دلیل این که حضرت علی (ع) فرمود: من اگر وزیر شما باشم بهتر است تا امیر شما باشم
وقتی شورشیان کار عثمان را پایان دادند به فکر اداره حکومت
افتادند . بدیهی است مسلمانان را به حاکمی نیاز بود و باید خلیفه ای معین گردد . چه
کسی جز علی سزاوار خلافت است ؟
اما تنی چند از مسلمانان که پیشینه ای در اسلام داشتند(طلحه و زبیر و . . . )چشم به خلافت دوخته بودند . نیز معاویه که در مدت بیست سال قدرتی یافته بود و مردم شام با وی یکدل بودند ، سودائی در سر داشت .
باری مردم از هر سو بر علی گرد آمدند که باید خلافت را بپذیری . اما افسوس که زمان مساعد نبود . و در این بیست و پنج سال که از رحلت پیغمبر می گذشت هیچ سالی نامناسب تر از این سال برای خلافت علی نمی نمود . برخی سنت ها دگرگون شده و برخی حکم ها معطل مانده و درآمد دولت در کیسه کسانی ریخته شده که در این مدت چندان رنجی برای اسلام و مسلمانان بر خود ننهاده بودند . روزی که عمر دفتر
حقوق بگیران را تأسیس کرد و مقرری را بر اساس سبقت در اسلام نهاد ، شاید نمی دانست عاقبت آن به کجامی رسد . اما دیری نگذشت که سربازان دیدند ، آنان در جبهه ها می جنگند و غنیمت های جنگی را به مدینه می فرستند و صدقات به صندوق دولت می رسد ، و مردمی در خانه نشسته اند و تنها بخاطر اینکه سالی چند زودتر از آنان مسلمان شده اند ، بیشتر از کسانی که در فراهم آوردن این مالها رنج برده اند بهره می گیرند . از این دشوارتر کاربعضی سران قریش بود . این تیره خودخواه و جاه طلب که در سقیفه با روایتی که ابوبکر بر مردم خواند (۱) زمامداری مسلمانان را از آن خود ساخته بود ، بر دیگر تیره ها و بر همه مسلمانان که عرب نبودند بزرگی می فروخت . خاندان اموی که تیره ای از قریش اند از دیر زمان با خاندان هاشم میانه خوبی نداشتند . بخصوص با علی(ع)که در جنگ بدر تنی چند از بزرگان آنان را از پا درآورده بود .
عمر در دوران خلافت خود تا آنجا که می توانست اینان را محدود ساخت و رخصت بیرون رفتن از مدینه را به ایشان نمی داد . چون به بهانه شرکت در جهاد نزد او می آمدند می گفت : «جنگی که در روزگار رسول خدا کردی برای تو کافی است . بهتر است نه تو دنیای برون را ببینی و نه دنیای برون تو را . »در حکومت عتمان قریش بدانچه می خواست رسید و تا آنجا که می توانست بر مال و منال دست اندازی کرد . حال علی(ع)در داخل مدینه با چنین مردمی روبروست . مردمی که اگر هم از روی راستی به مسلمانی گرائیدند ، دلبستگی به خاندان خود را رها نکردند . مردمی که پیش از اسلام چون مال و مکنتی داشتند به بنی هاشم که تهی دست بودند به دیده حقارت می نگریستند . علی(ع)از این مشکلها و دهها مشکل سخت تر از آن ، آگاه بود و می گفت :
«مرا بگذارید و دیگری را به دست آرید که پیشاپیش کاری می رویم که آن را رویه هاست و گونه گون رنگهاست ، دلها برابر آن بر جای نمی ماند و خردها بر پای . همانا کران تا کران را ابر فتنه پوشیده است و راه راست ناشناسا گردیده و بدانید که اگر من درخواست شما را پذیرفتم با شما چنان کار می کنم که خود میدانم و به گفته گوینده و ملامت سرزنش کننده گوش نمی دارم . و اگر مرا واگذارید همچون یکی از شمایم و برای کسی که کار خود را بدو می سپارند ، بهتر از دیگران فرمانبردار و شنوایم . من اگر وزیر شما باشم بهتر است تا امیر شما باشم . » (۲) بعض مورخان نوشته اند همان روز که عثمان کشته شد با علی(ع)بیعت کردند ولی بعضی نوشته اند گفتگو دو سه روز به درازا کشید و بعضی ها هشت روز نوشته اند و باید چنین باشد . حاضران گفتند تو را رها نمی کنیم تا با تو بیعت کنیم . گفت : «اگر چنین است بیعت باید در مسجد انجام گیرد . »
نوشته اند نخست کس که با او بیعت کرد طلحه بود که با دست شل بیعت کرد . مردی از حاضران که حبیب پسر ذؤیب نام داشت بیعت طلحه را به فال بد گرفت و گفت نخست کس که با او بیعت کرد شل بود . این کار به پایان نخواهد رسید .
بیعت مردم باعلی بیعت انبوه مردم بود و او چنین فرماید :
«چنان بر من هجوم آوردند که شتران تشنه به آبشخور روی آرند و چراننده پای بند آنها را بردارد و یکدیگر را بفشارند . چندانکه پنداشتم خیال کشتن مرا در سر میپرورانند یا در محضر من بعضی خیال کشتن بعض دیگر را دارند . » (۳)
و در جای دیگر فرماید :
«ناگهان دیدم مردم از هر سوی روی به من نهادند و چون یال کفتار پس و پیش هم ایستادند چندانکه انگشتان شست پایم فشرده گشت و دو پهلویم آزرده . به گرد من فراهم و چون گله گوسفند سر نهاده به هم . » (۴)
و در جای دیگر چنین گوید :
«دستم را گشودند بازش داشتم ، و آن را کشیدند نگاهش داشتم . سپس بر من هجوم آوردند ، همچون شتران تشنه که روز آب خوردن به آبگیرهای خود درآیند ، چندانکه بند پای افزار برید و ردا افتاد و ناتوان پایمال گردید . و خشنودی مردم در بیعت من بدانجا رسید که خردسال شادمان شد و سالخورده لرزان و لرزان بدانجا دوان . » (۵) یعقوبی نوشته است در روز بیعت همگان جز سه تن از قریش بیعت کردند . مروان پسر حکم . سعید پسر عاص ، ولید پسر عقبه . ولید که سخنگوی آنان بود گفت :
«تو خون ما را به گردن داری ، روز بدر پدر من و پدر سعید را کشتی و چون عثمان مروان را در دستگاه خود درآورد ، بر او خرده گرفتن و مروان را دشنام دادی . اکنون به شرطی با تو بیعت می کنم که بر ما ببخشی و آنچه داریم به ما واگذاری و کشندگان عثمان را کیفر دهی . »
علی(ع)در خشم شد و گفت :
«اما خون شما را(حکم)خدا ریخت . اما بخشیدن شما ، من نمی توانم حف الله را واگذارم . اما آنچه در دست شماست ، آنچه از آن خدا و مسلمانان است عدالت شامل آن است . اما کشندگان عثمان اگر امروز کشتن آنان بر من لازم باشد ، فردا چنگ با آنان بر من لازم خواهد شد . » (۶)
طبری به سند خود از علی بن الحسین آرد که چون مردم با علی بیعت کردند این خطبه را خواند :
«همانا خدای تعالی کتابی راهنما را نازل فرمود ، و در آن نیک و بد را آشکار نمود . پس راه خیر را بگیرید تا هدایت شوید و از راه شر برگردید و به راه راست روید . واجب ها ! واجب ها ! آن را برای خدا بجا آرید که شما را به بهشت می رساند . خدا حرامی را حرام کرده که ناشناخته نیست و حلالی را حلال کرده که از عیب تهی است و حرمت مسلمانان را از دیگر حرمت ها برتر نهاد ، و حقوق مسلمانان را با اخلاص و یگانه پرستی پیوند داد .
پس مسلمان کسی است که مسلمانان از دست و زبان او آزاری نبینند ، جز اینکه برای حق بود ، و گزند مسلمان روا نیست جز در آنچه واجب شود . بر چیزی پیشی گیرید که همگانتان را فراگیر است مرگ که یک یک شما از آن ناگزیر است . همانا مردم پیش روی شمایند ، و مرک از پس شما را می خواند . سبکبار باشید تا برسید . که پیش رقتگان برپایند و پس ماندگان را می پایند . خدا را واپایید در حق شهرهای او و بندگان او که شما مسئولید حتی از سرزمینها و چهارپایان . اگر خیری دیدید آن را دریابید و اگر شری دیدید روی از آن بتابید . » (۷)
۲ . نهج البلاغه ، خطبه ۹۲ ، طبری ، ج ۶ ، ص . ۳۰۷۶
۳ . نهج البلاغه ، خطبه . ۵۴
۴ . نهج البلاغه ، خطبه ۳ شقشقیه .
۵ . خطبه . ۲۲۹
۶ . تاریخ یعقوبی ، ج ۲ ، ص . ۱۵۴
انتخاب شفقنا از کتاب : علی از زبان علی ( علیه السلام )
۷ . طبری ، ج ۶ ، ص ۳۰۷۹ ۳۰۷۸ ، نهج البلاغه ، خطبه