وبسایت اصلاح

فَبَشِّرْ عِبَادِ الَّذِینَ یَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَیَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ أُوْلَئِکَ الَّذِینَ هَدَاهُمُ اللَّهُ وَ أُوْلَئِکَ هُمْ أُوْلُوا الْأَلْبَابِ بشارت ده بندگانى را که سخنان گوناگون را می‌شنوند؛ سپس بهترین آن را انتخاب کرده و پیروى می‌کنند. آنان کسانى هستند که خداوند هدایتشان کرده و آنان خردمندان و صاحبان عقلند. (سوره زمر، آیه18)

وبسایت اصلاح

فَبَشِّرْ عِبَادِ الَّذِینَ یَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَیَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ أُوْلَئِکَ الَّذِینَ هَدَاهُمُ اللَّهُ وَ أُوْلَئِکَ هُمْ أُوْلُوا الْأَلْبَابِ بشارت ده بندگانى را که سخنان گوناگون را می‌شنوند؛ سپس بهترین آن را انتخاب کرده و پیروى می‌کنند. آنان کسانى هستند که خداوند هدایتشان کرده و آنان خردمندان و صاحبان عقلند. (سوره زمر، آیه18)

کاربر گرامی،وبسایت اصلاح از هرگونه طرح, پیشنهاد و انتقاد سازنده استقبال میکند و این افتخار را دارد تا پذیرای حکایت های تبلیغی، مقالات علمی و پژوهشی شما در حوزه تبلیغ، تربیت و خانواده باشد.صندوق الکترونیکی: nforoughi115@gmail.com

اسلاید شو

جهت مشاهده فیلم و ویدیوهای مذهبی روی تصویر فوق کلیک نمایید

نیاز بشر به دین یا انتظار بشر از دین؟

دوشنبه, ۱۰ خرداد ۱۳۹۵، ۰۴:۴۲ ب.ظ

مسئله «نیاز بشر به دین » یا «انتظار بشر از دین » ابتدا باید بررسى کنیم که کدام یک از این دو عنوان درست و کدام نادرست است؟


مسئله «نیاز بشر به دین » با تعبیرهایى همچون نیاز بشر به دین، آثار سازنده دین، و هدف بعثت انبیا بیان شده است.

برخى افراد عنوان این مسئله را عوض مى کنند و به جاى آن، تعبیر «انتظار بشر از دین » را به کار مى برند. کتاب هایى هم تحت این عنوان تألیف کرده اند. بنابراین ابتدا باید بررسى کنیم که کدام یک از این دو عنوان درست و کدام نادرست است؟

به اعتقاد ما همان عنوانى که از قدیم مورد بحث بوده، صحیح مى باشد و آن «نیاز بشر به دین» است. ولى نویسندگان جدیدى که رویکرد سکولارى دارند، مسئله را با عنوان «انتظار بشر از دین» مطرح مى کنند. اما این عنوان صحیح نیست و اشکالات زیادى بر آن وارد است. که برخى از آن ها در چهار محور ارائه مى شود:

محور اول: نارسایى تعبیر «انتظار بشر از دین »

الف. حد انتظار بشر از دین تا کجاست؟

اولین اشکال آن است که انسان ها مختلفند و هر کدام به تناسب نیازهاى مشخص خود، انتظارى از دین دارند. به عنوان مثال دختر و پسر جوانى که ازدواج نکرده و تشکیل خانواده نداده اند، انتظارشان از دین آن است که دین براى آن ها خانه بسازد و زمینه ازدواج آنان را فراهم کند. افرادى هم که به دنبال مقام و منصب هستند انتظارشان این است که دین به آن ها منصب بدهد. بنابراین هر یک از انسان ها از دین انتظارى دارند و نمى توان حدود انتظار بشر از دین را مشخص کرد.

ب . ناشناخته نمى توان از دین انتظار داشت.

ابتدا باید دین را بشناسیم بعد نسبت به آن توقع داشته باشیم. کسى که دین را نشناسد نمى تواند توقعى از دین داشته باشد. زیرا بر اساس قانون «ضرورت سنخیت بین علت و معلول»، هر چیزى نمى تواند علت هر چیز شود. مثلاً داروى گوش درد، غیر از داروى چشم درد است و نمى توان با آن چشم را درمان کرد. بنابراین تا دین را نشناسیم نمى توانیم از آن انتظارى داشته باشیم.

ج . با قداست دین ناسازگار است.

تعبیر «انتظار بشر از دین» دین را در حد لوازم و ابزار مادى تنزل مى دهد و نشان مى دهد کسانى که مسئله را این گونه مطرح مى کنند، به دین نگاه ابزارى دارند; همانند نگاه به یک چکش. این نگاه برخلاف واقعیت دین و ناسازگار با قداست آن است، زیرا دین وابستگى انسان و جهان به خداست که هم عقاید دارد و هم تکالیف و هم اخلاقیات و نه یک ابزار مادى.

د . اصالت دادن به بشر

اساساً طرح مسئله انتظار بشر از دین، آن هم با این عنوان ریشه و خاستگاه «اومانیستى» دارد.

توضیح این که ماتریالیست هاى قرن اخیر، چون دریافتند در این مکتب، انسان فقط تولیدکننده و مصرف کننده توصیف شده است (مانند حیوان) و از معنویت در دیدگاه هاى آن ها خبرى نیست، براى فریب دادن مردم، در مکتب فکرى خود معنویتى ایجاد کردند تا دیگران نگویند ماتریالیست ها فاقد معنویت اند. آن معنویت مصنوعى، اصالت انسان یا «اومانیسم» است. اینان به انسان اصالت بخشیدند و دین و خدا و مذهب را در خدمت بشر قرار دادند و در مقابل خداپرستان، گفتند اگر مقدسات شما خدا، ملائکه و پیامبران هستند، از نظر ما بشر مقدس است. ایشان تعبیر «انتظار بشر از دین» را به جاى «نیاز بشر به دین» به کار بردند. نویسندگانى هم که این مسئله را مطرح مى کنند از همان مکتب تأثیر گرفته اند. اما متدینان، اصالت را به دین مى دهند و بشر را در خدمت دین مى شمارند.

هـ . ناسازگارى اصالت ابزار تولید با اومانیسم

همه مادى گراها و کسانى که اصالت انسان را مطرح مى کنند و آن را مى پذیرند، انسان را بنده   ى اقتصاد مى دانند و در حقیقت اصالت را به اقتصاد و ابزار تولید مى دهند.

مى گویند ابزار تولید، محرک تاریخ است. نیروى حاکم بر اقتصاد و جامعه شناسى و فرهنگ و... را ابزار تولید مى دانند و مدعى اند اگر ابزار تولید عوض شود، اقتصاد و فرهنگ عوض مى شود. بنابراین کسانى که مى خواهند اصالت را به انسان ببخشند چون اصالت را به ابزار تولید (اقتصاد) داده اند، در واقع اصالت را از انسان سلب کرده اند.

البته این اشکال به تمام اومانیست ها وارد است و به کسانى که تعبیر «انتظار بشر از دین» را مطرح مى کنند اختصاص ندارد.

و . مطرح نبودن حق و باطل

کسانى که مسئله را با عنوان «انتظار بشر از دین» مطرح مى کنند، در واقع به دنبال پیدا کردن «حق و باطل» نیستند. بلکه به دنبال چیزى هستند که مشکل را برطرف کند. اگر روزى مسلک حق، درد آن ها را چاره کرد، به آن رو مى آورند و اگر روزى هم، مسلک بودایى و هندو و سایر آیین هاى خرافى، درد آن ها را دوا کرد پیرو آن ها خواهند شد. این ها کارى به حق یا باطل بودن چیزى ندارند، تنها مى خواهند نیازشان را برطرف و مشکل خود را چاره کنند. در حالى که دین پژوه و متکلم اسلامى هدفش شناخت حق و آیین حق و دورى از باطل است.

علاوه بر این نتیجه چنین نگرشى، توجیه گرى باطل و تقدیرگرایى به معناى نادرست آن است. به عنوان مثال بنابر آیین بودا و برهمن که به تناسخ اعتقاد دارند، کسانى که در حال حاضر زنده اند ده ها بار آمده اند و رفته اند. به نظرکسانى که در این زمان فقیر و بدبختند، به خاطر آن است که در زندگى قبلى گناهکار بوده اند و اکنون جزاى اعمال خود را مى بینند. اما انسان هایى که در حال حاضر صدرنشین هستند ارواح نیکوکارى بوده اند که در زندگى جدید، پاداش اعمال خود را دریافت مى کنند. این اندیشه، درد کسانى را که مى خواهند انقلاب ها را خاموش کنند و بگویند حق با صدرنشین هاست و کارگر و کشاورز حقى ندارد، چاره و مشکلشان را برطرف مى کند.

پس در واقع این عده دنبال حق و باطل نیستند بلکه دنبال توجیه گرى کار باطل خود هستند، همچنانکه قضا و قدر (به معناى باطل آن)، توجیه گر نظام معاویه بود که مى گفت قضا و قدر این است که من مالک الرقاب شما باشم و شما برده و بنده من باشید. اینکه در مکتب اشعرى قضا و قدر خیلى با اهمیت است ازآثار و بازمانده هاى دوران معاویه است.

محور دوم: نیاز بشر به دین

دو عامل باعث نیاز بشر به دین مى شود:

الف. حسّ مذهبى

دین به تعبیر عوام، غذاى روح انسان است و به تعبیر علمى صدایى است که بشر آن را از درون خود مى شنود.

روانشناسان مى گویند بشر از نظر روحى چهار بعد دارد و یا به تعبیر بهتر چهار خواسته غریزى و فطرى دارد و خداوند این چهار خواسته را در درون انسان ها نهاده است :

1. بعد علمى و حس آگاهى: بشر مى خواهد از وقایع و امور آگاه شود; حتى بچه زمانى که صدایى بشنود، متوجه آن جهت مى شود تا ببیند صدا از کدام سو آمده است. این ویژگى همان حس آگاهى و بعد علمى روح انسان است.

اگر خالق انسان این حس آگاهى را در درون او قرار نداده بود، بشر از نظر علمى در همان پله اول باقى مى ماند. اگر مشاهده مى کنیم بشر، از پلکان علم بالا رفته است، علتش همین حسّ علمى است.

2. حسّ اخلاقى و حسّ نیکوکارى: در همه افراد (حتى فاسق و قاتل) میل به نیکى وجود دارد. البته گاهى این میل، منحرف و فطرت دگرگون مى شود که امرى ثانوى است. به خاطر این حس است که تمام بچه ها راستگو هستند و محال است بچه، روز اول دروغ بگوید زیرا راست گویى، فطرى انسان است و اگر تمام دنیا را جست وجو کنید، حس آگاهى و حسّ نیکى را در انسانها خواهید یافت.

3. حسّ گرایش به زیبایى: تمام افراد بشر به موجودات زیبا علاقه دارند. همه مردم وقتى وارد باغى مى شوند از گل هاى زیبا لذت مى برند. اگر حس زیبایى شناسى نبود، هنرى هم نبود و کاشى کارى و خوش نویسى ونقاشى و فرش هاى رنگارنگ و معمارى هاى با شکوه وجود نداشت.

4. حسّ مذهبى: مذهب یعنى توجه به ماوراى طبیعت. در تمام افراد بشر نوعى توجه به ماوراى طبیعت وجود دارد. به ویژه پیش از بلوغ، در نوجوانان بحرانى پدید مى آید که توجه به ماوراى طبیعت نتیجه آن است.

ویل دورانت کتابى درباره تاریخ تمدن دارد که در آن مى نویسد: قدیمى ترین آثار باقى مانده از بشر، آثار مذهبى است. هرکجا رفته ایم و کنجکاوى کرده ایم، در آن جا آثارى از اعتقادات دینى و مذهبى دیده ایم و آثار دینى همراه بشر بوده است; گویى دین و بشر همزاد بوده اند.

بنابراین معلوم مى شود در تمام افراد بشر نوعى گرایش به دین وجود داشته و دارد. البته اگر این گرایش در او پرورش یابد، متدین مى شود و اگر محیط و محل تعلیم و تربیت، آلوده باشد این حسّ در باطن منزوى مى گردد. قرآن هم به فطرى بودن دین اشاره مى کند و مى فرماید:

( فَأَقِمْ وَجْهَکَ لِلدِّینِ حَنِیفًا فِطْرَةَ اللَّهِ الَّتِى فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْهَا) ( [2]) .

«پس روى خود را متوجه آیین خالص پروردگار کن این فطرتى است که خداوند، انسانها را بر آن آفریده».

کلمه «فطرة الله» در این جا از نظر ادبى «حال» براى «دین» است; همان که در قرآن چنین توصیف شده است:

( فِطْرَةَ اللَّهِ الَّتِى فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْهَا) ( [3]) .

بنابراین خدا بشر را با روح و انگیزه دینى آفریده است.

فرق بین امور عادى و فطرى

ممکن است این سؤال به ذهن آید که چگونه مى توان امور عادى را از امور فطرى تفکیک کرد و تفاوت آن ها چیست؟

در پاسخ باید گفت سه فرق بین امور عادى و فطرى وجود دارد:

1. امور عادى علت مى خواهد درحالى که امور فطرى ذاتى است و غیر معلّل.

2. ممکن است در محیط هاى مختلف، امور عادى متفاوت شوند اما امور فطرى ثابتند.

3. امور عادى را مى توان ریشه کن کرد اما امور فطرى، هر چند ممکن است ضعیف و کم نور شوند اما ریشه کن نمى شوند. به عنوان مثال در شوروى سابق، هفتاد و نه سال علیه خدا تبلیغ کردند اما بعداز فروپاشى، دوباره بازگشت به مساجد و کلیساها آغاز شد و فطرت مذهبى مردم آشکار گشت.

اگر این چهار حسّ فطرى بشر را درک کردیم مى فهمیم که مذهب، مورد نیاز بشر است. بشر مى خواهد با این حسّ، پاسخ این سؤال ها را پیدا کند: از کجا آمده ام؟ براى چه آمده ام؟ و به کجا خواهم رفت؟

مذهب به این سؤال ها جواب مى دهد. این سوال ها از حسّ مذهبى بشر ناشى شده است و دین به آن ها پاسخ مى دهد و مى گوید:

از کجا آمده ام؟ عالم غیب.

براى چه آمده ام؟ تکامل.

کجا خواهم رفت؟ به جهان دیگر.

بنابراین اولین علت نیاز بشر به دین، حس مذهبى بشر است و دین به این حس پاسخ مى دهد حتى ممکن است بگوییم دین حس علمى انسان را هم تکمیل مى کند. از این رو مى توان گفت: دین که همان وابستگى انسان و جهان به خداست، پاسخگوى دو بعد از ابعاد روحى بشر است.

همین پاسخ گویى است که موجب تفاوت انسان شناسى و جهان شناسى خداشناسان و مادى گرایان مى شود; زیرا در نظر خداشناسان، انسان و جهان مانند کتابى است که اول و آخر دارد و اول و آخر آن هم معلوم است، اما در نگاه مادى گرایان، مانند کتابى است که اول و آخر آن معلوم نیست .

ب . نیاز بشر به قانونگذارى

عامل دیگر نیاز بشر به دین، آن است که اگر بشر بخواهد زندگى متعادلى داشته باشد، نیاز به قانونى دارد که در آن حقوق همه انسان ها رعایت شده باشد. هیچ جامعه اى نمى تواند بدون قانون، بطور متعادل زندگى کند.

 این قانون را بشر نمى تواند تعیین کند، زیرا بشر از این قانون سود مى برد و به سود خود و اقوام و قبیله و طبقه و. . . گرایش بیشترى دارد.

اگر بشر، واقعاً بخواهد یک قانون جهانى وضع کند باید این قانون از دو شرط برخوردار باشد:

1. قانون گذار، انسان شناس باشد.

2. قانون گذار، سود شخصى نبرد.

این دو شرط در دین موجود است، اما در قوانین بشرى نیست. به سازمان ملل که نمایندگان صد و نود و چهار کشور در آنجا جمع شده اند، بنگرید. همه کشورها، عاقل ترین افراد خود را به آن جا مى فرستند، ولى تا به حال نتوانسته اند یک گره از مشکلات بشر باز کنند. چون انسان شناس نیستند و هر کدام مى خواهند به نفع دولت خود کار کنند نه به نفع بشریت و انسانیت.

محور سوم: آثار سازنده دین

براى دین مى توان چهار اثر سازنده بیان کرد:

الف. تکامل علوم در سایه مذهب

ب . ضمانت اجراى قوانین

ج . تعدیل غرائز

د . پرورش فضائل

الف . تکامل علوم در سایه مذهب:

از این همه انسان محقق و کاشف که با تلسکوپ و میکروسکوپ پدیده هاى جهان را مى بینند مى پرسیم گمشده   ى شما چیست؟ مى گویند مى خواهیم نظام حاکم بر آسمان و زمین و نظام حاکم بر این میکروب و ذرات را کشف کنیم. همه به دنبال کشف یک گمشده هستند و آن، نظام حاکم بر عالم خلقت است. از این کاوشگران مى پرسیم چرا مى گویید قانون و نظامى هست؟ شاید جهان بى قانون باشد. از این که مى گویید نظامى هست معلوم مى شود این نظام، سامان دهنده دارد و اگر معتقد به سازمان دهنده نشویم نمى توانیم بگوییم خود طبیعت به خودش نظام بخشیده، چون طبیعت بى عقل و شعور نمى تواند به چیزى نظام ببخشد. بنابراین تکامل علوم، در سایه اعتقاد به ارتباط جهان با ماوراى طبیعت مى باشد. پس اگر به خدا باور داشته باشیم بهتر مى توانیم سراغ تحقیق برویم چون مى دانیم این جهان سازمان دهنده اى دارد.

انیشتین در کتاب «دنیایى که من مى بینم» مى گوید:

«من تأیید مى کنم که مذهب، قوى ترین وعالى ترین محرّک تحقیقات و مطالعات علمى است و فقط آن ها که معناى کوشش خارج از حد متعارف و باورنکردنى دانشمندان را مى شناسند، مى توانند نیروى عظیم هیجاناتى را که مصدر این همه ابداعات عجیب و فنون زندگى است، دریابند».( [4])

مى گوید کسانى که با محققان آشنا باشند مى دانند محرّک آن ها براى تحقیق، اعتقاد به خدایى است که به این جهان نظم و نظام بخشیده و به خاطر این اعتقاد است که سراغ کشف نظم و قوانین مى روند و اگر این اعتقاد نبود هرگز محرکى براى تحقیق و کشف رازها نداشتند.

بنابراین دین نه تنها ضد علم نیست بلکه محرّک علم است. دین خیلى مظلوم است. با این که دین همیشه محرّک محققان بوده است، مى گویند دین با علم در تضاد است. نه تنها چنین نیست، بلکه راه علم و دین یکى است به شرط اینکه علم هم، علم باشد نه فرضیه و تئورى.( [5])

ب . ضمانت اجراى قوانین

دین، ضامن اجراى قوانین است و این بدان معنا نیست که ما نظام هاى ظاهرى را نپذیرفته ایم; نظام هاى ظاهرى پذیرفته شده است; بشر شهردارى و نیروى انتظامى و... مى خواهد.

در اسلام هم قوه مقننه هست به معناى برنامه ریز نه «قانونگذار» و هم قوه قضائیه هست ( یا داوود اِنَّا جَعَلْنَاکَ خَلِیفَةً فِى الأرْضِ فَاحْکُم بَیْنَ النَّاسِ بِالْحَقِّ)( [6]) و هم قوه مجریه که همان امر به معروف و نهى از منکر است. ما قواى سه گانه را پذیرفته ایم. پس اسلام داراى نظام است.

در کتاب «معالم الحکومة الاسلامیة» درباره هر سه قوه از نظر آیات و روایات بحث شده است. ولى معتقدیم این نظام هاى سه گانه تا حدى مى تواند جلوى قانون شکنى ها را بگیرد. اما جلوگیرى از قانون شکنى هاى پنهان، کار قواى سه گانه نیست بلکه کار مذهب و اعتقاد به خدا است. اعتقاد به دین، بخشى از قوانین را در نهان اجرا مى کند.

مثلا اگر سیم لختى که نیروى برق در آن جریان دارد در اینجا باشد، چه کسى حاضر است دستش را به آن بزند؟ هیچ کس. چرا؟ چون مى داند دست زدن همان و مرگ هم همان.

اگر انسان یقین کند که این عمل، ظاهر و باطن دارد; ظاهر آن طلا و نقره است و باطن آن آتش، هرگز مال مردم را نمى خورد.

دین علاوه بر ظاهر، باطن ها و پنهانى هاى اعمال را به ما مى شناساند. بنابراین اگر دولت هاى جهان، دین را ترویج کنند قسمت زیادى از قوانین خود به خود اجرا مى شود.

عده زیادى از مردم اگر بدانند قانون راهنمایى و رانندگى، قانون شرع است، و نقض آن خلاف و گناه است و نتیجه گناه، آتش است، مرتکب خلاف نمى شوند.

آیه( انّ الَّذِینَ آمَنُواْ وَلَمْ یَلْبِسُواْ إِیمَانَهُم بِظُلْم أُوْلَئِکَ لَهُمُ الأَمْنُ ) ( [7]) دراین باره است. امنیت در جامعه اى است، که اعضاى آن یکتا پرست باشند.

 البته این آیه، قواى سه گانه را نفى نمى کند ولى چون در خفا، قانون شکنى براى مردم آسان است اگر بخواهیم بخشى از قوانین در خفا اجرا شود، باید ایمان را ترویج کنیم.

داستان یوسف و زلیخا، بهترین شاهد بر این سخن است; آن جا که یوسف گفت: ( معاذالله اِنَّهُ رَبّى اَحْسَنَ مَثْوَایَ) ( [8]) ، همان قوه و قدرت ایمان بود. او با علم غیب و آگاهى کامل مى دانست که باطن این عمل آتش است. در سوره تکاثر مى خوانیم: ( کَلاَّ لَوْ تَعْلَمُونَ عِلْمَ الْیَقِینِ لَتَرَوُنَّ الْجَحِیمَ) ( [9]) اگر علم یقین پیدا کنیم از همین جهان آتش را لمس کرده و مى بینیم.

ج . تعدیل کننده غرایز:

خداوند به همه ما غریزه داده است، و این یک ضرورت در وجود ما است. گمان نکنید غریزه به ضرر ما است. خشم و غضب نعمت است. اگر خشم و غضب نباشد، انسان طعمه درندگان مى شود. اگر شهوت نباشد نسل انسان قطع مى شود، اگر علاقه به ثروت نباشد تمدن از بین مى رود.

روزى عیسى بن مریم(علیه السلام) دید پیرمردى نهال مى کارد، گفت: «خدایا امید را از قلب این مرد بگیر.» پیرمرد نهال را رها کرد و در گوشه اى نشست. بعد دعا کرد خدایا امید را به این پیرمرد بازگردان. دو مرتبه بلند شد و نهال را کاشت. حضرت مسیح(علیه السلام) سؤال کرد: «پیرمرد! چرا دو حال مختلف در تو دیدم؟»

گفـت: «مشغـول کاشتـن بـودم که بـا خـود فکـر کـردم از کجا معلـوم کـه من از این نهال بهره خواهم گرفت. پس آن را رها کردم. بعد فکر کردم شـاید عمـر مـن طولانى شـود و من از این نهال بهره بگیرم. دوباره به نهال کارى مشغول شدم.»

امید مایه حیات است. هر یک از این غرائز اگر در مسیر خودش باشد خوب است. انسان مادى براى مال و مقام و منصب حد و مرزى قائل نیست. بنابراین مذهب و دین و اعتقاد به آخرت یکى از آثارش این است که خشم و شهوت را محدود مى کند و فردى روز عاشورا براى ملک رى، پسر پیغمبر را نمى کشد. تمام این ها به خاطر دورى از دین است.

اگر تعداد کشته هاى عراق در دوران صدام را حساب کنیم، شاید در طول چهارده قرن، غیر از حمله مغول این تعداد از مردم عراق کشته نشده باشند.

این نتیجه غریزه خشم و شهوت و مقام خواهى است. مذهب، اثرش این است که این غرایز را تعدیل مى کند. ( [10])

د . پرورش دهنده فضائل:

اگر بخواهید باغچه اى را آباد کنید ابتدا علف هاى هرز را از بین مى برید، بعد گل ها را مى کارید. در علم اخلاق کار اول را تخلیه و دومى را تحلیه مى نامند.

 نفس ما به مزرعه اى شبیه است که در آن علف هرز زیادى روییده است. باید علف هاى هرز را به وسیله تعدیل غرایز، تخلیه کرد. بعد از آن نوبت پرورش فضائل مى رسد و گلهاى عفت و عدالت خواهى و مانند آن کاشته مى شود. تمام این فضایل انسانى در سایه اعتقاد به خدا، وابستگى انسان به خدا و اعتقاد به این که بعد از دنیا، زندگى دیگرى هست پرورش مى یابد.

چرا بشر مى خواهد سقط جنین را قانونى کند؟! چون دچار بى عفتى است. عفت گلى است که بستر آن، نفس دخترى است که از خدا بترسد. اگر ترس از خدا داشته باشد عفت در گلستان او رشد مى کند. آدم ثروتمند نیز هر روز بر ثروت خود نمى افزاید; بلکه مقدارى به دیگران مى دهد. ( [11])

محور چهارم: هدف بعثت انبیا

انبیا براى دعوت به توحید آمده اند. همه کمالات در توحید است. توحید انواع و مراتبى دارد:

1. توحید در ذات.

2. توحید در خالقیت;

3. توحید در ربوبیت;

4. توحید در عبادت. ( [12])

اما در ظاهر، انبیا فقط براى مرتبه اخیر آمده اند چون سه مرتبه اوّل تقریباً بین بشر پذیرفته شده است. انبیا فقط براى مرتبه چهارم آمده اند ( وَلَقَدْ بَعَثْنَا فِى کُلِّ أُمَّة رَّسُولاً أَنِ اعْبُدُواْ اللّهَ وَاجْتَنِبُواْ الطَّاغُوتَ) . ( [13])

عبادت دو رکن دارد:

یکى رکن ظاهرى (خضوع)، و دیگرى رکن قلبى. عبادت وقتى صدق مى کند که این دو رکن وجود داشته باشد. عبادت وقتى مطلوب است که من او را در سرنوشت خود مؤثر بدانم و فکر کنم سرنوشت من به دست اوست و اگر این رکن نباشد اعمال من عبادت نیست. ملائکه بر آدم سجده کردند ولى عبادت نکردند; کرنش بود، اما ریشه اش نه خالقیت بود و نه ربوبیت. فقط به عنوان معلم سجده کردند.

حضرت یعقوب(علیه السلام) و فرزندانش در مقابل یوسف(علیه السلام) ، سجده کردند ولى فقط به خاطر خضوع نه عبادت. البته در اسلام سجده براى غیر خدا حتى به عنوان تعظیم حرام است. ما حتى در حرم ائمه(علیهم السلام) ، نباید براى آن ها سجده کنیم. حتى سجده شکر به عنوان توفیق زیارت پیدا کردن را باید در جایى دیگر، انجام داد تا دشمن بهانه اى براى اعتراض پیدا نکند. ( [14])

ما شیعیان که به حرم ها مى رویم، نه ائمه را آفریدگار مى دانیم و نه کردگار. در تمام زیارت هاى ما آنان را به عبودیت خدا توصیف مى کنیم، ولى در عین حال آنها، مقام شامخى دارند و «مستجاب الدعوه» هستند و ما به ایشان احترام مى گذاریم. توسل ما، توسل به دعاى آن ها و براى این است که در حق ما دعا کنند و دعاى آن ها مستجاب مى شود.

[1] . توبه: 32.

[2] . روم: 30.

[3] . همان.

[4] . مدخل مسائل جدید در علم کلام، آیة الله العظمى سبحانى، ج3، ص221.

[5] . همان، ص221، انتظار بشر از دین، جوادى آملى، ص43-41.

[6] . ص: 26. « اى داود! ما تو را نماینده و خلیفه در زمین قرار دادیم، پس در میان مردم به حق داورى کن » .

[7] . انعام: 82; ترجمه:آنها که ایمان آوردند، و ایمان خود را با شرک و ستم نیالودند، ایمنى تنها از آنِ آنها است و آنها هدایت یافتگانند.

[8] . یوسف: 23; ترجمه: پناه مى برم به خدا! او صاحب نعمت من است، مقام مرا گرامى داشته.

[9] . تکاثر: 5; ترجمه: چنان نیست (که شما خیال مى کنید) اگر شما علم الیقین (به آخرت) داشتید (افزون طلبى شما را از خدا غافل نمى کرد).

[10] . مدخل مسائل جدید در علم کلام، آیة الله العظمى سبحانى، ج3، ص223 .

[11] . همان، ص224 .

[12] . الالهیات، آیة الله العظمى سبحانى، ج2.

[13] . نحل: 36; ترجمه: ما در هر امّتى رسولى برانگیختیم که:خداى یکتا را بپرستید و از طاغوت اجتناب کنید.

[14] . الشفاعة فى الکتاب و السنة، آیة الله العظمى سبحانى، ص78-70.


منبع: پایگاه اطلاع رسانی حضرت ایت الله العظمی سبحانی

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۵/۰۳/۱۰
محمد فروغی

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
اللَّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الحُجَةِ بنِ الحَسَن صَلَواتُکَ علَیهِ و عَلی آبائِهِ فِی هَذِهِ السَّاعَةِ وَ فِی کُلِّ سَاعَةٍ وَلِیّاً وَ حَافِظاً وَ قَائِداً وَ نَاصِراً وَ دَلِیلًا وَ عَیْناً حَتَّى تُسْکِنَهُ أَرْضَکَ طَوْعاً وَ تُمَتعَهُ فِیهَا طَوِیلا

اسلاید شو

کاربر گرامی،وبسایت اصلاح از هرگونه طرح, پیشنهاد و انتقاد سازنده استقبال میکند و این افتخار را دارد تا پذیرای حکایت های تبلیغی، مقالات علمی و پژوهشی شما در حوزه تبلیغ، تربیت و خانواده باشد.صندوق الکترونیکی: nforoughi115@gmail.com