دلایل برتری پیامبر اکرم(ص) بر دیگر انبیای الهی
فضیلت پیامبر اعظم، حضرت محمد مصطفی صلی الله علیه وآله بر سایر انبیای بزرگ خدا با دلایل مختلف قرآنی، روایی و عقلی ثابت میشود...
دلایل برتری پیامبر اکرم(ص) بر دیگر انبیای الهی
(بسم الله الرحمن الرحیم)
همه انبیا سخن حق آوردهاند. ولی کتب انبیای گذشته زیر هیمنه، سیطره و نفوذ قرآن کریم حفظ میشود و خداوند، قرآن را مهیمن بر کتب انبیای پیشین قرار داده است و این، دلیل برتری پیامبر اسلام(ص) است.
فضیلت پیامبر اعظم، حضرت محمد مصطفی صلی الله علیه وآله بر سایر انبیای بزرگ خدا با دلایل مختلف قرآنی، روایی و عقلی ثابت میشود. در این نوشتار، برخی دلایل قرآنی این مسأله را از زبان و قلم آیتالله عبدالله جوادی آملی پی میگیریم.
در میان انبیا برخی بر بعضی دیگر برتری دارند. انبیای اولوالعزم از سایر پیامبران افضلاند. در میان پیامبران اولوالعزم نیز تفاضل وجود دارد: «تِلْکَ الرُّسُلُ فَضَّلْنَا بَعْضَهُمْ عَلَى بَعْضٍ»؛ برخی از آن پیامبران را بر برخی دیگر برتری دادیم. «وَلَقَدْ فَضَّلْنَا بَعْضَ النَّبِیِّینَ عَلَی بَعْضٍ»؛ بیگمان ما برخی پیامبران را بر برخی (دیگر) برتری بخشیدیم.
با بررسی چند مطلب، برتری پیامبر اسلام(ص) بر سایر پیامبران اولواالعزم اثبات میشود.
1-بشارت حضرت مسیح(ع)
در قرآن کریم از زبان حضرت عیسی(ع) آمده است: «وَمُبَشِّرًا بِرَسُولٍ یَأْتِی مِن بَعْدِی اسْمُهُ أَحْمَدُ»؛ و نوید دهنده به پیامبری هستم که پس از من خواهد آمد و نام او احمد است.
بشارت در موردی است که پیامبر بعدی، مطلبی نو و تازه برای امتش بیاورد. اگر پیامبر خاتم در سطح انبیای گذشته یا در سطح رسالت عیسای مسیح سخن گفته باشد، نخست اینکه دیگر نیازی به آمدن پیامبری تازه نبود و دوم اینکه مجالی برای بشارت نبود.
سخن حضرت مسیح(ع) که من کتاب آسمانی پیامبر گذشته را تصدیق میکنم و آمدن پیامبری را در آینده بشارت میدهم، نشان میدهد که رسول اکرم(ص) از حضرت عیسی(ع) افضل و قرآن کریم از انجیل بالاتر و رهاورد پیامبر اسلام، بیش از رهاورد مسیح(ع) است، زیرا تنها در این صورت معنای بشارت تحقق مییابد.
2-هیمنه قرآن بر کتب انبیای پیشین
همه انبیا سخن حق را آوردهاند؛ ولی کتب انبیای گذشته زیر هیمنه، سیطره و نفوذ قرآن کریم حفظ میشود و خدا قرآن را مهیمن بر کتب انبیای پیشین قرار داده است. هیمنه، به معنی سیطره و نفوذ علمی است.
خدای سبحان در سوره مائده، پس از ذکر نام چند تن از انبیا میفرماید: پس از انبیای گذشته و به دنبال آثار آنان، عیسی فرزند مریم را فرستادیم؛ در حالی که تورات را تصدیق میکرد و به او انجیل را دادیم...
سپس خطاب به پیامبر خاتم میفرماید: «وَأَنزَلْنَا إِلَیْکَ الْکِتَابَ بِالْحَقِّ مُصَدِّقًا لِّمَا بَیْنَ یَدَیْهِ مِنَ الْکِتَابِ وَمُهَیْمِنًا عَلَیْهِ»؛ ما این کتاب را به درستی فرو فرستادهایم که کتاب پیش از خود را راست میشمارد و نگاهبان بر آن است؛ یعنی از تحریف و دگرگونی آنها جلوگیری میکند؛ به گونهای که موارد تحریفشده آنها را، پس از عرضه بر قرآن کریم، به خوبی میتوان تشخیص داد.
از سوی دیگر، کمال علمی، مقام و شخصیت معنوی هر پیامبری در کتاب آسمانی او ظهور میکند؛ به عبارت دیگر، کتاب آسمانی هر پیامبری تجلّی شخصیت همان پیامبر است، پس کمال علمی و شخصیت معنوی پیامبر خاتم در قرآن ظهور میکند. بنابراین چون هیمنه، سیطره و فضیلت قرآن بر کتابهای انبیای سلف ثابت شد، سیطره و فضیلت رسول خاتم بر دیگر انبیا نیز ثابت میشود.
حاصل آنکه مقام موسای کلیم در حدّ تورات و مقام عیسای مسیح در حدّ انجیل و مقام انبیای دیگر در حدّ کتب و صحف آسمانی آنان است؛ مقام پیغمبر در حدّ قرآن است و قرآن نیز بر تورات، انجیل و صحف دیگر مهیمن است، پس پیغمبر اسلام(ص) مهیمن بر موسای کلیم(ع)، عیسای مسیح(ع) و انبیای دیگر است.
از برجستهترین مزایای علمی رسول اکرم(ص) این است که خدای سبحان قرآن را به او آموخته و حقیقت آن را در قلب مطهر او القا کرده است: «وَإِنَّکَ لَتُلَقَّی الْقُرْآنَ مِن لَّدُنْ حَکِیمٍ عَلِیمٍ»؛ بیگمان قرآن را از نزد فرزانهای دانا به تو میآموزند.
بنابراین، زمانی میتوانیم منزلت علمی رسول گرامی را ارزیابی کنیم که حقیقت قرآن را بشناسیم، زیرا هر پیامبری به اندازه کتابش، مردم را به حقّ دعوت میکند و هر چه به عنوان آیه تدوینی کتاب اوست، در وجود مبارک آن پیامبر، به عنوان آیه تکوینی و وجود عینی متحقّق است، پس همان طور که برای معارف کتاب آسمانی درجاتی هست، برای ولایت و رسالت اولیا و فرستادگان خدا مراتبی خواهد بود و چون اکتناه قرآن مقدور همه نیست و فقط دسترسی به برخی درجات آن مقدور است، اکتناه شخصیّت علمی رسول گرامی هم مقدور همه نیست و شناخت برخی خصوصیات او مقدور خواهد بود.
به همین دلیل خدای سبحان برای معرفی عظمت شخصیت رسول اکرم(ص) میفرماید: «وَلَقَدْ آتَیْنَاکَ سَبْعًا مِّنَ الْمَثَانِی وَالْقُرْآنَ الْعَظِیمَ»؛ و بیگمان به تو سوره مبارکه «فاتحه» و قرآن سترگ را دادیم.
امام صادق(ع) فرمود: «ما کَلَّم رَسُولُ اللّهِ الْعِبادَ بِکُنْهِ عَقْلِهِ قَطُّ»؛ رسول خدا با هیچ کس به اندازه عمق فکر خود سخن نگفته است؛ یعنی آنچه شما از سخنان آن حضرت میفهمید، عمق فکر و عمق کلام پیامبر نیست و هرچه بالا بروید، به عمق فکر او نمیرسید.
البتّه آن حضرت هرچه باید بگوید، گفته است و چیزی را کتمان نکرده است؛ امّا اشخاص به میزان ظرفیت هستی خود، سخنان آن حضرت را درک میکنند. اخلاق پیامبر(ص) نیز برابر با قرآن کریم است: «وانّک لعلی خُلُقٍ عظیم». خدای سبحان در این آیه پیامبر خود را به عظمت اخلاقی میستاید: و به راستی تو راست، خوی سترگ. «کان خلقه القرآن»؛ اخلاق آن حضرت قرآن بود و قرآن کریم مهیمن بر تمام کتابهای آسمانی است، پس اخلاق رسول اکرم(ص)، برتر از ملکات اخلاقی پیامبرانی است که سایر کتابهای آسمانی بر آنان نازل شده است.
2شناخت رسول اکرم (ص) بر همگان آسان نیست
چون حقیقت رسول گرامی(ص)، همان حقیقت قرآن است و معرفت حقیقت قرآن، برای افراد معمولی و متعارف ممکن نیست، شناخت رسول اکرم(ص) هم برای همگان میسّر نیست؛ با این تفاوت که گروهی تنها گوشهای از حقیقت نبوّت را درک میکنند و به آن مؤمن میشوند؛ ولی فرورفتگان در چاه طبیعت، هرگز حقیقت رسالت را نمیبینند و در نتیجه به آن کفر میورزند. از این رو در قرآن آمده است: «َتَرَاهُمْ یَنظُرُونَ إِلَیْکَ وَهُمْ لاَ یُبْصِرُونَ»؛ میبینی که به تو مینگرند؛ در حالی که نمیبینند.
حاصل آنکه شناخت پیامبر، بدون شناخت قرآن ممکن نیست. آنچه در حدیث آمده است که «رسول خدا را جز خدا و علیبنابیطالب(ع)، کسی نشناخت»، به معرفتهای نوری نظر دارد.
پیامبر قرآن را در نشئه کثرت، در لباس الفاظ به زبان عربی مبین، از خداوند آموخت و در نشئه وحدت آن را به صورت بسیط و بدون لفظ، در مرحله امالکتاب از خداوند تلقّی کرد. پس شناخت پیامبر بدون شناخت همه مراحل قرآن، به ویژه مرحله امالکتاب میسّر نیست.
3- خاتمیّت رسول اکرم(ص)
خدای سبحان در مورد خاتمیّت رسول اکرم(ص) میفرماید: «مَّاکَانَ مُحَمَّدٌ أَبَا أَحَدٍ مِّن رِّجَالِکُمْ وَلَکِن رَّسُولَ اللَّهِ وَخَاتَمَ النَّبِیِّینَ»؛ محمد پدر هیچ یک از مردان شما نیست؛ اما فرستاده خدا و خاتم(واپسین) پیامبران است.
«خاتم» یعنی مُهر که در پایان نوشتهها و نامهها قرار میگیرد. نویسنده پس از آنکه آنچه را لازم بود، نوشت و تمام مقاصد خود را بیان کرد، پایان نوشته خود را مُهر کرده، ختم آن را اعلام میکند. انبیا کتاب و کلام حقاند، چنان که درباره حضرت عیسی(ع) آمده است: «یُبَشِّرُکِ بِکَلِمَةٍ مِّنْهُ اسْمُهُ الْمَسِیحُ عِیسَی ابْنُ مَرْیَمَ»؛ خداوند تو را به کلمهای از خویش نوید میدهد که نامش مسیح، پسر مریم است.
خداوند که از طریق فرستادن پیامبران و وحی با انسانها سخن میگوید، پس از پایان کلمات و گفتارش، سلسله نبوّت و صحیفه رسالت پیامبران را با فرستادن پیامبر اکرم(ص) مُهر کرده است.
مقصود از خاتمیّت، تنها تأخّر و خاتمیّت زمانی نیست، بلکه خاتمیّت رتبی در قوس صعود نیز هست. بنابراین از آیه مذکور چنین استفاده میشود که پیامبر اکرم(ص) واجد همه مزایا، فضیلتها و خصوصیات پیامبران گذشته است و تا روز قیامت احدی بهتر و کاملتر از او نخواهد آمد، زیرا اگر کاملتر از او یافت میشد، حتماً او به مقام خاتمیّت میرسید؛ نه رسول اکرم(ص).
اثبات مطلب، به صورت قیاس استثنایی این است که اگر پیامبری برتر از پیغمبر خاتم، تا روز قیامت ظهور کند، پیامبر اسلام، پیامبر خاتم نیست، زیرا اگر خدا انسانی بیافریند که در علم و عمل، اکمل و افضل از پیامبر اسلام باشد، هرگز آن انسان اکمل و افضل، از این انسان کامل و فاضل پیروی نکرده، از امّت او نیست. چون انسانی که کمال برتر را دارد، مطاع و متبوع خواهد بود و دیگران را به مقام خود و آن کمال برتر هدایت میکند و او باید، هم خاتم پیامبران و هم شاهد جهانیان و اُسوه امتها باشد؛ در حالی که خدای سبحان پیامبر اسلام را به خاتم پیامبران معرفی کرده و شاهد جهانیان خوانده است: «فَکَیْفَ إِذَا جِئْنَا مِن کُلِّ أمَّةٍ بِشَهِیدٍ وَجِئْنَا بِکَ عَلَى هَـؤُلاء شَهِیدًا»؛ ما در قیامت از هر اُمّتی شاهدی بر اعمال آنها میآوریم(که در دنیا حوادث را تحمّل کرده، در آخرت شهادت میدهد) و تو را به عنوان شاهد همگان میآوریم؛ یعنی هر چه اُمّتها در دنیا انجام دادند، تو مشاهده کرده، شهادت خواهی داد؛ تو بر بینش همه انبیا سیطره داری و گواهی میدهی؛ تو نه تنها شهید امت خود، بلکه شهید انبیا و امتهای آنان هستی.
4-رسول اکرم(ص) بنده مقام اطلاق
بعضی انسانها تحت تدبیر اسمهای جزئی حقاند. بعضی در حقیقت، عبدالرّزاق، عبدالباسط، عبدالقابض، عبدالکریم یا عبدالجلیل هستند؛ امّا پیامبر اسلام(عبده) است؛ یعنی پروردگاری مدبّر و مربّی شخص وی است که نهاییترین مرتبه را داراست و در قوس صعود، مقامی برتر از مقام ربوبیّت شخص رسول اکرم(ص) نیست: «وَأَنَّ إِلَی رَبِّکَ الْمُنتَهَی»؛ و به درستی که پایان هر چیز، به سوی پروردگار توست.
«هو» که همان هویت مطلقه است، عالیترین اسم از اسمای حسنای خدای سبحان است و آن حضرت به عالیترین اسم منتسب است.
بنابراین، چون جامعترین کلمه به او اشاره دارد، کاملترین عبودیت از آن او خواهد بود و او در قوس نزول، از نزد همان مقام «هو» تنزّل کرده، و هویت مطلقه، مبدأ ارسال رسول اکرم(ص) است: «هُوَ الَّذِی أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدَى وَدِینِ الْحَقِّ لِیُظْهِرَهُ عَلَى الدِّینِ کُلِّهِ»؛ اوست که پیامبر خود را با رهنمود و دین راستین فرستاد تا آن را بر همه دینها پیروز گرداند.
خدای سبحان وقتی کلمه «عبد» را برای انبیا به کار میبرد، با نام آنها همراه میکند؛ برای مثال میفرماید: «وَاذْکُرْ عِبَادَنَا إبْرَاهِیمَ وَإِسْحَقَ وَیَعْقُوبَ...»؛ یاد کن بندگان ما ابراهیم، اسحق و یعقوب را... یا «یاد کن بنده ما داود را» یا «یاد کن بنده ما ایّوب را»؛ ولی پیامبر خاتم را بینام یاد میکند و نام مبارک پیغمبر را قبل یا بعد از کلمه «عبد» نمیآورد تا گفته شود که نام آن حضرت به دلیل قرینه محذوف است. «تَبَارَکَ الَّذِی نَزَّلَ الْفُرْقَانَ عَلَى عَبْدِهِ لِیَکُونَ لِلْعَالَمِینَ نَذِیرًا»؛ بزرگوار است آن (خداوندی) که فرقان را بر بنده خویش فرو فرستاد تا بیمدهندهای برای جهانیان باشد.
کلمه «عبد» به صورت مطلق و غیر مقیّد، به فرد کامل انصراف دارد که رسول خداست. دیگران عبد مقیّد، یعنی بنده تعیّنات مقیّد هستند؛ ولی رسول اکرم(ص) بنده آن مقام اطلاق است.
در سوره اسراء نیز آمده است: «سبْحَانَ الَّذِی أَسرَی بِعَبْدِهِ لَیْلاً...» و در سوره کهف «الْحَمْدُلِلَّهِ الَّذِی أَنزَلَ عَلَی عَبْدِهِ الْکِتَابَ». گمان نشود که کلمه «الذی» از موصولات است و عاید میخواهد، زیرا عاید را با الفاظ دیگر نیز میتوان بیان کرد.
کلمه «عبدنا» (بنده ما) که در مورد سایر پیامبران به کار رفته، به کثرت نظر دارد؛ ولی کلمه «عبده» ناظر به مقام وحدت است. به همین دلیل، این کلمه حتی از کلمه «عبدالله» هم بالاتر است، زیرا این عبودیّت، نشان هویت مطلقه است که از مقام الوهیّت بالاتر است. بنابراین هیچ کمالی برای انسان متکامل فرض نمیشود؛ جز اینکه پیامبر(ص) به آن مقام نایل آمده است.
سیاق آیات سه گانه یاد شده، به شکلی رساتر، در سوره نجم آمده است: «فَأَوْحَی إِلَی عَبْدِهِ مَا أَوْحَی»؛ پس خداوند به بنده خود وحی کرد آنچه وحی کرد.
5-پیامبر(ص) اولین مسلمان
خدای سبحان به پیامبرش فرمود: «وبذلک اُمرت و انا اوّل المسلمین». منظور از (اول المسلمین)، اوّلیّت ذاتی است که گاهی از آن به اوّلیّت رتبی یاد میشود. خداوند درباره حضرت ابراهیم(ع) با اینکه از نظر زمانی جلوتر است و سرسلسله انبیای ابراهیمی(ع) است و درباره حضرت نوح(ع) که شیخ الانبیاء و حضرت آدم(ع) که ابوالبشر است، از این عبارت استفاده نکرده است. این نکته نشان میدهد که این اوّلیت، زمانی، تاریخی و مادّی نیست، زیرا اگر منظور اولیّت زمانی بود، هر پیامبر نسبت به قوم خویش «اول المسلمین» بود؛ پس علت اینکه خدای سبحان تنها به پیامبر اسلام فرمود که بگو «من مأمورم که نخستین مسلمان باشم»، این است که وی صادر اول و ظاهر اول است؛ یعنی هیچکس در رتبه وجودی او قرار ندارد، چنانکه نخستین کسی که در قیامت محشور میشود، آن حضرت است.
پرسش: در قرآن کریم به غیر از آیه خاتم آیا آیه دیگری موجود است که دلالت بر خاتمیت و افضلیت رسول اکرم بر سایر پیغمبران داشته باشد یا خیر؟
پاسخ: چنان که آیه: «ولکن رسول الله و خاتم النبیین» (احزاب/40). دلالت بر خاتمیت دارد، همچنین آیاتی که دلالت بر همگانی و همیشگی بودن (عموم و دوام) دین اسلام دارند مانند آیه: «و اوحی الی هذا القرآن لانذرکم به و من بلغ ...» (انعام/19)
و آیه: «و انه لکتاب عزیز* لایأتیه الباطل من بین یدیه و لا من خلفه ..» (فصلت/42-41)
زیرا عمر و دوام دینی بدون خاتمیت آورنده دین نامبرده تصور ندارد.
همچنین آیاتی که دلالت بر افضلیت قرآن کریم نسبت به سایر کتب آسمانی دارد؛ مانند آیه: «... و نزلنا علیک الکتاب تبیانا لکل شیء...» (نحل/89)
و آیه «و انزلنا علیک الکتاب بالحق مصدقا لما بین یدیه من الکتاب و مهیمنا علیه ...» (مائده/48)
و آیه: «شرع لکم من الدین ما وصی به نوحا والذی اوحینا الیک و ما وصینا به ابراهیم و موسی و عیسی ...» (شوری/13)
دلالت بر افضلیت رسول اکرم دارند؛ زیرا قرآن کریم جز دعوت پیغمبر اکرم چیزی ندارد و میزان ارزش نبی، ارزش دعوت اوست.
دلیل عقلی بر ختم نبوت:
پرسش: دلیل عقلی بر ختم نبوت چیست؟
پاسخ: در کتاب برهان از منطق، به ثبوت رسیده که دلیل عقلی حکم جزئی و شخصی نتیجه نمی دهد، بنابراین، نبوت خاصه را نمی شود با دلیل عقلی اثبات نمود به خلاف نبوت عامه. توضیح این که: سازمان نبوت و رسالت برای تکمیل انسان است و به منظور هدایت اوست، به مراتب کمال و تعدد شرایع آسمانی به جهت تکامل تدریجی است که نوع انسان به مرور زمان به دست آورده، به طوری که هر شریعتی مرتبه کامل شریعت گذشته و ناسخ آن است و بدیهی است که انسان، کمالات نامتناهی ندارد و کمالاتی که صلاحیت آنها را دارد هرچه زیادتر هم باشد، بالاخره در مرحله ای واقف است، در نتیجه نبوتی که متضمن این مرحله است خاتم نبوت بوده و شریعتی که آورده تا روز قیامت ثابت و واجب العمل می باشد با این بیان به ثبوت می رسد که در میان شرایع آسمانی شریعتی وجود خواهد داشت که خاتم شرایع باشد.
و از راه نقل هم شریعت مقدسه اسلام شریعتی است آسمانی و حق و در قرآن کریم که کتاب آسمانی آن است، نصا قرآن کریم را خاتم پیغمبران و قرآن کریم را کتابی غیرقابل نسخ معرفی نموده:
«ولکن رسول الله و خاتم النبیین» (احزاب/40)
«وانه لکتاب عزیز* لایأتیه الباطل من بین یدیه و لا من خلفه تنزیل من حکیم حمید» (فصلت/42-41)
خاتمیت پیغمبر اکرم نسبت به پیغمبران و خاتمیت شریعت اسلام نسبت به شرایع آسمانی، ثابت می شود.
از بحث گذشته این معنا نیز روشن می شود که معنای خاتمیت پیغمبر اکرم این نیست که با آمدن این حضرت باب نبوت بسته شده و عقول مردم کامل شده دیگر احتیاجی به وحی و نیازی به احکام آسمانی ندارند، علاوه بر این که در این صورت معنایی برای آوردن شریعت پهناور و احکام بی کران اسلام نبود.
مممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممم
پاسخ به بیان دیگر
مطلبی که شما اشاره فرمودید در این ایات مورد توجه قرار گرفته است :
تِلْکَ الرُّسُلُ فَضَّلْنا بَعْضَهُمْ عَلى بَعْض.
بعضى از آن رسولان را بر بعضى دیگر برترى دادیم.[1]
وَ لَقَدْ فَضَّلْنا بَعْضَ النَّبِیِّینَ عَلى بَعْض.
ما بعضى از پیامبران را بر بعضى دیگر برترى دادیم.[2]
و اما اثبات برتری پیامبر اسلام ص بر دیگر پیامبران طبق ایات قران کریم:
خداوند متعال در قرآن کریم برای حضرت محمد ویژگیهایی را بر میشمرد که اختصاصی ایشان بوده و هیچ شخص دیگری حتی انبیا در ان شریک نیستند :
1. معراج (با ویژگیهای خاص). [3]
سُبْحانَ الَّذِی أَسْرى بِعَبْدِهِ لَیْلاً مِنَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ إِلَى الْمَسْجِدِ الْأَقْصَى الَّذِی بارَکْنا حَوْلَهُ لِنُرِیَهُ مِنْ آیاتِنا إِنَّهُ هُوَ السَّمِیعُ الْبَصِیر.
پاک و منزّه است خدایى که بندهاش را در یک شب، از مسجد الحرام به مسجد الاقصى- که گرداگردش را پربرکت ساختهایم- برد، تا برخى از آیات خود را به او نشان دهیم چرا که او شنوا و بیناست.
2. رسیدن به مقام قرب الهی. (قرب خاص).[4]
ثُمَّ دَنا فَتَدَلَّى (8) فَکانَ قابَ قَوْسَیْنِ أَوْ أَدْنى (9).
سپس نزدیکتر و نزدیکتر شد ... (8) تا آنکه فاصله او (با پیامبر) به اندازه فاصله دو کمان یا کمتر بود (9)
3. شاهد بودن بر انبیای دیگر امتها در پیشگاه خداوند متعال. [5]
فَکَیْفَ إِذا جِئْنا مِنْ کُلِّ أُمَّةٍ بِشَهِیدٍ وَ جِئْنا بِکَ عَلى هؤُلاءِ شَهِیدا.
حال آنها چگونه است آن روزى که از هر امتى، شاهد و گواهى (بر اعمالشان) مىآوریم، و تو را نیز بر آنان گواه خواهیم آورد؟
4. رحمه للعالمین بودن .[6]
وَ ما أَرْسَلْناکَ إِلاَّ رَحْمَةً لِلْعالَمِین.
ما تو را جز براى رحمت جهانیان نفرستادیم.
5. عبودیت خاص و مطلق.[7]
خداوند متعال واژه عبد را برای پیامبر اسلام ص به صورت مطلق بکار میبرد در حالی که برای دیگر پیامبران همراه با اسمشان بکار برده می شود و این حکایت از عبودیت خاص پیامبر اسلام است.
الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی أَنْزَلَ عَلى عَبْدِهِ الْکِتابَ وَ لَمْ یَجْعَلْ لَهُ عِوَجا. همه ستایشها ویژه خداست که این کتاب را بر بندهاش نازل کرد و براى آن هیچ گونه انحراف و کژى قرار نداد.
6. بهره مندی از خلق عظیم.[8]
وَ إِنَّکَ لَعَلى خُلُقٍ عَظِیم. و تو اخلاق عظیم و برجستهاى دارى.
7. احترام در مخاطب قرار دادن پیامبر اسلام. [9] با مراجعه به آیات قران میبینیم خداوند در آیات مختلف قرآن کریم وقتی می خواهد پیامبر اسلام را مخاطب قرار دهد (غیر از موارد خاص ) ایشان را با نام یاد نمیکند بلکه معمولا با خطاب (الرسول) و یا (النبی ) از ایشان یاد میکند.
8. و موارد دیگر که بیانگر مقام والای پیامبر اسلام است.
________________________________________
[1]- بقره 253.
[2]- اسراء 55.
[3]- اسراء 1.
[4]- نجم 8و 9.
[5]- نساء 41.
[6]- انبیا 107.
[7]- کهف 1 / فرقان 1 / نجم 10 / حدید 9.
[8]- قلم 4.
[9] - آیات مختلف قرآن کریم.
مممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممم
دلیل عقلی:
و از طریق عقل میتوان در حد تشخیص کلیات استفاده کرد. به این صورت که :
ما میدانیم که دین اسلام خاتم ادیان است؛ و به اعتبار این خاتم بودنش افضل و برتر ادیان است. زیرا معنی ندارد دینی که از نظر ارزش و جایگاه پایین تر است نسخ کننده دین بالاتر باشد.
از طرفی همین افضلیت و برتری و بالاتر بودن اسلام میطلبد، آن کسی که این دین را ابلاغ میکند و پیامبر این دین است از آورندگان دیگر ادیان بالاتر باشد. چون معنی ندارد دینی را که بالاتر است به کسی که پایین تر است بسپاریم. و الا با حکمت خداوند متعال ناسازگار است.
بنابر این از باب تناسب حکم و موضوع خداوند متعال برترین دینش را به برترین بنده اش می سپارد.
پرسش: در قرآن کریم به غیر از آیه خاتم آیا آیه دیگری موجود است که دلالت بر خاتمیت و افضلیت رسول اکرم بر سایر پیغمبران داشته باشد یا خیر؟
پاسخ: چنان که آیه: «ولکن رسول الله و خاتم النبیین» (احزاب/40). دلالت بر خاتمیت دارد، همچنین آیاتی که دلالت بر همگانی و همیشگی بودن (عموم و دوام) دین اسلام دارند مانند آیه: «و اوحی الی هذا القرآن لانذرکم به و من بلغ ...» (انعام/19)
و آیه: «و انه لکتاب عزیز* لایأتیه الباطل من بین یدیه و لا من خلفه ..» (فصلت/42-41)
زیرا عمر و دوام دینی بدون خاتمیت آورنده دین نامبرده تصور ندارد.
همچنین آیاتی که دلالت بر افضلیت قرآن کریم نسبت به سایر کتب آسمانی دارد؛ مانند آیه: «... و نزلنا علیک الکتاب تبیانا لکل شیء...» (نحل/89)
و آیه «و انزلنا علیک الکتاب بالحق مصدقا لما بین یدیه من الکتاب و مهیمنا علیه ...» (مائده/48)
و آیه: «شرع لکم من الدین ما وصی به نوحا والذی اوحینا الیک و ما وصینا به ابراهیم و موسی و عیسی ...» (شوری/13)
دلالت بر افضلیت رسول اکرم دارند؛ زیرا قرآن کریم جز دعوت پیغمبر اکرم چیزی ندارد و میزان ارزش نبی، ارزش دعوت اوست.
دلیل عقلی بر ختم نبوت:
پرسش: دلیل عقلی بر ختم نبوت چیست؟
پاسخ: در کتاب برهان از منطق، به ثبوت رسیده که دلیل عقلی حکم جزئی و شخصی نتیجه نمی دهد، بنابراین، نبوت خاصه را نمی شود با دلیل عقلی اثبات نمود به خلاف نبوت عامه. توضیح این که: سازمان نبوت و رسالت برای تکمیل انسان است و به منظور هدایت اوست، به مراتب کمال و تعدد شرایع آسمانی به جهت تکامل تدریجی است که نوع انسان به مرور زمان به دست آورده، به طوری که هر شریعتی مرتبه کامل شریعت گذشته و ناسخ آن است و بدیهی است که انسان، کمالات نامتناهی ندارد و کمالاتی که صلاحیت آنها را دارد هرچه زیادتر هم باشد، بالاخره در مرحله ای واقف است، در نتیجه نبوتی که متضمن این مرحله است خاتم نبوت بوده و شریعتی که آورده تا روز قیامت ثابت و واجب العمل می باشد با این بیان به ثبوت می رسد که در میان شرایع آسمانی شریعتی وجود خواهد داشت که خاتم شرایع باشد.
و از راه نقل هم شریعت مقدسه اسلام شریعتی است آسمانی و حق و در قرآن کریم که کتاب آسمانی آن است، نصا قرآن کریم را خاتم پیغمبران و قرآن کریم را کتابی غیرقابل نسخ معرفی نموده:
«ولکن رسول الله و خاتم النبیین» (احزاب/40)
«وانه لکتاب عزیز* لایأتیه الباطل من بین یدیه و لا من خلفه تنزیل من حکیم حمید» (فصلت/42-41)
خاتمیت پیغمبر اکرم نسبت به پیغمبران و خاتمیت شریعت اسلام نسبت به شرایع آسمانی، ثابت می شود.
از بحث گذشته این معنا نیز روشن می شود که معنای خاتمیت پیغمبر اکرم این نیست که با آمدن این حضرت باب نبوت بسته شده و عقول مردم کامل شده دیگر احتیاجی به وحی و نیازی به احکام آسمانی ندارند، علاوه بر این که در این صورت معنایی برای آوردن شریعت پهناور و احکام بی کران اسلام نبود.
برتری حضرت پیامبر(ص) بر سایر پیامبران
در رابطه با علل برتری پیامبر بزرگوار اسلام(ص) بر سایر پیامبران (علیهم السلام) گاها به دلایل خاصی اشاره می شود. مثلا به آدم(ع) گفته شد که برای بخشیده شدن، دست به دامان پیامبر(ص) و اهل بیت ایشان (علیهم السلام) شود و ... آیا در رابطه با برتری حضرت(ص) بر حضرت مسیح(ع) چنین دلیل خاصی وجود دارد؟
تفاوت درجات هستی مایه رجحان بعضی موجودات بر بعض دیگر است و این امتیاز گاهی بین دو صنف یا دو شخص از یک نوع است و گاهی بین دو نوع از یک جنس. همان گونه که خداوند آدم را بر فرشتگان تفضیل داده و برخی از ملائکه را بر بعض دیگر، بعضی از رسولان را نیز بر بعضی دیگر تفضیل داده است«تِلکَ الرُّسل فَضَّلنا بَعضهم عَلی بَعضٍ» بقره/253. اما این که کدام پیامبر برپیامبر دیگر افضل است، در قرآن به طور صریح نیامده و تنها اصل وجود تفاضل و همچنین تفاوت آنان بیان شده است، مثلاً میفرماید: ما تکلیم را به موسای کلیم و بیّنات را به عیسای مسیح دادیم و او را با روح القدس تأیید کردیم. ممکن است بین دو نفر تفاوت باشد، اما تفضیل نباشد؛ یعنی هر یک در بعدی خاص مأموریت دارند و همه مظهر یک اسم نیستند، بلکه مظاهر اسامی گوناگونند و ممکن است هر کدام نسبت به دیگری ازنظر درجه وجودی همسان باشند. از نظر قرآن کریم انبیا نه تنها متفاوتند، بلکه متفاضل و در طول همند نه در عرض هم. از قرآن کریم بر میآید که رسول خدا (ص) از دیگر انبیا افضل است، زیرا درباره انبیای پیشین آمده است که آنان و کتابهای آسمانی آنان یکدیگر را تصدیق میکنند، ولی درباره پیامبر اکرم(ص) میفرماید: وی سخن انبیای پیشین را تصدیق میکند و بر آنها سیطره و سلطه دارد، و این تعبیر نشانه عظمت قرآن است، نسبت به کتابهای انبیای پیشین و عظمت مقام رسول اکرم، نسبت به مقام انبیای گذشته. پس انسانهای کامل یکسان نیستند و وجود مبارک رسول الله (ص) برترین آنان است. همان گونه که کتابهای آسمانی همتا نیستند و قرآن کریم از همه آنها افضل است. قرآن پنج انسان کامل را پیامبران اولولعزم میداند، که از دیگر پیام آوران الهی برترند: «شَرعَ لَکُم مِن الدَّین ما وَصّی بِه نوُحاً وَالذَّی اَوْحَینا اِلَیک و ما وَصَّینا بِه اِبراهیمَ ومُوسی وعیسی) شوری/13؛ [خداوند برای شما امت اسلامی دینی را تشریع کرد که نوح را به آن سفارش کرده و به سوی تو (پیامبر اکرم(ص) وحی فرستادیم و ابراهیم و موسی و عیسی (ع) را نیز به آن توصیه کردیم.] پنج پیامبری که به اولوالعزم معروفند از انبیای دیگر برترند و از علوم و معارفی که نصیب انسان کامل شده، بهره بیشتری بردهاند. اگرچه درباره حضرت نوح آمده است که: «سَلامٌ عَلی نوُحٍ فی العالَمین» صافات/79 وسلام خداوند بدین گونه درباره پیامبران دیگر نیامده است، اما این بدان معنا نیست که نوح از دیگر انبیا افضل است؛ زیرا رسول خدا(ص) به خاطر داشتن قرآن دارای سیطره برسایر کتابهای آسمانی و در نتیجه برسایر انبیا و از جمله نوح (ع) است. آیة الله جوادی آملی،تفسیر موضوعی قرآن ج 6 (سیرة پیامبران(ع) در قرآن)
دلایل برتری اسلام بر ادیان دیگر
یک مسلمان با توجه به آموزه هاى دینی، حکم مى کند اسلام بر دیگرادیان برترى دارد، با این توضیح که در نزدیک مسلمان،ایمان به تمامى پیامبران الهى پیشین جزء ضرورى دین است. « آمن الرسول بماانزل الیه من ربه والمؤمنون کل آمن بالله و ملائکته و کتبه و رسله... »1 ؛زیرا دین آن پیامبران نیز اسلام بوده است. خدا وند میفرماید: {ان الدین عند الله الاسلام} اماعده ای پس از آن پیامبران، برای رسیدن به اغراض ومنافع خودشان اقدام به تحریف فرامین اللهی می کردند و از آنچه که خدا توسط پیامبرانش نازل کرده بود غیر از مقدار بسیارکمی،بقیه دستخوش دگرگونی ونابودی قرار گرفته است وآنچه که اکنون به عنوان آیین یهودیت ومسیحیت معروف است ،آن چیزی نیست که خداوندبر پیامبرانش نازل کرد. در این خصوص قرآن مى فرماید: «و من یبتغ غیر الاسلام دیناًفلن یقبل منه و هو فى الاخرة من الخاسرین؛هر که دینى جز اسلام اختیار کند،از اوپذیرفته نخواهد شد و او در آخرت از زیانکاران خواهد بود».(2)
اما دین اسلام که توسط حضرت محمد (ص) از طرف خداوند آورده شده نسبت به ادیان محرف فوق برتری دارد؛ زیرا مورددگرگونی وتغییر قرار نگرفته است.خداونددر مورد دستورات آسمانی فران می فر ماید:{انانحن نزلنا الذکر وانا له لحافظون}. و همچنین نسبت به آیین واقعی پیامبران گذشته_ که همان اسلام ولی در حد نازلتر و ساده تر بوده است_ نیز برتر وکامل تر است ؛ زیرا ایشانخاتم پیامبرا ن و اشرف آنها می باشد وپس از ایشان آیین ودستوری به عنوان وحی ازطرف خداوند نازل نمی گردد. و چون قرار نیست دستور جدیدی بیاید طبیعی است که باید کامل ترین آیین باشدتا بتواند راهنمای مردم تا روز قیامت باشد.
اسلام، دین تکامل یافتةآدم، نوح، ابراهیم،موسى و عیسی(ع) است،که با تکمیل رهنمودهاى وحیانی، این دین مورد رضاى خداوندى است. دینی که خداوندآن را دین کامل و مورد رضاى خداوندى معرفى کرده است. (الیوم أکملت لکم دینکم و أتممت علیکم نعمتى و رضیت لکم الاسلام دیناً).(3) نیز فرمود: «و تمّت کلمة ربک صدقاً و عدلاً؛پیام راستین خدا کامل گشت.(4) به همین جهت پیام آور این شریعت را خاتم انبیا معرفى کرده است.(5) خاتم مایه زینت و گُل سرسبدپیامبران است.این آیات، بر برترى پیامبراسلام و شریعتش نسبت به پیامبران پیشین و شرایع شان دلالت دارد.
*******
1.بقره (2) آیه285.
2.آل عمران (3) آیه85.
3.مائده (5) آیه 3.
4.آل عمران (3) آیه.
5.احزاب (33) آیه 40.
دلایل برتری دین اسلامبر سایر ادیان عبارتاند از:
1- جامعیت:
یکی از دلائل کامل بودن دین اسلام، جامعیّت آن است. جامعیت بدان معنا است که در اسلام قوانین و مقرّرات مورد نیاز انسانها پیشبینی شده است. در آیات(1) و روایات(2) متعدّدی به این جامعیّت اشاره شده است. برخی از اندیشوران مسلمان باور دارند که در کتاب و سنّت، احکام مورد نیاز انسانها بیان شده است.(3) امام راحل فرمود: "... قرآن مجید و سنّت شامل همه دستورات و احکامی است که بشر برای سعادت و کمال خود احتیاج دارد".(4) شهید مطهری می نویسد: "همه جانبگی از جمله امتیازات اسلام نسبت به ادیان دیگر است...".(5)
در اسلام، احکام و قوانین منحصر در زندگی فردی انسانها نیست، بلکه تمام ابعاد زندگی اجتماعی را نیز در بر دارد، چرا که زندگی فردی و اجتماعی انسان از هم قابل تفکیک نبوده و بسیاری از امور فردی، در زندگی اجتماعی و بالعکس تأثیر دارند.
2- هماهنگی با مقتضیات زمان:
یکی از ویژگیهای بسیار مهم اسلام همسویی آن با شرایط زمان است؛ یعنی قوانین اسلام علاوه بر جامعیت به گونهای تشریع شده که پاسخگوی نیازهای انسانها در همه زمانهااست؛ از این رو اسلام بعد از گذشت چندین قرن بالنده و پویا ظاهر شده و در مقام پاسخگویی نیازهای مردم اظهار عجز نکرده است.
امام صادق(ع) درباره قرآن فرمود: "خداوندقرآن را برای زمان و مردم خاصی قرار نداده است. قرآن برای همه زمانها و برای همه انسانها تا روز قیامت تازگی دارد".(6) "مارسل بوازار" می نویسد: "احکام و قوانین اسلام به پرسشهای معاصر پاسخ داده است...".(7) یکی از امتیازات اسلام نسبت به ادیان دیگر همین است که ادیان دیگرپاسخگوی نیازهای زمان خود بودند، حال آنکه اسلام پاسخگوی نیازهای انسانها درطول تاریخ می باشد. یکی از علل خاتمیّت اسلامرا در همین ویژگی باید جستجو نمود.
همسویی اسلام با شرایط زمان بدان معنا نیستکه قوانین اسلام با شرایط زمانی تطبیق گشتهو تغییر یابد، بلکه معنایش این است که هرگاه احتیاجات و حوادث و مقتضیات زمان به اسلام عرضه می شود، پاسخگو است
3- تلفیق دنیا و آخرت:
یکی از دلایل مهم کامل بودن دین اسلام درتلفیق دنیا و آخرت ظهور می کند. اسلام بااصل دنیا و مواهب آن مبارزه نکرده و رهبانیت را نپذیرفته است: "لا رهبانیة فی الإسلام". دین دنیا را پل ارتباطی آخرت دانسته است. از این رو نخست تعریف دقیق از دنیا ارائه داده و به زندگی انسانها سمت و سو داده و همگان را به فعالیت در دنیا فرا خوانده است. از سوی دیگر اسلام مردم را به آخرتگرایی فراخوانده و از دنیا گرایی بر حذرداشته، این در حالی است که برخی از ادیان نیز دنیا گریزی را مطرح کردهاند، چنانکه برخی دیگر آخرت گریزی را مطرح کردهاند.
شهید مطهری در این خصوص می نویسد: "درجامعه های کهن همیشه یکی دو چیز وجود داشت: یاّ آخرت گرایی و زندگی گریزی و یا زندگی گرایی و آخرت گریزی. اسلام آخرت گرایی رادر متن زندگی گرایی قرار داد. از نظر اسلام راه آخرت از متن زندگی و مسئولیتهای زندگی دنیا می گذرد".(8)
4- جهان شمولی:
اسلام علاوه بر جامعیّت و همسویی با شرایط زمان، جهان شمول است.
جهان شمولی بدان معنا است که اسلام اختصاص به مردم و سرزمین خاصی ندارد، بلکه دین همگانی است. بر خلاف ادیان دیگر که هر کدامبه امت و قومی اختصاص داشتهاند.
از این رو در قرآن خطاب به پیامبر اسلام(ص) آمده است: "و ما أرسلناک إلا رحمة للعالمین".(9) از برخی آیات(10) و روایات دیگر استفاده میشود که در زمان حکومت جهانی امام زمان(ع) دین اسلام همه جهان را فرا گرفته و همگانی می شود.
1- انعام (6) آیه 59
- 2کافی، ج 5، ص 83؛ بحارالانوار،ج 74، ص 145.
-3مجموعه مقالات نقش زمان و مکان در اجتهاد،ج 1، ص 286 و 270.
-4 همان، ص 286.
-5 وحی و نبوّت، ص 90؛ مجموعه آثار، ج 2، ص 241.
6 - عیون اخبار الرّضا، ج 2، ص 130.
7 - اسلام در جهان امروز، ص 259
8- وحی و نبوت، ص 91؛ مجموعهآثار، ج 2، ص 242.
9-انبیا(21) آیه 107؛ اعراف (7) آیه 158، توبه (9) آیه 28.
10- توبه (9) آیه 33.
امتیاز اسلام از نگاه برون دینی
در این منظر نمى توان براى برترى دین اسلام به آیات قرآنى و روایات اسلامى تمسک نمود، چون که غیر مسلمان اینها را قبول ندارد، بلکه باید نخست حقانیت اسلام را ثابت نمود. در قدم بعدى نوبت به این مى رسد که دین بر حق تنها یک دین است،نه بیشتر. نمى شود پذیرفت هم اسلام بر حقاست و هم ادیان دیگر (پلورالیسم دینى و تکثرگرایی در دنیا مردود است). اگر در پى اثبات حقانیت دین اسلام بر آییم، بحث به درازامى کشد که در این فرصت اندک نمى توان به طور مبسوط و کافى آن را بیان نمود از اینرو به صورت مختصر به آن پرداخته میشود. برای پى بردن به حقانیت اسلام و برترى آنبر سایر ادیان، راه هایى وجود دارد که یکى از آن ها بررسى ویژگى هاى اسلام در بُعدشناخت شناسی،جهان بینی،انسان شناسی،عقیده و مسائل اخلاقى و ارزشى است، سپس با معیار عقل و خِرَد ـ که اولین داور ومعیار پذیرفته شده است
شهید مطهرى درباره ویژگى هاى اسلام مى نویسد: دیدگاه اسلام از نظرشناخت شناسى چنین است:
1ـ بشر میتواند جهان و حقایق آن را بشناسدو خود مشوق آن است... .
2ـ شناخت حقایق جهان از این راه ها ممکناست: طبیعت یا آیات آفاقی،انسان یا آیات انفسی، تاریخ یا سرگذشت اجتماعى اقوام و ملل و عقل... .
3ـ ابزار شناخت عبارتند از: حواس، قوة تفکرو استدلال، تزکیه و تصفیه نفس و مطالعهآثارعلمى دیگران.
4ـ موضوعات شناخت عبارتند از: خدا، جهان طبیعت، انسان با جامعه و زمان. از نظر جهانبینى و انسان شناسى عبارت است از: 1ـ جهان واقعیتش از خدا است. یعنى تمام واقعیتش انتساب به حق است. 2ـ واقعیتش و نسبتش به حق یکى است. 3ـ این واقعیت متغیر و متحرکاست. 4ـ واقعیت هاى این جهان درجه تنزل یافته و مرتبه نازله واقعیات جهانى دیگر است که جهان غیب نامیده میشود.
5 ـ این جهان ماهیت «به سوى اویی» دارد؛یعنى همان طور که از اوست به سوى او هم هست... .
6ـ جهان داراى نظام متقن علّى و معلولى وسببى و مسببى است. فیض الهى و قضا و قدر اوبه هر موجودى تنها از مسیر علل و اسباب خاص خود او جریان مى یابد... .
7ـ جهان یک واقعیت هدایت شده است. تمام ذراتجهان در هر مرتبه اى که هستند از نور هدایتبرخوردارند.
8ـ بعد از این جهان جهانى دیگر است... .
9ـ روح انسان حقیقتى جاودانه است.
10ـ انسان ها به حسب خلقت مساوى آفریده شده اند، تنها ملاک فضیلت، علم، جهاد و تقوااست.
11ـ انسان ها به حسب اصل خلقت از یک سلسله استعدادهاى فطرى از جملهفطرت دینى و اخلاقی برخوردارند.
12ـ به حکم این که هر فردى بالفطره انسان متولد میشود. در هر انسانى استعداد توبه و بازگشت و پند پذیرى هست... .
13ـ انسان ها همواره در عمق جانشان یک تضاددرونى (تضاد بین عقل و هواى نفس) دارند ومختار و آزادند، لذا مسئولیت دارند.
14ـ جهان زیر چتر ارادة خداوند واحد است... . از نظر ایدئولوژی: ایدئولوژی اسلام همه جانبه،جامع و فراگیر است، در آن اجتهادراه دارد، از سماحت و سهولت برخوردار است. زندگى گرا است(نه زندگى گریز)، اجتماعىاست و مقررات اجتماعى دارد. در عین اجتماعى بودن،حقوق و آزادى فردى را محترم مى شمارد... .(1)
1 -مجموعه آثار، ج 2، ص 229 تا 250
2-پاسدارى از سنگرهاى ایدئولوژى تطبیقی(آیت الله مصباح یزدی)
شاخص های برتری پیامبر صلی الله علیه و آله
1. بشارتهای انبیای گذشته
«بشارت» را می توان بازگویی خبری که سرور و شادی در بردارد، معنا کرد. بدیهی است که تنها در صورتی شنونده از شنیدن خبری مسرور می شود که به حقیقت یا واقعیتِ تازه ای که فاقد آن بوده یا مثل و مانند نداشته، دست پیدا کند. بر پایه بعضی از اخبار، پیغمبران الهی همواره به آمدن حضرت محمّد صلی الله علیه و آله مژده می دادند. امام باقر علیه السلام فرمود:
«لم تزل الأنبیاء تبشّر بمحمّد حتّی بعث اللّه المسیح عیسی بن مریم علیه السلام فبشّر بمحمّد صلی الله علیه و آله ؛6 پیغمبران همواره به آمدن محمّد صلی الله علیه و آله مژده می دادند، تا آن که خداوند حضرت مسیح، عیسی بن مریم علیه السلام را مبعوث کرد. او به رسالت محمّد صلی الله علیه و آله بشارت داد.»
قرآن مجید درباره این مژده حضرت عیسی علیه السلام می فرماید:
«و اذ قال عیسی ابن مریم: یا بنی اسرائیل انّی رسول اللّه الیکم مصدّقاً لما بین یدیّ من التوریة و مبشّراً برسول یأتی من بعدی اسمه احمد...»؛7 و هنگامی که عیسی بن مریم گفت: ای فرزندان اسرائیل! من فرستاده خدا به سوی شما، تصدیق کننده کتابی که پیش از من فرستاده شده، هستم و بشارت دهنده به رسولی که بعد از من می آید و نامش «احمد» است...»
از این که تمامی پیامبران الهی به تشریف فرمایی رسول خدا صلی الله علیه و آله بشارت داده اند، مشخّص می شود که آن حضرت دارای ویژگی یا ویژگی های منحصر به فردی بوده که دیگران فاقد آن بوده اند. بنابراین ایشان از تمامی انبیا و رسولانِ پیشین برتر بوده است.
آیة اللّه جوادی آملی در تفسیر آیه فوق می گوید:
«بشارت در موردی است که پیامبر بعدی مطلب نو و تازه ای برای امّتش یا برای دیگران بیاورد. اگر پیغمبر خاتم در سطح انبیای گذشته... سخن گفته باشد... مجالی برای بشارت نبود... از این که... عیسای مسیح به قومش فرمود: «من... آمدن پیامبری را بشارت می دهم.»، معلوم می شود که رسول اکرم صلی الله علیه و آله از حضرت عیسی علیه السلام ، افضل و قرآن از انجیل، بالاتر... است، پس رسول اکرم صلی الله علیه و آله بر اساس تبشیر حضرت مسیح علیه السلام ، همه مزایای علمی انبیای گذشته را ـ که عیسای مسیح داشت ـ و همه مزایای خاصّه عیسای مسیح را داراست.»8
انّی و ان کنتُ ابن آدم صورة و لی فیه معنیً و شاهد بأبوّتی من به ظاهر گرچه ز آدم زاده ام لیک معناً جدِّ جدّ افتاده ام بودم آن روز من از طایفه دُردکشان که نه از تاک، نشان بود و نه از تاکْ نشان9
شیخ علی نمازی درباره کمالات و افضلیت خاتم پیامبران می گوید:
«از قطعیاتِ روایات متواتره است که تمام کمالات و علوم انبیا و مرسلین برای پیغمبر خاتم صلی الله علیه و آله جمع شده با زیادتی های بسیار»10.
رسول اکرم صلی الله علیه و آله در خطبه غدیریه فرمود:
«ای مردم! هیچ علمی نیست مگر آن که خداوند سبحان آن را در من احصا و ضبط نموده است.»11
علوم انبیای گذشته از جمله آنهاست. لذا رسول خدا صلی الله علیه و آله افضل و اکمل از پیغمبرانِ پیشین است؛ زیرا دانش های آن حضرت منحصر به دانستنی های پیامبرانِ پیشین نبوده است.
2. ره آورد آسمانی و نمونه اعلای آن
امیر مؤمنان علیه السلام درباره مقام بی بدیل و والای قرآن می فرماید:
«خدای سبحان، کتابی آسمانی بر پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله فرو فرستاد و آن، نوری است که خاموشی ندارد، و چراغی است که افروختگی آن زوال ناپذیر است، و دریایی ژرف است که قعر آن به چنگ ادراک آدمی [بشر عادی] نمی افتد، و راهی است که در آن گمراهی نیست، و شعاعی است که روشنی آن تیرگی نگیرد...؛ خداوند آن را فرونشاننده تشنگی علمی دانشمندان و خرّمی دل های فقیهان و راه روشن سالکانِ صالح قرار داد. قرآن کریم دارویی است که پس از آن بیماری نمی ماند...، و پناهگاهی است که قلّه بلند آن مانع دشمن است.»12
حضرت محمّد صلی الله علیه و آله فرمود:
«فضل القرآن علی سائر الکلام کفضل اللّه جلّ جلاله علی خلقه13؛ برتری قرآن نسبت به دیگر سخنان، مانند برتری خداوند ـ جلّ جلاله ـ بر خلق اوست.»
این بیان عرشی به طور آشکار، به فضیلت کلام اللّه مجید بر تمامی گفته ها و سخنان، حتّی گفته ها و سخنان انبیای پیشین که در قالب وحی تجلّی نموده، تأکید کرده است و شاید گرانسنگ ترین تعریف و توصیف از قرآن مجید باشد؛ کتابی که کسی توانایی آوردنش را ندارد، گرچه تمام انس و جن در این زمینه با یکدیگر همکاری کنند؛14 حتّی توانایی آوردن دو سوره مانند قرآن را ندارند.15 بالاتر آنکه، حتّی یک سوره هم نمی توانند بیاورند.16
نظیر این ویژگی ها درباره هیچ کتاب آسمانی دیده نشده است. از این جا می توان به طور قطعی، حکم کرد که قرآن مجید افضل از دیگر کتاب های آسمانی است و آورنده قرآن نیز افضل از انبیای پیشین است.
از سوی دیگر، خداوند می فرماید:
«و انزلنا الیک الکتاب بالحقّ مصدّقاً لما بین یدیه من الکتاب و مهیمناً علیه»17؛ و ما بر تو قرآن فرستادیم که کتب آسمانیِ پیشین را تصدیق کرده، بر آنها سیطره و اشراف دارد.
بنابراین، قرآن مجید در صدر کتاب های آسمانی قرار دارد، آورنده آن هم باید چنین باشد؛ زیرا مقام علمی و شخصیت معنوی هر پیغمبر در کتاب آسمانی او تجلّی می کند، مقام حضرت موسی علیه السلام در حدّ تورات و مقام حضرت مسیح علیه السلام در حدّ انجیل جلوه گر شده است. انبیای پیشین نیز در حدّ کتب و صحف آسمانی خود ظهور کرده اند.
وقتی سیطره و فضیلت قرآن بر همه کتاب های انبیای پیشین ثابت گردد، سیطره و اشراف و فضیلت رسول خاتم صلی الله علیه و آله هم بر سایر اولیای الهی و انبیای عظام ثابت می گردد؛ چون پیغمبر اسلام صلی الله علیه و آله در حدّ قرآن و نمونه اعلای آن است و قرآن، «مُهَیْمِن» است، پس پیغمبر اسلام صلی الله علیه و آله هم «مُهَیْمِن» است.
زمانی می توانیم سیره علمی رسول خدا صلی الله علیه و آله را بشناسیم که حقیقت قرآن را بشناسیم و چون شناخت حقیقت قرآن مقدور همه نیست، حقیقت پیغمبر صلی الله علیه و آله را نیز همگان نمی توانند بشناسند. توضیح این مطلب از این قرار است که قرآن کریم دارای نشئه کثرت، تفصیل، ترکیب و نشئه وحدت، بساطت و اجمال است. خداوند راجع به مرحله عالی آن می فرماید: «و انّه فی امّ الکتاب لدینا لعلیّ حکیم».18؛ قرآنی را که شما تلاوت می کنید، ریشه اش نزد خداست. آنجا مادر و باطنِ همه مراحل بعدی قرآن است. راجع به مرحله نازل آن ـ که مقام لفظ و کثرت باشد ـ می فرماید: «انّا جعلناه قرآناً عربیّاً...»19 پس قرآن گذشته از وجود لفظی در عالم کثرت، دارای وجود نوری و بسیط نیز هست. خدای سبحان پس از معرّفی قرآن می فرماید:
تو ای پیامبر! نزد خدای حکیم و علیم، قرآن را می آموزی؛ «و انّک لتلقّی القرآن من لدن حکیم علیم»20 قرآن پیش خدا، امّ الکتاب است. پس تو امّ الکتاب را فرامی گیری و عین آن می شوی.
تکلیف مرحله نازل قرآن هم معلوم است که پیامبر صلی الله علیه و آله آن را توسّط جبرئیل دریافت کرده است. پس ایشان به تمامی مراحل قرآن آگاه بوده و برای همین است که شناخت پیغمبر صلی الله علیه و آله بدون شناخت قرآن ممکن نیست و کسی تا قرآن، مخصوصاً مرحله امّ الکتاب آن را نشناسد، نمی تواند آن حضرت را بشناسد.21
3. خاتمیّت
خداوند در قرآن می فرماید:
«ما کان محمّداً ابا احد من رجالکم ولکن رسول اللّه و خاتم النّبیّین و کان اللّه بکلّ شی ء علیماً»؛22 محمّد، پدر هیچ یک از مردان شما نبوده ولی رسول خدا و خاتم پیامبران است. و خداوند به همه چیز داناست.23
در زیارت امیرمؤمنان علیه السلام در روز غدیر آمده است:
«السّلام علی محمّد رسول اللّه خاتم النّبیّین و سیّد المرسلین... الخاتم لما سبق...؛ سلام بر محمّد، رسول خدا، خاتم پیامبران و سرور رسولان... خاتم پیشینیان...»
در این زیارت شریف و صدها روایت به موضوع «خاتمیّت پیامبر صلی الله علیه و آله » اشاره شده است. از جمله، حدیث «منزلت» است که شیعه و سنّی به طور متواتر آن را از پیامبر صلی الله علیه و آله نقل کرده اند. در حدیث «منزلت»، پیغمبر خدا صلی الله علیه و آله به امام علی علیه السلام فرمود:
«اما ترضی أنْ تکون منّی بمنزلة هارون من موسی الاّ انّه لا نبیّ بعدی24؛ آیا راضی نیستی که نسبت به من، به منزله هارون به موسی باشی، جز آن که پیامبری پس از من نیست؟»
در دین اسلام، مسئله «خاتمیّت» جزو بدیهیات و ضروریات دینی است و منکر آن کافر شمرده شده است. بیگانگان هم می دانند که این موضوع از جمله باورهای انکارناپذیر مسلمانان است.25
جاودانگی و خاتمیّت
بایستی میان موضوع «خاتمیّت پیغمبر» اسلام صلی الله علیه و آله و موضوع «جاودانگی دین اسلام» تفکیک گذاشته، در اثبات آن هم دلیل یا دلایل جداگانه عنوان کرد؛ زیرا گرچه با پذیرش جاودانه بودن این دین، احتمال مبعوث شدن پیامبری که شریعت جدیدی آورده، دین اسلام را نسخ کند، نفی می شود، ولی احتمال آمدن پیامبری که مبلّغ و مروّج و رسول همین دین باشد، نفی نمی شود.
در پاسخ به این اشکال، می توان از ظاهر آیه 40 سوره احزاب «... خاتم النّبیّین» و احادیثی که در آنها آمدن «نبیّ» بعد از رسول خدا صلی الله علیه و آله نفی شده، استفاده کرده، گفت: چون دایره نبوّت اعم از دایره رسالت است، با نفی آمدن نبیّ، امکان آمدن رسول (مبلّغ و مروّج) هم نفی می شود.
مفهوم خاتمیّت
کلمه «خاتم» در آیه 40 سوره احزاب، به فتح و کسرِ حرف «تاء» قرائت شده است.26 اگر به کسر قرائت شود، ترکیب آن با «النّبیّین» این معنا را می دهد که آن حضرت پایان دهنده پیامبران است. و اگر به فتح قرائت شود، بدین معناست که آن حضرت، آخر پیامبر خداست. در معنای اخیر، گویا سلسله انبیا به نامه ای تشبیه شده که مُهر آن به واسطه رسول خدا صلی الله علیه و آله زده شده است.27
آیة اللّه جوادی آملی در این باره می نویسد:
«خاتَم؛ یعنی مُهر، که در پایان نوشته ها قرار می گیرد... انبیا، کتاب حق و کلام حقّند. خدای سبحان با فرستادن آنها برای جوامع بشری پیام می فرستد. پس از پایان گفتار و کلماتش، سلسله نبوّتشان را با فرستادن پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله ختم، و صحیفه رسالت آنان را با وجود مبارک خاتم المرسلین مُهر کرده است. پس هرگز جا برای نبوّت و رسالت دیگری نیست.»28
برتر از همه پیامبران علیهم السلام
«همان طور که رسول اکرم صلی الله علیه و آله در قوس نزول، سرسلسله انسان های کامل است؛ چون «اوّل ما خلق اللّه»29 است، در قوس صعود نیز اوج و قلّه غایی رسالت است؛ چون خاتم انبیا است.
از این جمله، نه تنها استفاده می شود که پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله واجد همه مزایای مشترک، و مزایای فرد فرد انبیا و بعضی از خصایص ویژه است که انبیای قبلی فاقد آن بوده اند... استفاده می شود که تا روز قیامت احدی بهتر از پیغمبر اسلام نخواهد آمد؛ زیرا... اگر کامل تر از وی یافت می شد، حتماً او به مقام خاتمیّت می رسید نه رسول اکرم صلی الله علیه و آله .»30
4. عبودیّت
«عبادت»، تنها راه تقرّب به خدای سبحان است. لذا در قرآن کریم، روایات و دعاهای اهل بیت علیهم السلام ، در بیان مقامات گوناگون پیامبران و اولیای الهی، ابتدا سخن از عبادت آنان است. در تشهّد نماز هم پیش از شهادت به رسالت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله ، عبودیّت و بندگی آن حضرت ذکر می شود؛ زیرا عبادت، نسبت عبد با مولاست ولی رسالت، نحوه ارتباطی عبد با سایر بندگان خداست. بدین سبب که ارتباط انسان با خدا، مقدّم بر ارتباط او با انسان هاست، بندگی رسول خدا صلی الله علیه و آله بر رسالتش فضیلت دارد.31
قرآن کریم وقتی می خواهد تعبیر «عبد» را نسبت به انبیای الهی ـ به غیر از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله ـ به کار برد، آن را همراه نام آنان استعمال می کند؛ مثلاً می فرماید:
«و اذکر عبادنا ابراهیم و اسحق و یعقوب...»32، اما در مورد پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله ، تنها به صورت «عبدُه» استعمال می کند. در آیه اوّل سوره فرقان، می فرماید: «تبارک الّذی نزّل الفرقان علی عبده لیکون للعالمین نذیراً»؛ متبارک است خدایی که فرقان را بر بنده اش نازل کرد...
نیز در ابتدای سوره اسراء می فرماید: «سبحان الّذی اسری بعبده لیلاً...»؛ منزّه است خدایی که بنده اش را در پاسی از شب به معراج برد...
همچنین در آیه اوّل سوره کهف، می فرماید: «الحمد للّه الّذی انزل علی عبده الکتاب» ؛ ستایش از آنِ خدایی است که بر بنده اش کتاب نازل کرد...
در آیات فوق و نظیر آنها، نه پیش از کلمه «عبد» نام مبارک پیامبر صلی الله علیه و آله برده شده و نه بعد از آن؛ بلکه خداوند آن را به صورت مطلق مطرح فرموده است! و این، گویای انصراف این واژه به کامل ترین فرد آن است که رسول خدا صلی الله علیه و آله باشد. این، خود فضیلت غیر قابل انکار و بسیار والایی برای آن حضرت نسبت به دیگر پیامبران الهی است. خدای سبحان، بنده مطلق در همه عصرها را رسول اکرم صلی الله علیه و آله می داند. از این رو، حضرت آدم علیه السلام و پیامبران بعدی در زیر لوای این عبد مطلق می باشند: «آدم و من دونه تحت لوائی یوم القیامة».33
همه پیامبران و معصومان علیهم السلام تحت لوای عبدِ محض و عبدِ مطلق خداوند؛ یعنی رسول اکرم صلی الله علیه و آله هستند. رسول خدا صلی الله علیه و آله سیّد الأوّلین و الآخرین است؛ چنان که می فرماید: «انا سیّد ولد آدم و لافخر. انا خاتم النّبیّین و امام المتّقین و رسول ربّ العالمین»34
و این سیادتِ مطلق، تنها به برکتِ عبودیّتِ مطلق اوست. و کسی به این مقام نایل می شود که از همه قیدها، رها و آزاد شده باشد.35 وقتی رسول اکرم صلی الله علیه و آله عبد کامل و مطیع محض خدا باشد، چون طاعت خدا، مایه غنا و بی نیازی است (و طاعته غنی)36 رسول خدا صلی الله علیه و آله که مظهر و مرآت آن خدای بی نیاز و غنی است، هم خود غنی خواهد بود و هم مایه بی نیازی دیگران می گردد. برای همین، خداوند می فرماید:
«... اغنیهم اللّه و رسوله...».37
از این که خدای متعال، اِغنای پیامبر صلی الله علیه و آله را در ردیف اِغنای خویش بیان فرموده، فهمیده می شود که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله مظهر این نام شریف است. خدای متعال هرگاه صفتی را برای پیامبری ثابت می داند، آن را اصالتاً از خود دانسته، انبیا را صُوَر مرآتی و مظاهر خویش می داند، لیکن صفت برجسته «اِغنا» را جز به رسول اکرم صلی الله علیه و آله به کسی اسناد نداده است. البته آن حضرت مظهر و مرآت کلّیه اسمای حُسنای الهی است و اختصاصی به «اِغنا» ندارد.38
5. نخستین مسلمان
در قرآن، رسول خدا صلی الله علیه و آله خویش را به عنوان نخستین مسلمان معرّفی فرموده است: «... انا اوّل المسلمین» ممکن است تصوّر شود منظور آیه، آن است که آن حضرت در میان امّت خویش، نخستین مسلمان است؛ ولی ظاهراً معنایی فراتر و بسیار گسترده تر، مورد نظر آیه است و آن، تقدّم رُتبی آن حضرت در «اسلام» بر تمامی انسان ها و پیامبران و اولیای الهی است. علاّمه فیض کاشانی در این باره می گوید:
«...انّه اوّل من اجاب فی المیثاق فی عالم الذّر کما ورد عنهم علیهم السلام. فاسلامه متقدم علی اسلام الخلایق کلّهم؛... آن گونه که از ائمه علیهم السلام حکایت شده، آن حضرت نخستین کسی است که در «عالم ذَرّ» به «میثاق الهی» پاسخ گفت. بنابراین، اسلام ایشان بر اسلام تمامی مردم مقدّم است.»39
آیة اللّه جوادی آملی در تفسیر این آیه می گوید:
«منظور از «اوّل المسلمین» اوّلیت ذاتی است که احیاناً از آن به اوّلیت رُتبی یاد می شود. خدای سبحان درباره هیچ پیامبری تعبیر به «اوّل المسلمین» ندارد... تنها کسی که قرآن از او به عنوان «اوّل المسلمین» یاد می کند، رسول اکرم صلی الله علیه و آله است. معلوم می شود این اوّلیت، زمانی و تاریخی نیست؛ زیرا اگر منظور اوّلیتِ زمانی بود، هر پیغمبری نسبت به قوم خویش اوّل المسلمین بود و انبیای پیشین نیز به طریق اولی می توانستند مصداق این اوّلیت باشند. از این که خدای سبحان تنها به پیغمبر اسلام فرمود: «بگو: مأمورم که اوّل المسلمین باشم»، برای آن است که وی اوّل صادر یا اوّل ظاهر است؛ یعنی در رتبه وجودی او هیچ کس قرار ندارد. چنان که آن حضرت در قیامت [هم] اوّل کسی است که محشور می شود.»40
6. تجلیل در خطاب
خدای سبحان در خطاب به حضرت آدم علیه السلام می فرماید: «یا آدم اسکن انت...» و خطاب به حضرت نوح علیه السلام : «یا نوحُ اِنَّه لیس من اهلک»؛ و خطاب به حضرت ابراهیم علیه السلام : «یا ابراهیم اعرض...» و خطاب به حضرت موسی علیه السلام : «یا موسی، اقبل و لاتخف»؛ و خطاب به حضرت داوود علیه السلام : «یا داوود اِنّا جعلناک» و... اما وقتی می خواهد پیغمبر اسلام صلی الله علیه و آله را خطاب کند، حُرمت خاصّی قائل شده، نام ایشان را نمی برد و با تعبیرات تجلیل آمیزی چون: «یا ایّها النّبی» و «یا ایّها الرّسول» خطاب می فرماید و اگر احیاناً خطاب «یا ایّها المزّمّل» و «یا ایّها المدّثّر» هست، ناظر به نکته لطیف تاریخی است.
خداوند از دیگران هم خواسته که رسول خدا صلی الله علیه و آله را محترمانه صدا زده، مانند سایر مردم فرا نخوانند:41 «لاتجعلوا دعاء الرّسول بینکم کدعاء بعضکم بعضاً»42؛ پیامبر را میان خود مانند دیگران صدا نکنید.
فقط در چهار جای قرآن نام آن حضرت به صراحت ذکر شده است:
1. سوره آل عمران، آیه 144:«و ما محمّد الاّ رسول...»
2. سوره احزاب، آیه 40: «ما کان محمّد ابا احد...»
3. سوره محمّد، آیه 2:«... و آمنوا بما نزّل علی محمّد...»
4. سوره فتح، آیه 29: «محمّد رسول اللّه...»
برخی گفته اند که علّت ذکر نام پیامبر صلی الله علیه و آله در این آیات، آن است که در آیات مزبور از رسالت آن حضرت سخن به میان آمده و لذا می بایست به صراحت نام ایشان برده می شد.43
7. آورنده افضل کلمات
ارزش و اعتبار هر انسان به میزان علم و هنر وی است. اگر علم و هنر انسان در حدّ نازل باشد، ارزش وجودی او نیز در همان حد است، و اگر در حدّ متوسّط یا عالی باشد، ارزش وجودی او هم در حدّ متوسّط یا عالی است. ارزش «علم» به علوم بستگی دارد؛ نیز علم در درجه ارزشمندی، تابعِ معلوم است و ذاتاً ارزشی ندارد. به دلیل این که معلوم های جهانِ هستی، یکسان نیستند، علوم هم یکسان نخواهند بود. از آنجا که هیچ موجودی به اندازه خداوند در هستی سهم ندارد، پس هیچ علمی به اندازه «خداشناسی» ارزش و اهمیّت ندارد. بر این اساس است که ارزش عالمان خداشناس از غیر آن مشخّص می گردد.44 از آنجا که در رأس این گروه پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله قرار دارد، او افضل علما و انبیاست. از این که رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: نه من و نه هیچ پیامبری قبل از من، کلمه ای همانند کلمه «لا اله الاّ اللّه» نگفته ایم،45 معلوم می شود که اصل همه معارف، «توحید» است و سایر امور به آن بازمی گردد. کمالاتی که مربوط به عقاید، اخلاق و اعمال صالح است نیز به توحید باز می گردد. رسول خدا صلی الله علیه و آله موحّدِ تام، و کامل ترین انسان است؛ از این رو، ارزش ایشان از لحاظ توحید، از سایرین کامل تر است و ایشان اسوه دیگران می باشد.46
8. مانع نزول عذاب
یکی از ویژگی های رسول خدا صلی الله علیه و آله آن است که تا وقتی که میان امّت خویش بودند، عذاب بر آنان نازل نمی شد. خداوند عزیز در این باره می فرماید: «و ما کان اللّه لیعذّبهم و انت فیهم»47؛ تا آن زمان که تو در میان مردم هستی، خداوند آنان را عذاب نمی کند.
امیر مؤمنان علیه السلام در این باره فرمود:
«در زمین، دو امان از عذاب الهی بود که یکی از آنها برداشته شد؛ پس دیگری را دریابید و بدان چنگ زنید. امانی که برداشته شده، رسول اللّه صلی الله علیه و آله بود...»48
در تفسیر آیه فوق، نظریات گوناگونی ارائه شده است: سیّد عبدالحسین طیّب می گوید:
«مراد [از کسانی که عذاب الهی از آنان با وجود پیامبر صلی الله علیه و آله نفی شد[ مؤمنان ضعیف الایمان هستند که اسلام آورده اند و احکام اسلام را پذیرفتند، لکن زیر بار ولایت علی علیه السلام نرفتند. حکمت این که عذاب بر اینها در دنیا نازل نشده... برای این است که صورت اسلام باید محفوظ باشد و اگر این «ظاهر مسلمانان» هلاک شوند، کفّار حمله می کنند و یاوران پیغمبر صلی الله علیه و آله کم می شوند و دستگاه اسلام برچیده می شود؛ لذا می فرماید: «و ما کان اللّه لیعذّبهم و انت فیهم»».49
برخی از مفسّران، مراد از عذابِ نفی شده را، عذاب عمومی بر تمامی مسلمانان می دانند. در تفسیر نور می خوانیم:
«منظور از نفی عذاب، برداشته شدن عذاب عمومی از مسلمانان به برکت وجود پیامبر صلی الله علیه و آله است؛ مثل عذاب های اقوام پیشین و گرنه اشخاصی در موارد خاصّی گرفتار عذاب الهی شدند. در احادیث است که خداوند به خاطر وجود برخی افراد پاک و علمای ربّانی، عذاب را از مردم دیگر برمی دارد.»50
در تفسیر المیزان نیز آمده است:
«مراد به عذاب که در آیه نفی شده، عذاب آسمانیِ موجب استیصال است که این امّت را مانند عذابِ سایر اُمم شامل می شود. و خداوند سبحان در این آیه، این چنین عذاب را از این امّت مادام که رسول خدا صلی الله علیه و آله زنده و در میان آنان است و همچنین بعد از درگذشت آن جناب، مادام که امّت استغفار می کنند، نفی کرده است.»51
9. شاهد امّت ها و انبیا
از جمله ویژگی ها و اسامی پیغمبر صلی الله علیه و آله شاهد بودن آن حضرت نسبت به انبیای الهی است. علاّ مه اربلی در این باره می گوید:
«از جمله اسامی رسول خدا صلی الله علیه و آله «شاهد» است؛ چون آن حضرت در روز قیامت گواهی می دهد که پیغمبران وظیفه تبلیغ خویش را نسبت به امّتهای خود انجام داده اند.»52
خدای متعال در این باره می فرماید:
«فکیف اذا جِئنا من کلّ امّةٍ بشهید و جئنا بک علی هؤلاء شهیداً»؛53 حال آنها چگونه خواهد بود آن روزی که از هر امّتی شاهد و گواه و تو را نیز بر آنان به عنوان گواه می آوریم؟
پی نوشت ها:
* یا آسیاب شریعت یا آسیاب تکوین و تشریع.
** البته دین جاودان و شریعت پایدار، دین و آیین جهان شمول نبیّ مکرّم اسلام (ص) است و فقط آن حضرت مدارج کمال را در حدّ نهایی آن در عالم امکان طی کرد.
1. بقره / 253.
2. اسراء / 55.
3 و 4. تفسیر صافی، ملاّ محسن فیض کاشانی، دارالمرتضی، مشهد، چ 1، ج 3، ص 198.
5. آموزش عقاید، (دوره کامل سه جلدی)، محمّدتقی مصباح یزدی، شرکت چاپ و نشر بین الملل (وابسته به انتشارات امیر کبیر)، چ 8، 1381، ص 238.
6. تفسیر صافی، ج 5، ص 169.
7. صف / 6 .
8. تفسیر موضوعی قرآن کریم (سیره رسول اکرم (ص) در قرآن)، نشر اسراء،قم،چ1،1376،ج8،ص21.
9. شرح مقدّمه قیصری، سیّد جلال الدّین آشتیانی، دفتر تبلیغات اسلامی، قم، چ 4، 1375، ص 861.
10. اثبات ولایت، انتشارات نیک معارف، چ 1، 1375، ص 67 .
11. بحارالانوار، ج 37، ص 208.
12. تسنیم، عبداللّه جوادی آملی، اسراء، قم، چ 1، 1378، ج 1، ص 253.
13. بحارالانوار، ج 92، ص 19.
14. ر. ک: اسراء / 88 .
15. ر. ک: هود / 13.
16. ر. ک: یونس / 38.
17. مائده / 48.
18. زخرف / 4.
19. همان / 3.
20. نمل / 6 .
21. ر. ک: تفسیر موضوعی قرآن کریم، ج 8 ، ص 22، 41، 46 و 50.
22. احزاب / 40.
23. تفسیر صافی، ج 4، ص 193 و 194.
24. برای نمونه، ر. ک: بحارالانوار، ج 37، ص 253 به بعد؛ سنن ابن ماجه، تحقیق: مأمون شیحا، دارالمعرفة، بیروت، چ 1، 1416ق. ج 1، ص 82 ؛ مسند احمد، ج 1، ص 177، 182 و 183.
25. آموزش عقاید، ص 287؛ عقاید تطبیقی، حسین رجبی، دفتر نمایندگی رهبری در امور اهل سنّت بلوچستان، قم، چ 1، 1380، ص 165.
26. ر. ک: تفسیر صافی، ج 4، ص 193.
27. ر. ک: مجمع البیان، طبرسی، دارالمعرفة، بیروت، 1408ق، ج 7 و 8، ص 562.
28. تفسیر موضوعی قرآن کریم، ج 8، ص 23.
29. شرح فصوص الحکم، قیصری، تحقیق و تعلیق: سیّد جلال الدّین آشتیانی، شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، تهران، چ 1، 1375، ص 95.
30. تفسیر موضوعی قرآن کریم، ج 8، ص 24.
31. ر. ک: تسنیم، ج 1، ص 428.
32. همان، ص 45.
33. بحارالانوار، ج 39، ص 213.
34. همان، ج 9، ص 294.
35. ر. ک: تفسیر موضوعی قرآن کریم، ج 8، ص 28 ـ 26؛ تسنیم، ج 2، ص 419 و 420.
36. دعای کمیل.
37. توبه / 74.
38. ر. ک: تفسیر موضوعی قرآن کریم،ج8،ص38ـ36.
39. تفسیر صافی، ج 2، ص 177.
40و41.تفسیرموضوعی قرآن کریم،ج8،ص30،57و58.
42. نور / 63 .
43. بحارالانوار، ج 16، ص 400.
44. تفسیر موضوعی قرآن کریم، ج 8، ص 131ـ129.
45. توحید، شیخ صدوق، تصحیح: سیّد هاشم حسینی طهرانی، جامعه مدرّسین، قم، ص 18.
46. همان ،ص 283.
47. انفال / 33.
48. ر. ک: نهج البلاغه، حکمت 88 .
49. اطیب البیان، ج 6 ، ص 112 و 113.
50. تفسیر نور، محسن قرائتی، ج 4، ص 327 و 328.
51. تفسیر المیزان، بنیاد علمی و فکری علاّ مه طباطبایی، 1363، ج 9، ص 109.
52. کشف الغمّه، اربلی، منشورات شریف رضی، قم،
پرسش :
به چه دلیل قرآن تعدادی از پیامبران را نام برده و سایر انبیاء را ذکر نفرموده؟ و آیا این دلیل بر ترجیح آنها بر دیگران نیست؟
پاسخ :
از آیات قرآن کریم استفاده میشود که نام برخی از انبیاء در قرآن آمده است و برخی دیگر ذکر نشده «و لقد ارسلنا رسلاً من قبلک منهم من قصصنا علیک و منهم من لم نقصص علیک.»[1] ما پیش از تو رسولانی فرستادیم، سرگذشت گروهی را برای تو گفته و گروهی را نگفته ایم. امّا چرا نام برخی ذکر شده و نام بقیه ذکر نشده است، بدین شرح است:
الف) دلیل ذکر نام برخی از انبیاء:
1ـ فضیلت برخی بر برخی دیگر: خداوند متعال می فرماید: بعضی از آن رسولان بر بعضی دیگر برتری دادیم، برخی از آنها، خدا با او سخن گفت، و بعضی را درجاتی برتر دادیم.[2]
2ـ عبرتآموزی: قرآن زندگی بعضی از انبیاء را به جهت عبرت برای آیندگان نقل کرده است. «لقد کان فی قصصهم عبرة لأولی الالباب»،[3] در سرگذشت آنها درس عبرتی برای صاحبان اندیشه بود.
3ـ تسلی خاطر رسول گرامی اسلام - صلی الله علیه و سلم- : قرآن برای تسلّی خاطر پیامبر اسلام - صلی الله علیه و علیه و سلم- اشاره به وضع مشابه پیامبران پیشین میکند تا حضرت بداند که آنها نیز با چنین مشکلاتی روبرو بودند، امّا صبر پیشه کردند و در نهایت پیروز گشتند.[4] «و کلا نقص علیک من أنباء الرّسل ما نثبت به فؤادک و جاءک فی هذه الحق و موعظة و ذکری للمؤمنین»؛ ما از هر یک از سرگذشتهای انبیاء برای تو بازگو کردیم تا به وسیلة آن قلبت را آرامش بخشیم و ارادهات قوی گردد و در این اخبار و سرگذشتها برای تو حق و برای مؤمنان موعظه و تذکّر آمده است.»
4ـ بیان هدف از بعثت رسل: قرآن با نقل زندگی برخی از انبیاء در صدد بیان هدف اصلی از بعثت انبیاء میباشد و اینکه آنها برای هدایت بشر و تکامل معنوی آنها آمدهاند.
ب) دلیل ذکر نشدن نام بقیة انبیاء:
1ـ قرآن یک کتاب تاریخی نیست: قرآن کتابی نیست که بخواهد زندگی همة انبیاء را که در حقیقت تاریخ طول زندگی انسان است بیان کند و تعداد کتب آن شاید نزدیک به یک کتابخانة کوچک باشد که با برنامة کتاب آسمانی مناسب نمیباشد.
2ـ برای عدم تکرار: تاریخ انبیاء اکثرش تکراری است و اهل فن معتقدند اکثر تاریخ گذشتگان تکرار مکررات است و میدانیم که تکرار بدون دلیل با فصاحت در کلام منافات دارد، لذا قرآن از مجموع تاریخ انبیاء بخش مهم علمی و تاریخی آن و عوامل عبرتآمیز آنها را که در زندگی این پیامبران لازم بود شناخته شود، نقل کرده است.
3ـ مجهول بودن اکثر آنها برای عربهای آن زمان: انبیایی که تاریخ آنها نقل شده است، برای اعراب آن روز نوعاً شناخته شده بودند، ولی انبیاء دیگر برایشان ناشناس بودند؛ همین عامل عدم آشنایی، سبب خدشهدار شدن وحی بود که باعث انکار وحی میشد؛ بدین سان که مردم بگویند از کسانی سخن میگوید که کسی آن را نشنیده است. به همین دلیل به طور سربسته بدانها اشاره شده است.[5] اسامی پیامبرانی که در قرآن از آنها یاد شده است:
مجموع پیامبرانی که قرآن نامشان را صریحاً ذکر کرده 25 نفرند؛ آدم، ادریس، نوح، هود، صالح، ابراهیم، لوط، اسماعیل، اسحاق، یعقوب، یوسف، ایوب، شعیب، موسی، هارون، یونس، داوود، سلیمان، الیاس، الیسع، زکریا، یحیی، عیسی، ذوالکفل و حضرت محمد - صلی الله علیه و سلم- .. با بیانی که گذشت روشن شد هیچ ترجیحی در میان انبیاء نیست، تنها دلایل مذکور، علّت تمایز و انتخاب شده است کما اینکه خود قرآن به این امر اشاره میکند: «لا نفرق بین احد منهم و نحن له مسلمون»[6] «ما هیچ فرقی میان احدی از آنها (پیامبران) نمیگذاریم و در برابر فرمان الهی تسلیم هستیم.»
همین مضمون در دو آیة دیگر از قرآن آمده است [7] که تأکید میکند؛ مؤمنان کسانی هستند که میان پیامبران الهی تفاوتی نمیگذارند و به تعلیمات همة آنها ایمان دارند، و این گواه روشنی است بر یگانگی اصول کلّی تعلیمات آنها.[8]
معرفی منابع جهت مطالعه بیشتر:
1. پیام قرآن، ناصر مکارم شیرازی، قم، جامعه مدرسین، ج7، ص339.
2. المیزان، محمد حسین طباطبائی، ترجمه محمد باقر موسوی همدانی، قم، جامعه مدرسین، 1363ه ش، ج2، ص468.[1] - غافر/78.
[2] - بقره/253.
[3] - یوسف/111.
[4] - مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، قم، چاپخانة امیرالمؤمنین، چاپ پانزدهم، 1376 هـ . ش، ج20، ص181.
[5] - محمد رشید رضا، تفسیر المنار، بیروت، دارالمعرفه، ج 6، ص 70.
[6] - بقره/136.
[7] - بقره/285و نساء/152.
[8] - مکارم شیرازی، ناصر و همکاران، پیام قرآن، قم، چاپخانة جامعة مدرسین، چاپ چهارم، 1377 هـ . ش، ج 7، ص 339.