ساختار حکومت پیامبر (ص)
ساختار حکومت پیامبر (ص)
سید صمصامالدین قوامی
1. شرح وظایف
2. معیارهای گزینشی
تفویض اختیار
سلسله مراتب
انعطاف پذیری
________________________________________
در قسمت اول اشاره شد که اصل تقسیم کار دارای ارکانی است که بدون آن حتی اگر کارها تقسیم شده باشد، کاری تشکیلاتی و سازمانی و علمی و عقلانی نیست. این ارکان اثبات میکنند تقسیم کاری که از آن تفصیلاً بحث کردیم اصلی منطبق با موازین شناخته شده مدیریت و سازمان است. از میان ارکان مذکور، مهمترین عبارتند از:
1. شرح وظایف
گفتیم که مهمترین امر سازماندهی تقسیم کار میان کارکنان براساس میزان تخصص
وتعهد است، به گونهای که مشاغل و مسؤولیتهای هر فرد دقیقاً روشن باشد تا هر
کس مسؤولیت خود را بشناسد و در صورت کوتاهی مؤاخذه شود. اصل این است که هر کس
به کاری گماشته میشود، وظیفه او مشخص باشد و رها نشود. پیامبر اکرم (ص) این اصل
رامانند سایر اصول مراعات میکرد. مجموعهای از نامههای رسول خدا را در دست داریم
کهبیشتر آنها در سال هشتم تا دهم هجری نوشته شده است. این نامهها خطاب به
رؤسایقبایل و نصب آنها به عنوان حاکم و عامل رسول خدا بر قبیله است. پیامبر در
ایننامهها دستورهایی درباره رعایت عدالت، مسائل قضایی، نیز حوزه جغرافیایی قبیله
وحقوق خاص آنها صادر کرده است. [1]
برخی معتقدند عهدنامه نویسی همان شرح وظایف است که در زمان پیامبر (ص) و امام
علی (ع) شروع شد. [2] برای اثبات این امر ابتدا کاملترین نامهای را که به دستمان رسیده است
و مطلوب ما را تأمین میکند میآوریم. این عهدنامه را حضرت (ص) به عمروبنحزم که
عازم یمن به عنوان والی بود نگاشت. [3] ترجمه نامه طبق نسخه ابن هشام چنین است:
بسم الله الرحمن الرحیم: این بیانی است از خدا [4] و رسولش، خطاب به عمر بن حزم، زمانیکه
او را به یمن مبعوث کرد: ـ او را امر میکند به تقوای الهی در همه امور (إنَّ الله مع الذین اتقوا و الذین هم محسنون). [5]
- او را امر میکند به حق عمل کند و حق مدار باشد.
مردم را به خیر بشارت دهد و به خیر امر کند.
به مردم قرآن تعلیم نماید و آنها را دین شناس کند.
مردم را از تماس با قرآن نهی کند مگر آنکه طاهر باشند.
خبر دهد مردم را به مطالبی که له و علیه آنهاست (حلال و حرام و اوامر و نواهی).
با مردم که بر حق هستند، آرام و ملایم باشد و اگر ظالمند، بر آنها شدت و سخت بگیرد.
خداوند ظلم را دوست ندارد و از آن نهی کرده است و فرمود: "ألالعنة الله علی الظالمین." [6]
مردم را به بهشت و اعمال بهشتی بشارت دهد و از آتش بترساند و از عمل آتش آفرین
بیمدهد.
مردم را جمع کند تا دین بیاموزند.
به مردم قوانین حج و واجبات و مستحبات آن را بیاموزد و اینکه خدا به حج اکبر امر
کردهاست.
به مردم بیاموزد لباس مناسب بپوشند که عورت را نمایان نکند.
آرایش مو را درست کنند و موها را از پشت سر نبندند.
آنها را از قبیله و عشیره گرایی نهی کند و به خداگرایی تمایل دهد و ملی گراها را بکشد.
مردم را به زیاد وضو گرفتن امر کند.
مردم را به نماز در وقت آن و اتمام رکوع و سجود امر کند و اوقات نماز را به آنها بیاموزد.
آنها را به نماز جمعه و غسل جمعه امر کند.
از مردم سهمی از غنائم و مغانم بگیرد. خمس بگیرد و زکات را به 110 در دیم و 120 در آبیاری بگیرد.
در هر ده شتر دو گوسفند بگیرد. در هر 20 شتر، 4 گوسفند و در هر سی گاو... و در هر
40گوسفند که خود به چرا میروند، یک گوسفند.
هر یهودی و نصرانی که اسلام آورد، تابع قوانین اسلام و مسلمانها خواهد بود.
هر کس نصرانی یا یهودی بماند، باید جزیه بدهد و گرنه دشمن خدا و رسول خدا
ومؤمناناست.
آنچه در این نامه - علاوه بر جامعیت و کمال آن - نظر ما را جلب میکند آن است که پیامبر
فرمود: اینها از خدا و رسول است؛ یعنی مبتنی بر وحی است، که این فرمایش، گمشده ما است
که میخواهیم ساختاری آسمانی و اسلامی را اثبات کنیم، از اینرو تصریح به این نکته برای
ما حائز اهمیت است، گرچه بحث مشروح در مقدمه گذشت.
شبیه چنین نامهای با همین مضمون با مقداری تفاوت در کتب سیره در باره وظایف معاذ
بن جبل آمده است. [7] در سیره ابن هشام شرح وظایف به شکل غیر مستقیم خطاب به او گفته
شده، ولی در روایتی که در تحف العقول است، خطاب مستقیم است. وقتی پیامبر او را به عنوان
والی فرستاد، در توشه راه او وصیت و عهدنامهای قرار داد تا در پرتو آن حرکت کند. [8]
"یا معاذ! علّمْهم کتابَ الله، و أحسِنْ ادبهم علی الاخلاق الصالحة، و أنزل ِالناسَ منازلَهم
خیرَهم و شرَّهم، و انفذ فیهم أمر الله، و لا تحاش فی أمره و لا مالِه أحداً، فإنّها لیست بولایتک
ولا مالک و أدِّلهم الأمانةَ فی کلّ قلیلٍ و کثیرٍ، و علیک بالرفق و العفو فی غیرترک الحق، یقول
الجاهل قد ترکتَ مِن حق الله، و اعْتذرْ إلی أهل عملک مِن کّل أمر خشیتَ أنْ یقع الیک منه
عیبٌ، حتی یعذّروک و أمِتْ أمَر الجاهلیة إلّا ما سنَّه الإسلام، و أظهرْ أمرَ الإسلام کلَّه کبیره
وصغیره، و لْیکنْ أکثر همّک الصلاة فإنّها رأس الإسلام بَعد الإقرار بالدین، و ذکِّر ِالناسَ باللهِ
والیوم الآخر، و اتَّبع الموعظة فإنّهأقوی لهم علی العمل بما یحبّ الله، ثم بثِّفیهم المعلمین،
واعْبدالله الذی إلیه ترجع، و لا تخفْ فی الله لومة لائم، و أوصیک بتقوی الله و صدق الحدیث
والوفاء بالعهد و أداء الامانه...؛
ای معاذ!
به آنها قرآن بیاموز.
آنها را براساس اخلاق صالحه تأدیب و تربیت کن.
با مردم (خوبان و بدان) مطابق شأن آنها برخورد کن.
امر خدا را اجرا کن و در این زمینه ملاحظه احدی را نکن.
امانت مردم را چه کم چه زیاد به آنها برگردان.
در کارها با مردم آسان بگیر و عفو کن، به شرطی که حقی تضییع نشود.
اگر عیبی از کارمندان سرزد، عذر آنان را قبول کن.
سنتهای جاهلی را محو کن، مگر اسلام پذیرفته باشد.
نشانههای ریز و درشت اسلام را آشکار کن.
بیشترین اهتمام تو برپایی نماز باشد که بعد از اقرار به دین در رأس اسلام قرار دارد.
مردم را به یاد خدا و قیامت بینداز.
آنها را موعظه کن تا در عمل تقویت شوند.
آموزگاران را بین مردم گسیل دار.
از خدا بترس که باید به سوی او برگردی.
در راه خدا از ملامت ملامتگر مهراس.
یکی از صاحب نظران میگوید این نامه شرح وظایف کارگزاران را مشخص میکند [9]
ووظایف زیر را در بر دارد:
1. اقدام به آموزش و پرورش مردم تحت حکومت.
2. اجرای دقیق احکام حیات بخش اسلام بدون ملاحظه کاری.
3. رفق با رعیت و عفو خطا کار جز در ترک حق.
4. محو آثار و نشانهای جاهلی و آداب و رسوم باقیمانده از آن مگر اسلام بپذیرد.
5. ظاهر کردن پیام اسلام و بیان تمامی شؤون آن.
6. اهتمام به نماز.
7. موعظه جامعه و پرهیز دادن از معاصی و جرائم.
8. تشویق مردم به علوم سودمند و بالا بردن فرهنگ آنها.
9. قاطعیت و صلابت در احقاق حق و نترسیدن از هیچ کس در راه اقامه عدل و حق.
اکنون به عهد نامههای دیگری از رسول خدا اشاره میکنیم که مانند نامههای فوق کامل
نیست و احتمال میدهیم بریده (تقطیع) شده یا همه آن به دست ما نرسیده باشد.
رسول خدا برای معاذ و ابوموسی نوشت:
"تشاوراْ، تطاوعاْ، یسّراْ و لا تعسّراْ، بشّراْ و لا تنفّراْ؛
مشورت کنید؛ کار نیک مردم را بپذیرید؛ آسان بگیرید؛ سخت نگیرید؛ مژده دهید و ایجاد
نفرت نکنید." [10]
پیامبر (ص) در عقبه اولی از افرادی که با او بیعت کرده بودند، جدا شد و مصعب بن عمیر
را با آنها فرستاد و به او امر کرد:
"به آنها قرآن بیاموز؛ اسلام را تعلیم ده؛ آنها را با دین آشنا کن." [11]
رسول خدا به عتاب بن اسید و معاذ بن جبل، دو والی خویش نگاشت:
"فقه را به مردم یاد دهید و قرآن را به آنان بیاموزید." [12]
استیعاب میگوید: پیامبر (ص) فردی را بر نجران منصوب کرد و نوشت:
"به آنها دین بیاموزد؛ قرآن تعلیم کند و صدقات از آنها بگیرد." [13]
در استیعاب از نامهای که رسول خدا به خالد بن ولید نوشته، اشارت رفته که مضمون آن در
فرائض و سنن و صدقات است. [14]
در سیره ابن هشام است که رسول خدا (ص) عبدالله بن جحس بن رئاب الاسدی را در بدر
اولی مبعوث کرد و با او هیجده گروه از مهاجران را که از انصار بین آنها نبود فرستاد و برای
اونامهای نوشت و امر کرد آن را نخواند تا دو روز بگذرد. بعد از دو روز نامه را گشود و دید
در آن نوشته شده:
"وقتی نامه مرا دیدی، به حرکت ادامه بده تا به منزل نخله بین مکه و طائف برسی. پس در
کمین قریش باش و اخبار آنها را برای ما بیاور." و او چنین کرد. [15]
البته این بیشتر به حکم مأموریت میماند، ولی از بُعدی شرح وظیفه یک مأمور و حاکی از
اینکه است پیامبر وظیفه کارگزاران را مشخص کرده است.
در سیره ابن هشام است: وقتی رسول الله (ص) معاذ را به یمن مبعوث کرد، بدو فرمود:
"آسان بگیر و سخت نگیر؛ بشارت بده و جذب کن و فراری نده. تو بر قومی وارد میشوی که
اهل کتاب هستند و از تو میپرسند کلید بهشت چیست، پس به آنها بگو: شهادت لااله الاالله
وحده لاشریک له." [16]
رسول خدا (ص) خالدبن ولید را به سمت بنی الحارث بن کعب به نجران فرستاد و او را
امر کرد: "قبل از اینکه با آنها جنگ کند آنها را به اسلام دعوت کند. اگر اجابت کردند، از آنها
قبول کند و گرنه با آنها بجنگد." خالدبن ولید گزارش کار داد. رسول خدا مرقوم فرمود:
"بسم الله الرحمن الرحیم. از محمد نبی، رسول خدا به خالدبن ولید. سلام بر تو. حمد خدایی
را که جز او خدایی نیست. اما بعد، نامه تو به دست من رسید. توسط فرستادهات خبرداده
بودی بنی الحارث بن کعب قبل از جنگیدن با تو اسلام آوردند و شهادت دادند و هدایت شدند.
پس بشارت بده و آنها را بترسان و گروه آنها را بپذیر و همراهان تو هم گروه آنها را بپذیرند." [17]
همین حد را برای اثبات شرح وظائف کافی میدانیم. مشخّص شد رسول خدا (ص)
فرستادگان و منصوبین خویش را بدون شرح وظایف نمیگذاشت. دو نامه مفصّل معاذ بن
جبل و عمر بن حزم که مضمونی مساوی دارند شاید دلیلی باشند بر اینکه رسول اکرم برای
تمام استاندارانش به این مضمون شرح وظایف تعیین میفرمود، گرچه به دست ما نرسیده
باشد. اکنون به شرح وظایفی که از جهاتی برجستهتر از آنچه گفتیم است، اشاره میشود:
پیامبر خدا (ص) به استانداران خود در یمن، فرمانهایی با یک متن نوشت:
"به نام خداوند بخشاینده بخشایشگر
این فرمانی است از سوی پیامبر فرستاده خدا به فلان:
پیامبر به او دستور میدهد که در همه کارهای خویش از نافرمانی خدا بپرهیزد، زیرا که
خداوند با پرهیزگاران و نیکوکاران است، حقوق را آنسان که خدای تعالی واجب گردانیده
است، بستاند و آنگونه که او دستور داده است، به کاربرد. پرداختن به کار نیک را با رفتار
خویش آسان گرداند. با مردم به جدال نپردازد، زیرا که قرآن ریسمان خدا است که دادگری
ودانشاندوزی و خرّمی دلها در آن است. از این رو آیههای محکم آن را به کاربندید و همه
حلال و حرام آن را به کارگیرید و متشابه آن را باور کنید.
به نماینده خود دستور دادهام که کار نیک را از نیکوکار بپذیرد و او را برای آن کار بستاید
وفرآیند کار بد را به بدکار بازگرداند...وظیفه کارگزار من است که مردم را از ستم کردن بر
یکدیگر باز دارد.
ای نمایندگان من! خود را تباه مسازید، زیرا خداوند سرپرستان را یاور ناتوانان
وبازدارندگان ِنیرومندان قرار دادهاست.
برای کسی که دارای توانایی باشد، یک بار رفتن به خانه خدا واجب است.
...ای نماینده من! به مردم دستور ده که نمازها را در وقتهای خود بگزارند و وضو را
کامل سازند.
...وظیفه تو است زکاتی را که باید بپردازند، از دارایی ایشانبرداری.
...نماینده من مؤظف است به مسلمانان دستور دهد که سالمندان و حافظان قرآن را گرامی
بدارند. نامداران را ارج نهند. قرآن را مطهّر دارند و با وضو به آن دست گیرند..."
آنچه در این نامه جالب و از همه نامههای قبل جالبتر است، آن میباشد که این نامه
خطاب ِعام به استانداران یمن با عنوان "فلانی" و بدون مشخص کردن نامی خاص دارد و این
شیوه کنونی است که شرح وظایف سازمانی را میفهماند که برای افراد ِمشابه یکسان است
واینطور نیست که برای هر فرد، شرح وظیفه مخصوص نوشته شود. این نامه حاکی از کمال
سازمانی در آن عهد است. [18]
2. معیارهای گزینشی
رکن دیگر تقسیم کار مراعات معیارهای گزینشی است، زیرا معیار در تقسیم کار عمدتاً
بر مبنای تعهد و مسؤولیت و تخصصّ و توان اجرایی و علاقمندی میباشد. [19] هر چند برخی
معتقدند افراد باید در انتخاب شغل آزاد باشند تا براساس تخصص و علاقه و ذوق، کار مورد
دلخواه را پیدا کنند، که خلاقیت و نوآوری آن گاه حاصل است.
در حکومت پیامبر اکرم (ص) تقسیم کار بر اساس معیارهای فوق شکل میگرفت. به
نمونههایی از مراعات معیارهای گزینشی توسط پیامبر توجه کنیم.
پیامبر از بین اصحابش کسانی را مسؤولیت میداد که دارای صفات خیر باشند و بتوانند به
عنوان الگو مطرح شوند و شرایط ومقدمات مسؤولیت در آنها باشد. جوان بیست سالهای به
نام "عتاب" کلامش نافذ، نامش آشنا، خوش برخورد با مردم،
سختگیر بر مفسدان و نرمخو با مؤمنان و زاهد بود. در قلبش
ازمال دنیا هیچ نبود. به خانه خدا تکیه میزد و میگفت: والله!
درانجام وظیفهای که رسول خدا بر دوشم گذاشت چیزی به
مننرسید مگر دو لباس کهنه که مولایم کیسان آن را پوشیده
وپوشانده است. [20] او بردبار و خردمند بود. پیامبر با این
عملثابت نمود نیل به مقامات و مناصب اجتماعی فقط در گرو
لیاقت وشایستگی است. به مردم میگفت: پیامبر برایم حقوقی
تعیین کرده است و من در سایه آن از هر نوع کمک و هدیه مردم
بینیازم. [21]
پیامبر (ص) والی را در اغلب مواقع از افراد منطقه (بومی)
اختیار میکرد که به خاطر عوامل روانی است و به احساسات
اهالی منطقه مربوط میشود تا والیان پایگاه بهتر و همکاری
مناسبتری با مردم داشته باشند. از این جملهاند: عتاب بن
اسیدکه مکی بود و بر مکه نصب شد؛ قیس بن مالک در
همدان،عدی بن حاتم در منطقه طی، عین فروه مسلک مرادی
درمراد و عمرو بن حزم در یمن. [22]
پیامبر اکرم در تشکیلات دیپلماسی معیارهای زیر را برای
گزینش دیپلماتها داشت: [23]
- زبان؛ در طبقات ابن سعد است آنها زبان مناطقی را که بدانجا
فرستاده شده بودند، آموزشمیدیدند.
1. قدرت بر بلاغت و اقناع، مانند بلاغت جعفر طیار در مقابل
نجاشی.
2. صبر و مقاومت فراوان. به بعضی از فرستادگان اهانت
میشد، مثل عبدالله بن خلافه، چنانکه بعضی زندانی و کشته
شدند، مانند حارث بن عمیر، اما ایستادگی کردند.
3. هیبت و جمال، مانند دحیه کلبی که شبیه ملائکه بود؛ هم
چنین جعفر و عبدالله بنحذافه.
در تبلیغات، مردانی با صدای رسا و بلند را انتخاب میکرد، از
جمله ربیع بن امیة بن خلف که صدایی رسا داشت. پیامبر به
اوفرمود: آن چه را که میگویم، فریاد بزن و به مردم برسان. [24]
در بعد نظامی پیامبر (ص) فرماندهان را براساس قواعد نظامی
انتخاب میکرد و به معیارهای غیر نظامی اهمیت نمیداد حتی اگر
جامعه به آن معیارها ارزش میداد. بر همین اساس اسامة بن زید
را که بیست سال بیشتر نداشت، نصب کرد و فرمود: او بهترین ِ
شما نیست، ولی در برابر گرسنگی و تشنگی مقاومتر است.
عبدالله بن حجش اوّلین امیر در اسلامبود. [25]
در گزینش سرباز رضایت مادر را لحاظ میکرد و میفرمود:
مواظب مادرت باش که بهشت زیرپای مادران است. [26] گاهی
اجازه والدین را شرط سربازگیری میدانست. [27]
قدرت بدنی در سرباز لحاظ میشد. سمرة بن جندب که
دوستش برای جنگ انتخاب شد، گِله کرد چرا من انتخاب نشدم،
پیامبر فرمود: با دوستت کشتی بگیر. وقتی برنده شد و قدرت
بدنی او معلوم گشت، فرمود اجازه داری بجنگی. [28]
در سربازگیری سن و سال لحاظ میشد. ابن عمر چهارده سال
داشت و پیامبر او را قبول نکرد. سال بعد که پانزده ساله شد، آمد
واو را در جمله سربازان پذیرفت. [29] در برخی روایات است نافع
بن خدیج در جنگ بدر کوچک شمرده شد و گزینش نشد، ولی در
جنگ احد در سال بعد قبول شد. [30]
برخی معتقدند پیامبر بسیاری از مسؤولیتها را به نو
مسلمانها میداد، به شرط اینکه کفایت در مدیریت و آگاهی از
تشکیلات و امور سیاسی داشته باشند. نومسلمان بودن
مانعواگذاری مسؤولیت نمیشد. [31]
بعضی اعتقاد دارند پیامبر و امیرالمؤمنین و سایر خلفای صدر
اسلام مسؤولیتها را به افراد متخصص گرچه در حد مطلوبی از عقیده وتعهد نبودند،
میدادند، مگر اینکه افراد متخصص و متعهد در یک سطح بودند. [32]
پیامبر حکومت را به افراد با کفایت میسپرد که امانتدار و با معرفت و قدرتمند بودند.
زمانی که ابوذر از او درخواست کرد امارتی به او بدهد، فرمود: تو ضعیف هستی و این امانت
است و در قیامت موجب خزی و ندامت است. [33] از اینرو به رغم علاقه زیادی که به ابوذر
داشت و سوابق زیادی که او در اسلام داشت، مدتها صلاح ندید به او مسؤولیتی بدهد. همین
کار را در زمان حضرت علی (ع) ملاحظه میکنیم که حضرت، محمد بن ابی بکر را عزل کرد
ومالک اشتر را به جای وی فرستاد. [34]
تمام مورّخان و مفسّران اتفاق نظر دارند پیامبر (ع) برای قرائت برائت، اوّل ابوبکر، سپس
علی (ع) را فرستاد، به دلیل اینکه ابلاغ این سوره تنها به وسیله کسی باید باشد که از پیامبر
است و پیامبر از او است. این معیار گزینش است. [35]
از آنجا که فرمود: به من وحی شده است او را انتخاب کنم، میتوان استفاده کرد این معیار
الهی است.
در شأن نزول آیه امانت نوشتهاند وقتی رسول خدا با پیروزی کامل وارد مکه شد، عثمان
بن طلحه را که کلیددار خانه کعبه بود، احضار کرد و کلید را از وی گرفت و درون خانه رفت
وبتها را بیرون انداخت. پس از انجام این کار عموی پیامبر (عباس) نزد حضرت آمد
وتقاضا کرد منصب کلید داری خانه کعبه به او سپرده شود. پیامبر این آیه راتلاوت کرد که:
"إنَّ الله یأمرکم أنْ تؤدّو الأمانات إلی أهلها." آنگاه کلید را به عثمان بن طلحه سپرد. [36]
در بعضی از تفاسیر آمده است آیه امانت درباره رهبران وکسانی که امور مردم را بر عهده
دارند، نازل شده است و آنان باید اهلیت داشته باشند؛ [37] یعنی کارها را جز به اشخاص صالح
و شایسته واگذار نکنید. [38] رسول خدا میفرماید: "أیّها الناس إنَّ أحقّ الناس بهذا الأمر أقواهم
علیه و أعلمهم بأمرالله فیه." علی (ع) فرمود: "رسول خدا این صفات را در من دید که مرا
جانشین قرار داد"؛ [39] یعنی قدرت روحی و جسمی، توان اداره، شجاعت کافی، قاطعیت لازم،
علم مربوط به کار و علم دین در حد لازم. ابو بُرده به همراه دو نفر از پسر عموهایش بر پیامبر
وارد شدند. یکی از آندو گفت: ای رسول خدا! ما را بر قسمتی از آنچه خداوند تو را بر آن
ولایت و حکومت داده، زمامداری ده. دیگری نیز سخنی نظیر این را گفت. حضرت فرمود:
"إنا و الله ِلانولّی علی هذا العمل أحداً سأله و لا أحداً حرص علیه؛ هر کس طالب مقام و بر آن
حریض باشد، به او نمیدهیم." این معیاری جالب در دستگاه حکومتی آسمانی است. هم
چنین فرمود: "إنّا لا نستعمل علی عملنا مَن یریده" یا: "لا نستعمل علی عملنا مَن یحرص
علیه." همه اینها قدرت طلبان شایستهای نیستند که مسؤولیتی بدیشان سپرده شود. [40]
یکی دیگر از معیارها انتخاب اصلح در هر کاری است. رسول خدا فرمود: "مَن اسْتعمل
عاملاً مِن المسلمین و هو یعلم أنّ فیهم أولی بذلک منه و أعلم بکتاب الله و سنة نبیّه فقد خان
اللهَ و رسولَه و جیمع المسلمین" یا "أیّما رجل اسْتعمل رجلاً علی عشرة أنفس علم أنَّ فی
العشرة أفضل ممَّن اسْتعمل، فقدْ غشَّ الله وَ غشَّ رسولَه و غشَّ جماعةَ المسلمین." کار را به
غیر اصلح سپردن غش و خیانت همه جانبه است. [41]
در خیبر پس از آن که ابوبکر و عمر نتوانستند خیبرگشایی کنند فرمود: فردا پرچم را به
کسی با معیارها و خصوصیات زیر خواهم داد:
1. کرّار غیر فرّار؛بسیار حمله کننده و آنکه نمیگریزد.
2. یحبُّ اللهَ و رسولَه؛ خداو رسول را دوست دارد.
3. یحبّه اللهُ و رسولُه؛ خدا و رسول او را دوست دارند.
4. لا ینصرف حتی یفتح اللهُ علی یده؛ باز نمیگردد تا خدا به دست او فتح کند. [42]
وقتی معاذبن جبل را در رأس گروهی به یمن فرستاد، در مورد خصوصیات او به ملوک
حمیر نوشت:
إنّی قد أرسلتُ إلیکم من
1. صالحی أهلی؛ صلاحیت دارد و مورد اعتماد من است.
2. أُولی دینهم؛ دیندار و متدین است.
3. أولی علمهم؛ تخصص و علم دارد و کارشناس است. [43]
یعنی دقیقاً معیارهایی که در مدیریتهای امروز میخواهند (تعهد و تخصص
وکارآیی).
رسول خدا به عتاب بن اسید فرمود:
"یا عتاب! تدری علی مَن اسْتعملتک به؟ علی أهل الله عزَّوجلَّ و لو أعلمُ لهم خیراً منک
اسْتعملتُه علیهم؛ ای عتاب! میدانی تو را برای چه به این مقام برگزیدم و بر کدام قوم فرمانروا
کردم؟ تو را فرماندار اهل حرم خدا و ساکنان مکه نمودم. اگر در مسلمانان کسی را برای این
مقام شایستهتر از تو مییافتم، این کار را به او میسپردم." [44]
رسول خدا فرمود: "إذا ضیّعتَ الأمانةَ انتظر الساعةَ." قیل: یا رسول الله و ما اضاعتها؟ قال:
"إذا وسّد الأمر إلی غیر أهله فانتظر الساعة." [45] تعبیر به پایان یافتن جهان قابل درک است؛ یعنی
با جنگ خانمان سوز بساط تمدن و حتی نسل انسان از روی زمین برچیده میشود. این
حدیث پشت انسان را میلرزاند و به همگان هشدار میدهد در انتخاب افراد لایق و کاردان
دقت کنند.
تاکنون معلوم شد رسول خدا چگونه در سازماندهیاش معیارهای گزینشی را در تقسیم
کار رعایت میکرد. ایشان دقیقاً ملاکاتی را مراعات میکرد که امروز در مدرنترین سازمانها
و حکومتها مراعات میکنند.
با یک نگاه دیگر به آنچه گذشت، میفهمیم معیارهای ذیل مورد توجه حضرت
بودهاست:
تعهد، تخصص، امانتداری، اهلیت، اولویت، اصلح، قرابت، ایمان، خدادوستی، قدرت،
قاطعیت، مقاومت، صبر، پیشگام در ایمان(سابقون)، بومی، کارشناس، مورد اعتماد، دیندار،
مقام پرست نبودن، توان اجرایی، علاقمندی، زهد، بردباری، خردمندی و... حضرت برای
هر رشتهای مانند امور نظامی، دیپلماسی، استانداری، قضاوت وغیره، تخصصها و ویژگیهای
آن رشته را لحاظ میکرد.
تا این جا رکن اصلی سازماندهی یعنی تقسیم کار با دو رکنش یعنی شرح و ظایف
ومعیارهای گزینشی مورد بحث قرار گرفت. اثبات شد در سیره حکومتی نبوی وجودشان
محسوس و ملحوظ بوده است. تا همین حد اثبات کردهایم پیامبر اکرم سازمان کامل و جامع
داشته است ولی برای تحقیق افزونتر دیگر ارکان سازماندهی را بحث میکنیم.
تفویض اختیار
قدرت عمل و اختیار، شالوده ساختار سازمان و مانند بندی است که هستی سازمان را
شدنی میسازد و وسیلهای است که بدان میتوان کوششها را زیر هدایت مدیر قرار داد
وهماهنگی واحدهای سازمانی را بهبود بخشید. این ابزاری است که با آن مدیر میتواند
قدرت عمل و اختیار خود را به کاربندد و وضعی پدید آورد تا کارکرد فرد ممکن گردد. برخی
از سودمندترین اصول سازماندهی بسته به قدرت عمل و اختیار است. [46] هر اندازه میزان
اختیار، از بالاترین جایگاه مدیریت تا هر شغل پایین دست روشنتر باشد، مسؤولیت
|161|
تصمیمگیری روشنتر و ارتباط سازمانی اثر بخشتر خواهد بود. [47]
اصل واگذاری اختیار میگوید: اختیاری که به مدیران واگذار میشود، باید بهگونهای
باشد که توانایی آنان را برای دست یابی به اهداف مورد انتظار تضمین کند. [48] اصل
مطلقبودن مسؤولیت بر آن است که مسؤولیت هر کاری نمیتواند بزرگتر از اختیاری باشد
که برای انجام دادن آن واگذار شده است و مسؤولیت نمیتواند از اختیار واگذار شده
کمترباشد. [49]
اصلتراز اختیار میگوید حفظ اختیار بسته به آن است تصمیمهایی که در قلمرو اختیار
فردی مدیران توسط آنان گرفته میشود، به ردههای بالاتر سازمانی ارجاع نگردد. [50] اصل
آسان سازی رهبری که همان تفویض اختیار است، بر این است که واگذاری اختیار و
ترتیبهای ساختاری باید وضعی بیافریند که در آن رئیسان بخشهای گوناگون به گونه
رهبران پنداشته شوند؛ یعنی زیردستان آنها را به مثابه رهبر بنگرند، و این آسانسازی
رهبریاست. [51]
اصل عدم تمرکز اداری و سازمانی میگوید: میتوان در محدوده هدفهای تعیین شده
روشهای مشخصی را برای نیل به آن به زیر دستان تفویض کرد تا از تراکم در بالای مخروط
سازمان جلوگیری شود. [52] طبق نظریه سنتی کلاسیکها منشأ اختیار و قدرت عمل، قانون
ومقررات است، در حالیکه در نظریههای جدید اختیار و قدرت عملی صرف نظر از
اختیارات قانونی، ناشی از تمایل فرو دستان به فرمانبرداری و قبول ضمنی دستورهای
مافوق است. به نظر چستربارنارد برای اینکه دستوری مورد قبول مرئوسین قرار گیرد، باید
چهار شرط داشته باشد:
1. در حدود درک و فهم مرئوسین باشد.
2. مخالف امیال و منافع مشروع مجری آن نباشد.
3. مغایر با هدفهای عالی سازمان نباشد.
4. مجری دستور، توانایی اجرای دستور را داشته باشد. [53]
اینها نظریه و نگرش مختلف صاحب نظران مدیریت و سازمان در اصل تفویض اختیار
بود. این اصل ما در بسیاری از اصول کوچکتر مدیریتی است که همه به نوعی به اختیار باز
میگردند. این اصل بعد از تقسیم کار اهمیت بسزایی دارد به طوری که اگر رعایت نشود
اختلال سازمانی بی تردید پیش میآید.
|162|
از دیدگاه اسلام تفویض اختیار و مسؤولیت خواهی یک
سنت الهی است. خدای متعال پس از آنکه بندگان شایسته خود را
در بندگی میآزماید، به آنان مسؤولیت میسپارد و بر اساس
اختیاری که به ایشان داده است، مسؤولیت میخواهد. هر چه
محدوده اختیار گستردهتر باشد، میزان مسؤولیت خواهی بیشتر
خواهد بود. [54] موسی (ع) ابتدا اختیار ومسؤولیتی را به هارون
تفویض کرد (اخْلفنی فی قومی) و سپس باز خواست کرد(أخذ
برأس أخیه یجرّه إلیه) هارون هم جواب داد (إنّی خشیتُ أنْ تقولَ
فرَّقتَ بین بنی إسرائیل و لم ترقبْ لی قولی، [55] و إنَّ القومَ
اسْتضعفونی و کادوا أنْ یقتلونی [65]). ابتدا تفویض اختیار، سپس
مسؤولیت خواهی و توضیح خواستن. مراحل سازمانی به شکلی
روشن در این سازمان دو نفره مراعات شده است.
امام صادق (ع) میفرماید:
"إنَّ الله عزّوجلّ ادَّبَ نبیَّه فأحسنَ أدبَه فلمّا أکملَ له الأدبَ قال:
"إنّک لعلی خُلُقٍ عظیم" ثمَّ فوَّض إلیه أمر الدین والأمة لیسوس
عبادَه، فقال عزّوجلّ: "ما آتاکم الرسولُ فخذوه و ما نهاکم عنه
فانتهوا" و أنَّ رسول الله (ص) موفّقاً مؤیّداً بروح القدس. لایزلّ و لا
یخطیء فی شیءٍ مما یسوس به الخلق فتأدّب بآداب الله." [57]
این سازمان دهی آسمانی و الهی است. ابتدا میآزماید،
صلاحیت میبیند، بعد اختیارات مناسب تفویض میکند تا
رسول خدا(ص) مردم را سیاست و ریاست و اداره کند. خدا به
زیردستان و امت رسول اعلام میکند امر ونهی او را همچون امر
ونهی خدا بپذیرند.
در حدیثی دیگر از امام صادق است: "إنَّ نبیَّ الله فوَّض إلی
علی و أئمته" یعنی پیامبر هم به دیگران تفویض کرد. از اینرو
اصرار و ادعا داریم ساختار، اسلامی و الهی و آسمانی بود و اختیار
از آسمان تفویض شد.
رسول خدا اختیار تفویض شده آسمانی را به ائمه مخصوصاً
|163|
علی و دیگر صحابی و یاران و شایستگان واگذار نمود. برای
اثبات این امر به بخشی از روایتی بلند توجه فرمایید:
"... وقتی رسول خدا تسلط حتمی و قطعی بر مکه معظمه
یافت و کارها به ثبات آمد، عتاب بن اسید را امیر مکّیان قرارداد.
وقتی این خبر به آنان رسید، گفتند که محمد به تحقیر ما ادامه
میدهد، بهگونهای که جوانکی کم سن و سال و هجده ساله را بر ما
ولایت و امارت بخشید، در حالیکه بین ما پیران سالخورده و
جواران حرم امن الهی - که بهترین بقعه زمین است - وجود دارد.
رسول خدا نامه بلکه عهدنامهای خطاب به اهل مکه و به نفع
عتاب نگاشت:
از محمد رسولالله به همسایگان بیت الله الحرام و
سکانداران آن، اما بعد، هر کدام از شما مؤمن به خدا و محمد نبی
خدا است، افعال و اقوال پیامبر را تصدیق و تصویب میکند و به
علی، برادر محمد و رسول و صفیّ او و بهترین خلق خدا بعد از او
به عنوان ولیّ نگاه میکند. او از ما است و در خط ما است و هر کس
مخالف او است، مستحق سحق و عذاب سعیر است. خداوند هیچ
یک از اعمالش رانمی پذیرد، هر چند بزرگ باشد و برای همیشه
وارد جهنم خواهد شد. بدانید محمد رسول خدا عتاب بن اسید را
برای مصالح و احکام و شئون گوناگون شما نصب نمود و به او
اموری همچون تنبیه غافلان و تعلیم جاهلان و مستقیم نمودن
منحرفان و تأدیب بی ادبان شما تفویض کرد، زیرا رسول خدا
بهخوبی فضیلیت این جوان رابر شما در خصوص تبعیت و
موالاتش از رسول خدا و علاقمندی به علی که ولیّخدا است،
میداند. پس عتاب خدمتگزار ما و در راه خدا برادر ما و دوستدار
دوستداران ما ودشمن دشمنانمان است و برای شما آسمانی سایه
سار و زمینی حاصل خیز و پاک وخورشیدی فروزان است. خدا
او را بر همه شما برتری داد به خاطر محبت و موالات محمد
|164|
وعلی و پاکان خاندان آن دو. خدا او را حاکم شما قرار داد. وی به آنچه خدا اراده میکند،
عملمینماید. خدا او را توفیق میدهد ویاری میکند، چون او حظ و شرف را از محبت
محمد وعلی گرفته است. او نیاز به مؤامره و مطالعه ندارد [=در تصمیمگیریها آزاد است
ونیاز نیست مرتباً با ما در تماس باشد] وراستگو وسدید و امین است. هر کس او را اطاعت
کند، سزاوار پاداش فراوان است اما هر کس با او مخالفت کند، لایق عذاب شدید است
وخدای غالب و عزیز بر او غضب خواهد کرد.
مبادا هیچ کدام از شما به جوانی او خرده بگیرد و احتجاج کند، زیرا بزرگتر، افضل نیست،
بلکه افضل اکبر است! عتاب در موالات ما و موالات دوستان ما و خصومت با دشمنان اکبر
است. بدین خاطر او را امیر شما قرار دادیم و رئیس گردانیدیم. مرحبا به فرمانبردارانش.
وقتی عتاب نزد مکّیان آمد و عهدنامه و حکمش را خواند، در جایی ایستاد که همه او را
میدیدند و فریاد زد: ای مردم مکه! رسول خدا(ص) مرا به عنوان یک شهاب آتش زا به سوی
منافقان میان شما پرتاب کرده و به عنوان رحمت و برکتی بر مؤمنان فرستاده و من عالمترین
مردم به حال و وضع شما هستم و منافقان را خوب میشناسم. به زودی نماز را برپا میدارم.
هر کس پیوست، با او برخورد مؤمن خواهم کرد وهر کس گسست، او را دشمن خواهم
داشت، مگر معذور باشد که عذرش پذیرفته است وگرنه مجازات خواهد شد و گردن او را
خواهم زد تا حرم خدا را از منافقان پاککنم.
اما بعد همانا راستی شرط امانت و فجور، خیانت است. گناه وفحشا میان قومی شیوع و
رسوخ نیافت مگر آنکه ذلیل و علیل شدند. ای مردم! قدرتمند شما نزد من ضعیف است تا
حق از او بستانم و ضعیف شما نزد من قدرتمند است تا حق او را بستانم. تقوا داشته باشید و
مفتخر به اطاعت الهی شوید و خود را با مخالفت خدا ذلیل نکنید.
راوی میگوید که عتاب به آنچه گفت، به عدل و انصاف عمل کرد و احکام خدا را جاری
نمود و نیازمند به مؤامره و مراجعه مکرر نبود (مطابق اختیارات تفویض شده عمل میکرد و
در تصمیمات مزاحم رسول خدا (ص) نمیشد). [58]
رسول خدا در حکومت، ولایت مطلقه به ولات میداد، البته به بعضی ولایت برخی
اموررا داد، [59] ولی آنها را در چارچوب اختیارات، آزاد میگذاشت. البته نظارت به معنای
عامآن همیشه لازم است و در حکومت پیامبر بود، که منافاتی با آزادی در
تصمیمگیری ندارد.
|165|
داستان زیبا و معروف معاذ بن جبل زمانی که به محل مأموریت خویش (یمن) رفت،
مؤید خوبی است. رسول خدا به او فرمود:
"بِمَ تحکم؟" قال: بکتابالله. قال: "فإنْ لم تجدْ؟" قال: بسنت رسولالله. قال: "فإنْ لم
تجدْ؟" قال: أجتهد رأیی. فقال: "الحمد لله الذی وفَّق رسولَ رسولِالله لما یحبّهاللهُ و
رسولُه." [60] وقتی معاذ میگوید به اجتهاد خود عمل میکنم و مزاحم شما نمیشوم، رسول
خدا این عمل را تقریر میکند؛ یعنی وقتی اختیار تفویض شد، در آن چار چوب، آزادی عمل
لازم است وگرنه شیرازه سازمان سست میشود.
اختیارات معاذ در زمینه نماز و صدقه بود. [61] خالدبن سعید فقط در صدقه و [62] علی (ع)
ولایت عام و اختیارات تام داشت. [63]
داستان معاذ و عتاب بن اسید و علاء الحضرمی [64] نشان میدهد رسول خدا (ص)
رسیدگی دائمی نسبت به آنها بهگونهای که آزادی عمل نداشته باشند، نمیفرمود و آنها مرتباً
به مرکز مراجعه نمیکردند، بلکه استقلال کامل داشتند. [65]
البته تفویض اختیار قرین اصل مسؤولیت خواهی است؛ یعنی والی که تام الاختیار است،
در مقابل مرکز مسؤول است وباید پاسخگو عواقب کار باشد. رسول خدا در ساختار الهی
حکومت خویش به این نکته توجه داشتند؛ چنان وقتی پیامبر برای استقبال علی (ع) بیرون
رفت، از مسلمانان پرسید: فرمانده خود را چگونه یافتید؟ گفتند: بسیار خوب جز آنکه در
نماز جماعت بعد از سوره حمد، قل هوالله احد را میخواند! حضرت به علی (ع) فرمود: چرا
خواندی؟ عرض کرد: زیرا این سوره را دوست دارم. حضرت فرمود: پس خدا هم تورا
دوست دارد. [66]
آنچه مهم است روش رسول خدا در بازخواست کارگزاران است که به آنها اختیارات
واگذار شده است، حتی اگر کارگزار علی (ع) باشد و پاسخ درستی داشته باشد. اصل
پاسخگویی باید در کنار تفویض اختیار مراعات شود. [67]
همانطوری که گفته شد این اصل توابعی دارد، از جمله اینکه با انتقال اختیارات، از
تفویض کننده سلب مسؤولیت نمیشود؛ یعنی "در واقع مسؤولیت قابل تفویض نمیباشد.
هر فردی مسؤول تمام امور است، حتی اموری که واگذار کرده است. این یک اصل در اداره
وسازمان است که تفویض اختیار به معنای رفع مسؤولیت نیست، بلکه روشی برای اداره
بهتر امور است. در نهایت مسؤولیت کلیه امور به تفویض کننده باز میگردد." [68] رسول
|166|
خدادر سازماندهی خویش نهایتاً خود را مسؤول میدانست و به معاذ بن جبل این مهم را
تفهیم کردند:
"و اعْتذرْ إلی أهل عملک مِن کل أمر خشیتَ أنْ یقع إلیک منه عیب یعذرونک؛ از رفتار
کارگزارانت در هر مورد که ممکن است بدان سبب به تو عیبی وارد شود، عذر و دلیلی بیاور تا
مردم عذر تو را بپذیرند". [69]
رسول اکرم (ص) خالد را فرستاده بود که بنی جذیمه را به اسلام دعوت کند. خالد آنها
راکشت و اسیر کرد و غارت نمود. حضرت سه بار روبه آسمان فرمود: "اللهم إنّی أبرء
إلیک ممّا صنع خالدبن ولید." آنگاه علی (ع) رافرستاد تا از نظر مال و جان و دَین
جبرانگذشته را کند. [70]
این وقایع و امثال آن رعایت اصل عدم تفویض مسؤولیت (شانه خالی کردن از زیر بار
مسؤولیت) است. پیامبر در مقابل خدا خود را مسؤول امور حکومت میدید و سه بار گفت:
من از عملکرد خالد بیزارم، و عملاً جبران کرد و هرگز توجیه ننمود. بنابراین سازمان
حکومتی و ساختار سیاسی رسول خدا (ص) رعایت کننده اصول سازماندهی بوده است
وتفویض اختیار رابا تمام ابعادش بعد از تقسیم کار بخوبی ملاحظه فرمود تا نشان دهد
ساختاری اصولی داشته است.
سلسله مراتب
اصل دیگری از سازماندهی، سلسله مراتب است. بنابراین اصل، افراد هر سازمان اداری
باید به وسیله رشتهای از فرامین صریح که از بالا صادر میشود، نیز احساس مسؤولیت از
پایین، رسماً به هم وابسته شوند. همه کارمندان باید دقیقاً بدانند مقامات بالا دست و زیر
دستانشان چه کسانی هستند و از چه کسانی باید فرمانبرند. در اغلب سازمانها برای
ساماندهی مدرن و سلسله مراتب "کشیشی کلیسای رم" به عنوان مثال ذکر میشود. [71]
هرسازمانی طبعاً شکل و ترتیب معیّنی دارد که به وسیله آن، روابط مشاغل بر پایه سلسله
مراتب اداری نشان داده میشود. شبکه روابط نامبرده ترکیب سازمان را نشان میدهد که
معمولاًبه شکل هرم یا مثلث است، زیرا تعداد مشاغل در ردههای بالاتر کمتر از ردههای
پایین است. در رأس هرم سازمان، رئیس و یکی از معاون او قرار دارند [72] این هرم قدرت
است که مقتدرترین نیروها در رأس قرار دارند. و به ترتیب سلسله مراتب قدرت، شاهد
نزول قدرت هستیم. به هر حال اصل سلسله مراتب میگوید زیر دست باید از زبردست در
|167|
ساختار ،فرمان ببرد. از این رو به جاست نام دیگر این اصل، سلسله مراتب فرماندهی باشد.
اگر این اصل توجیه و مراعات نشود، سنگ روی سنگ بند نمیشود، زیرا همه نمیتوانند
مستقیم از رأس هرم اطاعت کنند. بنابراین سلسلهای از قدرت پیش میآید. اگر ما هرم قدرت
را در دید اسلامی از خدای قادر و قدیر شروع کنیم - که باید چنین کنیم - این سلسله از
اوشروع و با رسول او ادامه مییابد و به اولی الامر و عمّال (کارگزاران) میرسد: "أطیعوالله
وأطیعوالرسول و أولی الأمر منکم" [73] یا "مَن یطع الرسول فقد أطاعالله" [74] و "ما أرسلنا مِن
رسول إلا لیطاع بإذن الله." [75]
برخی سلسله مراتب را از آیه زیر فهمیدهاند: "و إذاجاء هم أمر من الأمن أوِ الْخوف إذاعوا
به و لوردّوه إلی الرسول و إلی أولی الأمر منهم لعلمه الذین...." [76]
این آیه گرچه مطلق است، ولی به طریق اولی انطباق با مسؤولان اداری و سایر مسؤولین
ساختار اسلامی را دارد که تا رسول و اولی الامر به عنوان افراد بالا دست هستند، به آنها
مراجعه کنید و از آنان اطاعت نمایید و غیر تشکیلاتی کار نکنید و شایعه پراکنی ننمایید. از
پیامبر اکرم فرمایشهایی نقل شده که ناظر بر اصل سلسله مراتب است: "مَن أطاعنی فقد
أطاعالله و مَن عصانی فقد عصیاللهَ و مَن أطاع أمیری فقد أطاعنی و مَن عصی أمیری فقدْ
عصانی" [77] یا: "علی المرء السمع و الطاعة فیما أحبَّ وَ أکرهَ إلا أنْ یؤمر بمعصیة فإنْ أمر
بمعصیة فلا سَمْعَ و لا طاعةَ؛ هر فردی باید از بالا دست اطاعت کند، چه مطابق میل او باشد چه
نباشد، مگر به معصیت امر شود که نباید اطاعت کند." در پایان همین جمله میافزاید علت
اطاعت آن است که بالا دست و ولی امر چیزهایی میداند که زیر دست نمیداند. [78] شاید به
این منظور که بالا دست کارشناس و متخصص است، اطلاعات بیشتری دارد. پس باید
اطاعت شود.
برخی جمله رسول خدا (کلّکم راع و کلّکم مسؤول عن رعیته) را ناظر بر همین اصل قرار
دادهاند. [79] اگر "اولی الامر" را به معنای فرمانده و امر کننده بدانیم، خیلی از معضلات حل
میشود؛ یعنی او امر کننده و صاحب امر است و دیگران تحت امرند.
با این حساب در این واژه کلیدی به تمام فرماندهان و فرمانبران تعمیم داده میشود. آیه
59 سوره نساء دقیقاً منطبق بر اصل سلسله مراتب قدرت خواهد شد.
از رسول خدا نقل شده است: "سَیَلیکم بعدی ولاة... فاسْمعوا لهم و أطیعوا فی کلِّما
وافقالحقَّ." [80]
|168|
باید از امیر و بالادست اطاعت کرد حتی اگر مطابق میل نباشد: "مَن رأی مِن
أمیرهشیئاًفکرهه فلیصبرْ." [81] سیره حکومتی رسول خدا مؤید اصل فوق در ساختار
سیاسیحکومت است.
از همراهی اسامة بن زید تخلف شد. پیامبر بر منبر رفت و کارشکنی و نافرمانی در سپاه را
مطرح کرد و از آنان خواست فرمان اسامه را اطاعت کنند و توضیح داد او شایسته این کار
است، همان گونه که پدرش شایسته بود. آن گاه سفارش اکید کرد هر چه زودتر خود را به
لشکر گاه برسانند و تأخیر روا ندارند [82] و فرمود: "لعنالله مَن تخلّفَ عنه و انفذوا
بعثاسامة". [83]
در عهد نامهای که برای عتاب بن اسید نگاشت، قبلاً خواندیم [84]: "فلیطمع المطیع منکم
بحُسن معاملته شریفَ الجزاء و عظیمَ الحباء و لیتوقی المخالف له شدید العذاب و غضب
الملک العزیز الغلّاب". هر کس او را اطاعت کند، پاداش دارد و گرنه عذاب شدید در
انتظاراوست.
در بخش دیگری از همین عهدنامه است: "فمَن أطاعه فمرحباً به و مَن خالفه فلا یبعدالله
غیره" که هم نشان از سلسله مراتب است؛ یعنی اطاعت از "عتاب" اطاعت از پیامبر و اطاعت
از او اطاعت از خداست. این سلسله مراتب الهی در حکومت دینی است.
در روایت است که حذیفة بن یمان و معاون او عمار بن یاسر که دارای خصوصیات
اطلاعاتی بودند، به امر رسول خدا به این کار منصوب و مشغول شدند تا افراد متلوّن
واخلالگر را شناسایی کنند و مسلمانان را از آنها برخذر دارند. [85] این هم از سلسله مراتب
است که بعد از رسول خدا اوّل حذیفه سپس عمار یاسر است و عمار باید مطیع حذیفه باشد
و حذیفه مطیع رسول خدا.
در نقل است که ابن رواحه در رأس یک گروه سه نفره برای امور اطلاعاتی از طرف خدا
منصوب شد. [86]
در مدینه نُه مسجد بود و همه مؤذنها اذان را با اذان بلال هماهنگ میکردند که در
مسجد جامع حضور داشت. [87] پیامبر گاهی چند گروه جاسوسی میفرستاد و فرمانده آنها را
عاصم بن ثابت قرار میداد. [88] مستوفی که توسط رسول خدا منصوب بود، وظیفهاش جمع
آوری زکات و مالیات از عاملان بود؛ یعنی عاملان زیر نظر مستوفی بودند و مستوفی زیر
نظر رسول خدا. [89]
|169|
اینها نمونههایی از جلوه سلسله مراتب اداری در مدیریت رسول خدا است که نشان
میدهد افرادی از طرف حضرت بر امور تبلیغی یا نظامی یا مالی و غیره نصب میشدند که
منصوبین دارای زیردستان و نیروهای تحت امر بودند.
از این قبیل فراوان است که فرصت ذکر همه آنها نیست و چه بسا امری قهری
وطبیعیاست و نیاز به اثبات ندارد؛ زیرا هنگامی که از نصب استاندار بحث میکنیم،
یقیناًبرافرادی در استان امر میکند و آنها باید از او اطاعت کنند. از سلسله مراتب
قدرتجزاین معنا را نمیفهمیم. مدیریت جدید هم طبق تعاریفی که شد، به همان
اشارهدارد.
البته اطاعت از مافوق کورکورانه نیست، بلکه فرمان مافوق باید در چارچوب شرع
ومبتنی بر اصول شناخته شده اسلام باشد. چنان که گذشت پیامبر فرمود: "السمع
والطاعةعلی المرء المسلم مالم یؤمر بمعصیت فإذا أمر بمعصیة فلا سمعَ وَ
لا طاعةَ" یا "لاطاعة فی معصیةالله إنّما الطاعة فی المعروف." این جمله را زمانی فرمود که سپاهی
راگسیل داشت وفرماندهی نصب کرد و فرمان داد دستور او را بشنوند و از وی اطاعت
کنند.این فرمانده آتشی بر افروخت و به آنان امر کرد میان آتش روند. گروهی
خواستندفرمان او را اطاعت کنند و وارد آتش شوند و گروهی خودداری کردند و گفتند: ما
ازآتش فرار کردهایم. خبر به پیامبر رسید، فرمود: "اگر وارد آتش میشدید، تا روز قیامت،
پیوسته در آتش میماندید." چنان که عمل آنها که دستور فرمانده را پذیرفته بودند، تأیید
کردو از آنان تمجید نمود، آن گاه جمله فوق را اظهار کرد. هم چنین فرمود: "لا طاعةَ لمخلوقٍ
فی معصیة الخالق."
در جمع بندی باید گفت سلسله مراتب قدرت در حکومت اسلامی و نبوی طبق آیه 59
سوره نساء تبیین میشود: "أطیعوالله و أطیعو الرسول و أولی الأمر منکم." مراد از اولو الأمر به
شکل بارز، معصومان و به شکل عام تمام منصوبان از طرف رسول خدا هستند چنان که در
عهد نامهها و شرح وظایفها و فرمایشهای گوناگون ملاحظه شد. بعضی از عهد نامهها
سریعاً میفرماید: به زیردستان دستور بده؛ یعنی امر کن، چون تو صاحب امر هستی. بر این
اساس در سلسله مراتب، هر فرمانی فرمان خدا و رسول محسوب میشود؛ البته استثنائاتی
دارد که اشاره شد. پس در دولت رسول اکرم مراعات اصل سلسله مراتب قدرت میشد و از
این حیث نقصی نداشت.
|170|
انعطاف پذیری
آنچه تا به حال گفته شد یعنی اصول: تقسیم کار، تفویض
اختیار و سلسله مراتب قدرت از اصول مورد اتفاق و اجماع
کارشناسان علم سازمان است. از اینرو آنها را در ابتدا آوردیم.از
این گذشته اصل معروف و مشهور دیگری به نام انعطاف پذیری
هست که نظر به اهمیت آن، نگاهی گذرا به آن میاندازیم، با این
هدف که ساختار حکومتی رسول خدا را واجد آن بیابیم.
کارشناسان مسائل اداری اعتقاد دارند هر اندازه انعطاف
پذیری سازمانی بیشتر باشد، رشد آن بیشتر خواهد بود. انعطاف
پذیری به این معنا است که بافت سازمانی بهگونهای باشد که هم
خاصیت تأثیرپذیری و هم خاصیت تأثیر گذاری داشته باشد.
تأثیر پذیری یعنی طرحها و روشهای خوب و مثبت را از خارج
بگیریم تا هر چه بهتر موجبات رشد و اعتلای خود را فراهم کنیم.
تأثیر گذاری آن به لحاظ انتقال تجربیات و منافع به سازمانهای
دیگر میباشد. بنابراین سازمان حالت ِدهندگی و گیرندگی دارد
وگرنه هم از جهت درونی ضعیف و خشک میگردد و هم به
صورت یک پدیده ناهماهنگ در پیکر نظام ظاهر میشود. [90]
با این تعریف اسلام سازمانی را بنا مینهد که صفت دهندگی و
گیرندگی کاملاً در آن لحاظ شده باشد. اگر تشکیلات باز را
میطلبد، بیشتر به جهت دهندگی آن است. [91] هر چه نرمش
وانعطاف در ساختار سازمان بیشتر باشد، سازمان بسندهتر
میتواند به مقصود خود دست یابد. باید در ساختار هر سازمانی
تدبیرهای لازم برای دگرگونی و واکنش در برابر آن پیشبینی
گردد. هر سازمانی که بی نرمش و سخت باشد، در رویارویی با
چالشها و دگرگونیهای اجتماعی خطر ناتوانی را برای خود
فراهم میکند. [92] در نظریههای کلاسیک سازمان به عنوان یک
سیستم بسته مورد بررسی قرار میگیرد، ولی در نظریههای نو،
|171|
سازمان یک سیستم فنی ا جتماعی تلقی میشود که برای رشد
وکمال همواره باید خود را با عوامل متغیر داخلی و خارجی
سازگار و هماهنگ سازد. [93] سیستم ِبسته صرفاً با استفاده از
نیروهای داخلی و بدون ارتباط با محیط خارج میتواند به کار
خود ادامه دهد که از مشخصات آن گرایش ذاتی در جهت تعادل
ایستا و رکود و توقف است. در سیستم باز گرایش در جهت تعادل
پویا و رشد وتکامل از طریق ارتباط دائم با محیط خارج
ملاحظهمیشود. [94]
اینها تعاریف کارشناسانه از اصل انعطاف پذیری در
سازماندهی بود. در حکومت پیامبر (ص) نشانههایی از
انعطافپذیری در دو بُعد گیرندگی ودهندگی مشاهده میشود.
ایشان به اخذ علوم از دیار کفار دستور داد و بعضی از اموری را که
سودمند بود و ایرانی و غیر ایرانی به کار میگرفتند، استفاده کرد،
مثل کندن خندق و روشنایی مسجد با آتش. [95]
وقتی پیامبر خواست به هرقل امپراتور روم نامه بنویسد،
گفتند عجمان نامه بدون مهر نمیپذیرند. برای پیامبر مهری از
نقره ساختند که نقش آن "محمد رسولالله" بود. [96] مسلمانان نظام
اداری خود را از ایران اقتباس کردند. دفاتر و دواوین دستگاه
خلافت به سبک دفاتر و دواوین قدیمی ایران تنظیم میشد. [97]
رسول خدا فرمود: "اطلبو العلم ولو بالصین." بدیهی است منظور
حضرت، معارف الهی نبود، بلکه علوم تجربی و تکنیکی بود. [98]
کتاب ایران از نظر خاورشناسان نقل میکند که در زمان حضرت
محمد (ص) عرب صنعتی نداشت یا اگر داشت، ناچیز بود. بعداً آن
را از مصر و ایران و سوریه گرفت. [99]
انعطاف پذیری به شکل بارز از زمان عمر شروع شد، چرا که
ابوبکر دوسال بیشتر بر کار نبود و از او چندان نامی در توسعه
اداری نیست.
|172|
روحیه انعطاف در همه حالات پیامبر (ص) بود، حتی نسبت به سنتهای موجود در
جزیرة العرب و قریش. اگر خوب و مفید تشخیص میداد، آن را زنده نگه میداشت و بدان
احترام میگذاشت اما اگر لازم میدید، آن را نفی میکرد. آن که به محیط اطرافش در سرزمین
جاهلی احترام قائل است و منعطف میباشد، احکام را گاهی تأسیس و گاهی تأکید میکرد، که
نشانمیدهد در محیط خارجی در صورت ارتباط و تماس منعطف میباشد و نقاط مثبت را
درک مینماید و نکات منفی راترک میکند. انعطاف نسبت به نظامات اداری مخصوصاً از
ایران که ریشه دیرینه داشته، [100] کاملاً طبیعی به نظر میآید. قبلاًگفتیم حتی کارشناسان آنها را
استخدام میکرد [101] یا افرادیرا برای کسب تجربیات اداری میفرستاد. [102] بنابراین ساختار
حکومتی رسول خدا انعطافپذیر بود. امضای او مثل تأسیس است و مشروعیت دارد که
تفاوت چندانی ندارند، چون سرانجام به اسلام برمیگردد و به نام اسلام است. روحیه
انعطافپذیری نبی اکرم باعث شد خلفای بعدی این سیره را استمرار بخشند.
امیدواریم توانسته باشیم وجود ساختار حکومتی و منطبق باتعاریف و موازین شناخته
شده در علم سازمان و مدیریت رابرای دولت نبی اکرم اثبات کرده باشیم. تکرار میکنیم
ساختار،روابط هماهنگ شدهای است که دارای ارکانی میباشد،مانند تقسیم کار وتفویض
اختیار و سلسله مراتب اداریو انعطاف پذیری. با نگرشی سریع به متون و نصوص،
حکومت رسول خدا را واجد چنین ساختاری یافتیم. البته میتوان مطالب را تعمیق بخشید
وبا فرصت و دقت بیشتر، به مدارک و منابع جدیدی دست پیدا کرد. مطالب فوق را برای
اثبات مطلب کافی میدانیم. هدف ما پاسخ دادن به تفکری است که معتقد است با اوضاع
صدر اسلام نمیتوان تشکیلاتی راتصور کرد. چه بسا مرادشان از تشکیلات آن باشد که در
عصر ما متداول است که در حقیقت ابزار تشکیلات است. اثبات کردیم در آن زمان و آن
سرزمین ابزار تشکیلات بسیط و ابتدایی بود، ولی تشکیلات کامل و بینقص بود.
________________________________________
پی نوشت ها:
[1] . تاریخ تحول دولت و خلافت، رسول جعفریان، ج 1، ص 57.
[2] . مسلمانان در بستر تاریخ، یعقوب جعفری، ج1، ص 65. [3] . سیره ابن هشام، ج 4، ص 241. [4] . نشانه اینکه این شرح وظایف مبتنی بر وحی است. [5] . نحل، آیه 128. [6] . هود، آیه 18.
|173|
[7] . سیره ابن هشام، ج 4، ص 237. [8] . تحف العقول، ص 25 -26؛ بحارالانوار، ج 74، ص 126. [9] . النظام السیاسی فی الإسلام، باقر شریف القرشی، ص40. [10] . تراتیبالإداریه، ج 1، ص 191. [11] . همان. [12] . همان، ص 42. [13] . همان. [14] . همان. [15] . سیره ابن هشام، ج 4، ص 252. [16] . همان، ص 237. [17] . همان، ص 239. [18] . نامهها و پیمانهای سیاسی حضرت محمد (ص) و اسناد صدر اسلام. به نقل از امتاع الاسماع،
مقریزی، نسخه خطی، ص1039. [19] . مدیریت اسلامی، منصوری لاریجانی، ج 1، ص 31. [20] . سیره ابن هشام؛ فروغ ابدیت، ج 2،ص 372؛ اسد الغابة، ج3، ص506. [21] . سیره ابن هشام؛ فروغ ابدیت، ج2، ص372. [22] . دولة الرسول، محسن الموسوی، ج 1، ص 262؛ تاریخ تحول دولت و خلافت، رسول جعفریان،
ص57؛ اسدالغایه، ج 3، ص 104. [23] . دولة الرسول، ج 1، ص 288. [24] . اسدالغابة، ج 2، ص 209. [25] . دولة الرسول، ج 1، ص 292. [26] . تراتیب الإداریه، ج 1، ص 233. [27] . همان. [28] . اسدالغابة، ج 2، ص 454. [29] . تراتیب الإداریه، ج 1، ص 231. [30] . همان. [31] . نظام الحکم و الادارة فی الاسلام، محمد مهدی شمس الدین، ج 1، ص 490- 484. [32] . حکومت اسلامی و تشکیلات اداری آن، مهدی شمس الدین، مقالات چهارمین کنفرانس اندیشه
اسلامی، ج 1، ص 179. [33] . عبقریة الإسلام، العجلانی، ج 1، ص 48؛ صحیح مسلم، ج 3، ص 1457؛ السیاسة الشرعیة، ابن
تیمیه، ص 11. [34] . نهج البلاغه. [35] . سیره نبوی، دلشاد تهرانی، ج 3، ص 202. (لایذهب بها إلّارجلٌ منّی و أنا منه). [36] . تفسیر تبیان، ج 3، ص 234. [37] . تفسیر درالمنثور، ج 2، ص 175. [38] . نهج البلاغه، خ 173. [39] . همان. [40] . صحیح مسلم، ج 3، ص 1456؛ السیاسه الشرعیة، ص 8. [41] . السیاسة الشرعیه، ص 6؛ سنن بیهقی، ج 10، ص 11.
|174|
[42] . سیره ابن هشام، ج 3، ص 349. [43] . همان، ج 4، ص 237. [44] . اسدالعابة، ج 3، ص 556. [45] . السیاسة الشرعیة، ص 11. [46] . اصول مدیریت، مرکز آموزش مدیریت دولتی، ج 1، ص 592. [47] . همان. [48] . همان، ص593. [49] . همان. [50] . همان. [51] . همان، ص596. [52] . همان؛ نگرشی بر مدیریت در اسلام (سلسله مقالات) مقاله اصغر مشبکی، ج 1، ص 154. [53] . نگرشی بر مدیریت در اسلام، ج 1، ص 152. [54] . سیره نبوی، ج 3، ص 297. [55] . طه، آیه 94. [56] . اعراف، آیه 150. [57] . بحارالانوار، ج 17، ص 2، روایت 3. [58] . همان، ج 2، ص 123، روایت 20. [59] . نظام الحکم فی الاسلام، تقی الدین النبهانی، ص 172. [60] . بحارالانوار، ج 2، ص 310. [61] . نظام الحکم فی الاسلام، ص 172. [62] . همان. [63] . همان. [64] . همان. [65] . همان. [66] . مجمع البیان، ج 5، ص 567؛ سیره نبوی، ص 302. [67] . سیره نبوی، ص 303. [68] . همان، ص 319. [69] . تحف العقول، ص 26 25؛ بحارالانوار، ج 74، ص 126. [70] . بحارالانوار، ج 21، ص 143؛ السیاسة الشرعیة، ص 17. [71] . حکومت، آشنایی با علم سیاست، آستین رنی، ص 407. [72] . سازمان و مدیریت، علی محمد اقتداری، ج 1، ص 106. [73] . نساء، آیه 59. [74] . همان، آیه 80. [75] . همان، آیه 83. [76] . مقالات چهارمین کنفرانس اندیشه اسلامی، مقاله مهدی شمس الدین، ص 169. آیه 83 نساء است. [77] . نظام الحکم فی الاسلام، ص 237. [78] . همان. [79] . دستور للامة من القرآن و السنة، الدکتور عبدالناصر توفیق العطّار، ص 194. [80] . نظام الحکم فی الاسلام، ص 238.
|175|
[81] . بحارالانوار، ج 21، ص 371؛ نظام الحکم فی الاسلام، ص 238. [82] . سیره ابن هشام، ج 4، ص 300. [83] . همان. [84] . بحارالانوار، ج 21، ص 123، روایت 20. [85] . اسدالغابة، ج 1، ص 468. [86] . موسوعة الإستخبارات، ص 201. [87] . تراتیب الإداریه، ج 1، ص 77. [88] . اسدالغابة، ج 2، ص 120. [89] . تراتیب الاداریه، ج 1، ص 410. [90] . مدیریت اسلامی، ص 28. [91] . همان. [92] . اصول مدیریت، ص595. [93] . سازمان و مدیریت، ج1، ص52. [94] . همان، ص 51. [95] . تراتیب الاداریه، ج 1، ص 13. [96] . تاریخ سیاسی اسلام، دکتر حسن ابراهیمحسن، ج1، ص 464. [97] . خدمات متقابل ایران و اسلام، مرتضی مطهری، ص 383. [98] . مدیریت اسلامی، ص 28. [99] . خدمات متقابل ایران و اسلام، ص380. [100] . همان، ص383. [101] . تراتیب الإداریة، ج 1، ص 13. [102] . همان.
منبع: فصلنامه حکومت اسلامی سال هفتم از150-176, شماره دوم تابستان 1381 شماره پیاپى 24