اگر شیطان نبود باز انسان دچار گناه و یا گمراه میشد؟
چه شیطان به عنوان یک عامل انحراف و تهدید کننده در مسیر
زندگی انسان ها وجود داشت و چه نداشت، انسان به عنوان یک موجود صاحب اختیار می توانست
هر راهی را..
چه خیر و سعادت و چه شر و شقاوت انتخاب کند، زیرا تنها عامل گرایش انسان به سمت بدی ها و انحرافات و گناه ،شیطان نیست ،بلکه شیطان در نقش محرک و تقویت کننده میل ها و گرایش های نادرست درونی عمل کرده، انسان را به ورطه گناه و انحراف می اندازد.
نمونه آن در ماه رمضان است که به شهادت روایات ،شیطان در بند می شود اما همچنان گناه و معصیت هرچند کم تر وجود دارد .
آنچه که انسان ها را به بدی وا می دارد ، «نفس اماره» و هواها و هوس ها در وجود انسان است . اگر هم شیطان بخواهد انسان را فریب دهد ، از طریق نفس اماره است . تا آمادگی درونی در انسان به سوی گناه نباشد ، از شیطان کاری ساخته نیست. این حقیقتی است که در آیات متعدد قرآن به آن اشاره شده و منشا گناهان و انحرافات در انسان ها را نفس اماره و هواهای نفسانی آن ها برشمرده است .
در سوره یوسف آمده است: «وَ مَآ أُبَرِّئُ نَفْسِیَّ إِنَّ النَّفْسَ لاَ َمَّارَةُ بِالسُّوَّءِ إِلآ مَا رَحِمَ رَبِّیَّ؛ (1) هرگز نفس خویش را تبرئه نمی کنم؛ نفس، بسیار انسان را به بدی ها فرمان می دهد، مگر این که لطف و رحمتی از جانب خداوند، نصیب انسان گردد».
همچنین آیاتی دیگر از پیروی هوای نفس نهی می کند:«وَ لاَ تَتَّبِعِ الْهَوَیَ فَیضِلَّک؛ (2) هرگز متابعت هوا مکن که تو را از راه خدا گمراه می کند».
«وَ أَمَّا مَنْ خَافَ مَقَامَ رَبِّهوَنَهَی النَّفْسَ عَنِ الْهَوَیَ فَإِنَّ الْجَنَّةَ هِیَ الْمَأْوَی؛ (3) اما کسی که بترسد از مقام پروردگار خویش، و باز دارد نفس را از پرستش هوا، بهشت، جایگاه او خواهد بود».
«وَ لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ وَ نَعْلَمُ ما تُوَسْوِسُ بِهِ نَفْسُهُ وَ نَحْنُ أَقْرَبُ إِلَیْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَریدِ؛ (4) ما انسان را آفریدهایم و مىدانیم که نفس او چه وسوسهاى به او مىکند، و ما از شاهرگ [ او ] به او نزدیک تریم.
اصولا از دیدگاه قرآن بزرگ ترین خطری که انسان را تهدید می کند، نفس اماره است، تا آن جا که ممکن است انسان آن را معبود و خدای خود قرار دهد.
«أَفَرَءَیتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلَـَهَهُ هَوَیه؛ (5) آیا دیدی کسی که معبود خود را هوی و هوس خویش قرار داده بود».
امام علی (ع)در این باره فرمود: « نفس، بسیار انسان را به بدی فرمان می دهد، پس کسی که به او اعتماد کند، به او خیانت می کند، و کسی که به او اتکا کند، او را هلاک می کند». (6)
از طرف دیگر قرآن کریم تصریح می کندکه قلمرو نفوذ شیطان در انسان فقط در حد وسوسه و جلوه دادن و زینت دادن خیالی یک امر باطل است، که با عناوین وسوسه، تزیین و تسویل بیان شده است .او هیچ گونه اکراه و اجبارى بر انسان ندارد. این حقیقت را قرآن کریم از زبان شیطان چنین نقل مىکند:
«و ما کان لى علیکم من سلطان الاّ ان دعوتکم فاستجبتم لى فلا تلومونى ولوموا انفسکم (7)؛ شیطان در قیامت خطاب به گمراهان مىگوید: در دنیا هیچ گونه قدرت و تسلطى بر شما نداشتم جز اینکه شما را به سوى باطل فرا خواندم و اجابت کردید. پس مرا بر گمراهى خویش ملامت نکنید، بلکه خود سزاوار سرزنش هستید».
در تفسیر «المیزان» در ذیل همین آیه آمده است:
خداوند در این آیه هر گونه سلطه ظاهرى و معنوى را از شیطان نفى کرده؛ یعنى، نه چنین قدرتى دارد که در اراده انسان نفوذ کند و چیزى را بر او تحمیل کند و بر کارى اجبار نماید ؛نه دلیل و برهانى دارد تا عقل و اندیشه انسان را تحت تصرف خود قرار دهد .در نتیجه انسان را ناچار به پذیرش القائات خود بکند.
تنها نقشى که او در زندگى انسان دارد، دعوت به سوى باطل است .دعوت شیطان از طریق نفس اماره صورت می گیرد . در واقع نیروهای اماره در وجود انسان در طول القائات شیطانی قرار دارد . شیطان بی واسطه آمادگی درونی انسان نمی توان کاری صورت دهد. پس شیطان هیچ تسلطی بر انسان ندارد.» (8)
با توجه به وجود امیال و هواهای نفسانی و غریزی در وجود انسان و آلوده بودن روح انسان ها به برخی رذائل اخلاقی ،زمینه آلودگی به گناه و انحراف در او وجود دارد . البته در این راه وسوسه ها و مقدمه چینی های شیطان بی تأثیر نیست، لکن نه در آن حد که اگر شیطان نبود ،انسان هیچ گاه میل به گناه و خطا و انحراف پیدا نمی کرد.
البته حقیقتا نمی توان حدس زد اگر داستان شیطان و کینه او از انسان ها و فریب دادن آدم و حوا علیهما السلام از ابتدا پیش نمی آمد، وضع امروزی ما چگونه بود اما همین اندازه باید دانست که «باز انسان بود و اختیارش».
پی نوشت ها:
1. یوسف(13) آیه 53.
2. ص (38) آیه 26.
3. نازعات (79) آیه 40 ـ 41.
4.ق(50) آیه 16.
5. جاثیه(45) آیه 23.
6. محمد محمدی ری شهری، میزان الحکمه، ج 10، ص 130.نشر دار الحدیث قم 1407 ق.
7. ابراهیم(14) آیه 22.
8. علامه طباطبایی ، المیزان با ترجمه سید باقر موسوی همدانی، ج12 ،ص64 ،نشر جامعه مدرسین قم، 1374 ش .