حدیث شناسی
متن کامل سخنرانی حجت الاسلام و المسلمین دکتر سید محمد کاظم طباطبایی باموضوع: حدیث شناسی
مجموعه کارگاه های اسلامی سازی علوم انسانی
یکشنبه 25 دی ماه 1395
متن کامل سخنرانی حجت الاسلام و المسلمین دکتر سید محمد کاظم طباطبایی باموضوع: حدیث شناسی
(عضو هیات علمی دانشگاه علوم و حدیث)
موضوع: حدیث شناسی
بسم الله الرحمن الرحیم
و به نستعین انه خیر ناصر و معین و الصلوه و السلام علی سیدنا و نبینا ابی القاسم محمد و علی آله الطیبین الطاهرین سیما بقیه الله فی الارضین
خوشحالم که در خدمت دانش پژوهان از اقصی نقاط جهان هستیم که در این شهر و مکان مقدس گرد هم آمده است. موضوعی که عزیزان برای بنده معین کرده اند، بحث حدیث شناسی هست. این موضوع آنقدر گسترده است که نمی شود در این فرصت کوتاه به آن پرداخت . سعی میکنم یک مقداری مقدمات بحث را به گونهای ذهن عزیزان درگیر با این موضوع شود بیان کنم، بقیهی مطالب به تلاش و کوشش ایندهی شما بستگی دارد.
مقدمه اول:
آموزههای دینی یعنی چیزی که به آن معرفت دینی میگوییم، مبتنی بر دو رکن اساسی هست.
یک: تعقل، دو: استناد، یعنی اگر یکی از دو پایه را نداشته باشیم، این آموزهی دینی تلقی نمی شود.
اگر بخواهید بحث اسلامی سازی را مطرح بکنید باید در این دو رکن، صاحب تخصص و تبحر باشید.
بحث تعقل الان مربوط به ما نیست، به بحث استناد میپردازیم.
آموزههایی که اسلامی تلقی میشوند، باید مستند به منبع وحیانی باشد، این منبع چیست؟ این دوباره خودش دو تا زیر مجموعه دارد. اول : کتاب و دوم: سنت
استناد به دو شاخهی کتاب و سنت تقسیم شد، در این دو مورد باز بحث مفصلی هست که مربوط به بحث ما نیست، ما زیر شاخهی سنت را بررسی میکنیم.
تعریف از سنت: قول و فعل و تقریر معصوم. اگر ما در حضور و خدمت معصوم بودیم. دسترسی مستقیم به سنت داشتیم، ولی از بد روزگار به گونهی مستقیم با معصوم ارتباط نداریم. در نتیجه دسترسی مستقیم به سنت نداریم. ما با حکایت قول و فعل و تقریر و حکایت سنت سروکار داریم. مراد ما از حدیث حکایت قول و فعل و تقریر معصوم است، اگر قرار به بحث پژوهشی بود بسیاری از نکات را میشد عرضه کرد. حدیث با این ویژگی حکایت گری یک مزایایی دارد و یک آسیبهایی .
یکی اینکه تنها راه ارتباطی ما به سنت به عنوان یکی از گونههای استناد همین حدیث هست، ما راه دیگری برای دسترسی به متون نقلی غیر از حدیث نداریم. چه آن مباحث تعقلی را بپذیریم یا نپذیریم، عقل گرا یا قرآن گرا باشیم یا نباشیم. دسترسی به سنت تنها از طریق حدیث هست. کشف و شهود و خواب حدیث را اثبات نمی کند، پس یک مسیر مشخص در پیش روی ما هست. این مسیر دستیابی به سنت از طریق حدیث هست. این مزیت مهمی هست.
عالمان شیعه و حتی عالمان اهل سنت در طول این سالها تلاش فراوانی کردند تا این مسیر را برای ما تسهیل بکنند، یعنی دست یابی ما را به سنت سامان بدهند. از دورهی امام باقر و امام صادق (ع) که یک قوام ویژهای گرفت، و ساختار اساسی خودش را پیدا کرد، اصول اربع مائه نوشته شد، و بعد در طول سالها تدریس و نگارش و به کتابهای دیگر منتقل شد. فقه الحدیثها عرضه شد، استنباط و استنتاج از این احادیث رونق گرفت، متدولوژی فهم حدیث به دیگران آموزش داده شد.
آسیبهایی که ممکن است در این مسیر پدید آید، روشن شد، علم رجال مدون شد. اینها تا سالهای آغازین و در طی سالهای دراز انجام شده است. تلاش هم بر این بوده است که عالمان شیعه بتوانند متنی را که دقیقا سنت را به ما عرضه میکنند، برسانند. این آسیبها گاه در منظر صدور سنت هست، یعنی آن سخنی که به معصوم (ع) مستند شود، ممکن است جعلی باشد، یعنی در واقع از معصوم صادر نشده باشد، یا در مرتبهی گزارش حدیث است، که این متن ممکن است نقل به معنا بشود . یا دچار تغییر شود، و احتمال آسیب دیدگی این متن هست.
یا در مرحلهی فهم متن ما مشکل داریم یعنی نمی توانیم مراد معصوم را از این سخن درک کنیم. پس با یک انبوهی از مباحث و آموختهها و نیازهایی که باید آنها را سامان بدهیم. اگر شما بخواهیم یک پژوهش را به عنوان پژوهش دینی به خدا و پیامبر مستند بکنید در این زمینهها در حوزهی حدیث صاحب نظر باشید. اینها مباحث اولیهی ما میشود.
نکتهی اول: ما چه مقدار با منابع حدیثی آشنا هستیم؟ شما الحمدلله فضلاء و بزرگان در حد دکترا و فوق دکترا که این سوال را نباید از شما بپرسم؟ من این سوال را از حدود 6000 نفر طلبهی حوزهی علمیهی قم و اصفهان و مشهد پرسیده ام.
سوالم این بود: چند نفر از شما تمامی کتاب کافی از اصول و فروع روضه را به عنوان مهمترین کتاب حدیثی شیعه که در دورهی غیبت صغری نوشته شده و در حوزهی قم مورد قم و بغداد مورد بررسی قرار گرفته است، ونماد و تبلور معارف حدیثی در این دوره است.
کمتر از یک درصد طلبههای ما کتاب کافی به عنوان منبع حدیثی شیعه به طور کامل خوانده است. من یک دورهای همین سوال در افغانستان از مولویان اهل سنت پرسیدم و آنها از 32 نفر 12 نفرشان حافظ بخاری با سند بودند. و بقیه کل کتاب بخاری را خوانده بودند. در حالیکه بنای کتاب کافی قابل قیاس با بخاری نیست، و بسیار شایسته است.
در حوزهی حدیثی ما یک درصد کتاب کافی را خوانده باشند، این مجموعه را شاخص میدانیم، این یعنی ما حافظهی حدیثی ضعیفی دارند. ابن ابّان یکی از عالمان اهل سنت یک کتاب حدیثی نامرتب و مغشوشی نوشته است، که ادعایش این بوده است که من کتابی نوشته ام که تنها کسانی بتوانند استفاده بکنند که تنها حافظ باشد.
ولی نیاز به این هست که حافظهی حدیثی شایستهی داشته باشیم، یعنی تمام کتاب کافی را یک بار خوانده باشیم. کتاب نهج البلاغه به عنوان مشهورترین کتاب حدیثی ماست، مستند و فقهی و مطقن ترین هم نیست، ولی تبدیل به نماد شیعه شده است، چند نفر از شما این کتاب را از ابتدا تا انتها خوانده است ؟
این یک مشکل ماست، من یک بار خدمت مدیر حوزهی علمیه قم عرض میکردم که شما آدمای جسوری هستید، چون یک طلبهای را که اصلا هیچی نمی داند حدیث چیست، سیستان و بلوچستان میفرستید، که هیچ ورزیدگی ندارد. خیلی آدم باید جرأت داشته باشد که در صحنهی هم آوردی آدمهایی را میفرستد که هیچ ورزیدگی ندارد. مثل مربی که از بازیگرایی استفاده میکند که هنوز پایشان به توپ نخورده است. این مشکل اولیهی ماست.
این را چگونه جبران کنیم؟ شاید عیبی که در دورهی ما خودش را بیشتر نشان میدهد، وجود برنامههای رایانهای مشکل را دوچندان کرده است، شما اگر نیاز به روایت داشته باشید، سراغ روایت میروید، مثلا رضایت از زندگی یا حقوق همسر را جستجو میکنید، و چندتا روایت پیدا میکنید، و احضار نظر میکنید ولی نسبت به موضوع هیچ کار جامعی انجام نداده اید. البته قصدی ندارم که بگویم شما چرا این طور هستید؟ این مشکل ساختاری ماست، و همهی ما این طور هستیم. چگونهی حافظهی حدیثی خودمان را تقویت کنیم؟
برای تقویت حافظهی حدیث خواندن بسیار زیاد حدیث است، اما اصل این است که با یک متدولوژی آموزشی یا یک روند پژوهشی به سراغ حدیث برویم و حافظهی حدیثی را تقویت کنیم. این مرحلهی اول کاری است که باید انجام دهیم. یک دورهای را بعد از همان سالها که اعتراض کردیم در حوزهی علمیه قم با عنوان«7 وادی 40 منزل» گذاشتیم، که فایلش در سایت مطالعاتی ما هست. آمدیم یک روند حدیث خوانی تعریف کردیم که افراد در هفت مرحله و در مجموع چهل منزل حافظهی حدیثی خودشان را تقویت کنند، از احادیث ساده شروع کنند و به سمت احادیث مشکل بروند. چون اگر بخواهید کتاب کافی را بخوانید، اول کتاب العقل بعد کتاب العلم و .... یعنی سخترین و دشوارترین در همین کتاب اول است، بعد هم کتاب طینت که آدم سردرگم میشود، چون چینش کتاب آموزشی نیست. بهترین روش که در این چندین ساله در حوزه عمل میشود، و روند خوبی داشته است، همین هفت وادی چهل منزل است، که برای طلبههای سطح که ما تعریف کرده ایم، 25 ساعت وقت برایش بگذارید که یک دورهی هزار ساعتهی برای آشنایی با متون و منابع حدیثی و هم روایات ائمه متفاوتی میگذاریم. مثلا همین الان اگر بخواهیم ده تا روایت از امام جواد (ع) و یا امام عسکری پیدا بکنیم، واقعا مشکل است چون با میراث ائمهی متاخر آشنا نیستیم. این مرحلهی اول کاری است که باید در دورهی حدیث خوانی باید انجام دهیم. این وظیفه است، که باید مقید باشیم، همان گونه که قرآن میخوانیم و ختم قرآن میکنیم، با توجه به کاستیهایی که هست، بیشتر از او حدیث خوانی کنیم.
مرحلهی دوم کار: بحث آشنایی با علوم حدیثی است، که یک کار تخصصی تر هست. تمامی علوم و دانشهایی که به گونهای در بحث مستند سازی، فهم، اقبال به حدیث و ظرافتهای حدیثی نقل شده است، باید یاد بگیریم.
برخی از دانشمندان و علماء علوم حدیثی تا 45 علم برشمرده اند که برخی از علوم واقعا تخصصی هستند. مثلا شناخت نسخه و احیاء نسخه جزئشان نیست. به نظر میرسد 10 -12 علم را باید تخصصی کار کنیم. برخی از اینها را فقط اشاره میکنم. چون مبحث بعدی مبحث مهمتری هست. مثلا ما نیاز داریم تاریخ حدیث را بشناسیم که حدیث از دورهای که صادر شده است و به ما رسیده است فراز و نشیبهای فراوانی داشته است. برخی از دورهها محدودیت داشته و برخی از دورهها گسترش داشته است. آیا برای شما سوال پیش نیامده است که روایات از امام باقر (ع) و امام صادق (ع) زیاد است، یا منابع حدیثی ما در حدود صد سال پدید آمده است، یا یک دورهی صد ساله در دوران صفویه به وجود آمده است.
عالمان حدیثی ما در ابتدا چگونه حدیث را اخذ میکردند، محفوظاتشان چگونه بوده است. ائمه ما نسبت به حدیث چه موضع گیری داشته اند. آیا تمام حوزههای حدیثی یکسان بوده است. ما چند تا حوزه حدیثی داریم: حوزهی قم، اصفهان، بغداد، حله . اینها چه مشخصاتی داشته است؟ اخباری گری و دلیل پدید آمدن آنها چه بوده است؟ رویکرد عالمان نسبت به حدیث اهل سنت و متقابلا موضع گیری آنها نسبت به حدیث شیعه چه بوده است؟ سوالاتی که در دوران ائمه به وجود میآمده است، چه سوالاتی بوده است؟ چرا روایات فقهی زیاد است؟ چرا اسناد این روایات نسبت به روایات اعتقادی بهتر است؟
پاسخ این سوالات در تاریخ حدیث باید گفته شود. این خودش یک علم و تخصص است. یک مشکلی در این صد سالهی اخیر به وجود آمده است، مستشرقان به تاریخ شیعه مسلط تر از خود شیعیان شده است، یعنی به طور تخصصی در این زمینه کار میکنند. اتان کولبرت آشنا هستید که یک مستشرق یهودی در اسرائیل زندگی میکند، تبحر و تخصصی که ایشان در کتب تاریخی ما دارد، هیچ یک از طلبههای ما ندارد . یک گروه شیعه شناسی راه انداخته است، برای اینکه نقاط ضعف ما را از درون اینها استخراج کند.
چگونه آنها برای اهداف خودشان این گونه روی تاریخ حدیثی و مخصوصا غلات کار میکنند، ولی ما چندان دغدغهی این را نداریم که بخواهیم تاریخ حدیثی خودمان را بفهمیم و پژوهش کنیم.
یک مسئلهی دیگر که در کتب حدیثی رخ میدهد، منبع شناسی حدیثی ماست، نزدیک به 400 منبع داریم که یا کتاب حدیثی محض است یا دربردارندهی حدیث شیعه است. فردی که در حوزهی معارف دین کار میکند باید رویکرد مولفین این کتابها را بداند. یعنی کتابهای حدیثی ما کتب اربعه نیستند. گونههای متفاوت و نگارشها و دورهها و مولفان متفاوت دارند. خود مولفان شیوهها و رویکردهای متفاوت دارند.
تنها یک عالم شیعی حدیثی داریم، مرحوم شیخ مفید که ایشان 300 کتاب حدیثی داشته است.
یک مرحله کار کتاب شناسی میشود، که اعتبار کتاب حدیثی هم باید مورد توجه باشد، در مورد روایت هم سند و اعتبارش را میسنجیم. در مورد کتاب هم همین مسئله هست، مثلا کتاب شریف کافی حدود 16200 روایت دارد، از این جمله حدود 80 روایتش مورد نقد محتوایی واقع شده است. از میان این نقدها 40 مورد وارد هست و محتوا مشکل دارد، و در حدود 25صدم درصد از مجموعهی کل مشکل دارد.ی
ولی بیش از 99 و نیم درصدش روایاتش قابل دفاع هست. کلینی یک آدم معمولی و غیر معصوم بوده است، که در مورد این کتابی که 99 و نیم درصدش قابل دفاع هست، یک معجزه است.
الان در مورد برخی از کتابهایی مثل کتاب« نقد کتب حدیث» از مجتبی طباطبایی هست که ده تا روایت از کتب کافی آورده است، که قابل اعتماد نیست، که این از 16000 روایت این ده تا را آورده است. کدام آدم عاقل این مقدار نسبت اندک آن اقیانوس معارف را کنار میگذارد و سراغ مطلب دیگر میرود. واقعا این مطابق عقل است؟ آیا همهی کتابها در رتبهی کتاب کافی است؟ نه. کتاب کافی به قول شیخ مفید؛ جزء با جلالت ترین کتابهای شیعه است و بعد آمدند تصریح کردند که بهترین متن حدیثی شیعه است. این را همهی عالمان شیعه پذیرفته است. البته این مزیت فرهنگ شیعی است، که واقعا آن مقداری که قابل دفاع نیست خیلی اندک است.
کتابی مثل« خصال»، من لایحضر الفقیه، و نهج البلاغه چگونه است؟ کتاب شناسی صرفا شناخت شکل و شمایل نیست، که چند جلد و چقدر محتوا دارد. کتاب شناسی یعنی مأنوس بودن با کتاب، درآوردن ظرافتهای موجود در متن، نگارش و مولف کتاب و حوزهی حدیثی مولف کتاب. مثلا حوزهی حدیثی قم بسیار موضع سخت گیرانهای بوده است، کتاب در این حوزه شایستگی بیشتری پیدا میکند. فرض کنید در حوزهی سمرقند هم یک کتاب داریم، که آنجا این دقت و انضباط قم برخوردار نبوده است. بنابراین اتقان کتاب حدیثی موجود در قم را ندارد. حله، اصفهان و ... این گونه است.
به نظر میرسد از منظر کتاب شناسی هم متاسفانه دچار اشکال اساسی هستیم. آقای کانت یک کتابی دارد، « فلسفهی کانت» تا حالا بیش از 200- 300 کتاب در مورد این کتاب نوشته شده است. آنوقت ما با مجموعهی معارف خود مان این طور برخورد نکرده ایم.
دیگر از علومی که باید یاد بگیریم، مثلا رجال است، علم رجال هم نیازمند آن است که شما زمینههای کار را آماده بکنید، یعنی واقعا معلوم شود که اعتبار و حجیت حدیث به چیست؟ سند است یا حجیت صدوری؟
و رجال را باید چگونه سامان بدهیم و منابع و مبانی علم رجال چیست؟ فرض کنید در دورهی ما مبنای حضرت آیت الله خویی با آیت الله شبیری و ... متفاوت است. چرا این مبانی متفاوت است و کدام مبانی قابل دفاع و کدام مورد نقض هست؟ موارد متفاوت را چگونه باید حل کنیم.
الان به دلیل تاثیر آیت الله خویی و کتاب معجم الحدیث در حوزهها داشته است، افراد در اسناد را موثق و غیر موثق میدانند، در حالیکه مبنای ایشان با مبنای قمیها متفاوت است.
در حالیکه مبنای آقای خویی برای خودشان معتبر است. آیا شما یک کار استدلالی و متقن در مورد مبنای ایشان انجام داده اید. علم درایه هم آشنایی با اصطلاحات حدیثی و کتابهای سبک شناسی و حوزهها و مکاتب حدیثی خیلی مهم است، ما گاهی اوقات اخباری گری را به ظاهر نفی میکنیم، ولی در پس زمینهی خودمان اخباری هستیم. این خیلی به چشم میخورد. میبینیم برخی از این اصولیان در پس زمینهی ذهن خودشان انگیزهی اخباری دارند.
حالا این اخباری گری چه متدولوژی و مولفه دارد؟ و رابطه قرآن و حدیث را چگونه میبینید؟ تا این رابطه معلوم نشود جایگاه قرآن و حدیث در مجموعه معارف روشن شود، نمی توانید به یک نظم مهندسی در حوزهی معارف دست پیدا کنید. روایات اخلاقی، اجتماعی خودشان ویژگیهای شان باید تبیین شود. فرق آنها با روایات اهل سنت باید مشخص شود.
خلاصه اینکه در حوزهی علوم حدیثی هم نیاز به کار دارید، بحث خیلی گسترده است. به نظر میرسد که رد این 20 سال اخیر حوزهی علمیه قم قدمهای خوبی در این حوزه بردارد. به شما توصیه میکنم، که دورهی مجازی دانشکدهی حدیث را از هر کشوری ببینید، باید به علوم پیرامونی حدیثی آشنا باشید. این مرحلهی دوم کار شماست. که مقدمه برای مرحله سوم است.
یکی از علومی که در مجموعهی علوم حدیثی قرار میگیرد و باید یاد بگیریم و خودش اینقدر ویژگی دارد، بحث فقه الحدیث است. یعنی فهم دقیق و منطقی و مطابق با مبانی حدیث.
فقه الحدیث یک چیزی هست در فهم حدیث اینکه ما بتوانیم با استفاده از یک روش و متدولوژی مقبول به مراد پیامبر و امام (ع) دست پیدا بکنیم. بگوییم واقعا وقتی ایشان اینرا گفتند، این مرادشان بوده است.
مثال بزنم: خیلی وقتها یک روایت جمع و جور راجع به همسایه « الجار ثم الدار» را شنیده ایم. برداشت عمومی یعنی همسایه مقدم بر اهل خانه است، این مفهوم با بسیاری از روایات معارض است. یعنی شما میتوانید بگویید که من ایثار میشوم و غذا و لباس خودم را به همسایه میدهم، ولی حق ندارید لباس و غذای همسر و فرزندتان را به آنها بدهید، اول نفقهی آنها برای شما واجب است. یعنی ابتدا اهل خانواده بعد پدر و مادر و بعد رحم حتی اگر دور باشند، بعد همسایه، که در ردهی سوم وچهارم قرار میگیرد. همسایه یک مفهومی دارد که جار مقابل دار قرار گرفته است. در روایتی الجار کالنفس غیر مضار آمده است، در اینجا جار را نمی توان تاویل ببریم و اهل خانه را هم همسایه بدانیم.
یک نفر خدمت پیامبر (ص) آمد گفت من میخواهم خانه بخرم، کجا و در میان کدام قبیله خانه بخرم؟ حضرت (ص) فرمودند : الجار ثم الدار و الرفیق ثم الطریق. هر کاری میکنید قبلش یک برنامه ریزی کن، در مسافرت ببین همسفرت کیست؟ شما در این سفر و یکماه همراه یک نفری هستید که ممکن است سیگاری باشد.
می خواستم بگویم اگر ما به صرف لفظ نگاه بکنیم، همان معانی هست که آنها میفهمند، ولی اگر این معنا را به روایات عرضه کنیم، بلکه همسایه نه در ردیف اول، بلکه در ردیف سوم قرار میگیرد. یعنی اگر شما یک رحمی دارید و رحم شما در کشور دیگر است، آن مقدم بر همسایهی الان شماست. این جا وقتی تعارض را دید میبینیم که مراد پیامبر (ص) چه بوده است؟ این را سبب صدور حدیث میگویند که یکی از علوم زیر مجموعهی فقه الحدیث هست.
در فقه الحدیث 12 مرحله باید انجام بدهید:
برخی از این مراحل به یک علم تبدیل میشود. اولین مرحله مثلا؛ دست یابی به متن اصلی هست. شما از یک جریان سنت دو تا چهار تا گزارش دارید، کدام یک از اینها را امام یا پیامبر فرموده اند؟ باید اثبات کنید که پیامبر (ص) این را فرموده اند.
الان یک روایت مشهور است: لا ضرر و لا ضرار . که علماء درباره اش بسیار کتاب نوشته است، گزارشهای متفاوتی در این باره هست: لاضرار و لا ضرار و لا اضرار، فی الاسلام، علی المومن. که همه این گزارشات ترکیب میشود که با هر ترکیبی در استدلال نقش اساسی دارد، فی الاسلام و علی المومن داشته است یا نه؟
چگونه اثبات کنیم که پیامبر (ص) چه فرموده است. یک روایت از امیرالمومنین علی (ع) در نهج البلاغه، حکمت 190 میفرماید: بعد از جریان سقیفه درب خانهی حضرت آمدند، و گفتند این اتفاق افتاده است، جمله حضرت در این واقعه چهار گونه گزارش شده است؛ حضرت فرمود: أتکون الخلافه بالصحابه و القرابه؟ دیگری؛ أتکون الخلافه بالصحابه و لابالقرابه و ..... کدام یک را امام (ع) فرموده است؟ این را باید ابتدا به دست بیاوریم. این را دستیابی به متن اصلی و سنت هست. کار دوم این است که باید سراغ واژه شناسی، فقه اللغه و قریب الحدیث برویم که در قرآن هم قریب القرآن هم داریم.
در قریب الحدیث شیعی خیلی نیازمند کار هست که باید وارد این وادی بشوید، نیاز به تخصص دارد و ساده نیست. نمی توانید سراغ کتابهای امروزی یا کهن بروید. یک واژهای در قرآن داریم، به نام« رب»، که 981 بار در قرآن آمده است. معنی رب چیست؟
مربی، پروردگار، خدا، صاحب، پرورش دهنده، گفته شده است، معنی مشهورش پروردگار است، ولی مشکلی هست، که رب از « ر بب » گرفته شده است و مربی و تربیت از «ربو» گرفته شده است. آیا متفاوت است یا یکسان است؟ چرا رب را به پروردگار ترجمه میکند، فلیعبدوا رب هذا البیت، یعنی خدا پرورش دهندهی خانهی خداوند متعال است؟
ما الله، خالق، مالک و رب داریم، اینها با هم متفاوت است. معنی خود رب چیست؟ که جایگزین برایش پیدا نمی شود. حالا اگر بخواهید کار فقه اللغوی انجام دهید، هیچ کدام از این معانی کامل نیست. واژگان اینگونه و ظرافتهای زبانی زیاد است. گاهی علم، حکمت، معرفت، درایت، فقاهت، یقین میگوییم، که در زبان فارسی به آگاهی و دانش ترجمه میکنیم. ولی اینها آگاهی و دانش نیست. خداوند متعال گاهی نسبت خودش حکیم علیم، میگوید که یکسان نیست. برخی واژگان را نسبت به خودش به کار نمی برد.
این کاری که باید انجام شود، بحث فقه اللغه است، که یک علم است. جناب صبحی صالح یک عالم بزرگ سنی است، یکی از بهترین متخصصین در فقه اللغه بوده است که کتابی در این زمینه هم دارد، به نام «دراسات فی الفقه العربیه» برای دورهی ارشد در لبنان نوشته است، که روش فهم معنی را توضیح داده است.
مرحلهی دیگر اسباب ورود حدیث است، یک نمونه اش الجار ثم الدار هست. که گاهی این اسباب روایت را به قضیهی خارجیه تبدیل میکند. امیرالمومنین علی (ع) وقتی به خلافت رسید، ریشهای بلند و سفیدی داشت، که خیلی به حضرت جلوه میداد. یک سری آدم هستند که فضول و ایراد گیر هستند، خدمتشان عرض کردند که؛ پیامبر میفرمود که ریشهایتان را خضاب و رنگ کنید، شما چرا خضاب نمی کنید؟ پس بین رفتار و گفتار پیامبر تنافی وجود دارد. حضرت جوابهای متفاوت داده است: حضرت (ص) فرمود: خضاب کنید و که مشابه یهودیان نشوید. آن موقعی که مسلمانها به مدینه آمدند و آرم و علامت و نماد یهودیان، ریش سفید بلندی داشتند. پیامبر (ص) در آن دوره فرمودند که شما ریشهایتان را کوتاه و رنگ بکنید، چون نماد یهودیت را بشکنند و استقلال فرهنگی تان را داشته باشند. امیرالمومنین علی (ع) میفرمودند: الان ریش سفید نماد یهودیت نیست، امرء و ما اختار، هر کسی هر کاری میخواهد انجام دهد. چون از حالت یهودی بودن بیرون آمده است. یعنی حضرت میفرماید: این دستور پیامبر (ص) ناظر به موقعیت خاص بوده است، قضیهی حقیقیه نیست، قضیهی خارجیه است. بقیهی موارد چگونه احراز کنیم که قضیهی حقیقیه است یا خارجیه؟
می باید به گونهای عمل شود که ما ملاک و معیار را از دین بگیریم اما در ویژگیهای فضای صدور نیفتیم. اینجا یکی از راههایش بحث اسباب ورود حدیث است، یکی از راههایش فرهنگ صدور حدیث هست. یعنی یکبار مثلا شما نگاه میکنید امیرالمومنین علی (ع) در نهج البلاغه بسیار بسیار دنیا گریزی را مطرح میکند، امام صادق (ع) در روایاتشان به این صوفیان و دنیا گریزان، میفرماید، این نعمات دنیا را مومنین باید استفاده کنند. چگونه بین این دو دسته گفتار باید جمع کرد؟ یکی از راههایش استفاده از فضای صدور است. که در در زمان امیرالمومنین علی (ع) دوران استفاده از منافع فتوحات هست. ولی دوران امام صادق (ع) یک دکان و دکهای بود که مقابل جریان مسلمانی و امامت بود، که امام (ع) با روش سفیان ثوری مخالفت میکند، دنیا گریزی را ترویج میکرد. این نکتهای است که باعث میشود حتی در مواردی نتوانیم به متن روایت هم اکتفاء کنیم، که به فرهنگ زمان صدور هم آگاهی داشته باشیم. اگر این قضیهی خارجیه باشد، نمی توانم به عنوان قضیهی حقیقیه با آن روبرو بشویم و برای مردم دوران ما هم آن را توصیه کنم، و سرایت بدهم. اینها انتساب سخنی به شریعت و به خدا و پیامبر (ص) نیازمند استدلال متقن است، من باید این کار را انجام دهم که آن حق را داشته باشم که بتوانم به دین نسبت بدهم. گاهی انگشتر به دست کردن نماد شیعی میشود، و گاهی در جامعهای که همهی شیعه است، از حالت نماد بودن در میآید. یا زیارت اربعین یک شعار شده است، که جایگاهش در محیطهای متفاوت عوض میشود.
اما هنوز یکسری مباحث دیگر هست که باید در نظر گرفته شود، به این راحتی نمی توانیم بگوییم حدیث را فهمیدیم. مثلا بحث جمع آوری خانوادهی حدیث هست. شما اگر بخواهید در مورد یک موضوعی کار کنید و به دین نسبت دهید، باید تمامی آیات و روایات ناظر به موضوع را کنار هم قرار بدهید.
الجار ثم الدار، معنا و گزارههاش معلوم بود ولی وقتی به اسناد بالادستی عرضه میشود، رحم را مقدم بر همسایه میداند، بدست میآید که واقعا منظور معصوم (ع) چه بوده است.
شما در مورد فقر ممدوح و ستایش فقر، یک کتاب چهل حدیث بنویسید . اگر از خواب بیدار شدید که این کتاب 40 حدیث فروش رفت، و شما پولدار شدید، میتوانید که یک کتاب دیگر در مذمت فقر بنویسید. آیا همهی اینها نظر دین میتواند بگوید؟ نه. اگر بخواهد یک چیزی را به دین نسبت بدهد، باید هر دو کتاب را ببیند و یک هویت به آنها برسند و به این سوال پاسخ دهد که آیا دین در صدد ستایش فقر هست یا نکوهش فقر است. آیا همه فقرها یک سان است؟ و فقر انتخابی هم داریم. اینها میشود تحلیل فقر.
تحلیل میگوید که بی معنی است که در هر دو معنای فقر کتاب بنویسید، این حق را نداریم که هر دو کتاب را به دست مردم بدهیم. در حالیکه اگر مجموعهی روایات ستایش و نکوهش را در کنار هم قرار دهید، آن وقت است که به سمت نظر دین حرکت کنید. این را جمع آوری خانوادهی حدیث و در اصطلاح فقهاء، فحص تام میگویند. میگوییم آیات، روایات، دلایل عقلی و نقلی ناظر به موضوع باید در کنار هم قرار بگیرد تا بتوانید که آنها را به دین نسبت بدهید.
فقهاء وقتی میخواهند فتوا بدهند در وسائل الشیعه 90 درصد روایاتش آمده است، اما اگر در مورد اولویت توسعه اقتصادی روایاتش کجاست؟ این دشواری کار هست. حتی اگر در فقه و مباحث جدید، مثلا بیمههای اجتماعی نیاز به کار دارد، که شما بتوانید موارد روایاتش را در کنار هم قرار بدهید.
این میشود کار بعدی که بعد از تشکیل خانوادهی حدیث، این احادیث و روایاتی که در منظر و مرئای عالمان گذشته بوده است، آنها چه فهمیده است، فهم آنها را ببینم و نقد آنها را ببینم و بعد از این کارها آیا میتوانم مجموعه را سامان بدهم و یک حرف جدید و تبیین و تقریر زیباتری داشته باشم. اگر اینها را انجام دادم.
کار بعدی حل اختلاف حدیث هست که اصلا چرا اختلاف پدید آمده است، و من چطور میتوانم به مراد معصوم دست پیدا بکنم؟ ایا باید فقط به قرائن استنادی توجه کنم یا قرائن دلالی هم مد نظر هست؟
آیا روایاتی را باید کنار بذارم، ملاک و معیار چیست؟ بحث ملاک حدیث یک بحث شایستهای هست.
در مرحلهی بعد، به بحث مشکل الحدیث میرسیم. روایاتی داریم که دیریاب هستند، معنا و مراد خودشان را در اختیار ما قرار نمی دهند. این مشکل الحدیث ممکن است به دلیل علو مضمون، اختلاف واژگان، تنافی آن با معارف دیگر یا با اصول قطعی ما باشد. اینها را چگونه باید حل کرد؟
مرحوم شبّر در کتاب« مصابیح الانوار فی حل مشکلات الاخبار » سراغ مشکل الحدیثها رفته است. فرض کنید حدیث طینت را آورده است و اقوال و تقریرها و تبیینها را آورده است. بعد نظر خودش را هم آورده است.
یا مثلا گاهی فرض کنیم حدیث ساده جلوه کند، روایت میفرماید: نیت المومن خیر من عمله. مرحوم مجلسی 12 تقریر در معنی این روایت اورده است. مرحوم شبّر 20 تا تقریر آورده است. در نگاه اول ساده است، ولی وقتی دقت کنیم بسیار مشکل است، چطور نیت مومن بهتر از عمل اوست؟ شما اول روی آن فکر کنید بعد سراغ به جلد 69 بحارالانوار مرحوم مجلسی و کتاب شبّر مراجعه کنید و بعد فکر کنید که میتوانید حرف جدیدی بزنید.
فرصت ما اندک شد، ببخشید مطالب را تند و سریع گفتم.
غرضم این بود که سرفصلهایی برای حدیث پژوهشی مطرح کنیم و بگوییم زمینهی کار این مقدار گسترده است، و ما هم گریزی نداریم جز اینکه برویم سراغ کتاب و سنت و فهم دقیق آنها. میبایست راهکارها را به طور دقیق و منضبط ثبت نماییم. در خدمت شما هستیم.
:: با توجه به اسلامی سازی علوم انسانی چطور از حدیث در این زمینه استفاده کنیم؟
ما با توجه به اسلامی سازی علوم انسانی ما از راه دو ملاک تعقل و سنت را داریم و گریزی از این نیست، وگرنه فرهنگ بومی ما ممکن است با شما متفاوت باشد، و ما دو جور فکر کنیم.
:: وقتی قرآن و علوم انسانی را داریم، جای حدیث کنار گذاشته شده است، که شما به آن اشاره نکرده اید.
من بحثم را به طور مطلق ارائه کردم و جایگاه حدیث در اسلامی سازی علوم انسانی جای کار دارد، این بعد از طی مراحل حدیث خوانی و مهارت در حدیث به وجود آمد، بعد به سراغ علوم انسانی برویم، و باید اصول فهم روایات اجتماعی را یاد بگیریم.
:: اثبات و نفی حدیث، و کارهای رجال را چه طور انجام بدهیم؟
ما اگر صرفا سند محور باشیم امکان فهم دستهای پنهان در جعل حدیث میسر نیست، بلکه ما باید از نظر بررسی محتوا به دست آوریم و تمامی قرائنی که به افزایش اعتماد ما کمک میکند، استفاده کنیم. مثلا در حوزهی حدیثی قم، این دغدغه اثبات و انکار حدیث کمتر است و در سایر حوزهها این طور نیست و نیازمند دلیل متقن است.
:: موضوع شناسی خوب صورت گرفت، ولی ارتباط آن با مباحث علوم انسانی را مشخص بفرمایید. چگونه انسان مطلوب و تحقق یافته را با توجه به احادیث پیدا کنیم؟ با توجه به اینکه خیلی از منابع دست اول دست ما نیست؟ چگونه این معارف را به اسلام نسبت دهیم؟
با توجه به نبود منابع حدیثی، مبنای ما را اگر بر اساس تعقل و کتاب صورت گیرد، و اصول حاکم بر سنت در دست ماست این استیحاشش کمتر است. درست است که همهی سنت به دست ما نرسیده است، ولی آنجایی که راه را به ما نشان میدهد، به دست ما رسیده است . دیگر اینکه ما تا دوران ظهور چارهای نداریم که با همین منابع موجود سر کنیم، ولی راه درست استفاده را یاد بگیریم، ولی همین مقدار موجود را درست استفاده نمی کنیم. این مشکل را حل کنیم و انشا الله امام زمان هم ظهور میکند.
:: چه راهی داریم که بفهمیم یک حدیث یک قضیهی خارجیه است یا حقیقیه؟
در مرحلهی اول جمع آوری خانوادهی حدیث است، نوع حدیث مشخص میشود، مثلا فرمایش امیرالمومنین علی (ع) در مورد ناقص العقل بودن زنان، میبینیم که در جنگ جمل و صفین گفته شده است، و گاهی اوقات با شناخت فرهنگ آن دوره، این قضیه به قضیهی خارجیه تبدیل میشود. یا مثلا در مورد استحباب نمک خوردن قبل و بعد غذا، و سیرهی رفتاری امام رضا (ع) در خراسان که این کار را نمی کردند، از جمع این دو دلیل این احتمال را میتوانیم بدهیم که این استحباب ناظر به وضعیت آب و هوایی و فرهنگی است که این حدیث در آن بیان شده است.
با تشکر از همهی دوستان.