فضایل و کرامات حضرت فاطمه معصومه (س)
کرامات حضرت فاطمه معصومه سلام الله علیها
آقای حیدری کاشانی می گوید : « بعد از یک دهه سخنرانی در مسجد گوهرشاد ، خانمی پیش من آمد و گفت : پسر جوان مریضی داشتم که شبی حضرت رضا(علیه السلام) را در خواب دیدم ، حضرت فرمود : یکی از دو مریضی جوانت را شفا دادم ، مریضی دوم ( او را خواهرم در قم شفا خواهد داد ) به نزد خواهرم در قم برو . حال که شما عازم قم هستید این شصت تومان را داخل ضریح حضرت بینداز ; من چند روز دیگر به قم خواهم آمد . من به او گفتم : شما موقع آمدنتان به مشهد به قم نرفتید ؟ گفت : نه .
گفتم : این فرمایش حضرت گلایه ای بوده از شما که چرا در طول راه مسافرت به مشهد ، به زیارت خواهر ایشان نرفته اید ؟ » .(1)
پاورقی
1 ـ کرامات نقل شده از آقای حیدری کاشانی ضبط صوتی و تصویری شده و در واحد سمعی ، بصری آستانه مقدسه موجود است .
منبع.کتاب فروغی از کوثر: زندگینامه حضرت فاطمه معصومه(علیها السلام)
مممممممممممممممممممممممممممممممممممم
حضرت آیه الله حاج شیخ مرتضی حایری نقل فرمودند که
: « شخصی بود به نام آقا جمال ، معروف به « هژبر » ، دچار پادرد سختی شده بود به طوری که برای شرکت در مجالس ، بایستی کسی او را به دوش می گرفت و کمک می کرد ، عصر تاسوعا آقای هژبر به روضه ای که در مدرسه فیضیه از طرف آیه الله حایری تشکیل شده بود ، آمد . آقا سید علی سیف ( خدمتگزار مرحوم آیه الله حایری ) که نگاهش به او افتاد به او پرخاش کرد که : سید این چه بساطی است که درآورده ای ، مزاحم مردم می شوی ، اگر واقعا سیدی برو از بی بی شفا بگیر . آقا هژبر تحت تاثیر قرار گرفت و در پایان مجلس به همراه خود گفت : مرا به حرم مطهر ببر ، پس از زیارت و عرض ادب با دل شکسته حال توجه و توسلی پیدا کرد و سید را خواب ربود . در خواب دید کسی به او می گوید : بلند شو . گفت : نمی توانم . گفته شد : می توانی بلند شو و عمارتی را به او نشان داده و گفت : این بنا از حاج سید حسین آقاست که برای ما روضه خوانی می کند ، این نامه را هم به او بده . آقای هژبر ناگهان خود را ایستاده دید که نامه ای در دست دارد و نامه را به صاحبش رساند و می گفت : ترسیدم اگر نامه را نرسانم دردپا برگردد و کسی از مضمون نامه مطلع نشد حتی آیه الله حایری ، ایشان فرمودند : که از آن به بعد آقای هژبر عوض شد گویی از جهان دیگریست و غالبا در حال سکوت و یا ذکر خدا بود » .(1)
پاورقی
1 ـ همان ، ص45 .
منبع.کتاب فروغی از کوثر: زندگینامه حضرت فاطمه معصومه(علیها السلام)
ممممممممممممممممممممممممممممممممم
حجه الاسلام والمسلمین آقای شیخ محمود علمی اراکی نقل کرد که :
«من خودم مکرر دیدم شخصی را که « از پا عاجز و ناتوان بود که پاهایش جمع نمی شد وقسمت پایین بدن را روی زمین می کشید و با تکیه به دو دست حرکت می کرد » از حالش پرسیدم اهل یکی از شهرهای قفقاز شوروی بود ، گفت : رگهای پایم خشکیده است و قادر به راه رفتن نیستم ; رفتم مشهد از حضرت رضا شفا بگیرم نتیجه ای نگرفتم ; آمده ام اینجا ( قم ) انشاء الله شفا بگیرم .
در یکی از شبهای ماه رمضان بود ، شنیدیم نقارخانه حرم ( طبق معمول ) به صدا درآمد و گفتند : بی بی شخص فلجی را شفا داده است ; ما که بعدا با درشکه با چند نفر از همراهان به اراک می رفتیم در شش فرسخی اراک ، همان شخص ناتوان را دیدم که با پاهای صحیح و سالم عازم کربلا است و معلوم شد که آن روز او بوده که شفا گرفته ، او را به درشکه سوار کردیم و تا اراک همراه ما بود » .(2)
پاورقی
1 ـ دار السلام ، ج2 ، ص169 .
2 ـ زندگانی حضرت معصومه ، سید مهدی صحفی ، ص47 .
منبع.کتاب فروغی از کوثر: زندگینامه حضرت فاطمه معصومه(علیها السلام)
ممممممممممممممممممممممممممممممممممم
مرحوم محدث نوری نقل فرمودند که :
« در بغداد مردی نصرانی به نام « یعقوب » مبتلا به مرض استسقاء بود که از معالجه آن ناامید شده بودند و به طوری بدنش ضعیف شده بود که توان راه رفتن نداشت . او می گوید : مکرر از خدا مرگم را خواسته بودم تا آنکه در سال 1280هـ . ق در عالم خواب سید جلیل القدر نورانی را دیدم که کنار تختم ایستاده ، و به من گفت : اگر شفا می خواهی باید به زیارت کاظمین بیایی . از خواب بیدار شدم و خوابم را به مادرم گفتم . مادرم که مسیحی بود گفت : این خواب شیطانی است . دو مرتبه خوابم برد . این مرتبه زنی را در خواب دیدم با چادر و روپوش که به من گفت : برخیز که صبح شد آیا پدرم با شما شرط نکرد که او را زیارت کنی و ترا شفا بخشد ؟ گفتم پدر شما کیست ؟ گفت : « موسی بن جعفر » . گفتم شما کیستی ؟ فرمود : من معصومه خواهر رضا هستم . از خواب بیدار شدم و متحیر بودم که به کجا بروم ; به ذهنم آمد که بخدمت « سید راضی بغدادی » بروم . به بغداد رفتم تا به در خانه او رسیدم ، در زدم ، صدا آمد کیستی ؟ گفتم در را باز کن . همین که سید صدایم را شنید به دخترش گفت : در را باز کن که یک نفر نصرانی است آمده مسلمان شود . وقتی بر او وارد شدم گفتم : از کجا دانستید که من چنین قصدی دارم ؟ فرمود : جدم در خواب مرا از قضیه خبر داد . او مرا به کاظمین نزد شیخ عبدالحسین تهرانی برد ; داستان خود را برایش گفتم ، دستور داد مرا به حرم مطهر حضرت کاظم(علیه السلام) بردند و مرا دور ضریح طواف دادند عنایتی نشد ; از حرم بیرون آمدم احساس تشنگی کردم ; آب آشامیدم ،
حالم منقلب شد و روی زمین افتادم ، گویا کوهی بر پشتم بود و از سنگینی آن راحت شدم . ورم بدنم از بین رفت و زردی صورتم به سرخی مبدل شد و دیگر اثری از آن مرض ندیدم . خدمت شیخ بزرگوار رفتم و به دست ایشان مسلمان شدم . . . »
منبع.کتاب فروغی از کوثر: زندگینامه حضرت فاطمه معصومه(علیها السلام)
ممممممممممممممممممممممممممممممممممم
مرحوم محدث قمی می فرماید از بعض اساتید خود شنیدم که :
« مرحوم ملاصدرای شیرازی به خاطر بعضی مشکلات از شیراز به قم مهاجرت فرمود و در قریه کهک اقامت نمود ; آن حکیم فرزانه هرگاه مطالب علمی بر او مشکل می شد به زیارت حضرت فاطمه معصومه می آمد و با توسل به آن بزرگوار مشکلات علمی برای ایشان حل می شد و از آن منبع فیض الهی مورد عنایت قرار می گرفت » .(2)
پاورقی
1 ـ ضبط صوتی ، تصویری این کرامت به نقل حضرت آیه الله مکارم « دام ظله » در واحد فرهنگی آستانه موجود است .
2 ـ فواید الرضویه ، ص379 ، با تصرف .
منبع کتاب .فروغی از کوثر: زندگینامه حضرت فاطمه معصومه(علیها السلام)
ممممممممممممممممممممممممممممممممم
یکی از خادمین باوفای کریمه اهلبیت علیه السلام
که مایل نیست نامی از او برده شود، برای آقای شریفی مسیول دفتر کفشداری، مطلبی را نقل کرده که نوار کاست آن نزد نگارنده این سطور موجود است و تردیدی در صحت مطالب آن ندارم. ایشان نقل می کند: ناراحتی کلیوی آزارم می داد و به دکترهای متعددی رجوع کردم. بعد از عکسبرداری مشخص شد که سنگ بزرگی در کلیه ام وجود دارد که باید با عمل جراحی، یا از طریق سنگ شکن از میان برداشته شود. به دکتر متخصص کلیه گفتم: نیازی به این کار نیست. چون ما خودمان دکتر داریم! روزی برای زیارت و انجام کار به حرم آمدم. در بالای بام اتاق انتظامات، وضو خانه ای بود. بعد از اینکه وضویم را گرفتم، در هنگام بازگشت، چشمم به گنبد حضرت افتاد، گفتم: بی بی جان! دکتر من تویی، خودت خوب می دانی که از لحاظ مادی برایم خیلی مشکل است که هزینه عمل را بپردازم. خودت عنایتی کن. از فردای آن روز، ناراحتی کلیه ام آرام گرفت و اثری از سنگ نبود. وقتی که به دکتر مراجعه کردم، عکسبرداری کردند و گفتند: سنگ دفع شده است و دیگر مشکلی ندارید.
منبع.کتاب دانستنیهای کریمه اهل بیت (ع)
ممممممممممممممممممممممممممممم
ایشان درباره خودشان فرمودند :
« دستم ورم می کرد و پوست آن ترک برمی داشت به طوری که نمی توانستم وضو بگیرم و ناچار بودم برای نماز تیمم کنم و معالجات هم بی اثر بود تا اینکه به حضرت معصومه(علیها السلام)متوسل شدم و به من الهام شد که دستکش بدست کنم ، همین کار را کردم ; دستم خوب شد » .
پاورقی
1 ـ بحار ، ج102 ، ص132 .
* ایشان فرمودند : « آقا حسن احتشام ( فرزند مرحوم سید جعفر احتشام که هر دو از منبری های قم بودند ) نقل می کرد از آ شیخ ابراهیم صاحب الزمانی تبریزی ( که مرد با اخلاصی بود ) که من شبی در خواب دیدم بحرم مشرف شدم خواستم وارد شوم گفتند حرم قرق است برای اینکه فاطمه زهرا(علیها السلام) و حضرت معصومه(علیها السلام) در سر ضریح خلوت کرده اند و کسی را راه نمی دهند . من گفتم : مادرم سیده است و من محرم هستم ، به من اجازه دادند ، رفتم دیدم که بله این دو نشسته اند و در بالای ضریح با هم صحبت می کنند از جمله صحبت ها این بود که حضرت معصومه(علیها السلام) به حضرت زهرا(علیها السلام) عرض کرد : حاج سید جعفر احتشام برای من مدحی گفته است و ظاهرا آن مدح را برای حضرت می خواند .
آ شیخ ابراهیم این خواب را در جلسه دوره ای اهل منبر که حاج سید جعفر احتشام هم در آن حضور داشت نقل می کند ; حاج احتشام می گوید : از آن شعرها چیزی یادت هست ؟ گفت : بله در آخر آن شعر داشت ( دخت موسی بن جعفر ) تا این را گفت ، حاج احتشام شروع کرد بگریه کردن و گفت : بله توی اشعار من این کلمه است » .(1)
« حاج سید جعفر احتشام منبری با حالی بود و موقع روضه خواندن خودش هم گریه می کرد و بکاء بود و بسیار گریه می کرد » .
پاورقی
1 ـ سروده ایشان در بخش اشعار ، خواهد آمد .
آقا حسن احتشام فرزند ایشان می گوید : « به ایشان گفتیم شما در آخر شعرتان یک تخلصی داشته باشید مانند سایر شعرا » ، قبول نکرد تا با اصرار این شعر را گفت :
ای فاطمه بجان عزیز برادرت
بر احتشام لطف نما قصر اخضری
ایشان گفت : « قصر اخضر را لطف کردند » . گفتم : « چطور ؟ » گفت : « همانجا که آقای مرعشی(رحمه الله) سجاده می انداختند ، آنجا را گج کاری کردند و سنگ مرمر سبز رنگ قراردادند ، و قبر حاج احتشام در همان قسمت از مسجد بالاسر است این بود قصر اخضری که به ایشان عطا شد » .
* آقای حاج شیخ حسن علی تهرانی(رحمه الله) ( جد مادری آقای مروارید ) که از علماء بزرگ و شاگردان فاضل میرزای شیرازی محسوب می شدند و حدود 50 سال در نجف به تحصیل علوم اشتغال داشتند ، ایشان برادری داشت بنام حاج حسین علی شال فروش که از تجار بازار بوده در تمام مدتی که حاج شیخ مشغول تحصیل بودند ایشان ماهی 50 تومان به او شهریه می داد تا اینکه برادر تاجر فوت می کند و جنازه او را به قم حمل می کنند و در آنجا دفن می نمایند .
حاج شیخ حسن علی ( که در اواخر عمر در مشهد ساکن بودند ) تلگرافی از فوت برادر مطلع می شود ، به حرم مشرف شده و به حضرت رضا عرض می کنند : « من خدمت برادرم را یکبار هم نتوانستم جبران نمایم جز همین که بیایم اینجا و از شما خواهش کنم که به خواهرتان حضرت معصومه(علیها السلام)سفارش ایشان را بفرمایید : تا کمک کاری ، بکند از برادرم » .
همان شب یکی از تجار که از قضیه اطلاع نداشت خواب می بیند که به حرم حضرت معصومه(علیها السلام) مشرف شده و آنجا می گویند : که حضرت رضا (رضی الله عنه) هم به قم تشریف آوردند : یکی جهت زیارت خواهرشان ، و یکی جهت سفارش برادر حاج شیخ حسنعلی به حضرت معصومه(علیها السلام) .
او معنای خواب را نمی فهمد و آن را با حاج شیخ حسنعلی در میان می گذارد و ایشان می فرمایند: «همان شب که شما خواب دیدی من ( در رابطه با برادرم ) به حضرت رضا متوسل شدم و این خواب شما درست است » .
« مرحوم آقا سید محمدتقی خوانساری پس از شنیدن این خواب فرمود : از این خواب استفاده می شود که قم در حریم حضرت معصومه(علیها السلام)است ; باید حضرت امام رضا(علیه السلام) به قم تشریف فرما شوند و سفارش برادر حاج شیخ حسنعلی را به حضرت بفرمایند و الا خود حضرت امام رضا(علیه السلام)مستقیما در کار مداخله نمی کند چون این در محدوده حضرت معصومه است و مداخله در این محیط نمی شود » .(1)
منبع.کتاب فروغی از کوثر: زندگینامه حضرت فاطمه معصومه(علیها السلام)