خود خدا شفا مى دهد دیگر چه نیازى توسل به اهل بیت(علیهم السلام) است؟
همه کارها در جهان هستى بر اساس یک رشته اسباب و علل انجام مى گیرد، و همگان به امر الهى فعال و کارسازند و چنان نیست که خداوند همه کارها را مستقیماً انجام دهد...
زائرى گفت: ما دیده ایم که مردم با توسل به اهل بیت(علیهم السلام) شفا گرفته اند. مأمور گفت: براى شفا دو شرط لازم است: 1. اذن خداوند به شافى 2. جلب رضایت خدا اگر این کار را کردیم دیگر نیازى به اذن خداوند به شافى نیست و خود خداوند شفا مى دهد!
پاسخ:
همه کارها در جهان هستى بر اساس یک رشته اسباب و علل انجام مى گیرد، و همگان به امر الهى فعال و کارسازند و چنان نیست که خداوند همه کارها را مستقیماً انجام دهد، بلکه فیض و رحمت او، از طریق اسبابى که خود آفریده و به آنها سببیت بخشیده است، به مخلوقات مى رسد. بررسى آیات قرآنى این اصل را به روشنى ثابت مى کند. ما از میان آیات فراوان فقط به چند آیه بسنده مى کنیم.
قرآن مجید، درباره ذوالقرنین به یک سنت الهى که متأسفانه مورد انکار وهابیان است اشاره مى کند و مى فرماید:
1. ( إنّا مکّنا له فی الأرض وآتیناه من کلّ شىء سبباً فأتبع سبباً)( [26])
«ما در روى زمین به او قدرت دادیم و اسباب هر چیزى را در اختیار او نهادیم و او هر سببى را دنبال کرد و به کار گرفت».
این آیه به روشنى حاکى است که مشیت الهى در جهان، به کارگیرى اسباب تعلق گرفته است و هر نوع غفلت و یا تغافل، نوعى بى اعتنایى بر این سنت مى باشد.
2. ( وأنْزَلْنا من السماء ماء فأخرَج به من الثمرات رزقاً لکم فلا تجعلوا لله أنداداً وأنتم تعلمون).( [27])
«از آسمان آبى فرو فرستادیم و با آن، از میوه هاى براى شما روزى قرار داد، پس براى خدا شریکانى قائل نشوید در حالى که مى دانید».
حرف « بـ » در جمله «فأخرج به» به معنى«سببیّت» است، و مضمون این آیه در آیات دیگر هم آمده است.
3. ( فیه شفاء للناس إنّ فى ذلک لآیة لقوم یتفکرون).( [28])
3. در آن(عسل) براى مردم شفاست، و در آن نشانه اى است براى کسانى که مى اندیشند».
قرآن در این آیه «عسل» را مایه شفا براى مردم مى شمارد، در حالى که شافى حقیقى خداست.
4. ( وتبرئ الأکمه والأبرص بإذنى».( [29]).
«تو کور و پیس را با اجازه من بهبودى مى بخشى
[26] . سوره کهف، آیه 84ـ 85.
[27] . سوره بقره، آیه 22.
[28] . سوره نحل، آیه 62.
[29] . سوره مائده، آیه 110.
[30] . سوره حشر، آیه 10.
[31] . سوره آل عمران، آیه 49.
[32] . مسند احمد، ج4، ص 138; مستدرک حاکم، ج1، ص 313; سنن ابن ماجه، ج1، ص 441و دیگر اسانید.