بررسی جایگاه دوازده امام معصوم(ع) از منظر منابع اهل سنّت، قسمت اول
آیا منصفانه است که با وجود آنکه اهل بیت پیامبر(ص) که به گواهیِ رسول خدا همتای کتاب خدایند، کسانی بخواهند افرادی همچون معاویه و یزید و… را جانشین رسول خدا بدانند؟ آیا این امر بی حرمتی به مقام شامخ پیامبر اکرم(ص) واهل بیت آن حضرت نیست؟ ....
پیشگفتار
بحث و گفتگو بر سر مسئله خلافت و جانشینی رسول گرامی اسلام، در شمار مباحثی است که از نخستین ساعات درگذشت نبیّ مکرّم اسلام در میان مسلمانان مطرح بوده و در طی چهارده قرن که از درگذشت رسول خدا(ص) می گذرد، همواره مطمع نظر متکلمان و مورخان و سایر دانشمندان فریقین بوده است. از آن تاریخ تاکنون، چه توسط دانشمندان مسلمان و چه توسط نویسندگان سایر ادیان و ملل، هزاران کتاب و رساله و مقاله در این باره به رشته تحریر در آمده است. بدینسان این موضوع، همواره به عنوان موضوعی زنده و مهم، نقش تعیین کننده ای در اعتقاد و عمل امت اسلامی ایفا نموده است.
گرچه در روزهای نخست درگذشت نبی اکرم(ص) به دلیل فضای خشن و آشفته ای که توسط جناح حاکم بر جامعه نوپای اسلامی سایه گسترده بود، و نیز به دلیل وجود سپاه جرّاری از جاعلان حدیث و وجود علل و عوامل دیگر، شرایط به گونه ای بودکه تشخیص حق از میان آن همه گرد و غبار برخاسته از جَوَلان باطل، آن هم برای مردم مسلمانی که به تازگی از بندهای جهل رهیده و به وادی توحید قدم نهاده بودند، چندان کار ساده ای نبود.
اکنون که تا حدودی آن گرد و غبارها فرو نشسته و علوم مختلف اسلامی و بخصوص علم حدیث، مدوّن گشته و با پیشرفت ابزار چاپ و نشر، زمینه های نشر و گسترش علوم، پیش از پیش فراهم شده و دست یابی به منابع گوناگونِ مذاهب مختلف اسلامی آسان گشته است، بهتر می توان در این زمینه به بحث و گفتگو پرداخت و به داوری نشست.
مخالفان اهل بیت(ع) از همان روزهای نخست برنامه های وسیعی سامان دادند تا بتوانند با سر پوش نهادن بر حقایق، از انتقال آثار حقانیت اهل بیت(ع) به نسلهای بعد جلوگیری کنند. برای نیل به این هدف، برنامه های وسیعی سامان دادند که گرفتن بیعت از همه مسلمانان و ممانعت از کتابت احادیث رسول خدا(ص)، و به دنبال آن ایجاد سپاه قهاری از جاعلان حدیث، و فضیلت تراشی برای این و آن، از آن جمله بود.
سیاست جناح حاکم و طرفدارانشان در این راستا هرگز متوقف نشد، بلکه آن مقدار از اسناد و مدارکی که می توانست افشاکننده اقدامات نادرست آنان باشد، و از سده های نخستینِ اسلامی سالم مانده بود، در سده های بعد توسط حافظان و کاتبان حدیث و… که اکثریت آنان را پیروان سیاست «ثقیفه» تشکیل می دادند مورد تعرض و دست اندازی قرار گرفت. رسالت اینان در ادامه آن خط سیر، این بود که کار ناتمام پیشینیان خویش را کامل کنند؛ لذا کوشیدند تا آثار اندکِ برجای مانده از گذشته را که می توانست به عنوان اسنادی علیه دست اندرکاران ثقیفه به کار رود، از راههای گوناگون نابود سازند. لکن علی رغم آن همه تلاش هنوز اسناد و مدارک فراوانی در گوشه وکنار کتابها و منابع تاریخ و تفسیر و حدیث آنان می توان یافت که استفاده صحیح از آن می تواند ما را در جهت آشکار ساختن چهره حقیقت بخوبی یاری دهد.
در این نوشته در پی آنیم، تا ببینیم درباره امامان و جانشینان دوازده گانه پیامبر(ص) در آثار و منابع اهل سنت چه شواهد و آثاری برجای مانده و به چه کار می آید. در این نوشتار محور بحث ما را آن دسته از احادیث رسول خدا(ص) تشکیل می دهد، که آن حضرت در آنها به عدد جانشینان خود اشاره نموده، و آنان را دوازده تن اعلام داشته اند.
احادیث مورد نظر در منابع اهل سنت
احادیثی که درباره جانشینان پیامبر(ص) وارد شده و عدد خلفای بعد از رسول خدا را دوازده تن معرفی می کند، چه از نظر تعداد و چه از حیث محتوا از کثرت و تنوع فراوانی برخوردار است، به گونه ای که بحث مبسوط درباره آنها در این مجال نمی گنجد.
در این فرصت تنها بحث کوتاه و فشرده ای در این باره ارائه می دهیم، بنابراین ناچاریم در هر بخشی از بحث به ذکر نمونه هایی اکتفا کنیم.
اکنون نظری به منابع اهل سنت افکنده و به بررسی و نقد احادیث مورد نظر می پردازیم:
1 حافظ ابو عبدالله بخاری در کتاب صحیح خود از طریق جابر بن سمره از رسول خدا(ص) نقل می کند که فرمود:
یکون اثنی عشر امیراً،فقال کلمة لم اسمعها فقال ابی انه قال: کلهم من قریش؛1
[پس از من] دوازده امیر خواهند بود. سپس پیامبر سخنی فرمود که آن را نشنیدم. پدرم گفت: رسول خدا فرمود: همه آنان از قریش اند.
حدیث مشابه در پایگاه نورحدیث جابر بن سمره گوید شنیدم پیغمبر میفرمود دوازده فرمانده و پیشواست و سخنى گفت که من نشنیدم مردم گفتند که فرمود همه از قریشند. الخصال / ترجمه کمره ای ؛ ج 2 , ص 237 ... سَمُرَةَ یَقُولُ سَمِعْتُ اَلنَّبِیَّ صَلَّى اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ یَقُولُ: یَکُونُ بَعْدِی اِثْنَا عَشَرَ أَمِیراً وَ قَالَ کَلِمَةً لَمْ أَسْمَعْهَا فَقَالَ اَلْقَوْمُ قَالَ کُلُّهُمْ مِنْ قُرَیْشٍ. الخصال ؛ ج 2 , ص 470 |
2 مسلم نیز در صحیح خود از طریق جابربن سمره از رسول خدا(ص) نقل می کند:
لایزال الاسلام عزیزا الی اثنی عشر خلیفة، کلهم من قریش.2
حدیث مشابه در پایگاه نورحدیث ... جَابِرِ بْنِ سَمُرَةَ عَنِ اَلنَّبِیِّ صَلَّى اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ أَنَّهُ قَالَ: لاَ یَزَالُ اَلْإِسْلاَمُ عَزِیزاً إِلَى اِثْنَیْ عَشَرَ خَلِیفَةً کُلُّهُمْ مِنْ قُرَیْشٍ. متشابه القرآن و مختلفه ؛ ج 2 , ص55 |
3 ترمذی در سنن خود از رسول خدا(ص) نقل می کند:
یکون من بعدی اثنا عشر امیراً، کلهم من قریش.3
حدیث مشابه در پایگاه نورحدیث جابر بن سمره گوید پیغمبر(صلّى الله علیه و آله)فرمود همیشه این دین در پیشرفت است هر کس با او دشمنى ورزد یا بدان سوء قصد کند زیانى بدان نرساند تا دوازده امیر بیایند که همه از قریش باشند.الخصال / ترجمه کمره ای ؛ ج 2 , ص 240 ... عَنْ جَابِرِ بْنِ سَمُرَةَ عَنِ اَلنَّبِیِّ صَلَّى اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ قَالَ: لاَ یَزَالُ هَذَا اَلدِّینُ صَالِحاً لاَ یَضُرُّهُ مَنْ عَادَاهُ أَوْ مَنْ نَاوَأَهُ حَتَّى یَکُونَ اِثْنَا عَشَرَ أَمِیراً کُلُّهُمْ مِنْ قُرَیْشٍ. الخصال ؛ ج 2 , ص 473
|
4 حافظ ابی داود سجستانی در سنن خود از جابربن سمره نقل می کند که گفت: از رسول خدا(ص) شنیدم می فرمود:
لایزال هذا الدین قائماً حتی یکون علیکم اثنا عشر خلیفة کلهم تجتمع علیه الامة. فسمعت کلاماً من النبی(ص) لم افهمه، قلت لاَبی ما یقول؟ قال: کلهم من قریش.4
حدیث مشابه در پایگاه نورحدیث ... دَاوُدَ قَالَ سَمِعْتُ رَسُولَ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ یَقُولُ: لاَ یَزَالُ هَذَا اَلدِّینُ قَائِماً حَتَّى یَکُونَ اِثْنَا عَشَرَ خَلِیفَةً کُلُّهُمْ تَجْتَمِعُ عَلَیْهِ اَلْأُمَّةُ فَسَمِعْتُ کَلاَماً مِنَ اَلنَّبِیِّ صَلَّى اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ لَمْ أَفْهَمْهُ فَقُلْتُ لِأَبِی مَا یَقُولُ قَالَ قَالَ کُلُّهُمْ مِنْ قُرَیْشٍ. بحار الأنوار ؛ ج 36 , ص 365 |
5 احمد حنبل نیز در مسند از طریق جابربن سمره از رسول خدا(ص) نقل می کند:
یکون لهذه الامة اثنا عشر خلیفة.5
6 حاکم نیشابوری در مستدرک از عون بن ابی جحیفه از پدرش از رسول خدا(ص) نقل می کند:
لایزال امر امتی صالحاً حتی یمضی اثنا عشر خلیفة، کلهم من قریش.6
حدیث مشابه در پایگاه نورحدیث 6. عون بن ابى حجیفه از پدرش روایت میکند که حضرت رسول صلى اللّٰه علیه و آله فرمود: امور افراد امتم همواره در خیر و خوشى و صلاح خواهد بود تا آنگاه که دوازده نفر خلیفه که از قریش هستند ظاهر گردند.زندگانى چهارده معصوم علیهم السلام ؛ ج 1 , ص 504 ...یونس بن أبی یعفور، عن عون بن أبی جحیفة، عن أبیه قال: قال رسول اللّه صلّى اللّه علیه و آله و سلّم: «لا یزال أمر أمّتی صالحا حتّى یمضی اثنا عشر خلیفة کلّهم من قریش» . إعلام الوری ؛ ج 2 , ص 159 |
7 سیوطی از طریق جابربن سمره از رسول خدا(ص) نقل می کند:
لایزال هذا الامر عزیزاً یُنصرون علی من ناواهم علیه، اثنا عشر خلیفة، کلهم من قریش.7
حدیث مشابه در پایگاه نورحدیث ... حُصَیْنِ بْنِ عَبْدِ اَلرَّحْمَنِ عَنِ اِبْنِ سَمُرَةَ عَنِ اَلنَّبِیِّ قَالَ قَالَ: لاَ یَزَالُ أَهْلُ هَذَا اَلدِّینِ یُنْصَرُونَ عَلَى مَنْ نَاوَاهُمْ إِلَى اِثْنَیْ عَشَرَ خَلِیفَةً کُلُّهُمْ مِنْ قُرَیْشٍ المناقب ؛ ج 1 , ص 291 |
8 خطیب بغدادی از طریق جابربن سمره از رسول خدا(ص) نقل می کند:
یکون بعدی اثنا عشر امیراً، کلهم من قریش.8
حدیث مشابه در پایگاه نورحدیث جابر بن سمره گوید پیغمبر(صلّى الله علیه و آله)فرمود همیشه این دین در پیشرفت است هر کس با او دشمنى ورزد یا بدان سوء قصد کند زیانى بدان نرساند تا دوازده امیر بیایند که همه از قریش باشند.الخصال / ترجمه کمره ای ؛ ج 2 , ص 240 ... عَنْ جَابِرِ بْنِ سَمُرَةَ عَنِ اَلنَّبِیِّ صَلَّى اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ قَالَ: لاَ یَزَالُ هَذَا اَلدِّینُ صَالِحاً لاَ یَضُرُّهُ مَنْ عَادَاهُ أَوْ مَنْ نَاوَأَهُ حَتَّى یَکُونَ اِثْنَا عَشَرَ أَمِیراً کُلُّهُمْ مِنْ قُرَیْشٍ الخصال ؛ ج 2 , ص 473 |
9 طبرانی از طریق جابربن سمره از رسول خدا(ص) نقل می کند:
لایزال هذا الدین عزیزاً منیعاً الی اثنا عشر خلیفة، کلهم من قریش.9
10 ابو نعیم از طریق جابر از رسول خدا نقل می کند:
یکون من بعدی اثنا عشر خلیفة، کلهم من قریش.10
حدیث مشابه در پایگاه نورحدیث ...جَابِرِ بْنِ سَمُرَةَ عَنِ اَلنَّبِیِّ صَلَّى اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ: قَالَ: یَکُونُ مِنْ بَعْدِی اِثْنَا عَشَرَ خَلِیفَةً کُلُّهُمْ مِنْ قُرَیْشٍ .اثبات الهداة ؛ ج 2 , ص 195 |
11 صاحب التاج از طریق جابر از رسول خدا(ص) نقل می کند:
لایزال الاسلام عزیزاً الی اثنی عشر خلیفة، کلهم من قریش.11
حدیث مشابه در پایگاه نورحدیث ... جَابِرِ بْنِ سَمُرَةَ عَنِ اَلنَّبِیِّ صَلَّى اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ أَنَّهُ قَالَ: لاَ یَزَالُ اَلْإِسْلاَمُ عَزِیزاً إِلَى اِثْنَیْ عَشَرَ خَلِیفَةً کُلُّهُمْ مِنْ قُرَیْشٍ. متشابه القرآن و مختلفه ؛ ج 2 , ص 55 |
12 بیهقی از طریق جابر از رسول خدا(ص) نقل می کند:
لایزال هذا الدین قائماً حتی یکون علیکم اثنا عشر خلیفة کلهم تجتمع علیهم الامة، کلهم من قریش.12
حدیث مشابه در پایگاه نورحدیث سعد بن ابى وقاص گوید: براى جابر بن سمره نوشتم از اخبارى که از حضرت رسول صلى اللّٰه علیه و آله شنیدهاى برایم ذکر کن، جابر براى من نوشت که روز جمعه هنگام شب که اسلمى را رجم میکردند از پیغمبر شنیدم میفرمود: دین من تا روز قیامت پابرجا خواهد بود، دوازده نفر از قریش خلیفه شما خواهند شد و پس از این دروغگویانى بیرون میگردند، و من از آن جناب شنیدم فرمود: من روز قیامت مانند علمى در کنار زندگانى چهارده معصوم علیهم السلام ؛ ج 1 , ص 503 ...فکتب إلیّ: إنّی سمعت رسول اللّه صلّى اللّه علیه و آله و سلّم یوم جمعة عشیّة رجم الأسلمی یقول: «لا یزال الدین قائما حتّى تقوم الساعة أو یکون علیکم اثنا عشر خلیفة کلّهم من قریش، ثمّ یخرج کذّابون بین یدی الساعة». و سمعته یقول: «أنا الفرط على الحوض». ...فکتب إلیّ: إنّی سمعت رسول اللّه صلّى اللّه علیه و آله و سلّم یوم جمعة عشیّة رجم الأسلمی یقول: .إعلام الوری ؛ ج 2 , ص 157
|
13 متقی هندی از طریق انس از رسول خدا(ص) نقل می کند:
لن یزال هذا الدین قائماً الی اثنی عشر من قریش، فاذا هلکوا ماجت الارض باهلها.13
ح دیث مشابه در پایگاه نورحدیث ... اَنَسِ بْنِ مَالِکٍ، قَالَ: قَالَ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ: لَنْ یَزَالَ اَلدِّینُ قَائِماً إِلَى اِثْنَیْ عَشَرَ مِنْ قُرَیْشٍ ، فَإِذَا هَلَکُوا مَاجَتِ اَلْأَرْضُ بِأَهْلِهَا .مقتضب الأثر ؛ ج 1 , ص 3 |
14 نیز در منتخب کنزل العمال از طریق ابن مسعود از رسول خدا(ص) نقل شده است:
یکون لهذه الامة اثنا عشر قیّماً لایفرهم من خذلهم، کلهم من قریش.14
15 حنفی قندوزی از طریق جابربن سمره از رسول اکرم(ص) نقل می کند:
بعدی اثنا عشر خلیفة، کلهم من بنی هاشم.15
نیز از جابرنقل می کند که رسول خدا(ص) فرمود:
انا سید النبیین، وعلیّ سید الوصیین، وان اوصیائی بعدی اثنا عشر، اولهم علیّ وآخرهم القائم المهدی.16
حدیث مشابه در پایگاه نورحدیث20-و نیز عبد اللّٰه بن عباس روایت میکند که حضرت رسول صلى اللّٰه علیه و آله فرمود: من سید انبیاء و على سید اوصیاء است، اوصیاء من دوازده نفرند که اول آنها على بن ابى طالب و آخر آنان قائم است.زندگانى چهارده معصوم علیهم السلام ؛ ج 1 , ص 517 ... الأعمش ، عن عبایة بن ربعی ، عن عبد اللّه ابن عبّاس قال: قال رسول اللّه صلّى اللّه علیه و آله و سلّم : «أنا سیّد النبیّین، و علی بن أبی طالب سیّد الوصیّین، و أنّ أوصیائی بعدی اثنا عشر أوّلهم علیّ ابن أبی طالب و آخرهم القائم. إعلام الوری ؛ ج 2 , ص 181 |
احادیث یاد شده در منابع اهل سنت به صورت گسترده ای انعکاس یافته و مورد بحث و تبادل نظر قرار گرفته است.
سابقه تاریخی بحث
درباره این سلسله از احادیث رسول خدا(ص) از همان سده های نخست هجری همواره گفتگوهایی میان عالمان فریقین، بلکه در میان عالمان اهل سنت نیز وجود داشته است. در سده های بعد نیز حافظان و مفسران حدیث وقتی به این گونه احادیث بر می خورده اند، هرکسی به نوعی در این باره، به چاره جویی پرداخته و تلاش کرده است تا برای حل و فصل آنها توجیه مناسبی ارائه کند.
نخستین اقدامات چاره اندیشانه در این رابطه به عصر صحابه باز می گردد، باید دانست که حساسیت دانشمندان اهل سنت در مورد این مسئله کاملاً بجا و قابل درک است. این بحث یکی از مباحثِ حیاتیِ امت اسلامی است؛ چرا که پیروان محمد(ص) در طی این بحث است که می خواهند جانشینان رسول گرامی اسلام(ص) را بشناسند و مقتدای خود قرار دهند.
بنابراین، اگر دانشمندان اهل سنت در این باره پاسخ قابل قبولی ارائه ندهند، شالوده باورهای آنان در موردمسئله خلافت فرو خواهد ریخت، در عین حال دانشمندان اهل سنت در حلّ این مشکل کاری از پیش نبرده و به موفقیتی دست نیافته اند. اکنون بر آنیم تا تعدادی از این اظهار نظرهای چاره اندیشانه را ذکر نموده و سپس به ارزیابی آن بپردازیم.
اظهارات چاره اندیشانه دانشمندان اهل سنت درباره این احادیث
در بررسیِ نظرات دانشمندان اهل سنت نیز بنا بر اختصار است، و تنها به ذکر چند نمونه از این اظهار نظرها اکتفا می کنیم. پس به گذشته باز می گردیم و بحث را از عصر صحابه آغاز می کنیم.
1 عبداللّه بن عمر
از عبدالله بن عمر نقل شده که روزی درباره خلافت اسلامی سخن می گفت، او در همین رابطه به بحث خلفای دوازده گانه بعد از رسول خدا پرداخت که چنانکه در روایت آمده، همگیِ آنان از قریش اند.
وی سپس خلفای دوازده گانه رسول گرامی اسلام را به این ترتیب نام می برد:
1 ابوبکر؛
2 عمر؛
3 عثمان؛
4 معاویه؛
5 یزید؛
6 سفاح؛
7 منصور؛
8 جابر؛
9 امین؛
10 سلام؛
11 مهدی؛
12 امیرالعصب؛17
و می افزاید که همه آنها صالح اند و نظیرشان یافت نمی شود!
در صورت حدیث عبداللّه عمر، نکاتی قابل ذکر است:
الف نخست اینکه ایشان، معاویه و یزید و منصور را ازجانشینان پیغمبر دانسته، امّا از امیرالمؤمنین علی(ع)، پسر عم، داماد و برادر رسول خدا(ص) سخنی به میان نیاورده است، در حالی که تمام امت اسلامی، آن حضرت را خلیفه و جانشین پیامبر می دانند. شیعیان آن حضرت را خلیفه بلا فصل پیامبر می دانند واهل سنت نیز ایشان را گرچه در مراتب بعد جانشین پیامبر می دانند امّا گویا عبدالله عمر از اجتماع امت اسلامی کناره گیری کرده و نظر آنان را نمی پذیرد. شواهد و قرائنی نیز در زندگی او یافت می شود که بیانگر این واقعیت است؛ مثلاً اینکه او از سر خصومتی که با امیرالمؤمنین(ع) داشت، با آن حضرت بیعت نکرد و از بیان فضایل وی نیز خود داری نمود. ولی در عوض با یزیدبن معاویه بیعت کرد و رهبری او را به عنوان خلیفه پیغمبر(ص) پذیرفت!
براستی چه شباهتی میان اعتقاد و عملِ یزید با پیامبر خدا(ص) وجود داشته که عبدالله عمر او را به عنوان جانشین پیغمبر خدا می پذیرد، ولی امیرالمؤمنین(ع) را به عنوان جانشین آن حضرت نمی پذیرد؟
ب چنانکه می دانیم، پیامبر خدا(ص) پرچم دار عدالت و ارزشهای الهی و انسانی و نمونه کامل ایمان و تقواست، و یزید مظهر فساد و ظلم و نمونه مجسّم همه رذائل انسانی است و چنین فردی نمی تواند جانشین پیغمبر خدا باشد؟ معاویه و منصور و… نیز چنین اند و دست کمی از یزید ندارند بلکه از او بدترند.
ج ایشان، «جابر» و «سلام» و «امیرالعصب» را از جانشینان پیامبر معرفی نموده است. اینک این سؤال مطرح است که:
اینان کیانند؟ اصل و نسبشان چیست؟ آیا جزء خلفای اموی اند یا عباسی؟ در چه عصر می زیسته اند؟ تاریخ زندگی آنان را کدام یک از مورخان به رشته تحریر در آورده است؟ در چه تاریخی به حکومت دست یافته و در چه نقطه ای از جهان، سمت جانشینی پیامبر اکرم(ص) را عهده دار بوده اند؟ از عملکردشان در آن دوران چه اطلاعاتی در دست است؟ و آیا اصولاً چنین افرادی وجود خارجی داشته اند یا اینکه وجودشان از نوع وجود ذهنی و آن هم تنها در ذهن عبدالله عمر بوده است؟
د چنانکه می دانیم، خلافت از زمان یزیدبن معاویه در سال 64 هجری تا زمان «سفاح» در سال 132 هجری قطع می شود، و امت اسلامی در طول این مدت مهمل و بدون سرپرست باقی می ماند. لابد به نظر عبدالله عمر، مردم مسلمانی که در طول این شصت و هشت سال می زیسته اند نیاز به رهبر نداشته اند! در حالی که خود او از رسول خدا(ص) نقل می کند که:
من مات بغیر امام مات میتة جاهلیة.18
حدیث مشابه در پایگاه نورحدیثوَ عَنْ عَمَّارٍ اَلسَّابَاطِیِّ عَنْ أَبِی عَبْدِ اَللَّهِ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ: قَالَ: لاَ تَتْرُکُ اَلْأَرْضَ بِغَیْرِ إِمَامٍ یُحِلُّ حَلاَلَ اَللَّهِ وَ یُحَرِّمُ حَرَامَ اَللَّهِ، وَ هُوَ قَوْلُ اَللَّهِ تَعَالَى: یَوْمَ نَدْعُوا کُلَّ أُنٰاسٍ بِإِمٰامِهِمْ ثُمَّ قَالَ: قَالَ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ: مَنْ مَاتَ بِغَیْرِ إِمَامٍ مَاتَ مِیتَةً جَاهِلِیَّةً (اَلْحَدِیثَ) .ثبات الهداة ؛ ج 1 , ص 165 |
بدین ترتیب آیا مرگ کسانی که در طول این مدت مرده اند. از نوع مرگ جاهلیت نخواهد بود؟
نیز ابن حزم است که می گوید:
برای مسلمان روانیست که دو شب را بدون آنکه بیعت امامی بر عهده اش باشد سپری گرداند.19
ه از اینها که بگذریم، منصور ستمگر چه شخصیتِ برجسته ای دارد که رسول خدا(ص) به خلافتش نسبت به مسلمانان تصریح نماید؟ نیز چرا عمربن عبدالعزیز که بهترین خلیفه اموی بوده به جای یزید معرفی نشده است؟ و چرا شرابخواری چون یزید و معاویه باید لباس خلافت اسلامی را بپوشند، ولی عمربن عبدالعزیز ومعاویة بن یزید که چهل روز لباس خلافت را پوشید و سپس کند و دور انداخت حق ندارند آن را بپوشند و مورد تصریح قرار گیرند؟ در صورتی که بسیاری از ائمه حدیث، چنانکه در تاریخ ابن کثیر20 و تاریخ الخلفاء21 سیوطی آمده، تصریح به خلافت و عدالتِ عمربن عبدالعزیز کرده و او را از خلفای راشدین دانسته اند.
و متن حدیث گواه صادقی بر ساختگی بودن آن است، زیرا خلیفه ای که بشارت آمدنش داده می شود، اگر چون معاویه پسر هند باشد و یا چون «جابر» و «سلام» و «امیرالعصب» وجود خارجی نداشته باشند معلوم است که چنین خبری ساختگی و دروغ است.
گذشته بر این، وقتی رسول خدا(ص) فرمود: «خلفای پس از من دوازده نفرند»، به طور قطع به افراد مشخصّی نظر داشته است؛ چرا که در غیر این صورت چه تفاوت می کندکه عدد آنان دوازده تن باشد یا بیشتر و کمتر.
از این گذشته، پیامبر(ص) فصیح ترین مرد عرب است و مشکل است باور کنیم که فصیح ترین فرد روزگار خود22 و یا همه روزگاران، سخنی بگوید که در مخاطبانش ایجاد سؤال کند، ولی این گوینده فصیح، آنان را برای همیشه در انتظار نگهدارد و به سؤالاتشان پاسخ ندهد! نیز نمی توان باور کرد که این گوینده فصیح و معصوم که ریزترین مسائل مورد نیاز جامعه اسلامی را به صراحت بیان نموده، در مورد چنین مسئله مهم و سرنوشت سازی، سخن را مجمل بیان کند و تفسیر و تعیین مصادیق آن را به عالمان دربار سلاطین اموی وعباسی و… واگذار کند، تا آنان براساس تمایلات نفسانی خود به تفسیر سخن پیامبر بپردازند و هر کسی را که خواستند انتخاب کنند و به عنوان جانشینان رسول خدا معرفی نمایند، و هرکسی را نخواستند یا سیاست روز اقتضا نکرد رد کنند، گرچه مورد توجه خاص رسول اکرم(ص) باشد؟
گذشته بر این، صحابه و یاران رسول خدا(ص) که درباره ریزترین مسائل از آن حضرت سؤال می کردند، وقتی مسئله ای چنین مهم را از پیامبر گرامی نشنیدند چرا از رسول(ص) خدا درباره جانشینان آن حضرت سؤال نکردند؟ بخصوص که آنان با همه وجود، این حقیقت را لمس کرده بودند که عزت مسلمانان، مرهون رهبریِ شایسته پیامبر است.
به طور قطع صحابه بارها در این باره از پیامبر(ص) سؤال کرده اند اما مصالحِ سیاسی و اجتماعیِ حافظان حدیث یا به تعبیر بهتر، مصالح و منافع حکام اموی و عباسی اقتضا نکرده تا این بخش از فرمایشات نبی مکرّم اسلام را در آثار خود ذکر کنند.
سیوطی به نقل از «احمد» و «بزاز» از «ابن مسعود» چنین نقل می کند:
از پیامبر(ص) در مورد عدد خلفایی که بر این امت حکومت می کنند سؤال شد، حضرت فرمود: دوازده نفرند به عدد نقبای بنی اسرائیل.23
نیز دانشمند دیگر اهل سنت، حنفی قندوزی از طریق ابن عباس حدیثی را نقل می کند که براساس آن از رسول خدا درباره جانشینان وی سؤال شده و حضرت در پاسخ از تک تک آنان نام برده اند که اول آنان علی(ع) و آخرشان مهدی است.24
ز خلفای دوازده گانه رسول خدا(ص) ادامه دهنده خط رسالت و رهبران امت اسلامی اند، و امت اسلامی اختصاص به مردم مسلمانی که در عصر خلفای راشدین و سلاطین اموی و اوایل دوران شاهان عباسی می زیسته اند ندارد، بلکه مردم مسلمانی که در سده های بعد زندگی کرده و می کنند نیز از امت محمد(ص) به حساب می آیند. بنابراین معقول نیست که افرادی خواسته باشند خلفای دوازده گانه پیامبر را به آن عصر اختصاص دهند.
احادیث متعددی نیز وجود دارد که این معنا را تأیید می کند. مانند آنچه احمد حنبل در مسند از رسول خدا نقل کرده که فرمود: «یکون لهذه الامة اثنا عشر خلیفة»25، که نشان می دهد خلفای دوازده گانه، به زمان و مردم خاصی اختصاص نداشته، بلکه متعلق به تمام امت اسلامی، درهمه اعصار و قرون است.
در این باره احادیثِ متعدد دیگری نیز هست که مواردی از آن خواهد آمد.
ح در متن حدیث نیز بنابر نقل «ابوداود سجستانی» به جمله کلهم تجتمع علیه الامة بر می خوریم که توجیهات دانشمندان اهل سنت را درباره این حدیث نفی می کند، از این جمله استفاده می شود که یکی از ویژگیهای جانشینان دوازده گانه رسول خدا(ص) این است که همه امت درباره آنان وحدت نظر داشته و آنها را به جانشینیِ پیامبر پذیرفته اند، در حالی که می دانیم خلفای اهل سنت، نه در عصر خود و نه در عصرهای بعد، هیچ گاه مورد قبول همه امت اسلامی نبوده اند، چرا که اولاً: در عصر خود حاکمان اموی و عباسی هزاران انسان بی گناه از میان شخصیتهای برجسته اسلامی بسر می برده اند و هزاران نفر دیگر نیز توسط آنان به قتل رسیده اند. آنچه این افراد را به چنین سرنوشتی دچار ساخته بود، مخالفت آنان با حکومت آن حکام بود. همچنین امامان شیعه که همگی آنان از اهل بیت و فرزندان پیامبر اکرم(ص) هستند، به دست همین خلفا به شهادت رسیده اند. و شهادت آنان نیز به این دلیل بود که نه تنها حکام اموی و عباسی را قبول نداشتند، بلکه همواره با آنان در حال مبارزه بودند.
گذشته بر این، مسئله بیعت و انتخاب آزادانه مردم برای هیچ یک از حاکمان اموی و عباسی تحقق نیافته است، چرا که خلافت در میان آنان موروثی بوده است. در این صورت، بیعت مردم امری صوری و ظاهری بیش نبوده است.
ثانیاً: این مسئله در میان اهل سنت نیز مورد اختلاف است؛ زیرا توجیهات آنان متناقض بوده و هرکس در این باره، چیزی گفته و نظر جدا از نظر دیگری ارائه نموده است. این اختلاف آرا نشان می دهد که جانشینان دوازده گانه پیامبر(ص) کسانی نیستند که دانشمندان اهل سنت معرفی کرده اند وگرنه باید مورد اتفاق امت می بودند.
2 جلال الدین سیوطی
شخصیت دیگری که در این زمینه اظهار نظر نموده است، دانشمند بزرگ اهل سنت جلال الدین سیوطی است. وی در کتاب تاریخ الخلفاء می گوید:
هشت تن از خلفای دوازده گانه پیامبر عبارتند از:ابوبکر، عمر، عثمان، علی، حسن بن علی، معاویة، عبدالله بن زبیر و عمربن عبدالعزیز.
وی آنگاه احتمال داده است که دو نفر دیگر از خلفای دوازده گانه، المهتدی و الظاهر از سلاطین بنی عباسی باشند، چون این دو نفر به عقیده سیوطی افراد عادلی بوده اند.
او می افزاید:
و اما دو نفر دیگر باقی مانده اند که باید به انتظار آنان بنشینیم: یکی از آن دو، «مهدی» است که از اهل بیت محمّد است.
و از نفر دوم نام نمی برد. بنابراین، سیوطی با همه تلاشها تنها توانسته است به گمان خود یازده تن از خلفا را مشخص نماید و در میان سلاطین اموی و عباسی نتوانسته است فرد دیگری پیدا کند که به نظر او شایستگی های لازم را برای تصدّی خلافت اسلامی دارا باشد و از شرطی که او برای خلافت ذکر می کند، یعنی عدالت برخوردار باشد.
بگذریم از اینکه شماری از اشکالاتی که به عبدالله بن عمر وارد بود، بر سیوطی نیز وارد است و افزودن بر آنها اشکالات دیگری نیز بر او وارد است، از جمله اینکه در مورد المهتدی و الظاهر مشخص نمی کند که کدام یک خلیفه نهم و کدام یک خلیفه دهم است، و تازه این دو تن را هم براساس احتمال برگزیده است، نه به طور قطع و یقین. نیز در مورد حضرت مهدی(ع) روشن نمی سازد که مهدی یازدهمین خلیفه رسول خدا است یا دوازدهمین خلیفه، این امر نشانه آن است که خود سیوطی نیز به این اقدام خود اعتقاد ندارد، بلکه صرفاً می خواهد احادیث وارد شده در مورد خلفای دوازده گانه را توجیه کند وگرنه تردید در چنین مسئله مهمی معنا ندارد.26
3 ابن حجر
شیخ الاسلام ابن حجر عسقلانی نیز در شرح صحیح بخاری 27 در بحث از حدیث جابر بن سمره که نبی اکرم(ص) براساس آن جانشینان خود را دوازده نفر اعلام نموده اند،28 در صدد چاره جویی بر آمده تا راه حلی برای این مشکل ارائه دهد، وی که علاقه فراوانی به خاندان اموی دارد، کوشیده است تا شمار خلفای دوازده گانه پیامبر را از میان سلاطین این خاندان انتخاب وتکمیل کند. وی برخلاف عبدالله بن عمر و جلال الدین سیوطی، هیچ سهمی از خلافت پیامبر را به دودمان بنی عباس اخصاص نداده و تمام آن را ملک مطلق بنی امیه می داند.
وی نخست نظر قاضی عیاض را نقل نموده که خلفای دوازده گانه را این گونه معرفی می کند:
1 ابوبکر؛
2 عمر؛
3 عثمان؛
4 علی(ع)؛
5 معاویه؛
6 یزید؛
7 عبدالملک بن مروان؛
8 ولیدبن عبدالملک؛
9 سلیمان بن عبدالملک؛
10 یزیدبن عبدالملک؛
11 هشام بن عبدالملک؛
12 ولید بن یزید بن عبدالملک.
ابن حجر سپس، سخن قاضی عیاض را تحسین نموده و آن را برسایر احتمالات ترجیح می دهد چنانکه پیش از این گفتیم سیوطی عدالت را برای خلیفه اسلامی و جانشین پیامبر(ص) شرط می دانست و به همین دلیل اکثر قریب به اتفاق سلاطین اموی و عباسی را که به نظر او فاقد این شرط بودند از شمار جانشینان پیامبر حذف نمود، و این در حالی بود که وی برای کامل نمودن عدد خلفای رسول خدا با کمبود مواجه بود. او حاضر شد عدد خلفای دوازده گانه را ناتمام باقی گذارد، ولی از سلاطین ستمگر اموی کسی را انتخاب نکند.
ولی قضیه در مورد «ابن حجر» کاملاً بر عکس است و گویی او نه تنها عدالت را شرط نمی داند، بلکه به دنبال کسانی می گردد که از شرط عدالت برخوردار نباشند! چنان که دیدیم ابن حجر نخست در صدد آن است تا شمار خلفای دوازده گانه را از میان پادشاهان اموی انتخاب کند، و ثانیاً اصرار دارد تا خلفای را از میان انسانهای ستمگر برگزیند و به همین دلیل با توجه به اینکه بسیاری از دانشمندان اهل سنت عمر بن عبدالعزیز را عادل دانسته، و حتی او را جزء خلفای راشدین به حساب آورده اند، ولی ابن حجر به دلیل اعتقاد و روحیه خاصی که دارد او را نیز از خلافت محروم کرده است. به نظر می رسد این اقدام ابن حجر، هیچ دلیلی نمی تواند داشته باشد جز اینکه عمر بن عبدالعزیز به عقیده دانشمندان اهل سنت فرد عادلی بوده است!.
با اینکه حکومت عمر بن عبدالعزیز در فاصله خلافت دو تن از فرزندان عبدالملک بن مروان، یعنی سلیمان و یزید قرار گرفته، ابن حجر سلیمان و یزید را جزء جانشینان پیامبر می داند، ولی عمر بن عبدالعزیز را که در میان این دو نفر به حکومت رسیده و حکومت او به گواهی تمامی دانشمندان اهل سنت از آن دو بهتر بوده به عنوان خلیفه پیامبر نمی پذیرد.
4 سفیان ثوری
او نیز که از دانشمندان برجسته اهل سنت است، واژه «خلافت» را تنها بر پنج نفر قابل اطلاق می داند و از سلاطین اموی و عباسی، به جز عمربن عبدالعزیز، کس دیگری را شایسته چنین مقامی نمی داند. او می گوید:
خلفا پنج نفرند: ابوبکر، عمر، عثمان، علی(ع)، و عمربن عبدالعزیز.29
سفیان ثوری گرچه کوشیده است تا نیروهای ناشایست را از صحنه خلافت اسلامی کنار زند ولی راه حلی که ارائه می دهد مشکل خلفای دوازده گانه را حل نمی کند؛ چرا که او درباره هفت نفر باقی مانده حرفی برای گفتن ندارد.
5 ابن کثیر
وی در البدایة والنهایه پس از نقل حدیث جابربن سمره (لایزال هذا الامر عزیزاً حتی یکون اثنا عشر خلیفة کلهم من قریش)، می گوید:
چهار نفر از این دوازده نفر عبارتند از: ابوبکر، عمر، عثمان، علی، و عمر بن عبدالعزیز نیز از آن جمله است. برخی از بنی عباس نیز از آنها هستند.
وی اضافه می کند:
مقصود این نیست که این دوازده تن بر نظم و ترتیب خاص، (و از قوم و تیره مخصوص) باشند، بلکه مقصود این است که دوازده امام و خلیفه وجود پیدا کنند؛ مقصود ائمه دوازده گانه شیعیان که اولشان علی و آخرشان [مهدی] منتظر است نیز نیستند؛ چون در میان اینان جز علی(ع) و فرزندش حسن، کسی بر امت حکومت نداشته است.30
درباره سخن ابن کثیر نکاتی به نظر می رسد که خلاصه آن چنین است:
الف نخست اینکه او از برشمردن نام خلفا درمانده و تنها به ذکر نام پنج تن از آنان اکتفا کرده است. وقتی که دانشمندی چون ابن کثیر قادر به بر شمردن نام خلفا نیست، وظیفه مردم عادی چیست و آنان چونه خلفای رسول خدا(ص) را بشناسند؟
ب وی علاقه فراوانی به دودمان اموی دارد، اما به نظر می رسد اطلاعات گسترده تاریخیِ او از عملکرد نادرست اعضای خانواده اموی، موجب گشته است تا جز عمر بن عبدالعزیز از کس دیگری از حاکمان اموی به عنوان جانشین رسول خدا(ص) یاد نکند.
ج او حسن بن علی(ع) را به عنوان یکی از جانشینان رسول خدا(ص) معرفی نکرده است. حسن بن علی(ع) هم از صحابه است و هم از اهل بیت. تمامی دانشمندان اهل سنت صحابه رسول خدا(ص) را عادل می دانند، و نیز می دانیم که اهل بیت رسول به گواهی قرآن کریم از هرگونه رجس و پلیدی پاک و منزه اند. از این گذشته، احادیث فراوانی از رسول خدا در فضیلت حسن بن علی(ع) رسیده که جز درباره اهل بیت درباره احدی چنان فضایلی نقل نشده است.
پس معلوم نیست چرا ابن کثیر از حسن بن علی(ع) نام نمی برد ولی از عمر بن عبدالعزیز نام می برد. اگر ملاکِ خلافت از نظر ابن کثیر، دست یافتن به حکومت ظاهری باشد، چنین امری در مورد حسن بن علی(ع) تحقق یافته است، و اگر ملاک، فضیلت باشد، باز او واجد همه فضایل است.
د وی می گوید: «لازم نیست خلفای دوازده گانه رسول خدا از نسق وخانواده واحدی باشند» ولی برای این سخن خود دلیلی ذکر نمی کند. وقتی رجال یک خانواده هر یک در عصر خود با فضیلت ترین باشد، آیا می توان به بهانه اینکه خلفای دوازده گانه رسول خدا(ص) نباید بر نَسَق واحدی باشند، خلافت را از او دریغ نمود؟ و فرد نالایقی را بجای او برگزید؟!
ه وی می گوید: «خلفای دوازده گانه ای که شیعه بدانها معتقد است نیز مقصود نیست» ، چون به عقیده او از امامان شیعه جز دو تن، یعنی علی(ع) و فرزندش حسن(ع)، کسی به حکومت دست نیافته است.
در پاسخ می گوییم: اولاً: مگر هر کسی با هر شرایطی که به حکومت دست یافت، جانشین رسول خدا(ص) است؟ و اگر چنین است، پس چرا ابن کثیر، معاویه و یزید و سایر حکام اموی و عباسی را به عنوان جانشین رسول خدا معرفی نکرده است؟ چون همه اینان به حکومت ظاهری دست یافتند. ثانیاً: حسن بن علی(ع) هم از امامان شیعه بود و هم از اهل بیت رسول(ص) و هم به خلافت و حکومت دست یافته بود، پس چرا ابن کثیر ایشان را در شمار خلفای پیامبر(ص) نام نبرده است؟ مگر در عمر بن عبدالعزیز چه امتیازی وجود داشته که ابن کثیر از او به عنوان خلیفه رسول خدا(ص) نام می برد، ولی از فرزند رسول خدا(ص) نام نمی برد؟
ابن کثیر، برای مشروعیت خلافت همین پنج نفر نیز هیچ دلیلی از صاحب شریعت ذکر نکرده است، و به عبارت دیگر، جز بر خلافت امیرالمؤمنین(ع)، بر خلافت سایر افراد یاد شده دلیلی وجود نداشته تا ابن کثیر از آن یاد کند.
و سفینه حدیث صحیحی از رسول خدا(ص) نقل می کندکه فرمود:
دوران خلافت در امت من سی سال است و پس از آن پادشاهی است.31
چنانکه می دانیم حکومت عمربن عبدالعزیز پس از مدت یاد شده و در سال 99 هجری تحقق یافته است. 32 بنابراین عمربن عبدالعزیز را نیز نمی توان جزء خلفا دانست، بلکه او نیز در زمره پادشاهان اموی قرار دارد.
سعیدبن جمهان که روایت فوق را از سفینه نقل کرده است می گوید:
سفینه به من گفت: دوران خلافت ابوبکر و عمر و عثمان را حساب کن و دوران خلافت علی(ع) را بر آن بیفزا؛ آن را سی سال خواهی یافت. سعید می گوید: به سفینه گفتم: بنی امیه گمان می کنند که خلافت در میان آنها است. سفینه گفت: دروغ می گویند پسران زنِ چشم کبود، بلکه آنان از پادشاهانند، آن هم از بدترینِ پادشاهان.
می بینیم که آرای تعدادی از صحابه و تنی چند از دانشمندان اهل سنت درباره خلفای دوازده گانه پیامبر، چقدر با هم متفاوت است، تا آنجا که عبدالله بن عمر، معاویه و یزید را انسانهایی صالح و جانشین رسول خدا می دانند، امّا «سفینه» که او نیز از صحابه است، معاویه و یزید و دیگر حکام اموی را جزء بدترینِ پادشاهان به حساب می آورد.
اکنون می گوییم وظیفه توده های مردم اهل سنت و آنان که می خواهند از این دانشمندان پیروی کنند چیست؟ از رأی کدام یک از این دانشمندان پیروی کنند؛ کسانی که نظراتشان با یکدیگر متفاوت و در مواردی متناقض است؟
و همچنین از کجا اطمینان پیدا کنند که آنچه پیروی کرده اند درست بوده و وظیفه خود را به انجام رسانده اند؟
چنان که دیدیم در تمامیِ روایاتی که در این باب وارد شده، لفظ قریش دیده می شود. به نظر می رسد آنچه موجب سر در گمیِ دانشمندان اهل سنت شده، برداشت نادرستی است که از واژه قریش دادند، و در این برداشت کوشیده اند تا لفظ «قریش» را که در احادیث آمده است، به بنی امیه اختصاص دهند.
شواهد موجود نشان می دهد که دانشمندان اهل سنت براساس چنین تفکر و برداشتی اقدام به تعیین جانشینان پیامبر نموده و در این اقدام، تنها به خاندان ضد اسلامیِ اموی و سپس عباسی، چشم دوخته اند، به گونه ای که گویی بنی هاشم اصلاً از قریش نیست، در حالی که اصل قریشی بودن بنی هاشم بر کسی پوشیده نیست.
قرینه های بحث
افزون بر آنچه تاکنون گفته شد، قراین و شواهد فراوانی وجود دارد که نشان می دهد جانشینان دوازده گانه رسول خدا(ص) کسانی نیستند که دانشمندان اهل سنت معرفی کرده اند، بلکه خلفای پیامبر(ص) همان امامان اهل بیت اند(ع) که تشیع با هوشمندی و زکاوت، آنان را دریافته و افتخار پیروی از آن رهبران بزرگ الهی را به خود اختصاص داده است. به نمونه هایی از این قراین اشاره می کنیم.
قرینه اول:
خلافت جانشینان دوازده گانه رسول خدا(ص) به زمان معینی اختصاص ندارد.
گفتیم که شواهد فراوانی وجود دارد که نشان می دهد، جانشینان رسول خدا(ص) از نظر زمانی به دوره خاصی مثلاً بعد از درگذشت پیامبر گرامی تا سال 132 هجری، (چنانکه جمع کثیری از دانشمندان اهل سنت چنین پنداشته اند)، اختصاص ندارد، بلکه همواره در میان امّت محمد(ص) یکی از اینان وجود داشته و دارد تا دنیا به پایان رسد، و در تمامی اعصار و قرون هرگز زمین خالی از حجّت نبوده و امت محمد(ص) بدون هادی و راهبر نخواهد بود. پس اختصاص دوران خلافتِ خلفای رسول اکرم(ص) به دوره ای خاص، از مطالب نادرستی است که هم احادیث وارد شده در این باب و هم دلایل عقلی آن را مردود می شمارد، زیرا همان طور که گفتیم، اینان رهبران امت اسلامی اند، و امت اسلامی اختصاص به مردم مسلمان سده های اول و دوم هجری ندارد، در حالی که لازمه آرای دانشمندان اهل سنت در مورد جانشینان دوازده گانه رسول خدا این است که امت محمد(ص) از حدود سال 132 هجری به بعد بدون رهبر و سرپرست باقی بمانند. این حقیقتی است که آن را در روایات متعدی می توان مشاهده نمود.
در ادامه همین بحث نمونه هایی از این گونه احادیث خواهد آمد.
قرینه دوم:
عزّت و سربلندیِ اسلام وامدار وجود خلفای دوازده گانه است.
در بررسی روایاتی که خلفای رسول خدا(ص) را دوازده تن معرفی می کند، به مفاهیم مهمی بر می خوریم که با توجیهات دانشمندان اهل سنت به هیچ وجه سازگاری ندارد. این سلسله از روایات تنها بر دیدگاه تشیع در مورد جانشینان رسول خدا(ص) قابل تطبیق است. از جمله، در پاره ای از روایات، عزت و ارجمندی اسلام، وامدار وجود خلفای دوازده گانه قرار داده شده است:
لایزال الاسلام عزیزاً الی اثنی عشر خلیفة.33
در پاره ای دیگر از روایات، استواریِ دین وامدار وجود خلفای دوازده گانه رسول خدا(ص) دانسته شده است:
لایزال الدین قائماً حتی یکون اثنا عشر خلیفة.34
حدیث مشابه در پایگاه نورحدیث20-از عامر بن سعد روایت شده که او کسى را نزد جابر بن سمرة فرستاد که از رسول خدا صلّى اللّٰه علیه و آله چه شنیدهاى؟آن را براى ما بازگو کن،گفت:شنیدم که رسول خدا صلّى اللّٰه علیه و آله مىفرمود:«این دین پیوسته برپا خواهد بود تا دوازده نفر از قریش به خلافت رسند-و حدیث را تا آخر آن ادامه داده است-».الغیبة (للنعمانی) / ترجمه غفاری ؛ ج 1 , ص 173 ... وَ آلِهِ قَالَ سَمِعْتُ رَسُولَ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ یَقُولُ: لاَ یَزَالُ هَذَا اَلدِّینُ قَائِماً حَتَّى یَکُونَ اِثْنَا عَشَرَ خَلِیفَةً مِنْ قُرَیْشٍ وَ سَاقَ اَلْحَدِیثَ إِلَى آخِرِهِ .الغیبة (للنعمانی) ؛ ج 1 , ص 125 |
در شماری از روایات این باب، امر خلافت اسلامی در طی دوران خلافت خلفای دوازده گانه، صالح و قائم به قسط و عدل معرفی شده و چنانکه می دانیم و پس از این نیز خواهد آمد اکثر کسانی که اهل سنت آنان را به عنوان خلفای رسول خدا معرفی کرده اند، افراد فاسد و ستمگری بوده اند:لایزال امر امتی صالحاً حتی یمضی اثنا عشر خلیفة. 35
حدیث مشابه در پایگاه نورحدیث6-عون بن ابى حجیفه از پدرش روایت میکند که حضرت رسول صلى اللّٰه علیه و آله فرمود: امور افراد امتم همواره در خیر و خوشى و صلاح خواهد بود تا آنگاه که دوازده نفر خلیفه که از قریش هستند ظاهر گردند. زندگانى چهارده معصوم علیهم السلام ؛ ج 1 , ص 504 ...یونس بن أبی یعفور، عن عون بن أبی جحیفة، عن أبیه قال: قال رسول اللّه صلّى اللّه علیه و آله و سلّم: «لا یزال أمر أمّتی صالحا حتّى یمضی اثنا عشر خلیفة کلّهم من قریش» . إعلام الوری ؛ ج 2 , ص 159 |
در تعدادی از روایات نیز از عزت خلافت سخن به میان آمده است، وچنانکه می دانیم حکومت حاکمان اموی و عباسی با ستم و حق کشی آمیخته است و چنین حکومتی به طور طبیعی عزیز نخواهد بود!
لایزال هذا الامر عزیزاً حتی یکون اثنا عشرخلیفة کلهم من قریش.36
حال اگر چنانکه دانشمندان اهل سنت گفته اند، بپذیریم که خلفای دوازده گانه تا حدود سال 132 هجری یا اندکی پس از آن، خلافت کرده و دوران خلافت هر دوازده نفرشان پایان یافته است چنانکه از عبدالله بن عمر، و قاضی عیاض و ابن حجر و… نقل شده در این صورت لازمه چنین اعتقادی براساس مفاد احادیث فوق، این سخن فاسد خواهد بود که پس از اتمام دوران خلافت دوازد نفر معرفی شده، دین محمد(ص)،دوام و قوام و عزت خویش را از دست داده است؛ سپس باید بپذیریم که دوران خلافت خلفای دوازده گانه رسول خدا(ص) هنوز پایان نیافته است و استمرار دارد. قبول این نظر با توجیهات عبدالله بن عمر و دانشمندان اهل سنت که می گفتند دوران خلافت خلفای دوازده گانه رسول اکرم(ص) در اوایل سده دوم هجری پایان یافته، ناسازگار است.
قرینه سوم:
آخرین جانشین رسول خدا(ص) مهدی(عج) است.
سومین قرینه این بحث، احادیثی است که در برخی از آنها به اشاره و در برخی دیگر بصراحت از حضرت مهدی(عج) به عنوان آخرین خلیفه رسول خدا(ص) یاد شده است که شمار زیادی از این گونه احادیث را در منابع اهل سنت می توان یافت. این احادیث نیز گویای این حقیقت است که دوران خلافت خلفای رسول خدا(ص) هنوز پایان نپذیرفته است. به عنوان نمونه:
الف ابی داود در سنن خود از علی(ع) از رسول خدا(ص) نقل می کند که فرمود:
لو لم یبق من الدهر الا یوم لبعث اللّه رجلاً من اهل بیتی یملاها عدلاً کما ملئت جوراً.37
این حدیث دلالت دارد بر اینکه در آخر الزمان مردی از اهل بیت پیامبر بر انگیخته خواهد شد، و نیز دلالت می کند بر اینکه او به حکومت و خلافت خواهد رسید؛چرا که خالی کردن جهان از ظلم و جور و پر کردن آن از قسط و عدل، تنها در سایه حکومت مقتدر و فراگیر امکان پذیر است.
حدیث مشابه در پایگاه نورحدیثو دیگر أبو داود بسند خود در صحیح مرفوع بعلى بن ابى طالب علیه السّلام روایت کرده که پیغمبر (صلّى اللّه علیه و آله) فرموده که اگر نماند از دهر مگر یک روز هر آینه بفرستد حق سبحانه و تعالى مردى را از اهل بیت من که پر گرداند زمین را از عدل همچنان که پر بوده باشد از جور کشف الغمة / ترجمه زواره ای ؛ ج 3 , ص 323 ... عَلَیْهِ السَّلاَمُ قَالَ قَالَ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ : لَوْ لَمْ یَبْقَ مِنَ اَلدَّهْرِ إِلاَّ یَوْمٌ لَبَعَثَ اَللَّهُ رَجُلاً مِنْ أَهْلِ بَیْتِی یَمْلَأُهَا عَدْلاً کَمَا مُلِئَتْ جَوْراً کشف الغمة ؛ ج 2 , ص 437 |
ب نیز ابو داود در حدیث دیگری از پیامبر اکرم(ص) نقل می کند:
لو لم یبق من الدنیا الا یوم لطولّ اللّه ذلک الیوم حتی یبعث فیه رجلاً من اهل بیتی، یواطئ اسمه اسمی، واسم ابیه اسم ابی، یملأ الارض قسطاً وعدلاً کما ملئت ظلماً وجوراً.38
مفهوم حدیث پیشین با صراحت بیشتری از این حدیث استفاده می شود.
حدیث مشابه در پایگاه نورحدیث140/11-عبد اللّه بن مسعود رضى اللّه عنه گفته است:رسول مکرم اسلام صلّى اللّه علیه و اله فرمودند:اگر از عمر دنیا فقط یک روز باقى بماند،خداوند آن روز را طولانى مىکند تا اینکه مردى از [نسل]من مبعوث شده[قیام مىکند]تا حکمرانى کند.نام او نام من است و نام پدر او نام پدر من است.همانگونه که زمین پر از ظلم و جور شده باشد،آن را مملو از عدل و داد مىکند. الغیبة (للطوسی) / ترجمه عزیزی ؛ ج 1 , ص 344 ... اَللَّهِ بْنِ مَسْعُودٍ قَالَ قَالَ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ : لَوْ لَمْ یَبْقَ مِنَ اَلدُّنْیَا إِلاَّ یَوْمٌ لَطَوَّلَ اَللَّهُ تَعَالَى ذَلِکَ اَلْیَوْمَ حَتَّى یَبْعَثَ رَجُلاً مِنِّی یُوَاطِئُ اِسْمُهُ اِسْمِی وَ اِسْمُ أَبِیهِ اِسْمَ أَبِی یَمْلَأُ اَلْأَرْضَ عَدْلاً کَمَا مُلِئَتْ ظُلْماً .الغیبة (للطوسی) ؛ ج 1 , ص 180 |
نیز، از جمله حتی یبعث فیه رجلاً …، که در هر دو حدیث پیشین آمده بود، استفاده می شود که بر انگیختن چنین فردی، از سوی خداوند صورت می پذیرد، نه از سوی مردم. این مطلب تأییدی است بر دیدگاه تشیع در مسئله تعیین امام و جانشین رسول خدا(ص) که باید از سوی خداوند انجام گیرد نه توسط مردم. همچنین جمله لو لم یبق من الدنیا در این حدیث بر حتمیّت وقوع چنین اتفاقی دلالت دارد.
ج ابن ماجه نیز در سنن خود در این باره احادیث متعددی از رسول خدا(ص) نقل کرده؛ از جمله این حدیث:… فاذا رأیتموه فبایعوه ولو حبواً علی الثلج. فانه خلیفة الله المهدی.39
رسول گرامی در این حدیث دستور داده اند که هرگاه مهدی(ع) را دیدید با او بیعت کنید، اگر چه این بیعت با دشواریهایی همراه باشد، چرا که مهدی خلیفه خداست.
حدیث مشابه در پایگاه نورحدیثعَنْ ثَوْبَانَ قَالَ قَالَ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ : یَقْتَتِلُ عِنْدَ کَنْزِکُمْ ثَلاَثَةٌ کُلُّهُمْ اِبْنُ خَلِیفَةٍ ثُمَّ لاَ یَصِیرُ إِلَى وَاحِدٍ مِنْهُمْ ثُمَّ تَطْلُعُ اَلرَّایَاتُ اَلسُّودُ مِنْ قِبَلِ اَلْمَشْرِقِ فَیَقْتُلُونَکُمْ قَتْلاً لَمْ یُقْتَلْهُ قَوْمٌ ثُمَّ ذَکَرَ شَیْئاً لاَ أَحْفَظُهُ قَالَ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ فَإِذَا رَأَیْتُمُوهُ فَبَایِعُوهُ وَ لَوْ حَبْواً عَلَى اَلثَّلْجِ فَإِنَّهُ خَلِیفَةُ اَللَّهِ اَلْمَهْدِیُّ. کشف الغمة ؛ ج 2 , ص 477 |
د نیز ابن ماجه از رسول خدا(ص) نقل می کند:
یخرج ناس من المشرق فیوطّئون للمهدی، یعنی سلطانه؛40
مردمی از مشرق سر بر می آورند و زمینه های حکومت مهدی(ع) را فراهم می سازند.
حدیث مشابه در پایگاه نورحدیث...اَللَّهِ بْنِ اَلْحَرْثِ، قَالَ: قَالَ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ: یَخْرُجُ نَاسٌ مِنَ اَلْمَشْرِقِ فَیُوَطِّئُونَ لِلْمَهْدِیِّ» یَعْنِی سُلْطَانَهُ. ...اَللَّهِ بْنِ اَلْحَرْثِ، قَالَ: قَالَ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ: .شرح الأخبار ؛ ج 3 , ص 563 |
ه ترمذی در سنن خود از رسول خدا(ص) نقل می کند:
لانذهب الدین حتی یملک العرب رجل من اهل بیتی یواطئ اسمه اسمی؛41
دنیا به پایان نخواهد رسید، مگر آنکه مردی از اهل بیت من برعرب حکومت کند که نامش همانند نام من است.
حدیث مشابه در پایگاه نورحدیثوَ قَالَ عَلَیْهِ السَّلاَمُ: لاَ تَذْهَبُ اَلدُّنْیَا حَتَّى یَمْلِکَ اَلْعَرَبَ رَجُلٌ مِنْ أَهْلِ بَیْتِی یُوَاطِئُ اِسْمُهُ اِسْمِی- وَ قَالَ عَلَیْهِ السَّلاَمُ:کشف الغمة ؛ ج 2 , ص 476 |
در دو حدیث فوق به مسئله حکومت آن حضرت در آخر الزمان تصریح شده است.
و مسلم در صحیح خود از رسول خدا(ص) چنین نقل می کند:
یکون فی آخر امتی خلیفة یحثی المال حثیاً لایعدّه عدداً؛42
در پایان امتم خلیفه ای خواهد بود که اموال رامی بخشد بدون آنکه آن را به حساب و شماره در آورد.
راوی می گوید: از ابی نضره و ابی العلاء پرسیدم به نظر شما این خلیفه عمر بن عبدالعزیز نیست؟ گفتند: نه.
ز مسلم در حدیث دیگری از رسول خدا(ص) نقل می کند:
من خلفائکم خلیفة یحثوا المال حثیاً لایعده عدداً.43
در این حدیث تصرح شده است که خلیفه آخر الزمان که سخاوتمندانه، و در عین حال، عادلانه، به بذل و بخشش اموال می پردازد، یکی از خلفاست. بنابراین، وی یکی از مصادیق خلفای دوازده گانه رسول خدا(ص) است، و چنانکه اشاره شد دوران خلافت او نه در قرن اول و دوم هجری، بلکه در آخر الزمان خواهد بود. از همین جا می توان نتیجه گرفت که مهدی(عج) دوازدهمین جانشین رسول خداست. بی گمان افرادی مانند سیوطی44 که حضرت مهدی(عج) را خلیفه منتظر و از جانشینان رسول خدا به شمار آورده اند، تحت تأثیر احادیثی، از ایندست بوده اند.
ح علی(ع) از رسول خدا(ص) نقل می کند:
المهدی منا یُختم الدین به کما فتح بنا.45
نتیجه آنکه دوران خلافت خلفای رسولخدا(ص)، چنانکه دانشمندان اهل سنت پنداشته اند، در اوایل قرن دوم هجری پایان نیافته، بلکه آن گونه که در احادیث نبوی آمده، پایان آن باخلافت حضرت مهدی(ع) و در آخر الزمان خواهد بود. همچنین، این حقیقت روشن می شود که توجیهات دانشمندان اهل سنت در مورد خلفا، در تباین آشکار با احادیث رسول اکرم(ص) است.
ادامه دارد....
منبع : فصلنامه علوم حدیث، شماره 6 , زینلی، غلام حسین