کرامات حضرت امام جعفر صادق علیه السلام
در این قسمت ده ها کرامت از امام صادق (ع )خدمت علاقمندان تقدیم می گردد
کرامات حضرت امام جعفر صادق علیه السلام
اللّهــم صلّ علــی محمّــد و آل محمّــد و عجّــل فرجــــهم "
مردی به محضر مقدس ((حضرت صادق آل محمد صلی الله علیه وآله وسلم )) شر فیاب شد و از مریضی همسرش به حضرت شکایت کرد و گفت :
آقاجان ، قربانت گردم ، ام ولدی دارم که علیل است ،
هر چه دکتر و طبیب گفته انجام داده ام ولی علت او خوب نشده چه کنم ؟ !
حضرت به آن مرد فرمود :
بعد از هر نماز واجبت در سجده شکر این ذکر را بگو :
یا روف یا رحیم یا رب یا سیدی
سپس حاجت خود را بطلب ، انشاءالله آن مرض از او دفع خواهد شد . راوی می گوید : چون بر آن ختم مداومت کردم ، علت و مرض همسرم بر طرف شد .
منبع.کتاب داستانهایی از اذکار وختوم و ادعیه مجرّب جلد اول
ممممممممممممممممممممممممممم
شیخ کلینی رحمه الله روایت کرده از جماعتی از اصحاب حضرت صادق علیهالسلام که گفتند:
«امام صادق علیهالسلام به ما فرمود: «تمام خزینههای زمین و کلیدهای آنها نزد من است و اگر با یکی از دو پای خود اشاره کنم و بخواهم که: «ای زمین بیرون کن آنچه در توست از طلا و جواهرات» ، هر آینه بیرون می کند.»
آنگاه اشاره کرد به سوی یکی از دو پای خود و آن را بر زمین کشید. ناگاه زمین شکافته شد و حضرت دست داخل شکاف برد و از آن محل شمشی از طلا بیرون آورد که اندازهی آن یک وجب بود و فرمود:
«بیایید و از داخل این شکاف زمین را نگاه کنید.»
پس چون نظر کردیم در داخل آن شکاف، شمش های فراوانی از طلا دیدیم که بعضی از آنها بر روی بعضی دیگر می درخشید.
عدهای سوال کردند: «فدایت شوم، یابن رسول الله! خداوند به شما این همه عطا کرده در حالی که شیعیان شما محتاجند!»
فرمود: «همانا خداوند متعال جمع خواهد کرد برای ما و شیعهی ما سعادت دنیا و آخرت را، و داخل خواهد کرد ایشان را در جنات نعیم، و داخل خواهد کرد دشمنان ما را در جحیم.»
منبع.کتاب کرامات و مقامات عرفانی امام جعفر صادق علیه السلام
ممممممممممممممممممممممممممممممم
«حسین بن ابی العلاء» گفت:
«روزی نزد جعفر بن محمد نشسته بودم. مردی نزد ایشان آمد و از بد خلقی و بیادبیهای همسرش نزد حضرت شکایت کرد. جعفر بن محمد فرمود:
«او را نزد من بیاور تا رفع مرافعه کنم.»
چون آن زن آمد، حضرت به او فرمود: «مگر شوهرت چه عیبی دارد که با او نمی سازی؟»
ناگاه زن شروع کرد به نفرین کردن شوهرش و بد گفتن از او.
جعفر بن محمد فرمود: «اگر به این حال بمانی و به این رویه ادامه دهی بیش از سه روز زنده نخواهی ماند.»
گفت: «باکی ندارم، زیرا نمی خواهم حتی روی او را ببینم.»
حضرت به آن مرد فرمود: «دست زنت را بگیر و برو، همانا نخواهد بود مابین تو و او مگر سه روز.»
چون روز سوم رسید آن مرد خدمت حضرت مشرف شد. حضرت پرسید: «زنت چه کرد؟»
گفت: «به خدا سوگند همین الان او را دفن کردم!»
پس حضرت فرمود: «او زنی بود تعدی کننده و بداخلاق و از همین رو حق تعالی عمر او را قطع کرد و شوهرش را از او راحت نمود.»
منبع.کتاب کرامات و مقامات عرفانی امام جعفر صادق علیه السلام
ممممممممممممممممممممممممممممممم
غلام «صفوان بن یحیی» از علاقهمندان امام صادق علیهالسلام بود و همسرش نیز همانند وی به آن حضرت ارادت خاصی
داشت. روزی زوجهاش به وی گفت: «اگر مقدور بود به زیارت خانه خدا شتافته و به محضر جعفر بن محمد مشرف می شدیم، زیرا مدت زیادی است که آن سرور را زیارت نکردهایم.»
شوهرش به وی گفت: «ما چیزی نداریم که هزینهی راه خود بنماییم.»
زنش به او گفت: «بیا این لباسها و زیورآلات مرا بفروش، تا بدین وسیله به دیدار آن حضرت بشتابیم.»
شوهرش با فروختن لباس و زیورآلات همسرش، با وی عازم مدینه شد. نزدیک بود به دیدار امام علیهالسلام موفق گردند که آن زن بیمار شده و مرد از او مایوس گردید. زن در حال احتضار و جان کندن بود، که همسرش او را به امید دعای امام علیهالسلام رها ساخت و عازم حضور آن حضرت گردید و جریان احتضار همسرش را به اطلاع آن سرور رسانید! امام ششم فرمودند:
«مثل اینکه خیلی محزون و دلگیر هستید؟»
آن مرد جواب داد: «بلی» .
حضرت فرمودند: «نگران مباش، از خداوند خواستم او را عافیت دهد. هم اکنون به خیمهات برگرد، کنیزت به او شکر می خوراند و او کاملا سالم است!!»
او با عجله به خیمهاش برگشت و همسرش را سالم یافت و همان طور که امام علیهالسلام فرموده بود، مشغول خوردن شکر بود، مرد از حال همسرش جویا شد و زن گفت: «من در حال احتضار بودم، عزراییل را دیدم که از من قبض روح می کرد، در این حال مردی با این کیفیت و خصوصیات وارد شد و از احوال من سوال نمود و سپس به عزراییل گفت: «یا ملک الموت!»
او جواب داد: «لبیک ایها الامام» !
آن مرد بزرگ فرمود: «مگر خداوند شما را مطیع ما نساخته است؟»
جواب داد: «بلی» .
او فرمود: «قبض روح این زن را تا بیست سال دیگر تاخیر بیانداز!!»
عزراییل قبول کرد و من به سلامت برخاستم!!»
شوهر گفت: «او همان امام صادق است که من هم او را با این خصوصیت دیدار کردم …»
منبع.کتاب کرامات و مقامات عرفانی امام جعفر صادق علیه السلام
ممممممممممممممممممممممممممممممممم
«حسین بن ابی العلاء» گفت:
«روزی نزد جعفر بن محمد نشسته بودم. مردی نزد ایشان آمد و از بد خلقی و بیادبیهای همسرش نزد حضرت شکایت کرد. جعفر بن محمد فرمود:
«او را نزد من بیاور تا رفع مرافعه کنم.»
چون آن زن آمد، حضرت به او فرمود: «مگر شوهرت چه عیبی دارد که با او نمی سازی؟»
ناگاه زن شروع کرد به نفرین کردن شوهرش و بد گفتن از او.
جعفر بن محمد فرمود: «اگر به این حال بمانی و به این رویه ادامه دهی بیش از سه روز زنده نخواهی ماند.»
گفت: «باکی ندارم، زیرا نمی خواهم حتی روی او را ببینم.»
حضرت به آن مرد فرمود: «دست زنت را بگیر و برو، همانا نخواهد بود مابین تو و او مگر سه روز.»
چون روز سوم رسید آن مرد خدمت حضرت مشرف شد. حضرت پرسید: «زنت چه کرد؟»
گفت: «به خدا سوگند همین الان او را دفن کردم!»
پس حضرت فرمود: «او زنی بود تعدی کننده و بداخلاق و از همین رو حق تعالی عمر او را قطع کرد و شوهرش را از او راحت نمود.»
منبع.کتاب کرامات و مقامات عرفانی امام جعفر صادق علیه السلام
ممممممممممممممممممممممممممممممممممممممم
مفضل بن عمر» یکی از اصحاب خاص امام صادق علیهالسلام می گوید:
«در مکه معظمه در حضور آن حضرت، به نزدیک زنی رسیدم که همراه با بچههای خردسالش در کنار جنازهی گاوی با صدای بلند گریه می کردند، زیرا تنها وسیلهی امرار معاش آنان همان گاوی بود که مرده بود.
امام علیهالسلام با مشاهدهی حالت تاسف بار آنان به جانب ایشان حرکت کرد و از سبب گریهشان پرسید و آنگاه فرمود:
«آیا می خواهی من این گاو را به اذن الهی زنده کنم؟»
زن که در ناراحتی شدید به سر می برد با گریه گفت:
«آیا مرا با این همه گرفتاری مسخره می کنی و قصد شوخی داری؟»
حضرت فرمودند: «من اهل باطل و تمسخر نیستم.»
آنگاه دعایی خواند و با پا به آن گاو زد پس آن حیوان بیدرنگ زنده شد.
زن که غرق در حیرت شده بود فریاد برآورد: «مردم! به خدا
قسم این مرد همان عیسی بن مریم است! (که مردگان را زنده می کند.)»
حضرت بدون اینکه خود را معرفی نماید داخل جمعیت شد و از آن محل بگذشت.»
منبع.کتاب کرامات و مقامات عرفانی امام جعفر صادق علیه السلام
ممممممممممممممممممممممممممممممممم
«علی بن ابی حمزه» گوید:
«دوستی داشتم که در دستگاه بنیامیه به شغل نویسندگی اشتغال داشت. روزی به من گفت: «از جعفر بن محمد برای من وقتی برای ملاقات بگیر.»
من از آن حضرت وقت ملاقات برای او گرفتم و چون به نزد آن حضرت آمد سلام کرده نشست و سپس گفت:
«قربانت گردم، من مدتی در دستگاه بنیامیه دفتر داری کردهام و از این راه مال زیادی به دست آوردهام و در پیدا کردن آن اموال، مقید به حلال و حرام نبودم و از هر راهی که ممکن بود آنها را به دست آوردم» .
جعفر بن محمد فرمود: «اگر بنیامیه کسانی (امثال شما) را نمی یافتند که برای آنها دفترداری کند و مالیات وصول کند و با سپاهیانشان به جنگ روند و در اجتماعاتشان حاضر شوند نمی توانستند حق ما را غصب کنند و اگر مردم آنها را به حال خود وا می گذاردند چیزی جز آنچه به طور اتفاق به دستشان می رسید به چنگ نمی آوردند.»
جوان عرض کرد: «قربانت گردم! اکنون من راه نجاتی دارم؟»
فرمود: «اگر بگویم انجام می دهی؟»
پاسخ داد: «آری، انجام می دهم!»
فرمود: «از هر چه در دستگاه آنها به دست آوردهای چشم بپوش، به این ترتیب که هر مالی را که صاحب آن را می شناسی بدو باز گردان، و هر چه که صاحبش را نمی شناسی برای او صدقه بده، و در عوض، من برای تو بهشت را از طرف خدای عزوجل ضمانت می کنم.»
علی بن ابی حمزه می گوید:
«فاطرق الفتی راسه طویلا ثم قال: «قد فعلت جعلت فداک» .
«جوان لختی سر به زیر افکند و پس از مدتی فکر سر برداشته عرض کرد: «قربانت! انجام می دهم» .
علی بن ابی حمزه گوید:
«جوان همراه ما به کوفه بازگشت و هر چه داشت حتی لباسهای تنش را (چنانچه به جعفر بن محمد قول داده بود) همه را انفاق کرد و من که چنان دیدم پولی جمع کرده و لباسی برایش تهیه کردم و بقیهی آن پول را نیز برای خرجی او به نزدش فرستادم.
چند ماهی نگذشت که آن جوان بیمار شد و ما روزها به عیادتش می رفتیم تا آن که روزی به بالینش رفتم، دیدم در حال
جان دادن است، چشمش را باز کرد و مرا که دید گفت:
«یا علی وفی لی و الله صاحبک» .
«به خدا سوگند (صاحب تو، امام صادق علیهالسلام) به وعدهای که به من داده بود وفا کرد.»
این سخن را گفت و از دنیا رفت. ما او را به خاک سپردیم و چون به نزد جعفر بن محمد رفتم و چشم آن حضرت به من افتاد فرمود:
«یا علی وفینا و الله لصاحبک» .
«ای علی! به خدا سوگند ما به وعدهای که به رفیق تو داده بودیم وفا کردیم.»
من عرض کردم: «قربانت گردم، به خدا او نیز هنگام مرگش همین سخن را گفت.»
منبع.کتاب کرامات و مقامات عرفانی امام جعفر صادق علیه السلام
ممممممممممممممممممممممممممممممممم
یکی از جاسوسان دروغگو، برای منصور دوانیقی پیغام داد که:
«جعفر بن محمد قصد شورش دارد و پنهانی بر ضد حکومت توطیه می کند.»
منصور که برای قتل امام علیهالسلام به دنبال بهانه بود، فورا حضرت را احضار کرد و همین که نظر نحسش بر امام علیهالسلام افتاد، فریاد زد: «به خدا قسم تو را می کشم و خداوند مرا بکشد اگر هم اکنون تو را به قتل نرسانم!»
امام علیهالسلام با آرامش و ملایمت فرمود: «سعایت و سخنچینی دشمنان ما را نپذیر و اگر آنان سخنانی در مورد ما گفتهاند آنان را حاضر کن تا دروغ آنان ثابت شود.»
منصور شخص جاسوس را احضار کرد و گفت: «آیا حاضری برای گفتههای خود سوگند یاد کنی؟»
آن سخنچین گفت: «آری» و شروع کرد به قسمهای دروغین.
امام علیهالسلام فرمود: «این گونه قسمها اثری نمی کند. آیا اجازه دارم که من او را قسم دهم.»
منصور جواب داد: «مانعی ندارد.»
امام علیهالسلام فرمود: «ای مرد! در قسم خود این گونه بگو:
«بریت من حول الله و قوته و التجات الی حولی و قوتی لقد فعل جعفر الصادق کذا و کذا» .
«از رحمت و قدرت خدا مبری باشم و به خود متکی باشم اگر دروغ گفته باشم.»
آن شخص بدبخت همین که این جمله را به عنوان سوگند، یاد کرد در دم هلاک شد و به صورت بر خاک افتاد.
خلیفهی ستمگر و حاضران چون این بدیدند حضرت را بسیار احترام کردند و چون از علت این گونه قسم سوال کردند حضرت فرمود:
«اگر در قسم، خداوند را با نامهایی مثل رحمان و رحیم سوگند دهند پروردگار عالم از روی ترحم آنان را گرفتار نمی سازد.»
منبع.کتاب کرامات و مقامات عرفانی امام جعفر صادق علیه السلام
ممممممممممممممممممممممممممممممممم