وبسایت اصلاح

فَبَشِّرْ عِبَادِ الَّذِینَ یَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَیَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ أُوْلَئِکَ الَّذِینَ هَدَاهُمُ اللَّهُ وَ أُوْلَئِکَ هُمْ أُوْلُوا الْأَلْبَابِ بشارت ده بندگانى را که سخنان گوناگون را می‌شنوند؛ سپس بهترین آن را انتخاب کرده و پیروى می‌کنند. آنان کسانى هستند که خداوند هدایتشان کرده و آنان خردمندان و صاحبان عقلند. (سوره زمر، آیه18)

وبسایت اصلاح

فَبَشِّرْ عِبَادِ الَّذِینَ یَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَیَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ أُوْلَئِکَ الَّذِینَ هَدَاهُمُ اللَّهُ وَ أُوْلَئِکَ هُمْ أُوْلُوا الْأَلْبَابِ بشارت ده بندگانى را که سخنان گوناگون را می‌شنوند؛ سپس بهترین آن را انتخاب کرده و پیروى می‌کنند. آنان کسانى هستند که خداوند هدایتشان کرده و آنان خردمندان و صاحبان عقلند. (سوره زمر، آیه18)

کاربر گرامی،وبسایت اصلاح از هرگونه طرح, پیشنهاد و انتقاد سازنده استقبال میکند و این افتخار را دارد تا پذیرای حکایت های تبلیغی، مقالات علمی و پژوهشی شما در حوزه تبلیغ، تربیت و خانواده باشد.صندوق الکترونیکی: nforoughi115@gmail.com

اسلاید شو

جهت مشاهده فیلم و ویدیوهای مذهبی روی تصویر فوق کلیک نمایید

سوال این است : آیا علوم انسانی اسلامی می شود؟...


بسم الله الرحمن الرحیم

 

مجموعه کارگاه های اسلامی سازی علوم انسانی

25 دی ماه لغایت 3 بهمن 1395

 

روز اول: شنبه 25 دی ماه 1395 – ساعت: 17-15

عنوان: متن کامل سخنرانی حجت الاسلام و المسلمین دکتر خسرو پناه

 (رئیس موسسه حکمت و فلسفه)

موضوع: تدوین الگو و روش شناسی حکمی – اجتهادی در علوم انسانی

بسم الله الرحمن الرحیم

الحمدلله رب العالمین، و صلی الله علی سیدنا و مولانا ابی القاسم محمد (ص) و آله الطیبین المعصومین

خدا را شاکرم توفیقی شد در جمع شما طلاب جامعه المصطفی حضور پیدا کنم

و بحث پیرامون اسلامی سازی علوم انسانی که بیانی از الگو و روش شناسی در علوم انسانی هست،

عرضه بدارم. اجازه بدهید مقدمه ای عرض کنم .

بحث علوم دینی و اسلامی سازی علوم قبل از اینکه در ایران مطرح شود، در کشورهای مثل آمریکا، مالزی، اندونزی ، عراق و سایر مراکز علمی مطرح بوده است. شاید یکی از مراکزی که در این معارف پیش قدم بوده است، مرکزی در واشنگتن به نام «المعهد الفکریه الاسلامی» که آقای اسماعیل فاروقی بنیان گذاری کرده و شاگردانش ادامه داده است و فعال است، می باشد. و بیشتر در حوزه ی علوم انسانی قلم زده اند. اما در زمینه ی علوم طبیعی هم نگاهی داشته اند. بعد از این مرکز یک حرکتی در مالزی اتفاق افتاد، دانشگاه بین المللی اسلامی در آنجا شکل گرفت، سعی کردند یک دانشگاه آموزشی با همین رویکرد داشته باشند که همراه علوم غیر اسلامی مثل، علوم طبیعی، مهندسی ،   علوم اسلامی هم خوانده شوند.

سید محمد العطاس در اندونزی، موسسه ای  به نام موسسه استاک تاسیس کرد، که تحقیقات و پژوهش هایی در  انجام گرفته است. البته آن نگاهی که به علم دینی دارد وسیع تر از علوم انسانی است. 

در عراق هم کتاب اقتصادنا ی شهید صدر هم در همین راستا است.

در ایران هم آقای سید حسین نصر و آقای گلشنی به این بحث پرداخته اند.

در قم هم پژوهشگاه حوزه و دانشگاه، موسسه امام خمینی و موسسه اسراء هم نظریاتی ارائه کرده است، و شخصیت هایی مثل آیت الله مصباح و آیت الله جوادی آملی کتابهایی در این زمینه نگاشته است. به طور کلی دیدگاهی در این زمینه حاصل شد و عده ای که به جریان روشنفکری دینی یاد می شوند، اینها به نقد علم دینی می پردازند و علم دینی را بی مصداق می دانند. البته مطلقا انکار نکرده اند، ولی بعضی ها علم دینی را انکار کرده است. و جریان موافق و مخالف گرایش های متعددی بینشان هست.که اگر خواستید بنده در کتاب « در جستجوی علوم انسانی اسلامی» توضیح داده ام که نسبت به این علوم مدرن چهار گروه وجود دارد؛ جریان عقل گرا، جریان عقل ستیز، جریان عقل گریز و جریان عقل گزین. بعضی ها کلا علوم مدرن را قبول ندارد و عقل را کنار می گذارند بعضی ها عقل گرا هستند، بعضی ها کاری به علم ندارند که عقل گریز است.

در پایان این مقدمه این نکته را اضافه کنم اکثریت قریب به اتفاق کسانی که در باب علوم دینی سخن گفته است بر مبانی تاکید داشته است. گفته اند که علوم از یک مبانی بهره می برند ، و لذا وقتی مبانی اسلامی شود، علوم هم اسلامی می شود، و اگر مبانی سکولار شود، علوم هم سکولار می شود. لذا بعضی از علوم اجتماعی سوسیالیستی و لیبرالیستی است چون مبانی شان این طور است. وقتی مبانی تغییر کند نظام علمی تغییر می کند. 

مثلا آقای فاروقی روی مبانی هستی شناسی، و آقای العطاس روی مبنای انسان شناسی ، و آقای نصر روی مبانی اخلاقی و آقای جوادی آملی روی مبانی عقل و نقل و آقای گلشنی روی مبانی کلان متافیزیکی تاکید داشته است. و تا آنجایی که من تحقیق کرده ام هیچ کدام از این بزرگانی که در باب علم دینی سخن گفته اند، بر روش شناسی علم دینی سخنی نگفته و مبحثی باز نکرده اند . شاید از بین طرفداران علم دینی مجموعه ی طرفداران فرهنگستان علوم اسلامی ، بر روش شناسی و متدولوژی تاکید داشته اند ولی متدلوژی اسلامی را من نیافتم.

بنده بعد از این مقدمه می خواهم وارد اصل بحث شوم. من معتقد به الگوی حکمی اجتهادی هستم، این الگو بر مبانی و روش شناسی تاکید دارند. مبانی که دیگران گفته اند ما قبول داریم اما روش شناسی اسلامی سازی علوم اجتماعی را ما قبول داریم . اصلا قوام هر علمی بر متدولوژی آن  است. درست است که موضوع فقه احکام مکلفین است و از احکام وضعی و .... بحث می شود. درست که موضوع فقه بر احکام مشخصی نظر داشته باشد، ولی آنکه در واقع علم را علم می کند متدولوژی آن است. ممکنه کسانی خوابهای خوبی ببینند ولی متدولوژی نداشته باشد. علم در اصطلاح ما دیسیپلین است که باید متدولوژی داشته باشد. 

اگر متدولوژی اسلامی و غیر اسلامی بشود، می توانیم بگویم اسلامیت وصف علم است، یعنی اسلامیت وصف برای متعلق موصوف می شود نه وصف برای خود موصوف. 

علوم انسانی اسلامی است یا نه؟ وصف برای مبانی است نه برای گزاره ها . بنده معتقد به علوم طبییعی اسلامی نیستم بلکه معتقد با رویکرد اسلامی هستم، رویکرد بر مبانی اسلامی بار می شود نه بر گزاره ها .   در باب طب معتقد به طب اسلامی نیستم بلکه  با رویکرد اسلامی هستیم ، اسلامیت وصف گزاره های طبی نیست. اسلامی وصف مبانی و رویکرد است. و در فلسفه من معتقد به فلسفه ی  با رویکرد اسلامی هستم. علوم انسانی که بخشی از آن فلسفه است، با رویکرد اسلامی هست، اسلامیت وصف خود دانش نمی شود ، بلکه وصف متعلقات دانش می شود . اما فقه اسلامی می توان گفت یک دانش اسلامی است، چون اسلامیت در متدولوژی فقه نقش دارد. چون اسلامیت در گزاره های فقهی نقش دارد ، ولی   ادبیات و تاریخ با رویکرد اسلامی داریم. اگر تاریخ محتوایش اسلامی نباشد و رویکرد اسلامی باشد، این می شود تاریخ با رویکرد اسلامی .

سوال این است : آیا علوم انسانی اسلامی می شود؟ علوم انسانی به معنای عام را نمی توان بحث کرد ، ممکن است یک تعریف واحد برای علوم دینی داشت که عبارت از ایکس ایگرگ زد بود  ، اما الگوی اسلامی سازی برای همه ی علوم نمی توانیم یکسان بدهیم .

اگر کسی بگوید علم دینی ، علمی است که رویکرد، مبانی ، روش شناسی یا جهت گیری اش اسلامی باشد و تعریف واحد برای آن می توان گفت، ولی الگوی واحد نمی توان ذکر کرد. لذا اگر کسی بخواهد الگویی بر پایه اسلامی سازی علوم بدهد، فقط می تواند بگوید که علوم مختص علوم طبیعی، یا فلسفی است. لذا این الگوی حکمی اجتهادی فقط الگوی اسلامی سازی علوم اجتماعی است. یعنی مثل روانشناسی، اقتصاد ، مدیریت و امثال ذالک.

الگوی حکمی اجتهادی برای اسلامی سازی علوم اجتماعی ،  این اسلامی سازی وصف علوم است، نه وصف متعلق موصوف. یعنی هم مبانی و روش شناسی آن می تواند اسلامی یا غیر اسلامی باشد.

آنچه امروزه به نام علوم اجتماعی شناخته می شود،  روش شناسی سکولار دارد. ما می خواهیم یک علوم اجتماعی ارائه می دهیم که مبانی و روش شناسی اش اسلامی باشد. روش شناسی آن روش حکمی اجتهادی باشد. من تکمیل این الگو را در کتاب جستجوی علوم اسلامی گزارش داده ام. و   مبانی علوم اسلامی اجتماعی را در کتاب فلسفه ی علوم انسانی توضیح داده ام، و هر یک از اینها یک کتاب مستقل درباره اش نوشته شده است. و مجموعه مباحث را در یک کتاب مدون می کنیم که نقشه ی اسلامی سازی علوم اجتماعی می شود.

این الگو به یک نکته اشاره دارد ، که ببینید علوم اجتماعی مدرن چه ساختاری دارد؟ همین علوم اجتماعی رایج مثل روانشناسی، اقتصاد و ..... را با یک نگاه فلسفی مضاف و درجه دو ،   ببینیم ساختارشان چیست؟

وقتی به ساختار این علوم مراجعه می کنیم می بینیم سه تا کار انجام می دهند:

یک: توصیف انسان مطلوب می کنند. و این انسان هم عنوان مشیر است که ما آورده ایم، چون وقتی در اقتصاد است، انسان اقتصادی و در سیاست ، انسان سیاسی( کارگزار سیاسی) و در مدیریت ، سازمان و در روان شناسی، رفتار می شود. حالا این انسان مطلوب کیست؟

انسان اقتصادی مطلوب را فریدمن، هایک ، و مکاتب اقتصادی کلاسیک و نئوکلاسیک و شیکاگو بحث کرده است. یعنی انسان اقتصادی مطلوب آیا انسان مصرف گراست؟ ایا انسان تولید گرا است؟ آیا انسانی است که اهل انفاق هست؟ انسان اقتصادی کیست؟ سازمان مطلوب چیست؟ انسان سیاسی مطلوب کیست؟

این یک بخش از علوم اجتماعی موجود است که به انسان مطلوب می پردازد. از کجا این انسان مطلوب را هدف گیری می کنم؟ از مبانی فلسفی شان . یعنی اگر فلسفه ای که حاکم بر این علوم است، پوزیتویسم باشد، انسان مطلوب یک انسان است. و اگر فلسفه ی حاکم، اگزیستانسیالیسم باشد ،انسان مطلوب یک انسان دیگر است. اگر فلسفه ی حاکم، فلسفه ی تحلیلی باشد انسان مطلوب یک انسان دیگر است. اصل انسان اقتصادی، سیاسی، سازمانی و ....... برگرفته از آن نظام فلسفی است. در آنجا بحث های هستی شناسی، معرفت شناسی و انسان شناسی گفته می شود.

اگر انسان شناسی آنها، انسان مادی محض باشد، انسان مطلوب را در همان نظام ماتریالیستی معنا می کند

پس اولین کاری که انسان اجتماعی مدرن انجام می دهد توصیف انسان مطلوب است . ریشه ی این انسان مطلوب از نظام فلسفی گرفته می شود ، که مبانی هستی شناختی، ارزش شناختی، غایت شناختی، انسان شناختی می باشد. وقتی سراغ فلسفه ی آمپریسم می روید و جان لاک و هیوم را مطالعه می کنید، مبانی هستی شناختی، ارزش شناختی، غایت شناختی، انسان شناختی دارند . اگر سراغ فلسفه ی عقل گرایی و ناسیونالیزم مثل دکارت، مارک بلانژ،  اسپنزا و .... می روید این مبانی را دارند. فلسفه ی استعلایی آلمان مثل فلسفه ی کانت و هگل را مطالعه می کنید همین مبانی را دارند . مارکس اگر از فلسفه ی هگل متاثر نمی شد قطعا نمی توانست یک توصیفی از انسان اجتماعی بدهد متاثر از منطق دیالکتیک است. پیاژه متاثر از فلسفه ی کانت است.

طبقه ی مازلو مبتنی بر فلسفه ی اگزیستانسیالیزم است ، مطلبی که اکثر استادان علوم اجتماعی ما از آن غافل است. در فلسفه ی کلامی الهیاتی، من شخص مثل هگل را فقط یک فیلسوف نمی دانم، یک متکلم پروتستان هم می دانم. لذا تمام بحث های جدیدی که در غرب مطرح شده است، مثل بحث های تعارض علم و دین، تجربه ی دینی، همه از پروتستانهاست، یک کاتولیک این حرف را نزده است. همه یک گرایش کلام پروتستان دارد .

هگل اولین بار فلسفه ی دین و تجربه دینی را مطرح کرد که یک پروتستان است، وقتی مبانی فلسفی می گویند، فلسفه ی عام است، از آن مبانی فلسفی می آید و ریزش در مبانی علوم اجتماعی می آید و  انسان مطلوب را توصیف می کند. اولین کار علوم اجتماعی توصیف انسان مطلوب است. حالا هر نوع انسانی بگویید. عنوان انسان یک عنوان مشیر است. دومین کاری که علوم اجتماعی انجام می دهد ، همین علوم اجتماعی موجود

توصیف انسان محقق است. یعنی انسانی که به عنوان یک فکت در خارج تحقق می یابد، انسان مطلوب کار اول بود. مثلا در مورد اثبات نظریه خودکشی دورکیم در یک جامعه ی آماری تحقیق می کند،  که علل و عوامل خودکشی چیست؟ همه ی تحقیقات میدانی که در علوم اجتماعی انجام می شود، توصیف انسان محقق است.

مثلا ببینیم که جامعه المصطفی از تعداد طلبه هایی که جذب کرده است، چه تعدادش اجتهاد، دکترا و ارشد گرفته است ؟ یا چه تعداد ش در باب اسلامی سازی علوم انسانی نظریه پردازی کنند. مثلا نمی شود که پنجاه درصدش تئوریسن اسلامی سازی علوم انسانی بشود ولی بعد از تحقیق مشخص بشود که بله چند درصد تحقق میدانی داشته است. تمام اتفاقاتی که در عرصه ی علوم اجتماعی اتفاق می افتد علوم اجتماعی رصد می کند مثل رابطه ی بین عرضه و تقاضا در اقتصاد . فریدمن می گوید: هر چه درآمد افزایش پیدا کند مصرف هم افزایش پیدا می کند این توصیف انسان محقق است، خوب است یا نه این را معین نمی کند. این یک بخش از علوم اجتماعی است.

یکی از اشکالاتی که منکران علوم اجتماعی اسلامی می گیرند، می گویند؛ که علوم انسانی علوم تجربی است که در آن مشاهده و تجربه   است، و این اسلامی و غیر اسلامی ندارد، چه ما یک تحقیق میدانی انجام بدهیم، چه یک مارکسیست انجام دهد. ما در جواب می گوییم   مگر تنها وظیفه ی علوم اجتماعی توصیف انسان محقق هست؟  توصیف انسان مطلوب هم وظیفه ی علوم اجتماعی است .

پس اولین فعالیت علوم اجتماعی توصیف انسان مطلوب هست. و انسان هم  عنوان مشیر است. 

دومین کار علوم اجتماعی توصیف انسان محقق است ، انسان محقق می تواند رفتار، جامعه، سازمان و ..... باشد.

سومین کاری که علوم اجتماعی مدرن انجام می دهد، تغییر انسان محقق به انسان مطلوب است

این انسان محقق را چطور به انسان مطلوب تغییر بدهیم که مد نظر مکتب ما است. در این کار سوم علوم اجتماعی مدرن سه تا کار انجام می دهد: (همه اینها را با نگاه فلسفی کسب کرده ام )

یک: تغییر با باید و نبایدهای حقوقی ، تا جامعه و انسان تغییر کند. 

دو: تغییر   با راهبردهای کاربردی، استراتژی

سوم: ایجاد ساختارهای نو برای تغییر انسان محقق به انسان مطلوب، ساختارهای جامعه رفتارها را عوض می کند. یک ساختار آموزشی و یک ساختار حوزوی می تواند مجتهد تربیت کند و یک ساختار حوزوی می تواند یک انسان فاضلی تربیت کند که مجتهد نباشند . ساختار واحد بندی در دروس ، مجتهد تربیت نمی کند، پی اچ دار تربیت می کند. اما استادی که مرتب با طلبه ی خودش در ارتباط باشد و در اصول و فقه قدم به قدم پیش ببرد، این مجتهد می شود. پس ساختار نقش دارد. 

ما وقتی بحث های فقه و اصول را در دانشگاه مقطع دکتری درس بدهیم تا یک متن رسائل و کفایه بخوانیم دانشجو می گوید خسته شده ایم، ولی طلبه ی ما سه سال و نیم اصول و کفایه را سطر به سطر تحمل می کند که کفایه را بفهمد . این فرد که کفایه را فهمید هر کتاب اصولی را می فهمد و قدرت استنباط پیدا کرد خودش می تواند نظریه پردازی کند.  در مورد تاثیر ساختار بیمه و بانک ، بارها عرض کرده ام.

این بانک الان به این شکل اسلامی شده است که هر کسی سپرده گذاری می کند و یک تعهدی بانک می دهد که اسلامی بشود و ربا نشود ، ولی ساختار بانک یک ساختاری است ، که اگر چه با کمک فقه، اسلامی هم بکنیم، باز ساختار این بانک طوری است که   95 درصد سودش مال سرمایه گذار است .

یک وقتی عرض می کردم که فقه را در خدمت بانکداری گرفته ایم که زایده ی نظام لیبرالیستی هست. آیا این مقدار برای اسلامی کردن بانک هست؟ اصلا من معتقد نیستم که این کار که ما   در شورای فقهی انجام می دهیم ،  بانک را به معنی دقیق کلمه اسلامی بکند ،  اصلا باید ساختار اسلامی بشود . 

پس در بخش سوم که تغییر انسان محقق به انسان مطلوب است :

یک: باید و نباید حقوقی، دو و سه: باید و نباید راهبردی و ساختاری . این وضعی است که علوم اجتماعی مدرن دارد . اگر شما با یک تئوری سیاسی و اجتماعی روبرو می شوید ببنید توصیف  انسان مطلوب است یا انسان محقق یا تغییر انسان محقق به مطلوب است .

من معتقدم در هر سه ساحت علوم اجتماعی اسلامیت و غیر اسلامیت معنی دارد؛ در ساحت توصیف انسان مطلوب ، مثل عنوان مشیر به انسان اقتصادی و سیاسی و سازمان مطلوب و .... ، آبش خورش فلسفه و مبانی بود .

آیا ما در دیسیپلین اسلام ، مبانی هستی شناختی، معرفت شناختی، ارزش شناختی، انسان شناختی، و غایت شناختی داریم یا نه؟ آیا نگاه اسلام به هستی با نگاه ماتریالیستها و سکولارها یکی هست؟ نه، قطعا نگاه ها متفاوت است.

وقتی مبانی هستی شناختی و معرفت شناختی، ارزش شناختی، انسان شناختی، و غایت شناختی متفاوت بود ،  توصیف انسان مطلوب ما هم عوض می شود. 

در اقتصاد های کلاسیک و نئوکلاسیک هر چه قدر انسان مصرف گرا تر باشد ، این جامعه ی مطلوبی هست.

دوستان اقتصاددان در جلسه هستند. اصلا بگویند انسان عقلایی آنی است که رشنالیتی اقتصادی دارد ،  وقتی که مصرف بالا رود و تولید رونق بگیرد.  در انسان اقتصادی نئوکلاسیک چیزی به نام کنترل مصرف، مقابله با اسراف و تبذیر و .... معنا ندارد. چه بسا غیر عقلانی هم باشد.

پس در توصیف انسان مطلوب، فلسفه و کلام ما یک سری مبانی تعریف می کند و ایدوئولوژی اجتماعی می دهد مثل اصل تعالی، تعاون . این مبانی و اصول اجتماعی توصیف انسان مطلوب ما را مشخص می کند.

انسان سیاسی، فرهنگی، اقتصادی، تربیتی مطلوب را مشخص می کند ، چون آن مبانی نگاه ما را به آزادی و عدالت تغییر می دهد . آزادی آری و عدالت آری. اما کدام برای کدام؟

آزادی برای عدالت، نه در نظامهای سوسیالیستی هست نه در نظام های لیبرالیستی یک ایدولوژی برای خودش هست. گاهی می گویند منظور از علوم اجتماعی همین توصیف انسان محقق است ، این یک نکته ی ظریف است . و انسان محقق شخصی منظور است یا انسان محقق نوعی را می خواهید مطالعه بکنید؟ 

می خواهید به یک قضیه شخصیه برسید یا به قضیه ی خارجیه؟ علوم اجتماعی مدرن ، قضایایی که با علوم اجتماعی انجام می شود نتیجه اش، قضیه ی شخصیه است، که با تجربی به آن می رسیم.

شخصیه آن نیست که موضوعش یک فرد است. مثل زید قائم یک قضیه شخصیه است یا زید و بکر و عمر قائم این هم قضیه شخصیه است .

ولی در قضایای علوم اجتماعی تعمیم به قضیه ی خارجی می دهد ، اول انسان شخصی را شناسایی می کند بعد انسان نوعی را شناسایی می کنند که نوع انسانها این طور است. نوع انسان مصرف گراست، و منافع شخصی خودشان را دارند و از دست نامرئی بازار هست که برایندی درست می شود که سودش برای کل جامعه است.

از توصیف انسان محقق با انسان شخصی،  بعد انسان نوعی به دست می آید. توصیف انسان محقق یک تحقیق تجربی، میدانی است . من از دو جهت می گویم این توصیف انسان محقق می تواند اسلامی بردار باشد.

در باره ی انسان نوعی، یکی از منابعی که می تواند نوع انسان را معرفی کند، قرآن و سنت اهلبیت است؛  خلق الانسان خلوعا، منوعا . آن طبیعتی که برای انسان ذکر می کند، این به نوع انسان بر می گردد، و به فطرت انسان، و کرمنا بنی آدم و مقام خلیفه الهی ، ناظر به بعد ایجابی مثبت نوع انسان محقق است .

شما یک منبعی به نام وحی دارید که نوع انسان را به شما معرفی می کند که نوع انسان محقق این گونه است

این غیر از انسان مطلوب هست . پس از این جهت می توانیم توصیف انسان محقق را از نظر اسلام توصیف کنیم . و انسان محقق از دیدگاه اسلامی و غیر اسلامی معنا دارد . من از مباحث هرمنوتیک کمک می گیرم ؛

وقتی می خواهید یک تحقیق میدانی   انجام دهید، پرسشهایی  دارید و تا محقق سوال نداشته باشد، تحقیق را شروع نمی کند ، آیا این پرسشها ، از یک خالی الذهن مطرح شده است؟ ابدا

بلکه بر اساس یک تصوری که از انسان مطلوب دارد، سوال در ذهنش خلق شده است تا با آن جامعه استنتاج کند . سوالها را که بر جامعه عرضه می کنیم، تا جامعه را استنطاق کنیم، تا عوامل خودکشی را شناسایی کنید، تا عوامل شرکت در اربعین و عوامل داعش و مقابله با آن را شناسایی کنید ، همه این ها از یک عقبه ی فکری بیرون می آید. یعنی توصیف انسان مطلوب خیلی مهم است که شما از جامعه ات چه پرسشی داشته باشی .

یک پدیده ای به نام انقلاب اسلامی در 57 شمسی اتفاق افتاد، محققین آمدند این پدیده را توصیف کنند، انسان انقلابی محقق . یک وقت شما تحقیق می کنید انقلاب اسلامی ایران یک فکت و واقعیت خارجی هست در یک سال و زمان معینی اتفاق افتاده است .

خانم نیکی کوین جزء اولین کسانی بود که برای تحقیق از آمریکا آمد اسناد و مدارک را هم دید ، و آقای فوکو هم آمد و تحقیق درباره توصیف انقلاب اسلامی کرد ، خانم اسکاچ پول هم آمد اول نظریاتی داشت بعد از مطالعه تغییراتی در نظریه شان دادند . این سه محقق بعد از بررسی سه نظریه ی مختلف و متفاوت داد . چرا؟

اسناد و مدارک یکی بود، پدیده هم یک پدیده است . خانم اسکاچ پول چون ساختار گراست، بر اساس تخصص ساختارگرایش درباره ی پدیده سوال طرح می کند . فوکو پست مدرن است و با متد پست مدرنی پرسشهایش را مطرح می کند  و یک جواب می گیرد . خانم نیکی کدی هم در پارادایم مدرنیسم ، سوال طرح می کند . هر پرسشگری که تحقیق میدانی انجام می دهد سوالاتی که طرح می کند تا متن واقع را استنباط می کند این کاملا زایده ی آن پارادایم پرسشگر می باشد.

شما که عالم دین هستید وقتی به خدمت قرآن می روید، قرآن یک ظهوری دارد ، و هر کسی عربی بلد باشد این ظهور را می فهمد ، شما و عوام هم در این حد می فهمید . اما   شما از قرآن مثلا می روید انسان مطلوب اقتصادی و سیاسی را استخراج می کنید چون سوالهایی از متن پرسیده اید و متن را استنتاق کرده اید و از متن درآورده اید. متن صامت نیست، بلکه ناطق است .

مثل این گوینده ای است که حرف می زند ؛ اما سوالی از گوینده پرسیدید ، مطالب جدیدی به شما می دهد

به همین دلیل مرحوم علامه می فرماید: هر دو سالی باید تفسیر قرآن نوشت چون با پرسش های جدیدی مواجه می شویم، و از قرآن جواب جدید می گیریم . دقیقا مثل متن ما با متن واقع مواجه هستیم . متن واقع خارجی غیر از اینکه یک ظهوری دارد، مثل هر کسی که در مجلس شما بیاید و شما را ببیند که طلبه و متدین و اهل نماز می داند چون ظهور شما این را می رساند ، اما اگر بخواهد از فکر و اندیشه و دانش شما اطلاع پیدا کند باید سوالاتی از شما بپرسد و استنتاقتان بکند ، که معلوم می شود که 70 درصد طلبه های المصطفی معتقد به علم دینی هستند یا نیستند . با ظهور اولی نمی داند باید پرسش و استنتاق کند.

لذا در آنجایی که با روش تجربی هم تحقیق میدانی انجام بدهیم، در تحقیقات میدانی هم دقیقا طرح پرسشها خالی الذهن نیست ، از یک توصیف و ایدئولوژی که داریم سوالات را می پرسیم . و الا تفسیرمان از انقلاب اسلامی ایران متفاوت بشود .

آمریکا وارد عراق شد، آمریکا ها که پراگماتیسم هستند، اینها عمل گرا هستند و به شدت کارهای تجربی و میدانی انجام می دهند بعد تصمیم می گیرند . گمان نشوید که رئیس جمهور آمریکا تصمیم می گیرد که وارد عراق بشود، نه این طور نیست، گروه علمی و دانشگاههشان و .... میلیاردها صرف پژوهش می کند و از نتایج آن استفاده می کند بعد وارد عراق می شود   ،  لکن  بعد ده سال شکست می خورد ، هدف دیگری داشت ولی نتیجه نگرفت . همان اوایل ورودشان به عراق ، اکثر عراقیها نگاهشان مثبت بود، که آمریکا به دادمان رسید و از شر صدام نجات مان داد .   بعد ده سال وقتی آمریکاییها می خواست از عراق بروند، 90 درصد نسبت به آنها بدبین بودند. پس آمریکا در عراق و سوریه شکست خورد .

اگر شما این را به کسانی که مثلا فرض کنید یک تحلیل گر دقیقی نباشند، مثل یکی از مراجع نجف و ظاهرا از مراجع معروف نجف بود،  که وقتی با مراجع دیداری داشتیم، ایشان می گفت که چه نیازی هست ؛ ایران خودش را با آمریکا درگیر می کند . بعد یکی از دوستان گفت: حضرت آیت الله العظمی، اگر آمریکا ابرقدرت بود در عراق و حلب موفق می شد . گفت: آمریکا خودش خواست برود .

من می خواهم بگویم که وقتی یک محققی می خواهد در عراق تحقیق بکند، پرسشهایش بر اساس پارادایم فکری خودش هست، و خیلی از آن پرسشها تناسب با آن جامعه ی متدین شیعی یا سنی خاص ندارد. لذا نتیجه ای که می گیرند، مثل تفسیری است که میکی تدی و فوکو از انقلاب اسلامی دارد. چون جامعه را نمی شناسد، لذا بر اساس پارادایم های خودشان نگاه می کنند.

مثلا شما کتاب آقای مدرسی، مکتب در فرایند تکامل، اصل مدل متدلوژی و فنو منولوژی همین است ، می گوید، ما وقتی یک فرضیه می گیریم تلاش می کنیم در رجال کشی شواهد برای این فرضیه پیدا کنیم . تلاش می کنیم که ائمه دارای مقام ابرار است و مقام عصمت ندارند در حالیکه در همان رجال کشی هزار دلیل بر عصمت و علم غیب امام دارد. من یاد قصه ی مولوی افتادم که یک کسی می خواست تختی بسازد و به نجار گفت: که آن را بسازد ولی باید اول اندازه اش را بگیری.

گفت: من کاری به اندازه فرد ندارم ، تخت را می سازم بعد پایش را می کشیم که اندازه اش بشود .

یک زمانی گفتند که اقتصاد ما شبیه اقتصاد چین و ژاپن باشد و جواب نداد . این معنایش این است که تحقیقات میدانی شان بر اساس تئوری خودشان هست و برای این جامعه جواب نمی دهد

تئوری دورکیم نمی تواند مشکل خودکشی را در ایران حل کند. چون ده ها عامل در مسلمان ایرانی هست که در مسیحی فرانسوی نیست.

شهید صدر در اقتصادنا می فرماید:  ما اگر جامعه ای عامل به احکام شرعی پیدا کردیم، اگر تحقیق میدانی انجام دادیم، به یک قوانین اقتصادی می رسیم که معلوم نیست که عرضه با تقاضا مرتبط باشد چون آدمش عوض شده است.

پس به این سادگی نیست که چون تحقیق تجربی و میدانی است کاری به اسلامی و غیر اسلامی ندارد

انسانی که فلسفه ی روش و کار روش شناسی انجام داده باشد، می فهمد که خیلی فرق دارد

آنکه تحقیق میدانی انجام می دهد و در کارگاه انسانی وارد می شود بستگی دارد که از کدام پارادایم وارد شده است و سوالاتش در نتایج اثر می گذارد .

اما تغییر انسان محقق به مطلوب که سه تا کار انجام می شود:

باید و نباید های حقوقی، راهبردی  و نهاد سازی ، پس در این بخش سوم ، باید و نباید هاست ، این خیلی اسلامیت و غیر آن مشخص است ، چون ما مسلمانان از یک دانش معرفتی به نام فقه و اخلاق برخورداریم(فعلا عرفان عملی را وارد نمی شوم ). فقه ما مسلمانها چه شیعه و سنی فقه اجتماعی است ، فقه فردی نداریم، فقه اجتماعی است . فقه به باید و نباید انسان کار دارد، حالا این باید و نباید ها را از طهارت و صلات به باید و نباید های اقتصادی و راهبردی اقتصادی و سیاسی و در نهاد سازی سرایت بدهیم ، مثلا قرض الحسنه یک نهاد است .

آیت الله عظمی شاه آبادی را می شناسید، در کتاب شفقات ، آمده مدل برای شرکت های مخمس داده است.

بر اساس فقه و باید و نباید های فقهی گفته است که ما می توانیم شرکت های مخمس بسازیم . یک نهاد اقتصادی است اجرا هم شده نتایج خوبی هم گرفت. بعضی ها تعطیلش کرد برای اینکه بانکهای غربی در کشور رونق پیدا کند . از این نهاد سازی استفاده کنیم .

تا حالا حاصل بحثم دو تا مطلب بود:

یک: نشان دادم که ساختار امور اجتماعی مدل چیست؟ توصیف انسان مطلوب، انسان محقق و تغییر انسان محقق به مطلوب .

دو: در هر سه بخش اسلامیت آن بخش به چه معناست و چگونه اتفاق می افتد . 

بحث مهم دیگری داریم که ما این را که الگوی حکمی و اجتهادی نام گذارده ایم، از چه روشی استفاده می کند ؛ هم از روش استدلالی عقلی استفاده می کند، همان روشی که در منطق خوانده اید .  که بعد می تواند تعمیم پیدا کند و روش استدلال تجربی را تعمیم داده ایم و از روشهای فهم قرآن و حدیث  هم استفاده کرده ایم.

و روش اجتهادی که به اجتهاد قسم اول و دوم  و سوم و چهارم تقسیم کرده ایم ؛ آن اجتهادی که شما در حوزه ها می خوانید عمدتا از قسم اول است، که   قواعد زبان شناختی ، فهم شناختی، حدیث شناختی،   و قواعد اصولی بعد منابع  اجتهاد، کشف گزاره ی کلی و قواعد فقهی، موضوع شناسی تطبیق بر مصادیق و گزاره های جزئی . این روش اجتهاد قسم اول است .

روش اجتهاد قسم دوم : اینکه بروید حوادث و نظریات جدید را بشناسید پرسشهایی از آنها استخراج کرده و به متون دینی و با قواعدی که گفتیم استنتاق کنید و پاسخ های نوین نتیجه بدهید. شهید صدر از این به تفسیر موضوعی تعبیر می کند . 

اجتهاد قسم سوم : همین بود که در تحقیقات میدانی و تجربی عرض کردم که جامعه را با عرضه ی پرسشهای جدید استنتاق می کنیم پرسشهایی که از مفاهیم دینی گرفتیم عرضه به جامعه می کنیم.

اجتهاد قسم چهارم: روشی است که نهاد سازی  و ساختار می کند ، با کمک مبانی ، ارزشها و اصول یک نهاد سازی به ما می دهد.

در کتاب یک مثال از فرایند اقتصادی زده است که دوستان ملاحظه می فرمایند . در بحث های فلسفه و کلام از روشهای عقلی و اجتهادی قسم اول و دوم استفاده می کنیم. و در اصول اجتماعی از روش اجتهادی قسم اول و دوم کاربرد دارد . در توصیف انسان مطلوب از روش اجتهادی قسم اول و دوم استفاده می کنیم ، ولی در توصیف انسان محقق ، استفاده از روش اجتهادی قسم سوم است . تغییر انسان محقق به انسان مطلوب، در قانون سازی روش اجتهاد اول و دوم در راهبرد سازی هم همین طور و در نهاد سازی روش اجتهادی قسم چهارم جواب می دهد .

با استفاده از روش حکمی که هم استدلالی عقلی هست و هم استدلالی تجربی است، و با روش اجتهادی قسم اول، و دوم و سوم و چهارم، هر سه حوزه ی توصیف انسان مطلوب، انسان محقق، و تغییر آنها ، نتیجه بگیریم و به گزاره هایی برسیم که اسلامیت آنها را تامین کند .

دو تا جمله عرض کنم:

جمله اول: تا اینجا بحث ما فلسفه علوم اجتماعی بود، چون ممکنه بگوید که یک مثال بزنید که این کار صورت گرفته باشد، این کار من نیست، من بر اساس یک فلسفه ی علوم اجتماعی،   الگو و متدولوژی را به شما داده ام ، محققانی از این استفاده بکنند و نظریه بدهند . البته بعضی از دوستان که در رشته های علوم اجتماعی تخصص داشته اند از این مدل در جلد دوم کتاب نظریه های علوم اسلامی استفاده کرده است و چاپ شده است . در جامعه المصطفی هم از این نظریه در رشته های مختلف استفاده شده است. در پرستاری دوره ی دکتری از این مدل استفاده شده است، و تز دکتری با عنوان پرستاری حکیمانه، با همین الگو نظریه داده است. در مورد آموزش پزشکی با همین نظریه الگو داده است و نظریه ی امنیتی ناظر به دفاع و مقابله با تکفیری ها داده است . و با همین مدل و الگو نظریه هایی در علوم انسانی داده شده است.

نکته ی دوم: بعضی ها ممکن است اشکال بگیرند که وقتی شما می روید این علوم را متصف به اسلامیت می کنید اگر فردا جواب نداد به اسلام آسیب می زند ؟ بهتر است که اصلا متصف به اسلامیت ندهید.

می گوییم؛ این یکی تحقیقی علمی است که ممکن است یک جایی جواب ندهد. من با اسم اصراری ندارم، لفظش را نگید ولی انجامش بدهید . اما در فقه چه کار می کنیم؟ یک فقیه می آید و کار می کند و ما مخطئه هستیم، به بهانه ی اینکه ممکن است خطایی صورت بگیرد ، ما نباید باب علم را ببندیم . این همه فقها فتوا داده است و اشتباه هم کرده است ، به اسلام آسیب نخورده است.

به یکی از مراجع در نجف گفتیم که التماس دعا، گفت: شما باید برای ما دعا کنید که این فتوای ما گردن ما را نگیرد من تلاشم را کرده ام. پس ما برای احتمال خطا نباید راه علم را ببندیم .

نکته سوم : بعضی ها می گویند کدام اسلام و کدام قرائت از اسلام ؟

اصلا چه بسا قرائت های متفاوت از اسلام داشته باشیم و من می گویم مگر علوم اجتماعی موجود تنها یک علوم اجتماعی است، همه شان در سکولار بودن مشترک است و همه شان مبناشان اومانیسم ، سکولاریسم و سوبجکتوویزم هست . اما بعضی نظریات بر مکتب انسان گرایی و روانکاوی و ..... در رشته های مختلف مکاتب مختلف داریم . 

اصلا  تئوری ها بر اساس مکاتب کلاسیک و نئوکلاسیک هست و مدیریت بر اساس نظریه ی سیستمهاست و اصلا ضد و نقیض همدیگر را طرد و نفی می کنند . ما وقتی می گوییم علوم اجتماعی اسلامی، یعنی همه خدا و پیامبر و عقل و نقل را قبول داریم که از آنها در علوم اجتماعی استفاده بکنیم ، حالا اگر استفاده ی مختلفی از نقل بشود اشکالی ندارد. ریزن واحد است ولی رشنالیتی که واحد نیست . اصلا رشنالیتی سوسیالیستی و بعضی منتسب به شهرها داریم، مثل مکتب شیکاگو ، وین و .... هست .

مثلا فرض کنید بنده یک روشی را ذکر کردم، دیگری یک روش دیگری دارد، باب باید باز تا این علم با روشهای دیگر توسعه پیدا بکند . بیشتر دغدغه ام بحث فلسفی و روش شناسی خودم بود. اینها مباحثی هست که در طول چندین جلسه باید گفتگو شود.

پاورپوینت را با منابعی که گفتیم مطالعه بفرمایید

پرسش و پاسخ

 

سوال اول: با توجه به جهانی شدن همه چیز، این بحث ها را چطوری عملی کنیم؟

پاسخ: این جهانی سازی را ما شرقی ها خیلی جدی گرفته ایم. دانشگاه ویانا در اتریش ، نظریه سازی می کنند و مبانی را هم زیر سوال می برند. اگر جهانی سازی جواب می داد ما این همه مکاتب نداشتیم . جهانی شدن نیست، بلکه جهان سازی می کنند .

انسان گرایی مازلو خیلی به تفکر اسلامی ما نزدیک است، در حالیکه 160 درجه نظریات روانکاوی با روانشناسی تفاوت دارد.   فیزیک کوانتوم ، فیزیک نسبیت نظریات در علوم طبیعی است . در علوم اجتماعی به تعداد آدمها نظریه داریم . پوپر می گوید ما سه جهان داریم جهان واقع، جهان عالم، جهان علم ؛ تحقیق در جهان واقع صورت می گیرد وقتی عالمان اتفاق داشتند می شود نظریه علم و در جهان علم است. ما الان در جهان عالم هستیم . اگر این مباحث استدلالی و منطقی عرضه شود خیلی هم مشتاق و طرفدار دارد ، متاسفانه کاری صورت نمی گیرد .

امروزه سازمان بهداشت جهانی در باره ی درمان می دانید چه بیانی دارد، می گوید؛  هر کسی از هر راهی (حتی جادو) می تواند بیماری را درمان کند، بیاید و نشان بدهد ما طالب شنیدنیم، بیایید ما می شنویم .

واقعا اگر کسی بگوید با طب اسلامی بیماری را درمان کرده ام، بیایید چون این طب مدرن جوابگو نیست، و بیماری ها پدر مردم را درآورده است. از اسم جهانی شدن نباید ترسید. یکی   اسم پسرش را رستم گذاشت ، وقتی صداش می کرد خودش هم می ترسید. حالا هم اینطوری شده است.

 

سوال دوم: سوال ما این است که آیا این الگوها و اسلامی سازی بتواند بدون وجود زمینه های خارجی بیرونی از جمله ی آنها اخلاق اسلامی ، تحقق خارجی پیدا کند؟

پاسخ: نکته ی دقیقی هست، اما همین مسئله خودش یک کیس پژوهش است، که آسیب کمبود اخلاق به معنای عام یا اخلاق کار در جامعه است. این را باید بشناسیم و توصیفش بکنیم و باید و نبایدهایی را برای تغییرش بدهیم که این هم نیازمند الگو و متد می باشد. پس باید این روش و الگوی علوم اجتماعی را بشناسیم و بر اساس آن درمانش کنیم.

نکته ی دوم: در بحث روش شناسی علوم اجتماعی آوردم و ثابت کردم که اصالت از جامعه و فرد و تاریخ هست، بدون اینکه هیستوریزیسم را بپذیریم، هیچ جبری تاریخی و اجتماعی پیش نمی آید و معتقد به اصالت شبکه ای هستم ، اصالت شبکه ای فرد و جامعه و تاریخ را قبول دارم .

مهمترین روشی که در تغییر انسان محقق به مطلوب هست ، تغییر ساختاری است. ساختارهایی که در بلوک شرق داریم که بیشتر از 20 دقیقه کار نمی شود. این کاری به مردم هر کشور ندارد. چون همین مردم وقتی به کشورهای دیگر می رود خیلی منظم می شویم. همین فرد وقتی به سوئد می رود، و در دانشگاه گوتمبرگ می رود، از ساعت 9 تا غروب یکسره کار می کند، و این مشخص می کند که ماهیت ما بی اخلاقی نیست. ساختار یک طوری هست که ما را تنبل بار می آورد. دانشجوی دکتری ما در یک ساختار می شود ملّا ،  و در ساختار دیگر مدرکی گرفته است.

من معتقد به تقدم ساختار بر کارگزارم ، که ساختارها باید درست شود و شفافیت در ساختارها صورت گیرد. پس یک آسیبی را اشاره کردید که با متدولوژی باید حل شود. و ما ساختار را باید درست کنیم .

در اربعین ، کل دولت چهار میلیارد تومان بودجه گذاشته است، که بودجه دو ماه موسسه بنده است. در حالیکه صدها میلیارد مردم هزینه کردند و با عظمت برگشتند و در قالب یک ساختاری مردم خود جوش کار کردند و برگشتند . پس ساختار سازی و نهاد سازی   خیلی مهم است که اصلاح فردی هم صورت بگیرد.

 

سوال سوم: استفاده از نتایج علوم تجربی چه نسبتی با دین دارد؟

پاسخ: قطعا به تجربه نیاز داریم ، این فرمایشات شما را در کتاب انتظار بشر از دین بسط داده ایم. برای توصیف انسان نوعی قرآن می تواند کمک مان کند، ولی برای شناخت انسان شخصی در علوم اجتماعی، استفاده از تجربه مهم است. و تحقیق میدانی می خواهد ، بخش مهمی از آن  توصیف انسان شخصی هست. و مهمترین ضعف ما از همین جاست.

اگر کسی  از مسئولین جامعه المصطفی سوال کند که آیا آمار دقیقی از طلاب در سطوح علمی و کارایی دارید؟ تحقیقات میدانی جوابش در آیات و روایات نیست و برای تحول جامعه بسیار مهم است.

خود حوزه ی علمیه آمار دقیق از تعداد طلاب ندارد، اصلا تحقیقات میدانی را بها نمی دهیم در حالیکه یکی از ارکان علوم اجتماعی است . البته آموزه های اسلامی در طرح سوالات نقش دارد، ولی تحقیق میدانی را در حیطه ی خودش باید انجام دهیم.

سوال چهارم: یکی از مبانی که در روش تحقیق مطرح است ذهنیت گرایی است، که افراد مختلف این کارها را انجام داده است. در حوزه ی علوم انسانی هم آیا ما باید دنباله رو آنها باشیم ؟

پاسخ: این بحثی که من عرض کردم اصل الگو بود، ولی عقبه ی هرمنوتیکی دارد، من نمی گویم چون دیگران این گونه طرح پرسشهایی می کنند، ما این گونه کنیم، می گویم ما باید این طور پرسش کنیم و این یک منطقی دارد که در بحث های هرمنوتیک گفتیم که اختصاص به هرمنو تیک متن ندارد . بر این اساس باید این کار را بکنیم و اصلا راهی نداریم ، بشر این طوری است . شما وقتی به متن مراجعه می کنید که با پرسشهای جدید شما به جوابهای جدیدی می رسید. اینکه چقدر از استنتاق متن استفاده کنیم این یک دعوای غزالی با دیگران است .

 

سوال 5: یک: برای پذیرش یک نظریه علمی چه ملاکهایی درست است؟ دو: از کجا صحت نظریه شما ثابت بشود؟ سه: از نظر شما انسان محقق و موجود در آموزه های اسلامی انسانی ذاتا خوب است یا بد است؟

پاسخ: معیار  ما در صحت و سقم، رئالیزیم معرفتی است که اگر با آن مطابقت با واقع داشت، صادق است. این حرفهای ما با رئالیزم منطقی سازگاری دارد.

اینکه انسان محقق ذاتا خوب   یا بد است، معتقدیم انسان فطرتا موحد و خوب آفریده شده است، اما استعداد خوب شدن بیشتر  و بد شدن بیشتر را هم دارد. قرآن قابلیت انسان نوعی را بیان کرده است، در مورد انسان شخصی تحقیق میدانی صورت گیرد.

 

 سوال 6 : نسبت بین اجتهادهای 4 گانه با اجتهاد سنتی چیست؟ آیا کسی که مجتهد نیست می تواند در اسلامی سازی ورود کند؟

پاسخ: اجتهاد مصطلح اجتهاد قسم اول است ، بسیاری از علماء از اجتهاد قسم دوم استفاده می کنند. اجتهاد قسم سوم و چهارم نوع جدیدی است که در علوم انسانی می توانیم استفاده کنیم. در توصیف انسان مطلوب و در بخش هایی از تغییر انسان محقق به مطلوب، نیاز است که شخص مجتهد باشد ، ولی در توصیف انسان محقق، تنها اجتهاد قسم سوم را داشته باشد، کافی است. لذا حوزه و دانشگاه هر کدام یک بخشی از کار را به دست بگیرد. تا دیسیپلین علوم اسلامی، اسلامی شود. 


موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۵/۱۱/۱۱

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
اللَّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الحُجَةِ بنِ الحَسَن صَلَواتُکَ علَیهِ و عَلی آبائِهِ فِی هَذِهِ السَّاعَةِ وَ فِی کُلِّ سَاعَةٍ وَلِیّاً وَ حَافِظاً وَ قَائِداً وَ نَاصِراً وَ دَلِیلًا وَ عَیْناً حَتَّى تُسْکِنَهُ أَرْضَکَ طَوْعاً وَ تُمَتعَهُ فِیهَا طَوِیلا

اسلاید شو

کاربر گرامی،وبسایت اصلاح از هرگونه طرح, پیشنهاد و انتقاد سازنده استقبال میکند و این افتخار را دارد تا پذیرای حکایت های تبلیغی، مقالات علمی و پژوهشی شما در حوزه تبلیغ، تربیت و خانواده باشد.صندوق الکترونیکی: nforoughi115@gmail.com