وبسایت اصلاح

فَبَشِّرْ عِبَادِ الَّذِینَ یَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَیَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ أُوْلَئِکَ الَّذِینَ هَدَاهُمُ اللَّهُ وَ أُوْلَئِکَ هُمْ أُوْلُوا الْأَلْبَابِ بشارت ده بندگانى را که سخنان گوناگون را می‌شنوند؛ سپس بهترین آن را انتخاب کرده و پیروى می‌کنند. آنان کسانى هستند که خداوند هدایتشان کرده و آنان خردمندان و صاحبان عقلند. (سوره زمر، آیه18)

وبسایت اصلاح

فَبَشِّرْ عِبَادِ الَّذِینَ یَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَیَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ أُوْلَئِکَ الَّذِینَ هَدَاهُمُ اللَّهُ وَ أُوْلَئِکَ هُمْ أُوْلُوا الْأَلْبَابِ بشارت ده بندگانى را که سخنان گوناگون را می‌شنوند؛ سپس بهترین آن را انتخاب کرده و پیروى می‌کنند. آنان کسانى هستند که خداوند هدایتشان کرده و آنان خردمندان و صاحبان عقلند. (سوره زمر، آیه18)

کاربر گرامی،وبسایت اصلاح از هرگونه طرح, پیشنهاد و انتقاد سازنده استقبال میکند و این افتخار را دارد تا پذیرای حکایت های تبلیغی، مقالات علمی و پژوهشی شما در حوزه تبلیغ، تربیت و خانواده باشد.صندوق الکترونیکی: nforoughi115@gmail.com

اسلاید شو

جهت مشاهده فیلم و ویدیوهای مذهبی روی تصویر فوق کلیک نمایید

تبیین آزادى و مرزهاى آن

چهارشنبه, ۲ تیر ۱۳۹۵، ۰۴:۰۲ ب.ظ

واژه ى آزادى از زیباترین واژه هایى است که گوش بشر آن را شنیده و با آن انس گرفته است...


تو گویى آزادى نشانه ى جَستن از قفس، و رهیدن از زندان ،و گسستن قید و بند بردگى است. در این صورت، کدام انسان آزاده اى است که به چنین شیوه اى از زندگى عشق نورزد، و قلبش براى آن نتپد، و دلداده ى آن نباشد، و چه بسا جان خود را در راه آن  نبازد؟

 

در طول تاریخ ، پدیده ى آزادى، موقعیّت و منزلت خود را در قلوب انسان ها، حفظ کرده، و مى توان گفت: عمرى، به بلنداى عمر انسان دارد، و شاید در جهان، فردى پیدا نشود که آن را نکوهش کند، و یا بر ضدّ آن تبلیغ کند، حتّى مستبدترین انسان ها براى تحکیم حکومت هاى استبدادى خود، از همین واژه بهره مى گیرند، و با مغالطه ها و خطابه هاى رنگین، هر نوع محدودیتى را مایه ى تأمین آزادى قلمداد مى کنند، و لذا در طول تاریخ، از این واژه بیش از هر واژه ى دیگرى بر ضدّ  آن  استفاده شده است.

 

این نوع سوء استفاده از آزادى، حاکى از آن است که نوعى ابهام بر واقعیت آن سایه افکنده تا آنجا که ضدّ آزادى، عین آن قلمداد مى شود. از این جهت، باید به تبیین معنى لغوى، سپس به معنى اصطلاحى آن پرداخت.

 

آزادى در لغت

 

«آزاد»  در زبان فارسى، غالباً در مقابل «بنده» به کار مى رود، در لغتنامه ى دهخدا آمده است: آزاد: آن که بنده نباشد، حرّ، ضد بنده، مسعود سعد مى گوید:

 

بزرگ جشن است امروز مُلْک را مَلِکا *** کـه شادمـان اسـت ایـن بنـده و آزاد

 

شاعر دیگرى مى گوید:

 

ز بـس جــود او خـلق را بنـده کـرد *** به جز سرو و سوسن، کس آزاد نیست

 

باید گفت: معنى لغوى آزاد گسترده تر از آن است که در بیان فوق آمده است، و آزاد در مقابل بنده، یکى از مصادیق آن معناى گسترده است، و لذا افرادى را  که به نظام ، و قیود و آداب سپاهیان و سایر ارباب مناصب مقیّد نباشند، آزاد مى نامند.

 

از این بیان مى توان نتیجه گرفت که «آزاد» به معنى رها از قید و «آزادى»، رهایى از هر نوع یا برخى التزام ها و قیود است.

 

آنچه مهم است، تبیین معنى اصطلاحى واژه ى آزادى، در مکاتب مختلف سیاسى است. پیش از آن که به برخى از تعریف ها بپردازیم، دو نکته را یادآور مى شویم:

 

1. آزادى در روزهاى نخست، در مقابل بردگى  به کار مى رفت، یعنى قدرت هاى بشرى، انسان هاى ضعیف و ناتوان را از خانه و کاشانه ى خود به اسارت گرفته و بنده ى خود مى ساختند، و از آنان به مقدار توان کار کشیده و به مقدار نیاز ابتدایى، خوراک و پوشاک آنها را تأمین مى کردند.

 

در یونان باستان، واژه ى آزادى، بر همین محور دور مى زد، بردگى ضدّ آزادى، و آزادى نقطه ى مقابل آن بود، ولى بر اثر مرور زمان ، واژه ى آزادى، مفهوم وسیع ترى براى خود پیدا کرد  تا آنجا که در مکاتب غربى امروز، مسأله ى آزادى عقیده، آزادى بیان، آزادى سرنوشت، و غیره مطرح شده، و مکتبى را پدید آورده است.

 

2. واژه ى آزادى از مفاهیم اضافى است و در واقعیت آن نوعى نسبت نهفته است.

 

درست مانند مفهوم«فوق» و «تحت» است که در واقعیت آن نوعى نسبت به دیگرى وجود دارد، مثلاً طبقه ى دوم در یک ساختمان چند طبقه، نسبت به طبقه ى زیرین، فوق و نسبت به طبقه ى بالاتر، تحت نامیده مى شود، و لذا در فلسفه ى اسلامى، این نوع مفاهیم را مفاهیم نسبى(ذات الاضافه) مى نامند که در واقعیتِ آن، نوعى نسبت به غیر نهفته است.

 

در واقعیت آزادى نیز عین این اضافه و نسبت، نهفته است، زیرا جوینده ى آزادى، از چیزى گریزان است و به چیز دیگرى پناه مى برد. مثلاً فرض کنید انسانى را براى پرداخت جریمه هاى بى جهت مجبور مى کنند، او پیوسته جویاى فرار از این زندگى پرفشار،به سوى زندگى دور از الزام واختناق مى باشد، و در اصطلاح به بخش نخست (آزادى از چیزى) آزادى سلبى و به بخش دوم (انتقال به چیزى) آزادى ایجابى مى نامند.

 

بنابراین، در هر آزادى باید دو طرف ملاحظه شود، مثلاً اگر انسانى از چیزى بگریزد، ولى نداند که دنبال چه چیزى است، در اینجا حقیقت آزادى جزء سلبى را دارا است ولى فاقد جنبه ى ایجابى است. همچنین هرگاه به دنبال حالت جدید دوم باشد، بدون این که  در آن نسبت به حالت نخست نفرتى داشته باشد،در این مورد واقعیتِ آزادى، فاقد جزء سلبى است.

 

ملاک گزینش چیست؟

 

انسان آزادى خواه، از آنجا که حالت موجود را با خواسته ى خود همسو نمى بیند، پیوسته مى خواهد، این حالت را از دست بدهد و حالت دیگرى را که با خواست او همسو است به دست آورد، بنابراین، آزادیخواه، در تمام مراحل، ولو با یک سلسله اندیشه هاى غیر صحیح،وضع موجود را به صلاح خویش ندانسته و پیوسته از آن مى گریزد تا حالت دیگرى ـ که  آن را به سود خود و یا ملت خویش مى انگارد ـ به دست آورد.

 

چیزى که در اینجا مهم است، سخن درباره ى عامل تعیین کننده ى صلاحیت است و این که به چه میزان، حالت نخست، با واقعیت او همسو نبوده و حالت دوم با او همسوست؟

 

این نقطه در بحث هاى مربوط به  آزادى بسیار مهم و اساسى است و تا این عامل از نظر خرد مشخّص نگردد، آزادى مفهوم عقلانى پیدا نکرده و یک نوع آزادى جنگلى تلقّى مى شود.

 

در اینجا عواملى را مى توان تعیین کننده ى این حالت دانست که از آنها به ملاک هاى گزینش تعبیر مى کنیم:

 

ملاک نخست: گرایش هاى درونى

 

ممکن است معیار و علت گریز از حالت نخست به حالت دوم، گرایش هاى درونى معرّفى گردد، و این که هر انسانى خواهان آزادى از هر قید و بندى است که  براى او در مقام بهره گیرى از غرایز ایجاد محدودیت مى کند.

 

شکى نیست که سرکوب کردن تمایلات، مساوى با نابودى انسان است، و اگر تمایلات درونى، با حیات و زندگى انسان، ارتباط مستقیم نداشت، دست آفرینش، در نهاد او این تمایلات را پدید نمى آورد، ولى در عین حال نمى توان ارضاى غرایز را بدون قید و شرط محور آزادى معرّفى کرد. مثلاً آزادى بى  چون و چرا  در ارضاى تمایلات، به قیمت نابودى اخلاق و سنن اجتماعى تمام مى شود، زیرا تمایلات انسان در گردآورى ثروت و مال وتحکیم موقعیت و قدرت، حد و مرزى را نمى شناسد، اگر بنا باشد محور آزادى رفع موانع از اشباع این نوع از غرایز باشد، نتیجه ى آن جز جنگ و نزاع و نابودى بشر و از بین رفتن ارزش هاى اخلاقى،  چیز دیگرى نخواهد بود و لذا محور بودن تمایلات درونى را در آن حدّ مى پذیریم که اوّلاً  بر سعادت انسان،  و ثانیاً بر سعادت جامعه لطمه اى وارد نکند.

 

آزادى در مصرف موادّ مخدّر، یک نوع تمایل درونى است که در جوان پدید مى آید و لذت هاى  آنى را غایت زندگى مى اندیشد، ولى چون چنین آزادى مایه ى تباهى شخصیّت و انسانیت اوست نمى تواند ملاک جنبه ى ایجابى آزادى باشد.

 

گروهى از فزونى مال و ثروت، و پایمال کردن حقوق دیگران، بیش از هر چیزى لذت مى برند ولى نمى توان چنین گرایشى را تعیین کننده ى آزادى دانست.

 

بنابراین، در اشباع غرایز باید به تعدیل آن پرداخت و  تعدیل  آن،  با دو شرط صورت مى پذیرد:

 

1. به سعادت او لطمه اى وارد نکند.

 

2. موجب تضییع حقوق دیگران نشود.

 

ملاک دوم: آداب و رسوم

 

ملاک دیگر در تعیین گریز از نقطه اى به نقطه ى دیگر، حفظ آداب و رسوم و به اصطلاح فرهنگ ملت هاست،و مبارزه با هر نوع عاملى که در صدد محو فرهنگ ملت است.

 

در اینجا از تذکّر نکته اى ناگزیریم و آن این که: آداب و رسوم ملّت ها نشانه ى اصالت و دیرپایى آنان در محیط  زندگى و میراث نیاکان آنها است، طبعاً چنین رسومى، محترم خواهد بود. پیامبران آسمانى با فرهنگ و رسوم ملّت ها مخالفتى نداشتند، حتّى پیامبر گرامى اسلام پس از فتح مکه، آداب و رسومى که در اداره ى کعبه بود، حفظ کرد، مثلاً  مقام کلیددارى کعبه را که قبیله ى خاصّى برعهده داشت، تغییر نداد، ولى آنچه که مهم است این که آداب و رسوم باید  در همان چهارچوب ملاک پیشین باشد:

 

الف) فرهنگ هر ملّتى محترم است، تا آنجا که به سعادت او لطمه اى وارد نکند.

 

ب)  فرهنگ و ملّتى احترام دارد، تا جایى که مایه ى تضییع حقوق ملت هاى دیگر نباشد.

 

فرض کنید فرهنگ ملتى، سنگ پرستى  و گاو پرستى است، و آن را نشانه ى اصالت و آثار نیاکان خود مى داند، در حالى که از نظر خرد بر ضدّ سعادت فرد و اجتماع است، آیا مى توان چنین ملاکى را تحسین کرد و گفت که رهیدن از یکتاپرستى و وارد شدن به سنگ پرستى و گاو پرستى، نوعى آزادى است؟

 

شگفت اینجاست که منطق بت پرستان عصر رسول خدا در اصرار بر حفظ فرهنگ، و سرسختى در مقابل تبلیغ پیامبر(صلى الله علیه وآله وسلم)، همین بود که مى گفتند:

 

(إِنّا وَجَدْنا  آبائَنا على أُمّة وإنّا على آثارِهِمْ مُهْتَدون).([1])

 

«ما نیاکان خود را بر آیینى یافتیم و ما نیز به پیروى آنان هدایت یافته ایم».

 

قرآن در نقد این نظریه یادآور مى شود:

 

(أَوَ لَوْ کانَ آباؤهُمْ لا یَعْقِلُون شَیئاً وَلا یَهْتَدُون).([2])

 

«آیا اگر پدرانشان چیزى را درک نمى کردند و راه درست را نمى ى افتند باز شایسته است به دنبال آنها بروند؟».

 

ملاک سوم: داورى هاى خرد

 

عامل سوم، مانند عامل چهارم که خواهد آمد، بر خلاف دو عامل پیشین، هم عامل علت گریز از چیزى، و هم محدود کننده ى آزادى است.

 

چه بسا خرد انسان، او را به گریز از چیزى دعوت کند، ولى  از سوى دیگر، آزادى او را با یک رشته قوانین محدود مى سازد.

 

دو عامل نخست، فقط عامل گریز بودند نه تعیین  کننده ى حدود آزادى، ولى در این مورد، در حالى که خرد، علت گریز انسان  از حالتى به حالت دیگر است ولى، گریز او را با یک رشته بایدها محدود مى سازد.بلکه بیش ترین  نقش خرد، ایجاد محدودیت ها است، و هر فرد آزادى خواه باید بر داورى خرد را در زمینه محدویت ها بپذیرد.

 

اصولاً باید دید آزادى وسیله است یا هدف; هرگز نمى توان گفت آزادى هدف است، زیرا آزادى مطلق با نابودى انسان همسوست و آفرینش انسان با یک رشته ى محدودیت ها عجین مى باشد. انسان نمى تواند هر چیزى را بخورد و هر چیزى را بنوشد و به هر شیوه اى خواست راه برود، وجست و خیز کند; زیرا آفرینش، وجود او را  برنامه ریزى کرده، و براى آن حدّ و حدودى قایل شده است.

 

از این رو، آزادى وسیله ى کمال است; زیرا انسان در صورت آزاد بودن مى تواند استعدادهاى نهان را آشکار سازد و کمال بالقوه را به فعلیت برساند و این همان است که گفته شد: آزادى وسیله است  نه هدف. در این صورت مانعى نخواهد داشت که عقل و خرد ـ که چراغى فرا راه انسان است ـ آزادى مضر را از آزادى مفید باز شناسد و از اوّلى بپرهیزد و به دومى رو آورد.

 

و به دیگر سخن: انسان عاقل، انسانى است که زندگى اجتماعى را بر زندگى فردى برترى بخشد و انسان منزوى که مى خواهد در بیغوله ها و شکاف کوه ها زندگى کند مسلّماً  از خرد کامل انسانى برخوردار نیست. از طرفى دیگر، در زندگى اجتماعى حرص و آزادى، فزون طلبى ها، مال اندوزى ها باید تحت سیطره قرار گیرد، تا بتواند زندگى را ممکن سازد.

 

اساس زندگى اجتماعى، احترام به حقوق یکدیگر و عدم تجاوز به حریم دیگران است در غیر این صورت رشته ى زندگى از هم گسسته و عرصه ى زندگى به صورت یک جنگل  در مى آید.

 

از این بیان نتیجه مى گیریم که عقل  و خرد با بررسى هاى دقیق با مشاوره ها و مذاکره ها مى تواند مسیر آزادى و حدّ و حدود آن را مشخصّ کند تا آزادى به صورت  یک پدیده ى دلپذیر در آید.

 

محدود بودن دیدگاه خرد

 

اصولاً کسانى که توانایى خرد را بر درک زیبایى و زشتى رفتارها انکار مى کنند با فطرت  و یافته هاى درونى خود به مقابله برخاسته اند، و آنچه در زبان مى گویند غیر آن است که در دل آنهاست،ولى  با وجود این، باید اعتراف نمود که  آگاهى خرد از مصالح و مفاسد کاملاً محدود بوده و در مواردى از درک واقعیات باز مى ماند، در اینجا همان مسأله ى لزوم بعثت انبیا پیش مى آید که در عین احترام به خرد، آن  را  براى تکامل انسان کافى ندانسته و حتماً بر راهنماى دیگرى به نام «شرع» که از نقطه ى مرتفع تر به زندگى بشر مى نگرد، تأکید مى کند.

 

ما با تمام احترامى که براى عقل و خرد مى گذاریم ولى توانایى آن را در همه ى مراحل زندگى، کافى نمى دانیم; زیرا شعاع درک عقل، آن چنان گسترده نیست که همه اقیانوس زندگى را روشن سازد بلکه مى تواند بخشى از آن را  روشن کند، زیرا  تمایلات سرکشى  بر وجود انسان حکومت مى کند که عقل و خرد را کم فروغ مى سازد و جلو داورى آن را مى گیرد.

 

امروز منادیان آزادى، بدترین محدودیت و اسارت را بر جهان سوم روا مى دارند و آن را خردورزى مى شمارند.

 

در تاریخ، صدها گواه بر این توجیهات غیر صحیح است که یکى را به عنوان نمونه یادآور مى شویم. در سال 1944میلادى، ترومن ـ رئیس جمهور(وقت) آمریکا ـ فرمان بمباران دو شهر ژاپن را صادر کرد و در ظرف چند لحظه این دو شهر آن چنان  در آتش سوخت که به یک معنى از جغرافیاى کشور ژاپن حذف شد و 150هزار انسان بى گناه نابود شدند.

 

آنگاه که وى از طرف جامعه ملل مورد بازخواست  قرار گرفت، عمل خود را چنین توجیه کرد:

 

«براى کوتاه کردن جنگ و کم کردن کشتار راهى جز این نبود و در غیر این صورت جنگ طولانى مى شد و افراد زیادترى کشته مى شدند» او با چنین توجیه و استدلالى وجدان خود را آرام ساخت و گروهى را فریب داد در حالى  که همگى مى دانیم منطق رئیس جمهور یک منطق پوشالى است، اصولاً چرا جنگ را شروع کردید که در کم کردن آن به چنین جنایتى مبادرت بورزید وچه دلیلى براى ادامه ى جنگ داشتید؟

 

ملاک چهارم :وحى الهى

 

چهارمین ملاکى که مى تواند تعیین کننده ى حدود آزادى باشد وحى الهى است که از طریق پیامبران به ما مى رسد. وحى الهى از جانب آفریدگار انسان  است که مصنوع خود را بهتر از دیگران مى شناسد و از نیازهاى واقعى و نیازهاى کاذب او کاملاً آگاه مى باشد.

 

خالق انسان در رتبه ى انسان  نیست که رقیب و مخالف او باشد، بلکه در ساحت برترى قرار دارد که به انسان از دیدگاه یک معلّم دلسوز و مهربان مى نگرد. طبعاً نباید دستورهاى او را مخالف آزادى دانست بلکه باید آن را به عنوان تعدیل غرایز سرکش تلقّى کرد.

 

این که گاهى گفته مى شود: انسان میان دو اصل(« آزادى» و«تکالیف» دینى) مخالف درگیر است که اگر اوّلى را بگیرد باید دومى را رها کند واگر دومى را برگزیند، آزادى را از دست داده است. این نوع نگرش به تعالیم مذهبى نگرشى واقع بینانه نیست. تعالیم دینى، ساخته و پرداخته ى انسان رقیب نیست که به حریم آزادى او تجاوز کند، بلکه این  تعالیم از جهانى برتر همراه با رحمت و مهربانى فرود آمده است. در این صورت، نباید معادله ى رقابتى میان این دو برقرار کرد، بلکه باید هر دو را گرفت. اینجا اگر بخواهیم از مثلى بهره بگیریم، باید بگوییم: تعالیم دینى از قبیل تربیت پدر و مادر است که کودک را از آزادى مطلق باز مى دارد. در چنین  شرایط به فکر کسى نمى رسد که یا باید کودک آزاد باشد یا فرمان پدر و مادر اجرا گردد. بلکه همگان به خاطر آگاهى از نیاز کودک به تربیت و گستره ى آگاهى پدر و مادر یک نظر بیش نمى دهند و آن این که  آزادى کودک باید در محدوده امر و نهى پدر و مادر صورت باشد.

 

در اینجا حدیثى که از رسول گرامى (صلى الله علیه وآله وسلم)درباره ى پیامبران وارد شده است و با گفتار ما تناسب بیشترى دارد نقل مى کنیم و آن این که:

 

«ولا بعثَ اللّهُ نبیّاً ولا رسُولاً حتّى یَسْتَکْمِلَ الْعَقْلَ وَیکونَ عَقْلُهُ أفْضَلَ مِنْ عُقولِ أُمّته».([3])

 

«خداوند هیچ پیامبر و رسولى را برنیانگیخت  جز این که خردها را تکمیل کند، از این نظر باید خرد پیامبر بالاتر از خردهاى امت او باشد».

 

اصولاً باید هر نوع  آزادى طلبى با توجّه به واقعیت هاى وجود انسان باشد، و هر نوع بى توجهى به آن واقعیت، کج اندیشى است که به نتیجه نمى رسد، واقعیت آفرینش انسان بندگى و وابستگى او به جهان بالاست، و این واقعیت جزو آفرینش اوست و هر کارى انجام دهد بندگى خود را نمى تواند نسبت به خالق خود منکر شود، چنانچه قرآن نیز این اندیشه را چنین بیان مى کند:

 

(إِنْ کُلُّ مَنْ فِى السَّمواتِ وَالأَرْضِ إِلاّ آتِى الرَّحْمنِ عَبْداً).([4])

 

«آنچه در آسمان ها و زمین است بنده ى رحمن (خدا) مى باشد».

 

در این صورت، هر نوع طلب آزادى و رهایى از قید که در نقطه مقابل بندگى انسان باشد  یک نوع تخلّف از واقعیت به شمار مى رود.

 

گذشته از این، هرگاه نظرى بر  قوانین اسلام بیفکنیم، درست است که در وهله ى نخست، آزادى انسان را محدود مى سازد، ولى آن گاه که در آثار سازنده ى این قوانین فکر کنیم، خواهیم دید که همه ى این قوانین مایه ى پیدایش زندگى اجتماعى سالم است که در آن همه افراد به سان اعضاى یک خانواده  در کنار هم زندگى مى کنند .شما دستورات اسلام را در مورد خوردنى ها و نوشیدنى ها در نظر بگیرید، از آنچه که نهى کرده دانش امروز ضرر آن را اثبات نموده و آنچه را که مجاز شمرده مفید بودن و لااقل بى ضرر بودن آن  از نظر علمى روشن گشته است.

 

درست است «روزه» محدودیت خاصى در زندگى انسان پدید مى آورد ولى همین محدودیت سرچشمه ى یک رشته آثار سازنده اى است که در زندگى فردى و اجتماعى انسان نمایان مى گردد.

 

ما در این جا در مقام بیان ویژگى هاى تعالیم فردى و اجتماعى اسلام نیستم، زیرا سخن در باب آنها به درازا مى کشد، فقط این نکته را یادآور مى شویم که نباید محدودیت هاى دینى را بر خلاف آزادى شمرد یا دین را  رقیب آزادى خواند، بلکه باید تعالیم آن را تعالیم ولىِّ مهربانى اندیشید که به آزادى کودک و نوجوان بهبودى خاصّى مى بخشد.

 

اگر در میان  برخى از غربیان تعالیم دینى کم رنگ شده و احیاناً دین را رقیب آزادى مى اندیشند به خاطر این است که از رابطه ى واقعى بشر با خالق، آگاهى صحیح نداشته و لذا در فکر دین زدایى از جامعه خود هستند و دین را رقیب بشر و دشمن آزادى معرّفى مى کنند، این سخن بسان این است که یک کودک ناآگاه از راهنمایى هاى تربیتى والدین خود، ناراحت شده و احیاناً گریه مى کند و خود و مادر را آزار مى دهد، چه کند، از رابطه ى واقعى خود با مادر ناآگاه است. امروز افرادى که سکولاریسم، پلورالیسم و لیبرالیسم و امثال اینها را بر زندگى دینى ترجیح مى دهند و جامعه را به سوى این مکتب ها سوق مى دهند دچار دو اشتباه مى باشند:

 

1. واقعیت انسان را با خدا نادیده انگاشته و احیاناً درک نمى کنند.

 

2. زندگى به ظاهر زیبایى به دست مى آورند امّا در درون آن، صدها تضاد و بدبختى  دامنگیر آنها مى شود و گسترش جنایت ها و انحلال خانواده ها و ذوب شدن عواطف و امثال آن، نتیجه ى  چنین تفکر مادى گرایانه است.

 

--------------------------------------------------------------------------------

 

[1] . زخرف/22.

 

[2] . بقره/170.

 

[3] . اصول کافى13، باب عقل، حدیث شماره 11.

 

[4] . مریم/93.

منبع: پایگاه اطلاع رسانی حضرت ایت الله العظمی سبحانی

 

 


موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۵/۰۴/۰۲
محمد فروغی

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
اللَّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الحُجَةِ بنِ الحَسَن صَلَواتُکَ علَیهِ و عَلی آبائِهِ فِی هَذِهِ السَّاعَةِ وَ فِی کُلِّ سَاعَةٍ وَلِیّاً وَ حَافِظاً وَ قَائِداً وَ نَاصِراً وَ دَلِیلًا وَ عَیْناً حَتَّى تُسْکِنَهُ أَرْضَکَ طَوْعاً وَ تُمَتعَهُ فِیهَا طَوِیلا

اسلاید شو

کاربر گرامی،وبسایت اصلاح از هرگونه طرح, پیشنهاد و انتقاد سازنده استقبال میکند و این افتخار را دارد تا پذیرای حکایت های تبلیغی، مقالات علمی و پژوهشی شما در حوزه تبلیغ، تربیت و خانواده باشد.صندوق الکترونیکی: nforoughi115@gmail.com