه به نیازهای روز، و آشنا به مکاتب مطرح در جهان وتوانایی آنها به پاسخگویی تمامی شبهات اعتقادی و فکری ممکن خواهد شد.
اشکال بر نحوه اداره مدارس دینی
درنحوه اداره مدارس دینی (اعم از مدارس دینی شیعه و اهل سنت) اشکالاتی وجود دارد:
1. شخصی قرارگرفتن مدارس دینی
شخصی قراردادن مدارس واعمال سلیقههای فردی در مدارس دینی، یکی از آفتهای این مدارس است. هرملا یا آخندی که تحصیلات خود را به پایان رساند، پس از بازگشت به موطن خود بدون توجه به نیاز جامعه، برای خود مدرسهای تأسیس میکند، وتعدادی شاگرد جمع میکند. عوارض منفی آن وقتی ظاهر میشود که با مدارس دیگر در رقابت منفی قرار میگیرد، وجود مسئله وجوهات شرعیه( درمدارس اهل تشیع) باعث تشدید رقابت شده تا به سرحد خصومت میرسد، چنین افرادی به نام مدرسه وطلبه وجوهات شرعی را جمع آوری مینماید، به مورد خاص خود به مصرف نمیرسد، سوء استفاده از وجوهات شرعیه، صورت میگیرد.
لازم است که در باره اداره مدارس وتأسیس آن، مدیریتی به وجود آید ومدارس قاعده مند شود، از طریق شورا اداره شود، گرچند درکابل هم اکنون شورای نظارت بر مدارس دینی شیعه تشکیل شده است، ولی نقش آن بسیار کمرنگ است. اما در مدارس اهل سنت، نیز این مشکل وجود دارد، آنان راه حل مشکل را در دولتی کردن مدارس دینی دانسته، به این سمت گرایش پیدا کردند که به نظر میرسد، این وضعیت به صلاح مدارس دینی نیست وچنین سیاستی از دست دادن استقلال مدارس دینی است.
2. ایرادی دیگر اختصاص به مدارس دینی اهل سنت دارد. نحوه معیشت طالب علوم دینی در مدارس دینی اهل سنت، مناسب شأن طالب علم نیست. دراین مدارس هیچگونه حمایت مالی برای طلاب نمیشود، مصارف محصلین علوم دینی را مردم میدهند، منتهی نحوه و کیفیت کمک مردم آبرومندانه نیست، یعنی طلبه علوم دینی در اوقات سه گانه(صبح، ظهر و شب) به درب خانههای مردم مراجعه کرده درخواست«وظیفه» میکنند، مردم هم مقداری غذا در ظرفی که طالب علم در دست دارد میریزند. به همان غذایی که مردم به طالب علم میدهند وظیفه اطلاق میشود. این نحوه کمک کردن به طالب علوم دینی تحقیر آمیز است و با عزت نفس وکرامت یک محصل و عالم دینی که رهبری یک جامه را به عهده می گیرد، واقعا منافات دارد.
2.سیستم آموزش عصری یا مدرن
دومین سیستم آموزشی در افغانستان، سیستم مدرن و جدید است که اولین گام در جهت شکلگیری آموزش مدرن توسط امیرشیرعلیخان برداشته شد، ولی در دوره امان الله خان رونق بیشتری یافت. آموزش جدید در دو مقطع مقدماتی و متوسطه و عالی ارائه میشود، که هرکدام از این دو سطح متصدی خاص دارد، وزارت معارف تعلیمات ابتدایی و متوسطه را به عهده دارد، ولی وزارت تحصیلات عالی، وظیفه آموزشعالی در کشور را به عهده دارد:
1) تعلیم و تربیت از مقطع ابتدایی تا مراکز تربیت معلم
تعلیمات ابتدایی و متوسطه هم اکنون در مکاتب دولتی و بخش خصوصی جریان دارد. وزارت معارف، امور تعلیم و تربیت را هدایت و رهبری مینماید. آموزش جدید در وزارت معارف در دو سطح کودکان و نوجوانان و جوانان و در مقطع بزرگسالان ، در کشور جریان دارد:
الف. تعلیم و تربیت کودکان، نوجوانان و جوانان
آموزش کودکان و نوجوانان در چند مقطع تقسیم بندی شده است؛ مقطع ابتدای، متوسطه، تعلیمات ثانوی و مراکز تربیت معلم و مدارس تخنیکی همه زیر مجموعه وزارت معارف میباشد. در مجموع آموزش مدرن در قالب وزارت معارف در افغانستان در سه سطح ارائه میشود. شش سال ابتدایی، شش سال ثانویه (متوسطه)2 سال (صنف13 و14) هم اکنون در نظام آموزشی دولتی افغانستان، تعلیم و تربیه از دوران کودکی شروع میشود؛ یعنی برای اطفال، نوجوانان، و جوانان زمینه تعلیم و تربیه از سن سه ماهه تا20ساله در مؤسسات رسمی تعلیمی و تربیتی زیر نظر وزارت معارف تعیین گردیده است قرار ذیل میباشد:
1. تعلیمات قبل از مکتب
الف) شیرخوارگاه
کودکان، جهت رشد جسمی، عاطفی، اجتماعی وآماده شدن برای ورود بهکودکستانها، از سن سهماهه تا سهساله در شیرخوارگاهها به صورت رایگان تحت پوشش قرار میگیرند.
ب) کودکستان
کودکان چهار تا ششساله را جهت رشد جسمی، عاطفی، اخلاقی و به دست آوردن اطلاعات ابتدایی به کودکستانها فرستاده میشوند، تا آمادگی لازم برای ورود به مقطع ابتدایی را پیدا نمایند.
2. دوره ابتدایی(از صنف اول تا ششم) از سن 7 تا 12 سالگی
تعلیمات ابتدایی 6 ساله اجباری و رایگان است شامل دو دوره ذیل میباشد:
الف) دوره اول تعلیمات ابتدایی صنف اول تا سوم از 7-9 سالگی. شاگردان در سن 7 سالگی در دوره اول تعلیمات ابتدایی شامل میشوند. دراین دوره شاگردان با اجزای اصلی تعلیمات اساسی(شنیدن، سخن گفتن، خواندن، عدد نویسی و به اصول تعلیمات دینی و اخلاقی آشنایی پیدا میکنند) همچنان توجه خاص به خاطر معرفت شاگردان با زندگی درمکتب و مواجه شدن به اشکال مختلف فعالیتها به شیوه منظم آشنا میشوند. ساعات درسی این دوره روزانه4 ساعت و در هفته24 ساعت میباشد. این دوره به«تدریسات ابتدایی» معروف است. تدریسات ابتدائی، عبارت است از عمومیت معارف در بین افراد افغانستان به اساس ماده (20) قانون اساسی، این دوره تعلیم اجباری است و دروازه مکتب به روی همه باز است.
ب)دوره دوم ابتدایی(از صنف سوم تا ششم)
در دورهدوم تعلیمات ابتدایی شاگردان با مسائل جدید در رابطه با رشد دانش مناسب، مهارتها و سلوک پسندیده مواجه میگردد. ساعات درسی این دوره روزانه 5 ساعت و درهفته سیساعت میباشد. با سپری کردن دوره ابتدایی دانش آموزان میتوانند وارد دوره متوسطه گردند.
3. دوره متوسطه (از صنف هفتم تا نهم) از سن 13 تا 15 سالگی
در این دوره افق دید شاگردان وسیعتر میگردد و آنها با موضوعات و مسائل بیشتر در رابطه با موفقیتهای علمی، رشد و انکشاف معنوی، اخلاقی، عاطفی، و اجتماعی مواجه میگردند. توجه خاص به مشوره و راهنمایی شاگردان در رابطه به جریانات آینده تعلیم و تربیه و تعیین مسلک و شغل آینده شان مبذول میگردد. ساعات درسی روزانه 6 ساعت در هفته 36 ساعت میباشد.
4. دوره ثانوی( از صنف 10تا12 ) از سن 16 تا 18سالگی[27]
تدریسات ثانوی شامل صنف10،11و12میشود، هدف تدریسات ثانوی رشد و تقویه فهم و تحکیم عقایدو ارزشهای اسلامی شاگردان، وآماده ساختن شاگردان برای ادامه تعلیمات و تحصیلات عالی و کسب و کار. این لیسهها تربیت نیروی تحصیل کرده برای ورود به دانشگاهها میباشد[28]. شاگردان در این دوره با رشتههای عمده علوم طبیعی، علوم اجتماعی، تعلیمات مسلکی، تربیه معلم و تعلیمات اسلامی آشنا میگردند. شاگردان بعد از فراغت دوره ثانوی مطابق استعداد و علاقهمندیشانوارد موسسات تحصیلات عالی(دارالمعلمینها، انستیتوتهای مسلکی و دانشگاهها) میشوند و یا وارد بازار کار شده مشغول کار میشوند.
5. تعلیمات بعد از دوره ثانوی(صنف13 تا 14) سن 19 تا 20 ساله
بعد از اخذ دیپلم دانش آموزانی که علاقه مند به دارالمعلمین باشند، مدت دوسال تعلیمات عالی را در این مراکز سپری نموده به عنوان معلم فارغ التحصیل میشوند. فارغان دوره ثانوی دیپلمهای فوق بکلوریا را در رشتههای اختصاصی(تعلیمات اسلامی، تربیه معلم، تعلیمات مسلکی وتخنیکی) به دست میآورند. فارغان این دوره میتوانند مستقیماً به دنیای کار و یا به ادامه تحصیلات عالی در رشتههای مربوطه در انستیتوتها و دانشگاهها بپردازند.
منظور از تدریسات مسلکیعبارت است از تربیه جوانان مملکت در رشتههایمختلف حیاتی مسلکی است. هدف تدریسات مسلکی تأمین نیروی لایق عصری با معلومات مدنی عصری و سواد کافی در داخل مملکت است. مکاتب مسلکی از نگاه هدف و غایت به سهدسته تقسیم میشود:
1. مکاتب و مؤسساتی که هدف آن تربیه علمی در چوکات یک مسلک معین باشد و آن عبارت است از دارالمعلمین، مدرسه تعلیم و تربیه، مکتب ابن سینا، مکتب تجارت و مدرسه علوم شرعیه.
2. دارالعلومها که هدف آن تربیه علمای دینی و حفاظ است و نصاب درسی آنان عموماً یک نوع میباشد، مانند دارالعلوم عربیه کابل، دارالحفاظ کابل، مدرسه نجم المدارس مشرقی، مدرسه اسدیه مزار شریف، مدرسه ظاهرشاه میمنه، مدرسه جامع هرات و دارالحفاظ هرات.
3. مکاتبی که جنبه فنی وتخنیکی دارد، مانند مکتب زراعت، مکتب تخنیک ثانوی، مکتب میخانیکیکابل، مکتبصنایع کابل، مکتب صنایع قندهار، مکتب میخانیکی قندهار، مکتب میخانیکی خوست. از لحاظ تاریخی، اولین مدرسه رسمی مسلکی دارالمعلمین ابتدایی بود که در سال 1291 در کابل افتتاح گردید. [29]
ب. تعلیم و تربیت بزرگسالان( یا سواد حیاتی)
در افغانستان تعلیم و تربیت اختصاص به کودکان، نوجوانان و جوانان ندارد، بلکه افراد بزرگسال بی سواد و کم سواد هم تحت تعلیم قرار میگیرند. در وزارت معارف افغانستان یک معینیت(معاونت) برای آموزش افراد بزرگسالان مشغول فعالیت است. مطابق گزارش معاون سواد آموزی وزارت معارف هم اکنون در حدود «دهمیلیون» افراد بیسواد بالای16سال در کشور وجود دارد[30]. معینیت سواد آموزی وزارت معارف تلاش دارد، تا زمینه تحصیل را برای این قشر و کسانی که موفق به تحصیل نشده اند ویا جوانانی که سنشان بالا رفته درمکاتب زمینه تحصیل برای شان فراهم نیست، فرصت درس خواندن را فراهم نماید، تا افراد بیسواد یا کم سواد بتوانند درس بخوانند و سواد بیاموزند. هم اکنون آموزش بزرگسالان در سطح کشور از طریق این معینیت جریان دارد.
در ماده 35 قانون معارف درباره سوادحیاتی( سواد آموزی) آمده است: سواد آموزی و سواد حیاتی شامل آموزش خواندن، نوشتن، حساب وآموزش دانش و مهارتهای حیاتی، حرفوی و شغلی، میگردد که برای اشخاص بالغ محروم از سواد و نوجوانان و جوانان بازمانده از مؤسسات تعلیمی در کشور به صورت متوازن و عادلانه تنظیم میگردد.
هدف این معاونت فراهم نمودن زمینه خواندن، نوشتن، حساب و کسب دانش و مهارتهای حیاتی و حرفوی بیسوادان و کم و سوادان، آماده ساختن آنها برای ادامه تعلیمات عالی.
بنابراین، در هر دو سطح آموزشی(کودکان و نوجوانان و بزرگسالان)هدف وزارت معارف تعلیم و تربیت نیروی مورد نیاز کشور میباشد، چنانچه درمادۀ دوم قانون وزارت معارف مصوب 1387در باره اهداف وزارت آمده است: این قانون دارای اهداف عمدۀ ذیل می باشد:
1. تأمین حق مساوی تعلیم و تربیه برای اتباع جمهوری اسلامی افغانستان از طریق رشد و توسعۀ نظام معارف همگانی، متوازن و عادلانه.
2. تقویۀ روحیۀ اسلامی، وطن دوستی، وحدت ملی، حفظ استقلال و دفاع از تمامیت ارضی، حفظ منافع و نوامیس ملی و وفاداری به نظام جمهوری اسلامی افغانستان.
3. تربیۀ اطـفال، نوجوانان وجوانان به حیث افراد متدین و اعضای مفید و سالم جامعه.
4. رشد وانکشاف استعدادهای اخلاقی، عاطفی، ذهنی، پرورش جسمی وروحیه اجتماعی شاگردان.
5. تقویۀ روحیۀ احترام به حقوق بشر، حمایت ازحقوق زن و دموکراسی و رفع هرنوع تبعیض در پرتو ارزشهای اسلامی و عدم اعتیاد به مواد مخدر .
6. تقویه روحیه مسئولیت فردی، اجتماعی و قانون پذیری معلمان، استادان، مدرسان وسایر کارکنان معارف.
7. فراهم آوری زمینۀ مشارکت اولیای شاگردان و سایر افراد جامعه در نظام مدیریت و جلب همکاریهای مادی و معنوی ایشان برای رشد و ترقی معارف.
8. تعلیم و تربیه اتباع کشورجهت سهم گیری فعال در رشد اقتصادی و اجتماعی و کاهش فقر در کشور.
9. تأمین تعلیمات متوسطه (اساسی) اجباری وفراهم آوری زمینه تعلیمات ثانوی مطابق به نیازمندی های جامعه.
10. تأمین و رشد تعلیمات قبل از مکتب مطابق به نیازمندیهای اطفال کشور.
11. تأمین و رشد تعلیمات تربیه معلم، تعلیمات اسلامی، تعلیمات تخنیکی- مسلکی، حرفوی و هنری در کشور.
12.امحای بیسوادی و فراهم آوری زمینۀ آموزش سریع برای اطفال و کلان سالان بازمانده از مکتب در کشور.
13. ارتقأ و بهبود کیفیت معارف با استفاده از تجارب معاصر مطابق نیازمندیهای کشور و ارزش های اسلامی و ملی.
14.رشد و ارتقای سطح علمی و مسلکی معلمان، استادان، مدرسان، مدیران وسایر کارکنان وزارت معارف .
15. انکشاف نصاب واحد تعلیمی، مطابق به اقتضای زمان و معیارهای معاصر.
در طول چند سال اخیر تعلیم وتربیت رشد کمی قابل توجه داشته است، طبق آمارهای رسمی هم اکنون در مکاتب دولتی7 ملیون شاگرد مشغول تحصیل هستند. غلام فاروق وردک، وزیر پیشنهادی برای وزارت معارف کشور، در۱۳۸۸/۹/۳۰در پارلمان افغانستان در باره معارف کشور گزارش مفصلی ارائه نمود، قرار گزارش وی تعداد دانش آموزان مشغول به تحصیل درسال 1388 به 7 میلیون شاگرد میرسد که%37 آنان را قشر اناث تشکیل میدهد. درحدود 157 هزار معلم که %30 آن را طبقه اناث تشکیل میدهد در12800 باب مکتب مشغول تدریس وتعلیم هستند.[31] در بخش تعلیمات اسلامی140 هزار طالب علوم دینی که %10 آن را دختران تشکیل میدهند در 565 باب مدرسه دارالعلوم و دارالحفاظ توسط5000 نفر مدرس مصروف فراگیری تعلیمات اسلامی هستند. تعداد دارالمعلمینها درسال 1388به 42 باب رسیده است.[32]
2) تعلیم وتربیت در مقطع عالی
یکی از مقاطع مهم تحصیلی، تحصیلات عالی است. در این مقطع افراد تخصصهای لازم را به دست میآورند. در افغانستان متصدی آموزش عالی وزارت تحصیلات عالی است، آموزش عالی درکشور با دو تعبیر مطرح میشود:
الف«تعلیمات عالی» تعلیمات عالی زیر نظر وزارت معارف اداره میشود دوره تحصیلات دوسال می باشد به فارغ التحصیلان این دوره را «چهارده پاس» میگویند،
ب.«تحصیلات عالی»، تحصیلات عالی درکشور زیر نظر وزارت تحصیلات به پیش برده میشود دوره لیسانس وبالاتر از آن در تحصیلات عالی آموزش میبینند. تاکنون درکشور تحصیلات عالی تا سطح لیسانس وجود داشت، ولی الان دوره فوق لیسانس(ماستری) دربعضی رشتهها در دانشگاه کابل، راه اندازی شده است. دانشگاههای غیردولتی «کاتب» و«خاتم النبیین» همچنین «دانشگاه آزاد اسلامی»جمهوری اسلامی ایران، تا سطح ماستری دانشجو پذیرش دارند وهم چنین دانشگاه پیام نور، تا مقطع دکتری وجامعه المصطفی تا مقطع ماستری درکابل راه اندازی شده است. هم اکنون دانشجویان کشور درچهل دانشگاه خصوصی و بیست وچهار دانشگاه دولتی مشغول تحصیل هستند. وزارت تحصیلات عالی مسئولیت تعلیم وتربیت در مقطع عالی را به عهده دارد. وزارت یاد شده برای رشد و ارتقایی کمی و کیفی تحصیلات عالی برنامههای را روی دست دارد، چنانچه درپلان استراتیژیک ده ساله وزارت تحصیلات عالی مصوب 1384 آمده است:
پیشرفت یک ملت مستلزم یک نظام تحصیلات عالی نیرومند است. اقتصاد، فرهنگ وتوانایی یک جامعه مدرن توسط تحصیلات شهروندان آن، به ویژه موسسات تحصیلات عالی آن که نیازهای ملی و استانداردهای بینالمللی را تأمین میکند، پشتیبانی میشود. تحصیلات عالی رهبران متفکر، آگاه و ماهر را برای ایجاد و حفظ یک جامعه مدنی پرورش میدهد، جامعهای که دارای اقتصاد درحال رشد است ودر آن مشکلات بیکاری، فقر و تعارضات به صورت عاقلانه حل شده میتواند. دانشگاهها وکالجهای افغانستان باید فرصتهای آموزشی دقیق را برای جوانان فراهم سازند، تا متخصصین تحصیلکردهای را که درهمه عرصههای توسعه ملیسهم بگیرند، برای آینده ملت تضمین کند. موسسات آموزش عالی باید به طورگسترده در دسترس جوانان لایق باشد، تا نسل آینده را از وجود رهبران تحصیلکرد، دانشمندان و متخصصین که در رشد جامعه دموکراتیک وبا ثبات سهم میگیرند، اطمینان دهد.
درنتیجه برنامه ریزیها وزمینه سازیهای وزارت تحصیلات عالی، و تلاشهای دانشگاههای دولتی و بخش خصوصی رشد کمی قابل توجهی در تحصیلات عالی کشور مشاهده میشود، طبق آمار درسال 1389 دانشجویان مشغول به تحصیل درسطح کشور به صد هزار نفر رسیده است و42 هزار نفر هم درمراکز تربیت معلم ودارالمعلمینها مشغول تحصیل هستند.
محمدعثمان بابری معین تدریسی وزارت تحصیلات عالی کشور در مصاحبه در تاریخ 18 دلو1389 اعلام کرد که هم اکنون73 هزار دانشجو در24 دانشگاه دولتی وتعداد21 هزار دانشجو در36 دانشگاه خصوصی مشغول تحصیل هستند.[33] این آمار سال 1389 است ولی الان پنج دانشگاه خصوصی دیگردر جمع دانشگاههای کشور افزوده شده و قطعا تعداد دانشجویان هم اضافه شده است.
امروزه شور و شوق زاید الوصفی در زمینه تحصیل علم وجود دارد. در دورترین نقاط کشور مدارس دولتی تأسیس شده و مردم علی رغم اینکه بضاعت و اقتصاد شان خوب نیست ولی دختران و پسران خود را به مکتب میفرستند، اگر امنیت برقرار باشد چشم انداز علمی آینده کشور امید وار کننده، میباشد.
نقد و بررسی سیستم آموزش مدرن
گرچه بعد از پیروزی انقلاب اسلامی در افغانستان و تشکیل دولت مردمی، تعلیم و تربیت رشد چشمگیری از لحاظ کمی داشته است به گونهای که در تمام مناطق افغانستان مکاتب دولتی تأسیس شده و زمینه تحصیل رایگان برای همه بدون کدام تبعیض و محدودیتی فراهم شده است، ولی یک سلسله کاستیها و نواقصی در کیفیت آموزشی ملاحظه میشود که بایست مورد بررسی قرار گیرد:
1. کمرنگ بودن تربیت دینی در نظام تعلیم و تربیت
یکی از کاستیهای اصلی نظام آموزشی کشور، کمرنگ بودن جایگاه تربیت دینی در نظام آموزشی است. گرچه عنوان تربیت در نظام آموزشی آمده است، اما مفاهیم و ساز و کارهای که بتواند هم زمان با تعلیم، تربیت را در ضمیر دانش آموزان و دانشجویان نهادینه نماید، وپاسخگوی شبهات و سوالات آنان باشد، در مفاهیم آموزشی مشاهده نمیشود، ضعف تربیت دینی در بین دانشجویان به خوبی احساس میشود. نهادهای که متصدی امور تربیت باشد، وجود ندارد، اگر نهادی باشد کارکردش خیلی ضعیف است. گر چه برخی از مضامین دینی در متون درسی چه در مقطع ابتدای و چه عالی وجود دارد، ولی کافی نیست. ساختار آموزشی و تربیتی در دوران ابتدای و متوسطه و عالی اشکال دارد.
2.پایین بودن کیفیت تعلیم وتربیت
ایراد دیگر بر کیفیت آموزشی است. کیفیت و سطح آموزش در کشور خیلی پایین است. پایین بودن سطح کیفیت آموزشی ناشی از چند عامل است:
الف. قدیمی بودن متون درسی چه در سطح مقدماتی و چه عالی، اساتید بیشتر متکی به همان کتاب ها و نوتها و نوشتههای قدیمی هستند.
ب. پایین سطح سواد اساتید. متأسفانه در بسیاری از مکاتب کشور معلمین تعلیم دیده وجود ندارد، بلکه افراد کم سواد با تحصیلات کم مشغول تدریس هستند. در دانشگاهها نیز افراد فاقد تخصص و دانش لازم مشغول تدریس هستند، براساس تعصب بیجا از پذیرش اساتید باسواد که دارای دانش و تخصص هستند، در دانشگاههای دولتی خود داری میشود، همین امر باعث رغبت مردم به دانشگاههای خصوصی شده است. از طرفی هم برخی از اساتید متخصص به دلیل پایین بودن سطح معاش در مکاتب و دانشگاههای دولتی ، جذب مؤسسات خارجی و مؤسسات خصوصی شده اند.
بنابراین، مکاتب و مؤسسات عالی تحصیلی در سراسر کشور با کمبود آموزگاران و استادان متخصص مواجه هستند.
3. نبود امکانات لازم آموزشی
در بسیاری از مکاتب کتب و موادکافی مورد نیاز آموزش و تحصیل وجود ندارد، خیلی از مکاتب آموزشی فاقد ساختمان و تعمیر هستند. دانشگاها نیز امکانات و ابزارهای لازم را برای آموزش ندارند.
نتیجه اینکه، درکشور دو سیستم آموزشی وجود دارد که هدف وغایت هرکدام فرق دارد، غایت هردو تربیت نیروی مورد نیاز کشور است منتهی یکی به تربیت نیروی دینی می پردازد ودیگری به تربیت نیروی مورد نیاز اداره جامعه، هریک از دو سیستم مزایا وکاستیهای دارند که به برخی از آن ها اشاره شد. در مجموع نهادهای آموزشی از بقیه بخش های اجتماعی رشد قابل توجه داشته امید واریم که به میزان کمیت، کیفیت آموزشی هم ارتقا یابد. ولی روی همرفته اقدامات انجام شده قابل قدر است. ولی در کل نظام آموزشی به توجه بیشتر نیاز دارد.
فهرست منابع:
1. قرآن کریم
2. مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار،بیروت، داراحیاء التراث، چاپ، 1403، ج1.
3. زهیر، پاینده محمد و دکتر سید محمد یوسف علمی، تاریخ معارف افغانستان ، کابل، وزارت معارف، چاپ اول، 1339.
4. غبار، میرغلام محمد، افغانستان در مسیر تاریخ، تهران: جمهوری، چاپ هفتم، 1383.
5. فرهنگ، میرمحمد صدیق افغانستان در پنج قرن اخیر، تهران، مؤسسه انتشارات عرفان، 1374.
6. بختیاری، محمد عزیز، شیعیان افغانستان، قم، انتشارات شیعه شناسی، چاپ اول، 1385.
[1] طلبه حوزه علمیه قم و فوق لیسانس حقوق خصوصی، استاد دانشگاه کاتب و غرجستان
[2] . محمدباقر مجلسی، بحار الانوار،بیروت، دار احیاء التراث، چاپ، 1403، ج1، ص206.
[3] . پاینده محمد زهیر و دکتر سید محمد یوسف علمی ، تاریخ معارف افغانستان ، کابل، وزارت معارف، چاپ اول، 1339، ص 1-2.
[4] . همان، ص 3.
[5] . غلام محمد غبار ، افغانستان در مسیر تاریخ، قم، صحافی احسانی، چ اول، 1375، ص 293.
[6] همان، ج1، 327 با تلخیص و تصرف .
[7] . همان، ص 207با تخلیص
[8] . افغانستان در مسیر تاریخ، ج1، ص 237.
[9] . تاریخ معارف افغانستان ،ص6..
[10]. همان، ص 6.
[11] . تاریخ معارف افغانستان، ص 6-12.
[12] . همان ، ص 13.
[13] . میرغلام محمد غبار، افغانستان در مسیر تاریخ، ج1، تهران: جمهوری، چاپ هفتم، 1383،ص 595
[14] . همان، ص 27.
[15] . معارف افغانستان در پنجاه سال اخیر، وزارت معارف، ص 5.
[16] . غلام محمد غبار، افغانستان در مسیر تاریخ، ج1، ص 1111.
[17] . میرمحمد صدیق فرهنگ، افغانستان درپنج قرن اخیر، تهران، مؤسسه انتشارات عرفان، 1374، ص 511.
[18] . معارف افغانستان، ص 37.
[19] . افغانستان در پنج قرن اخیر، ص 843.
[20] . همان، 235.
[21] . محمد عزیز بختیاری، شیعیان افغانستان، ص223.
[22] . همان.
[23] . فشرده متن مصاحبه با آیت الله میرحسین صادقی پروانی، از علمای بزرگ افغانستان و عضو مجلس سنا.
[24] . فشرده مصاحبه با مولوی محمد شعیب صیقل، رییس بخش تعلیمات اسلامی، وزارت معارف اسلامی جمهوری اسلامی افغانستان.
[25] . تاریخ معارف افغانستان، ص 78.
[26] . مصاحبه با مولوی صیقل.
[27] . معارف افغانستان در پنجاه سال اخیر، ص 10- 105.
[28] . قانون وزارت معارف، ماده 20
[29] . تاریخ معارف افغانستان، ص 78.
[30] . مصاحبه مطبوعاتی، ستیغ معین سواد آموزی وزارت معارف با رسانه های جمعی، در تاریخ 4/2/1390.
[31] . سایت اطلاع رسانی
[32] . مصاحبه با مولوی صیقل.
[33] . صدای افغان
دست تان درد نکند ، بهره کافی بردیم ، برای شما و عزیزان تان آرزوی سلامتی و مؤفقیت دارم . در پناه پروردگار باشید . آمین