وبسایت اصلاح

فَبَشِّرْ عِبَادِ الَّذِینَ یَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَیَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ أُوْلَئِکَ الَّذِینَ هَدَاهُمُ اللَّهُ وَ أُوْلَئِکَ هُمْ أُوْلُوا الْأَلْبَابِ بشارت ده بندگانى را که سخنان گوناگون را می‌شنوند؛ سپس بهترین آن را انتخاب کرده و پیروى می‌کنند. آنان کسانى هستند که خداوند هدایتشان کرده و آنان خردمندان و صاحبان عقلند. (سوره زمر، آیه18)

وبسایت اصلاح

فَبَشِّرْ عِبَادِ الَّذِینَ یَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَیَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ أُوْلَئِکَ الَّذِینَ هَدَاهُمُ اللَّهُ وَ أُوْلَئِکَ هُمْ أُوْلُوا الْأَلْبَابِ بشارت ده بندگانى را که سخنان گوناگون را می‌شنوند؛ سپس بهترین آن را انتخاب کرده و پیروى می‌کنند. آنان کسانى هستند که خداوند هدایتشان کرده و آنان خردمندان و صاحبان عقلند. (سوره زمر، آیه18)

کاربر گرامی،وبسایت اصلاح از هرگونه طرح, پیشنهاد و انتقاد سازنده استقبال میکند و این افتخار را دارد تا پذیرای حکایت های تبلیغی، مقالات علمی و پژوهشی شما در حوزه تبلیغ، تربیت و خانواده باشد.صندوق الکترونیکی: nforoughi115@gmail.com

اسلاید شو

جهت مشاهده فیلم و ویدیوهای مذهبی روی تصویر فوق کلیک نمایید

فقه الاداره(درس49تا53)

چهارشنبه, ۱۵ بهمن ۱۳۹۳، ۰۶:۰۴ ب.ظ

درس فقه الاداره سیدصمصام الدین قوامی (49-53)

درس فقه الاداره سیدصمصام الدین قوامی (49-53)

فقه الاداره درس 49 - 93/10/21

 

    سید مهدی میرعلی اکبری

    21 دی 1393

    دروس خارج فقه      

 

یکشنبه 93/10/21 -19ربیع الاول1436

فقه الاداره –فقه التنظیم(فقه سازمان وسازماندهی ) (درس49)

 بخش دوم مباحث آجتهادی

 مقدمه

فقه سازمان و سازماندهی مثل سایر سلسله فقه الاداره دارای سه بخش است

بخش اول _آشنایی با ادبیات آکادمیک37

بخش دوم – مباحث اجتهادی سازمان12

بخش سوم –پردازش نظریه و نظام سازماندهی در اسلام

 به حول وقوه الهی بخش آکادمیک تمام شد بعد از ده تحلیل و نظریه مختار به عنوان تحلیل یازدهم به اذن خداوند تبارک و تعالی وارد بخش دوم که مباحث اجتهادی است شده ایم و از او امداد والهام می جوییم .

 در این بخش با موضوع آشنا شده ایم که به عنوان یک اصل موضوعی میتواند قرار گیرد در عین حال باید ببینیم که شرع مقدس برای سازمان موضوع مستنبطه ای دارد یانه ؟ از قر آن کریم شروع کردیم و در سوره نور وواژه "امر جامع" که در آیه 62 را یافتیم و نهایتا نظر مختارما این شد که امر جامع همان سازمان است و بر این مبنا نسبت به مصادیق امر جامع مانند حزب ،جمعه،جماعت ، جنگ و امثال آن

میتوان بحث نمود که انشاءالله از سازمان جمعه و جماعت آغاز میکنیم که مقدمه ای بر پردازش نظریه " اتحاد امامت وامارت" باشد .

 

 

 سازمان جمعه و جماعت

2-هدف شارع مقدس از جمعه و جماعت چیست ؟

1-پشتوانه سازی برای حکومت نبوی وعلوی یعنی حکومت اسلامی

2-اتحاد امامت و امارت

 

1-تهذیب :مُحَمَّدُ بْنُ أَحْمَدَ بْنِ یَحْیَى عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحُسَیْنِ عَنِ الْحَکَمِ بْنِ مِسْکِینٍ عَنِ الْعَلَاءِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ ع قَالَ تَجِبُ الْجُمُعَةُ عَلَى سَبْعَةِ نَفَرٍ مِنَ الْمُسْلِمِینَ وَ لَا تَجِبُ عَلَى أَقَلَّ مِنْهُمْ الْإِمَامُ وَ قَاضِیهِ وَ الْمُدَّعِی حَقّاً وَ الْمُدَّعَى عَلَیْهِ وَ الشَّاهِدَانِ وَ الَّذِی یَضْرِبُ الْحُدُودَ بَیْنَ یَدَیِ الْإِمَامِ 

بررسی روایت فوق را در دستور داشتیم که دلالت صریحی بر اتحاد امامت و امارت به عنوان یک هدف از نماز جمعه دارد مخصوصا این عبارت که"الامام و قاضیه " یعنی امام جمعه و قاضی او که نشان می‌دهد دستگاه قضا یا قوه قضاییه زیر مجموعه امامت جمعه است و از عبارت " الَّذِی یَضْرِبُ الْحُدُودَ بَیْنَ یَدَیِ الْإِمَامِ" می فهمیم که مجری احکام قضایی که قوه مجریه است نیز زیر نظر امام جمعه است. چرا که بین یدی الامام حد جاری می‌کند یعنی با رضایت و نظارت امام جمعه کارش مشروعیت می‌یابد اینان علاوه بر اینکه در نماز جمعه شرکت می‌کنند تحت امر امام جمعه انجام وظیفه می‌نمایند . و مراد ما از اتحاد امامت و امارت همین است یعنی امامت جمعه با امارت قضا و اجرا متحدند.

3-ارائه قدرت امامت

عَنْهُ  عَنِ الْعَبَّاسِ عَنْ حَمَّادِ بْنِ عِیسَى عَنْ رِبْعِیٍّ عَنْ عُمَرَ بْنِ یَزِیدَ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ إِذَا کَانُوا سَبْعَةً یَوْمَ الْجُمُعَةِ فَلْیُصَلُّوا فِی جَمَاعَةٍ وَ لْیَلْبَسِ الْبُرْدَ وَ الْعِمَامَةَ وَ یَتَوَکَّأُ عَلَى قَوْسٍ أَوْ عَصًا وَ لْیَقْعُدْ قَعْدَةً بَیْنَ الْخُطْبَتَیْنِ وَ یَجْهَرُ بِالْقِرَاءَةِ وَ یَقْنُتُ فِی الرَّکْعَةِ الْأُولَى مِنْهُمَا قَبْلَ الرُّکُوعِ 

 طبق آیین نامه ای که برای امام جمعه و نماز جمعه در این حدیث آمده است امام باید وجهه ای شکوهمند و قدرتمند در موقع ایراد خطبه و اقامه جمعه داشته باشد که نماد این شکوهمندی علاوه بر لباس فاخری مانند برد یمانی وعمامه با هیمنه تکیه دادن بر کمان نظامی است که علامت قدرت است و نماد امارت است یعنی قدرت در دست امام است گویا با این هیبت وهیئت تاثیر گذاری نماز افزون خواهد شد و این پیام را دارد که هدف از جمعه ارائه قدرت اسلام وامام و نظام است .

این فرهنگ خطبه خوانی مخصوص جمعه نیست در خطبه های جنگی برای تهییج سپاه و یا خطبه عیدین نیز وجود دارد و طبق گزارشات واصله زیر امیرالمومنین ع در جنگ جمل و نیز در بحران ناشی از قتل خلیفه سوم موقع ایراد حماسی خطبه شمشیر حمایل می نمود وبر کمان جنگی تکیه میزد ولباس فاخر داشت به دو گزارش در این زمینه توجه می‌دهیم :

-شیخ مفید در کتاب قَیَّم جمل  گزارش زیر را نقل فرموده است :

 " روى الواقدی قال حدثنی عبد الله بن محمد بن عمر بن علی بن أبی طالب ع عن أبیه قال لما سمع أبی أصوات الناس یوم الجمل و قد ارتفعت فقال لابنه محمد ما یقولون قال یقولون یا ثارات عثمان قال فشد علیه و أصحابه یهشون فی وجهه یقولون الشمس ارتفعت الشمس ارتفعت و هو یقول الصبر أبلغ فی الحج

خطبة أمیر المؤمنین ع فی حث أصحابه

 ثم قام خطیبا یتوکأ على قوس عربیة فحمد الله و أثنى علیه و ذکر النبی فصلى علیه ثم قال أما بعد فإن الموت طالب حثیث لا یفوته الهارب و لا یعجزه فاقدموا و لا تنکلوا و هذه الأصوات التی تسمعونها من عدوکم فشل و اختلاف إنا کنا نؤمر فی الحروب بالصمت فعضوا على النواجذ و اصبروا لوقع السیوف و الذی نفسی بیده لألف ضربة بالسیف أهون علی من موت على الفراش فقاتلوهم صابرین محتسبین فإن الکتاب معکم و السنة معکم و من کانا معه فهو القوی اصدقوهم بالضرب فأی امرئ أحس من نفسه شجاعة و إقداما و صبرا عند اللقاء فلا یبطر به و لا یرى أن له فضلا على من هو دونه و إن رأى من أخیه فشلا أو ضعفا فلیذب عنه کما یذب عن نفسه فإن الله لو شاء لجعله مثله "

 گزارش دوم به قرار ذیل است:

 

 

وَ قَالَ ابْنُ أَبِی الْحَدِیدِ فِی شَرْحِ النَّهْجِ نَقْلًا عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ الْإِسْکَافِیِّ قَالَ لَمَّا اجْتَمَعَتِ الصَّحَابَةُ بَعْدَ قَتْلِ عُثْمَانَ فِی مَسْجِدِ رَسُولِ اللَّهِ ص فِی أَمْرِ الْإِمَامَةِ أَشَارَ أَبُو الْهَیْثَمِ بْنُ التَّیِّهَانِ وَ رِفَاعَةُ بْنُ رَافِعٍ وَ مَالِکُ بْنُ ال ..... رَفْضِکَ هَدَاکَ اللَّهُ لِرُشْدِکَ وَ ذَاکَ لِأَنَّهُمْ کَرِهُوا الْأُسْوَةَ وَ فَقَدُوا الْأَثَرَةَ وَ لَمَّا آسَیْتَ بَیْنَهُمْ وَ بَیْنَ الْأَعَاجِمِ أَنْکَرُوا وَ اسْتَشَارُوا عَدُوَّکَ وَ عَظَّمُوهُ وَ أَظْهَرُوا الطَّلَبَ بِدَمِ عُثْمَانَ فُرْقَةً لِلْجَمَاعَةِ وَ تَأَلُّفاً لِأَهْلِ الضَّلَالَةِ فَرَأْیَکَ فَخَرَجَ عَلِیٌّ ع فَدَخَلَ الْمَسْجِدَ وَ صَعِدَ الْمِنْبَرَ مُرْتَدِیاً بِطَاقٍ مُؤْتَزِراً بِبُرْدٍ قِطْرِیٍّ مُتَقَلِّداً سَیْفاً مُتَوَکِّئاً عَلَى قَوْسٍ فَقَالَ أَمَّا بَعْدُ فَإِنَّا نَحْمَدُ اللَّهَ رَبَّنَا وَ إِلَهَنَا وَ وَلِیَّنَا وَ وَلِیَّ النِّعَمِ عَلَیْنَا الَّذِی أَصْبَحَتْ نِعَمُهُ عَلَیْنَا ظَاهِرَةً وَ بَاطِنَةً امْتِنَاناً مِنْهُ بِغَیْرِ حَوْلٍ مِنَّا وَ لَا قُوَّةٍ لِیَبْلُوَنَا أَ نَشْکُرُ أَمْ نَکْفُرُ فَمَنْ شَکَرَ زَادَهُ وَ مَنْ کَفَرَ عَذَّبَهُ فَأَفْضَلُ النَّاسِ عِنْدَ اللَّهِ مَنْزِلَةً وَ أَقْرَبُهُمْ مِنَ اللَّهِ وَسِیلَةً أَطْوَعُهُمْ لِأَمْرِهِ وَ أَعْمَلُهُمْ بِطَاعَتِهِ وَ أَتْبَعُهُمْ لِسُنَّةِ رَسُولِهِ وَ أَحْیَاهُمْ لِکِتَابِهِ لَیْسَ لِأَحَدٍ عِنْدَنَا فَضْلٌ إِلَّا بِطَاعَةِ اللَّهِ وَ طَاعَةِ الرَّسُولِ هَذَا کِتَابُ اللَّهِ بَیْنَ أَظْهُرِنَا وَ عَهْدُ رَسُولِ اللَّهِ ص وَ سِیرَتُهُ فِینَا لَا یَجْهَلُ ذَلِکَ إِلَّا جَاهِلٌ عَانِدٌ عَنِ الْحَقِّ مُنْکِرٌ قَالَ اللَّهُ تَعَالَى یا أَیُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْناکُمْ مِنْ ذَکَرٍ وَ أُنْثى‏ وَ جَعَلْناکُمْ شُعُوباً وَ قَبائِلَ لِتَعارَفُوا إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاکُمْ

وگزارش سوم از سیره نبی اکرم ص است که حین خطبه عید بر عصا تکیه می‌زد که میتوان با الغاء خصوصیت از عیدین نماز جمعه را هم بر این سیره شریک کرد چرا که هر دو را امام جمعه می‌خواند

 [9801/10/1] عبد الله بن جعفر الحمیری فی قرب الإسناد عن الحسن بن ظریف عن الحسین بن علوان عن جعفر ع عن أبیه ع عن علی ع قال کان رسول الله ص یکبر فی العیدین یتوکأ على عنزة  وقت الخطبه 

 وگزارش چهارم نیز از نبی اکرم ص است : وَ نَقَلَ مِنْ کِتَابِ الْوَلَایَةِ لِابْنِ عُقْدَةَ بِإِسْنَادِهِ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ بَشِیرٍ عَنِ النَّبِیِّ ص أَنَّهُ بَعَثَ إِلَى عَلِیٍّ ع فَعَمَّمَهُ إِلَى أَنْ قَالَ وَ رَسُولُ اللَّهِ ص مُعْتَمِدٌ عَلَى قَوْسٍ لَهُ عَرَبِیَّةٍ وَ بَصُرَ بِرَجُلٍ فِی آخِرِ الْقَوْمِ وَ بِیَدِهِ قَوْسٌ فَارِسِیَّةٌ فَقَالَ مَلْعُونٌ حَامِلُهَا عَلَیْکُمْ بِالْقِسِیِّ الْعَرَبِیَّةِ وَ رِمَاحِ الْقَنَا فَإِنَّهَا بِهَا أَیَّدَ اللَّهُ لَکُمْ دِینَکُمْ وَ یُمَکِّنُ لَکُمْ فِی الْبِلَادِ 

 

   تهذیب‏الأحکام 3 20 1- باب العمل فی لیلة الجمعة و یومها

 

  مُحَمَّدُ بْنُ عَلِیِّ بْنِ مَحْبُوب‏

 

  تهذیب‏الأحکام ج : 3 ص : 245

 ونیز : وسائل‏الشیعة 7 341 24- باب أنه یستحب أن یعتم الإمام شتاءو.....

وَ بِإِسْنَادِهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیِّ بْنِ مَحْبُوبٍ عَنِ الْعَبَّاسِ عَنْ حَمَّادِ بْنِ عِیسَى عَنْ رِبْعِیٍّ عَنْ عُمَرَ بْنِ یَزِیدَ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ إِذَا کَانُوا سَبْعَةً یَوْمَ الْجُمُعَةِ فَلْیُصَلُّوا فِی جَمَاعَةٍ وَ لْیَلْبَسِ الْبُرْدَ وَ الْعِمَامَةَ وَ یَتَوَکَّأُ عَلَى قَوْسٍ أَوْ عَصًا الْحَدِیثَ

آیی

 

  الجمل ص : 358 - مؤلف:شیخ محمد بن محمد نعمان عکبری بغدادی، شیخ مفید (م ۴۱۳ هـ . ق)

فتنه جمل، نخستین جنگی بود که بین دو گروه از مسلمانان واقع شد. از این رو، شیخ مفید این کتاب را برای زدودن برخی ابهامات از این واقعه به رشته تحریر درآورده است. وی کتاب خود را به دو بخش تقسیم کرده است: در بخش اول، آرای متکلمان را درباره فتنه جمل آورده و در بخش دوم، اخبار و وقایع جنگ را تنظیم کرده و به علل و اسباب بدخواهی عایشه و طلحه و زبیر به امیرالمؤمنین - علیه السلام - پرداخته است.

شیخ مفید در مقدمه کتاب درباره انگیزه نگارش کتاب می فرماید: «من این کتاب را به درخواست یکی از شاگردان، درباره اختلافی که میان اهل قبله و مسلمانان درباره فتنه و آشوبی که در بصره اتفاق افتاده بود، نگاشتم تا جریان‌ها و حوادثی را که میان امیر المؤمنان علی - علیه السلام - و عایشه و طلحه و زبیر روی داد و جنگ خطرناکی که میان آنان درگرفت، روشن کنم».

از ویژگیهای این کتاب این است که به جزئیات حوادث پرداخته و تمام زوایای جریان‌ها را مورد بررسی قرار داده است و بدون هیچ گونه تعصبی تمام نظریات و سخنان را با امانت کامل آورده; حتی سخنان مخالفان امیرالمؤمنین علی - علیه السلام - را نیز آورده است. مؤلف در این کتاب به بسیاری از منابع مهم اهل تسنن نیز اشاره دارد.

این کتاب در یک جلد به زبان عربی، به تحقیق سید علی میر شریفی، در سال ۱۳۷۳ ش، به وسیله انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم چاپ و منتشر شده است.

همچنین این کتاب به همت استاد محمود مهدوی دامغانی به فارسی ترجمه شده است. www.wikifeqh.ir/

 

  بحارالأنوار 32 20 باب 1- باب بیعة أمیر المؤمنین ع و م

 کتاب العین / ج‏1 / 356 / عنز: ..... ص : 356العَنَزَة کهیئة عصا فی طرفها الأعلى زج یتوکأ علیها الشیخ.

  وسائل‏الشیعة 7 440 10 - باب کیفیة صلاة العیدین و

 

  وسائل‏الشیعة ج : 11 ص : 427

مممممممممممممممممممممممممممممم

 

 

فقه الاداره درس 50 - 93/10/22

 

    سید مهدی میرعلی اکبری

    22 دی 1393

    دروس خارج فقه      

 

 

دوشنبه 93/10/22-20ربیع الاول1436

فقه الاداره –فقه التنظیم(فقه سازمان وسازماندهی ) (درس50)

 بخش دوم مباحث آجتهادی

 مقدمه

فقه سازمان وسازماندهی مثل سایر سلسله فقه الاداره دارای سه بخش است

بخش اول _آشنایی با ادبیات آکادمیک37

بخش دوم – مباحث اجتهادی سازمان14

بخش سوم –پردازش نظریه و نظام سازماندهی در اسلام

 

 

 به حول وقوه الهی بخش آکادمیک تمام شد بعد از ده تحلیل و نظریه مختار به عنوان تحلیل یازدهم به اذن خداوند تبارک و تعالی وارد بخش دوم که مباحث اجتهادی است شده ایم و از او امداد والهام می جوییم .

 در این بخش با موضوع آشنا شده ایم که به عنوان یک اصل موضوعی میتواند قرار گیرد در عین حال باید ببینیم که شرع مقدس برای سازمان موضوع مستنبطه ای دارد یانه ؟ از قر آن کریم شروع کردیم و در سوره نور و واژه "امر جامع" که در آیه 62 را یافتیم و نهایتا نظر مختار ما این شد که امر جامع همان سازمان است و بر این مبنا نسبت به مصادیق امر جامع مانند حزب ،جمعه،جماعت ، جنگ و امثال آن میتوان بحث نمود که انشاءالله از سازمان جمعه و جماعت آغاز می‌کنیم که مقدمه ای بر پردازش نظریه " اتحاد امامت وامارت" باشد .

 سازمان جمعه و جماعت

سوال2-هدف شارع مقدس از جمعه و جماعت چیست ؟

سه هدف را گفتیم:

1-پشتوانه سازی برای حکومت نبوی وعلوی یعنی حکومت اسلامی

2-اتحاد امامت و امارت

3-ارائه قدرت امامت

اکنون اهداف بعدی:

4-مشهد عام 5-مو عظه و ترغیب عموم به اطاعت و ترهیب آنان از معصیت 6- آگاه سازی 7-اطلاع رسانی مسائل مهم ملی و بین المللی

وَ فِی الْعِلَلِ وَ عُیُونِ الْأَخْبَارِ بِأَسَانِیدَ تَأْتِی عَنِ الْفَضْلِ بْنِ شَاذَانَ عَنِ الرِّضَا ع قَالَ إِنَّمَا جُعِلَتِ الْخُطْبَةُ یَوْمَ الْجُمُعَةِ لِأَنَّ الْجُمُعَةَ مَشْهَدٌ عَامٌّ فَأَرَادَ أَنْ یَکُونَ لِلْأَمِیرِ سَبَبٌ إِلَى مَوْعِظَتِهِمْ وَ تَرْغِیبِهِمْ فِی الطَّاعَةِ وَ تَرْهِیبِهِمْ مِنَ الْمَعْصِیَةِ وَ تَوْقِیفِهِمْ عَلَى مَا أَرَادَ مِنْ مَصْلَحَةِ دِینِهِمْ وَ دُنْیَاهُمْ وَ یُخْبِرُهُمْ بِمَا وَرَدَ عَلَیْهِمْ مِنَ (الْآفَاقِ مِنَ) الْأَهْوَالِ الَّتِی لَهُمْ فِیهَا الْمَضَرَّةُ وَ الْمَنْفَعَةُ وَ لَا یَکُونُ الصَّابِرُ فِی الصَّلَاةِ مُنْفَصِلًا وَ لَیْسَ بِفَاعِلٍ غَیْرُهُ مِمَّنْ یَؤُمُّ النَّاسَ فِی غَیْرِ یَوْمِ الْجُمُعَةِ وَ إِنَّمَا جُعِلَتْ خُطْبَتَیْنِ لِیَکُونَ وَاحِدَةٌ لِلثَّنَاءِ عَلَى اللَّهِ وَ التَّمْجِیدِ وَ التَّقْدِیسِ لِلَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ الْأُخْرَى لِلْحَوَائِجِ وَ الْإِعْذَارِ وَ الْإِنْذَارِ وَ الدُّعَاءِ وَ لِمَا یُرِیدُ أَنْ یُعَلِّمَهُمْ مِنْ أَمْرِهِ وَ نَهْیِهِ مَا فِیهِ الصَّلَاحُ وَ الْفَسَادُ (1)

اهداف چهارم تا هفتم از این حدیث استنباط شده است

مشهد عام به معنای مجمع عمومی ،اجتماع باشکوه است که ایجاد آن هدف عمده تشریع نماز جمعه است:" إِنَّمَا جُعِلَتِ الْخُطْبَةُ یَوْمَ الْجُمُعَةِ لِأَنَّ الْجُمُعَةَ مَشْهَدٌ عَامٌّ" علت وفلسفه این که خطبه ها در جمعه قرار داده شده است چون جمعه " مشهد عام" است لذا خطبه هابه رسانه ملی وتریبون عمومی تبدیل میشود خطبه مخاطب عام میخواهد و بهترین زمان برای اجتماع مخاطبان جمعه است که مشهد عام است .

مو عظه و ترغیب عموم به اطاعت و ترهیب آنان از معصیت:" فَأَرَادَ أَنْ یَکُونَ لِلْأَمِیرِ سَبَبٌ إِلَى مَوْعِظَتِهِمْ وَ تَرْغِیبِهِمْ فِی الطَّاعَةِ وَ تَرْهِیبِهِمْ مِنَ الْمَعْصِیَةِ" پس (شارع) اراده نمود که برای امیر این مشهد عام وسیله ای شود تا عموم را موعظه نماید ،به اطاعت و عبادت شرع ترغیب و از معصیت آن پرهیز دهد . این یک هدف معنوی است که امیر باید آن را از طریق نماز جمعه تامین نماید یک تریبون عمومی که مردم و مسئولان را به شکل فراگیر در خود جای داده است .

 نکته قابل توجه این است که "امیر" امامت جمعه می‌کند و این تصریح به " اتحاد امامت و امارت" است یعنی امیر امام است و امام امیر است .

آگاه سازی:" وَ تَوْقِیفِهِمْ عَلَى مَا أَرَادَ مِنْ مَصْلَحَةِ دِینِهِمْ وَ دُنْیَاهُمْ" پس (شارع) اراده نمود که برای امیر این مشهد عام وسیله ای و راه کاری شود ....برای واقف نمودن و آگاهی بخشی عموم نسبت به آنچه که شارع (یا امیر شرعی) بنا دارد از مصالح عمومی (اعم از دینی و دنیوی ) طرح کند . یعنی امیر مسئول تامین مصالح و منافع دین و دنیای مردم است نه فقط امور دنیوی و امام جمعه مسئول تامین منافع و مصالح دین و دنیای مردم است نه فقط امور دینی و این هر دو از عهده امامی که امیر است بر می آید .

اطلاع رسانی مسائل مهم ملی و بین المللی :"وَ یُخْبِرُهُمْ بِمَا وَرَدَ عَلَیْهِمْ مِنَ (الْآفَاقِ مِنَ) الْأَهْوَالِ الَّتِی لَهُمْ فِیهَا الْمَضَرَّةُ وَ الْمَنْفَعَةُ" پس (شارع) اراده نمود که برای امیر این مشهد عام وسیله ای و راه کاری شود .... برای با خبر سازی و اطلاع رسانی به عموم، نسبت به حوادث خطیر و مهمی که از اطراف و آفاق جهان متوجه عموم است اعم از تهدیدات (الْمَضَرَّةُ) و فرصتها (الْمَنْفَعَةُ) یعنی امیرِ امام، باید در خطبه هایش تحلیل سیاسی ارائه دهد و دوست و دشمن را به آنان بشناساند و با این اطلاع رسانی آنها را آماده و هوشیار سازد و نظام آنان را تقویت کند و این هدف مهم راه کاری چون نماز جمعه می‌خواهد که یک رسانه فراگیر و ملی است و همه ملت را در خود جمع دارد.

 چه اهداف مهمی را شارع از نماز جمعه مد نظر قرار داده است و چه راه کار کارآمدی را برای تامین این اهداف تشریع فرموده است یعنی مشهد عامی به نام جمعه و نماز واجب آن !

 ملاحظه شد که هدف "اتحاد امامت و امارت" در این روایت رضوی مورد تاکید بلیغ قرار گرفت آنجا که لفظ "امیر" را برای "امام جمعه" به‌کار گرفت.

 قابل توجه این که امام رضا علیه السلام خود نیز به نوعی امیر بوده است (امامی امیر) آنجا که ولایت عهدی مامون را پذیرفته بود و اقامه نماز عید فطر ایشان در تاریخ به شکلی شکوهمند ثبت است (هر چند نیمه تمام ماند) (2) امام آموزش داد عملا که نماز مبتنی بر اتحاد امامت و امارت چگونه اقامه می‌گردد نمازی مبتنی بر سیره نبوی و علوی(3)  که امامانی امیر بودند (در مدینه و کوفه) شهید مطهری نماز عید قربان(4)  را به جای فطر در این سیره ذکر کرده است برخی جمعه را (5) . مهم این است که هرسه عید است و هرسه حکومتی و امارتی است و امیر باید هرسه را اقامه کند و امامت نماید.

----------------------------------------------------------

  وسائل‏الشیعة 7 344 25- باب کیفیة الخطبتین و ما یعتبر ف

 البته شیخ حر عاملی در ذیل این حدیث تاملی دارد که برای مطالعه عزیزان در این جا ذکر می کنیم:" أَقُولُ وَ تَقَدَّمَ مَا یَدُلُّ عَلَى بَعْضِ الْأَحْکَامِ الْمَذْکُورَةِ وَ یَأْتِی مَا یَدُلُّ عَلَیْهَا وَ قَدْ عُلِمَ مِنَ الْعِلَلِ السَّابِقَةِ وَ الْآتِیَةِ أَنَّ هَذِهِ الْعِلَلَ غَیْرُ مَوْجُودَةٍ فِی جَمِیعِ الْأَفْرَادِ وَ أَنَّ الْعِلَّةَ غَیْرُ مُنْحَصِرَةٍ فِیهَا بَلْ کُلُّ حُکْمٍ فِیهِ حِکَمٌ کَثِیرَةٌ وَ یُؤَیَّدُ أَنَّهُ إِذَا اتَّفَقَ جُمُعَةٌ أَوْ جُمَعٌ مُتَعَدِّدَةٌ لَمْ یَرِدْ فِیهَا خَبَرٌ مِنَ الْآفَاقِ وَ لَا حَدَثَ شَیْ‏ءٌ مِنَ الْأَهْوَالِ لَمْ تَسْقُطِ الْجُمُعَةُ قَطْعاً وَ قَوْلُهُ وَ لَیْسَ بِفَاعِلٍ غَیْرُهُ مِمَّنْ یَؤُمُّ النَّاسَ غَیْرُ مَوْجُودٍ فِی عُیُونِ الْأَخْبَارِ وَ هُوَ إِشَارَةٌ إِلَى تِلْکَ الْأَشْیَاءِ الَّتِی‏یَحْتَاجُ الْإِمَامُ إِلَى ذِکْرِهَا فِی الْخُطْبَةِ لَا إِلَى جَمِیعِ الْخُطْبَةِ فَضْلًا عَنْ صَلَاةِ الْجُمُعَةِ وَ ذَلِکَ وَاضِحٌ فَلَا یُنَافِی مَا تَقَدَّمَ وَ مَعْلُومٌ أَنَّ دَلَالَةَ هَذَا عَلَى تَقْدِیرِ اعْتِبَارِهَا ظَنِّیَّةٌ فَلَا تُعَارِضُ التَّصْرِیحَاتِ الْقَطْعِیَّةَ الْمُتَوَاتِرَةَ السَّابِقَةَ وَ الْآتِیَةَ عَلَى أَنَّهُ مَخْصُوصٌ بِمَکَانِ حُضُورِ الْأَمِیرِ فَلَا دَلَالَةَ لَهُ عَلَى حُکْمِ غَیْرِهِ وَ الْإِذْنُ حَاصِلٌ بِالنَّصِّ الْعَامِّ وَ الْأَوَامِرِ الْکَثِیرَةِ کَمَا ذَکَرَهُ الشَّیْخُ وَ غَیْرُهُ "

 

الکافی 1 488 باب مولد أبی الحسن الرضا ع ..... ص‏

عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ عَنْ یَاسِرٍ الْخَادِمِ وَ الرَّیَّانِ بْنِ الصَّلْتِ جَمِیعاً قَالَ لَمَّا انْقَضَى أَمْرُ الْمَخْلُوعِ وَ اسْتَوَى الْأَمْرُ لِلْمَأْمُونِ کَتَبَ إِلَى الرِّضَا ع یَسْتَقْدِمُهُ إِلَى خُرَاسَانَ فَاعْتَلَّ عَلَیْهِ أَبُو الْحَسَنِ ع بِعِلَلٍ فَلَمْ یَزَلِ الْمَأْمُونُ یُکَاتِبُهُ فِی ذَلِکَ حَتَّى عَلِمَ أَنَّهُ لَا مَحِیصَ لَهُ وَ أَنَّهُ لَا یَکُفُّ عَنْهُ فَخَرَجَ ع وَ لِأَبِی جَعْفَرٍ ع سَبْعُ سِنِینَ فَکَتَبَ إِلَیْهِ الْمَأْمُونُ لَا تَأْخُذْ عَلَى طَرِیقِ الْجَبَلِ وَ قُمْ وَ خُذْ عَلَى طَرِیقِ الْبَصْرَةِ وَ الْأَهْوَازِ وَ فَارِسَ حَتَّى وَافَى مَرْوَ فَعَرَضَ عَلَیْهِ الْمَأْمُونُ أَنْ یَتَقَلَّدَ الْأَمْرَ وَ الْخِلَافَةَ فَأَبَى أَبُو الْحَسَنِ ع قَالَ فَوِلَایَةَ الْعَهْدِ فَقَالَ عَلَى شُرُوطٍ أَسْأَلُکَهَا قَالَ الْمَأْمُونُ لَهُ سَلْ مَا شِئْتَ فَکَتَبَ الرِّضَا ع إِنِّی دَاخِلٌ فِی وِلَایَةِ الْعَهْدِ عَلَى أَنْ لَا آمُرَ وَ لَا أَنْهَى وَ لَا أُفْتِیَ وَ لَا أَقْضِیَ وَ لَا أُوَلِّیَ وَ لَا أَعْزِلَ وَ لَا أُغَیِّرَ شَیْئاً مِمَّا هُوَ قَائِمٌ وَ تُعْفِیَنِی مِنْ ذَلِکَ کُلِّهِ فَأَجَابَهُ الْمَأْمُونُ إِلَى ذَلِکَ کُلِّهِ قَالَ فَحَدَّثَنِی یَاسِرٌ قَالَ فَلَمَّا حَضَرَ الْعِیدُ بَعَثَ الْمَأْمُونُ إِلَى الرِّضَا ع یَسْأَلُهُ أَنْ یَرْکَبَ وَ یَحْضُرَ الْعِیدَ وَ یُصَلِّیَ وَ یَخْطُبَ فَبَعَثَ إِلَیْهِ الرِّضَا ع قَدْ عَلِمْتَ مَا کَانَ بَیْنِی وَ بَیْنَکَ مِنَ الشُّرُوطِ فِی دُخُولِ هَذَا الْأَمْرِ فَبَعَثَ إِلَیْهِ الْمَأْمُونُ إِنَّمَا أُرِیدُ بِذَلِکَ أَنْ تَطْمَئِنَّ قُلُوبُ النَّاسِ وَ یَعْرِفُوا فَضْلَکَ فَلَمْ یَزَلْ ع یُرَادُّهُ الْکَلَامَ فِی ذَلِکَ فَأَلَحَّ عَلَیْهِ فَقَالَ یَا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ إِنْ أَعْفَیْتَنِی مِنْ ذَلِکَ فَهُوَ أَحَبُّ إِلَیَّ وَ إِنْ لَمْ تُعْفِنِی خَرَجْتُ کَمَا خَرَجَ رَسُولُ اللَّهِ ص وَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ ع فَقَالَ الْمَأْمُونُ اخْرُجْ کَیْفَ شِئْتَ وَ أَمَرَ الْمَأْمُونُ الْقُوَّادَ وَ النَّاسَ أَنْ یُبَکِّرُوا إِلَى بَابِ أَبِی الْحَسَنِ قَالَ فَحَدَّثَنِی یَاسِرٌ الْخَادِمُ أَنَّهُ قَعَدَ النَّاسُ لِأَبِی الْحَسَنِ ع فِی الطُّرُقَاتِ وَ السُّطُوحِ الرِّجَالُ وَ النِّسَاءُ وَ الصِّبْیَانُ وَ اجْتَمَعَ الْقُوَّادُ وَ الْجُنْدُ عَلَى بَابِ أَبِی الْحَسَنِ ع فَلَمَّا طَلَعَتِ الشَّمْسُ قَامَ ع فَاغْتَسَلَ وَ تَعَمَّمَ بِعِمَامَةٍ بَیْضَاءَ مِنْ قُطْنٍ أَلْقَى طَرَفاً مِنْهَا عَلَى صَدْرِهِ وَ طَرَفاً بَیْنَ کَتِفَیْهِ وَ تَشَمَّرَ ثُمَّ قَالَ لِجَمِیعِ مَوَالِیهِ افْعَلُوا مِثْلَ مَا فَعَلْتُ ثُمَّ أَخَذَ بِیَدِهِ عُکَّازاً ثُمَّ خَرَجَ وَ نَحْنُ بَیْنَ یَدَیْهِ وَ هُوَ حَافٍ قَدْ شَمَّرَ سَرَاوِیلَهُ إِلَى نِصْفِ السَّاقِ وَ عَلَیْهِ ثِیَابٌ مُشَمَّرَةٌ فَلَمَّا مَشَى وَ مَشَیْنَا بَیْنَ یَدَیْهِ رَفَعَ رَأْسَهُ إِلَى السَّمَاءِ وَ کَبَّرَ أَرْبَعَ تَکْبِیرَاتٍ فَخُیِّلَ إِلَیْنَا أَنَّ السَّمَاءَ وَ الْحِیطَانَ تُجَاوِبُهُ وَ الْقُوَّادُ وَ النَّاسُ عَلَى الْبَابِ قَدْ تَهَیَّئُوا وَ لَبِسُوا السِّلَاحَ وَ تَزَیَّنُوا بِأَحْسَنِ الزِّینَةِ فَلَمَّا طَلَعْنَا عَلَیْهِمْ بِهَذِهِ الصُّورَةِ وَ طَلَعَ الرِّضَا ع وَقَفَ عَلَى الْبَابِ وَقْفَةً ثُمَّ قَالَ اللَّهُ أَکْبَرُ اللَّهُ أَکْبَرُ اللَّهُ أَکْبَرُ اللَّهُ أَکْبَرُ عَلَى مَا هَدَانَا اللَّهُ أَکْبَرُ عَلَى مَا رَزَقَنَا مِنْ بَهِیمَةِ الْأَنْعَامِ وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ عَلَى مَا أَبْلَانَا نَرْفَعُ بِهَا أَصْوَاتَنَا قَالَ یَاسِرٌ فَتَزَعْزَعَتْ مَرْوُ بِالْبُکَاءِ وَ الضَّجِیجِ وَ الصِّیَاحِ لَمَّا نَظَرُوا إِلَى أَبِی الْحَسَنِ ع وَ سَقَطَ الْقُوَّادُ عَنْ دَوَابِّهِمْ وَ رَمَوْا بِخِفَافِهِمْ لَمَّا رَأَوْا أَبَا الْحَسَنِ ع حَافِیاً وَ کَانَ یَمْشِی وَ یَقِفُ فِی کُلِّ عَشْرِ خُطُوَاتٍ وَ یُکَبِّرُ ثَلَاثَ مَرَّاتٍ قَالَ یَاسِرٌ فَتُخُیِّلَ إِلَیْنَا أَنَّ السَّمَاءَ وَ الْأَرْضَ وَ الْجِبَالَ تُجَاوِبُهُ وَ صَارَتْ مَرْوُ ضَجَّةً وَاحِدَةً مِنَ الْبُکَاءِ وَ بَلَغَ الْمَأْمُونَ ذَلِکَ فَقَالَ لَهُ الْفَضْلُ بْنُ سَهْلٍ ذُو الرِّئَاسَتَیْنِ یَا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ إِنْ بَلَغَ الرِّضَا الْمُصَلَّى عَلَى هَذَا السَّبِیلِ افْتَتَنَ بِهِ النَّاسُ وَ الرَّأْیُ أَنْ تَسْأَلَهُ أَنْ یَرْجِعَ فَبَعَثَ إِلَیْهِ الْمَأْمُونُ فَسَأَلَهُ الرُّجُوعَ فَدَعَا أَبُو الْحَسَنِ ع بِخُفِّهِ فَلَبِسَهُ وَ رَکِبَ وَ رَجَعَ

وسائل‏الشیعة 7 453 19- باب کیفیة الخروج إلى صلاة العید

  فَلَمَّا حَضَرَ الْعِیدُ بَعَثَ الْمَأْمُونُ إِلَى الرِّضَا ع یَسْأَلُهُ أَنْ یَرْکَبَ وَ یَحْضُرَ الْعِیدَ وَ یُصَلِّیَ وَ یَخْطُبَ فَبَعَثَ إِلَیْهِ الرِّضَا ع قَدْ عَلِمْتَ مَا کَانَ بَیْنِی وَ بَیْنَکَ مِنَ الشُّرُوطِ فِی دُخُولِ هَذَا الْأَمْرِ فَبَعَثَ إِلَیْهِ الْمَأْمُونُ إِنَّمَا أُرِیدُ بِذَلِکَ أَنْ تَطْمَئِنَّ قُلُوبُ النَّاسِ وَ یَعْرِفُوا فَضْلَکَ فَلَمْ یَزَلْ ع یُرَادُّهُ الْکَلَامَ فِی ذَلِکَ فَأَلَحَّ عَلَیْهِ فَقَالَ یَا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ إِنْ أَعْفَیْتَنِی مِنْ ذَلِکَ فَهُوَ أَحَبُّ إِلَیَّ وَ إِنْ لَمْ تُعْفِنِی خَرَجْتُ کَمَا خَرَجَ رَسُولُ اللَّهِ ص وَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ ع فَقَالَ الْمَأْمُونُ اخْرُجْ کَیْفَ شِئْتَ(همان)

  مجموعه‏آثاراستادشهیدمطهرى ج‏18 241 نماز عید .....(و نیز ر ک مجموعه‏آثاراستادشهیدمطهرى ج‏17 176 یک مثال: نماز عید فطر امام رضا علیه السلام ....)

مأمون، خلیفه باهوش و باتدبیر عباسى، پس از آنکه برادرش محمد امین را شکست داد و از بین برد و تمام منطقه وسیع خلافت آن روز تحت سیطره و نفوذش واقع شد، هنوز در مرو (که جزء خراسان آن روز بود) به سر مى‏برد که نامه‏اى به امام رضا علیه السلام در مدینه نوشت و آن حضرت را به مرو احضار کرد. حضرت رضا عذرهایى آورد و به دلایلى از رفتن به مرو معذرت خواست. مأمون دست بردار نبود.نامه‏هایى پشت سر یکدیگر نوشت، تا آنجا که بر امام روشن شد که خلیفه دست بردار نیست.امام رضا از مدینه حرکت کرد و به مرو آمد. مأمون پیشنهاد کرد که بیا و امر خلافت را به عهده بگیر. امام رضا که ضمیر مأمون را از اول خوانده بود و مى‏دانست که این مطلب صد درصد جنبه سیاسى دارد، به هیچ نحو زیر بار این پیشنهاد نرفت.مدت دو ماه این جریان ادامه پیدا کرد، از یک طرف اصرار و از طرف دیگر امتناع و انکار.آخرالامر مأمون که دید این پیشنهاد پذیرفته نمى‏شود، موضوع ولایت عهد را پیشنهاد کرد. این پیشنهاد را امام با این شرط قبول کرد که صرفا جنبه تشریفاتى داشته باشد و امام مسؤولیت هیچ کارى را به عهده نگیرد و در هیچ کارى دخالت نکند. مأمون‏هم پذیرفت.مأمون از مردم بر این امر بیعت گرفت. به شهرها بخشنامه کرد و دستور داد به نام امام سکه زدند و در منابر به نام امام خطبه خواندند.روز عیدى رسید (عید قربان)، مأمون فرستاد پیش امام و خواهش کرد که: در این عید شما بروید و نماز عید را با مردم بخوانید، تا براى مردم اطمینان بیشترى در این کار پیدا شود. امام پیغام داد که: «پیمان ما بر این بوده که در هیچ کار رسمى دخالت نکنم، بنابراین از این کار معذرت مى‏خواهم.».مأمون جواب فرستاد: مصلحت در این است که شما بروید تا موضوع ولایت عهد کاملا تثبیت شود. آن قدر اصرار و تأکید کرد که آخرالامر امام فرمود:«مرا معاف بدارى بهتر است و اگر حتما باید بروم، من همان‏طور این فریضه را ادا خواهم کرد که رسول خدا و على بن ابى طالب ادا مى‏کرده‏اند.».مأمون گفت: «اختیار با خود تو است، هرطور مى‏خواهى عمل کن.».بامداد روز عید، سران سپاه و طبقات اعیان و اشراف و سایر مردم، طبق معمول و عادتى که در زمان خلفا پیدا کرده بودند، لباسهاى فاخر پوشیدند و خود را آراسته بر اسبهاى زین و یراق کرده، پشت در خانه امام، براى شرکت در نماز عید حاضر شدند.سایر مردم نیز در کوچه‏ها و معابر خود را آماده کردند و منتظر موکب با جلالت مقام ولایت عهد بودند که در رکابش حرکت کرده به مصلّى‏ بروند. حتى عده زیادى مرد و زن در پشت بامها آمده بودند تا عظمت و شوکت موکب امام را از نزدیک مشاهده کنند. و همه منتظر بودند که کى در خانه امام باز و موکب همایونى ظاهر مى‏شود.از طرف دیگر حضرت رضا همان‏طور که قبلا از مأمون پیمان گرفته بود، با این شرط حاضر شده بود در نماز عید شرکت کند که آن‏طور مراسم را اجرا کند که رسول خدا و على مرتضى اجرا مى‏کردند، نه آن‏طور که بعدها خلفا عمل کردند. لهذا اول صبح غسل کرد و دستار سپیدى بر سر بست، یک سر دستار را جلو سینه انداخت و یک سر دیگر را میان دو شانه، پاها را برهنه کرد، دامن جامه را بالا زد، و به کسان خود گفت شما هم این‏طور بکنید. عصایى در دست گرفت که سر آهنین داشت. به اتفاق کسانش از خانه بیرون آمد و طبق سنت اسلامى در این روز، با صداى بلند گفت:«اللَّه اکبر، اللَّه اکبر».جمعیت با او به گفتن این ذکر هم آواز شدند و چنان جمعیت با شور و هیجان‏هماهنگ تکبیر گفتند که گویى از زمین و آسمان و در و دیوار این جمله به گوش مى‏رسید. لحظه‏اى جلو در خانه توقف کرد و این ذکر را با صداى بلند گفت:«اللَّه اکبر، اللَّه اکبر، اللَّه اکبر على ما هدانا، اللَّه اکبر على ما رزقنا من بهیمة الانعام، الحمد للَّه على ما ابلانا».تمام مردم با صداى بلند هماهنگ یکدیگر این جمله را تکرار مى‏کردند، در حالى که همه به شدت مى‏گریستند و اشک مى‏ریختند و احساساتشان به شدت تهییج شده بود. سران سپاه و افسران که با لباس رسمى آمده بر اسبها سوار بودند و چکمه به پا داشتند، خیال مى‏کردند مقام ولایت عهد با تشریفات سلطنتى و لباسهاى فاخر و سوار بر اسب بیرون خواهد آمد. همینکه امام را در آن وضع ساده و پیاده و توجه به خدا دیدند، آنچنان تحت تأثیر احساسات خود قرار گرفتند که اشک ریزان صدا را به تکبیر بلند کردند و با شتاب خود را از مرکبها به زیر افکندند و بى‏درنگ چکمه‏ها را از پا درآوردند. هرکس چاقویى مى‏یافت تا بند چکمه‏ها را پاره کند و براى بازکردن آن معطل نشود، خود را از دیگران خوشبخت‏تر مى‏دانست.طولى نکشید که شهر مرو پر از ضجّه و گریه شد، یکپارچه احساسات و هیجان و شور و نوا شد. امام رضا بعد از هر ده گام که برمى‏داشت، مى‏ایستاد و چهار بار تکبیر مى‏گفت و جمعیت با صداى بلند و با گریه و هیجان او را مشایعت مى‏کردند. جلوه و شکوه معنا و حقیقت چنان احساسات مردم را برانگیخته بود که جلوه‏ها و شکوههاى مظاهر مادى- که مردم انتظار آن را مى‏کشیدند- از خاطرها محو شد.صفوف جمعیت با حرارت و شور به طرف مصلى حرکت مى‏کرد.خبر به مأمون رسید. نزدیکانش به او گفتند اگر چند دقیقه دیگر این وضع ادامه پیدا کند و على بن موسى به مصلى برسد، خطر انقلاب هست. مأمون بر خود لرزید.فورا فرستاد پیش حضرت و تقاضا کرد که برگردید، زیرا ممکن است ناراحت بشوید و صدمه بخورید. امام کفش و جامه خود را خواست و پوشید و مراجعت کرد، و فرمود: «من که اول گفتم از این کار معذورم بدارید.» . بحارالانوار، جلد 12، حالات حضرت رضا، صفحه 39

  بعد از پذیرش ولایتعهدی حضرت رضا علیه السلام، مأمون در روز عید فطر از امام درخواست کرد نماز عید را برای مردم اقامه کند. امام فرمود:« من شرط کرده بودم که در امور مملکتی دخالت نکنم؛ و نماز عید و نماز جمعه از امور مهم مملکتی است.»

مأمون گفت:« من فقط می‌خواهم امر ولایت عهدی شما در قلب‌ها تثبیت شود.»

و اصرار زیادی کرد تا اینکه امام فرمود:« مرا عفو کن و دست از من بدار. من اگر نماز بخوانم، مانند جدم رسول خدا و پدرم امیرالمؤمنین علی برای نماز عید خارج می‌شوم!»

مأمون گفت:« هر طور که می‌خواهید، خارج شوید.» و سپس اعلام کرد که همه کارگزاران مملکتی و سایر مردم، صبح روز عید بر در خانه امام اجتماع کنند.

صبح روز عید همه کارگزاران مأمون دم در خانه‌ی امام حاضر شدند. مردم شهر در راه‌ها و بالای بام‌ها منتظر تشریف فرمایی امام علیه السلام بودند. خورشید که طلوع کرد، حضرت رضا علیه السلام غسل کرد و عمامه‌ای سفید بر سر بست و عصایی در دست گرفت و با پای برهنه از خانه بیرون آمد و دستور داد همه‌ی خدمتکارانش هم مانند او از خانه بیرون بیایند.

هنگام بیرون آمدن چهار تکبیر گفت، و گویی در و دیوار با او تکبیر گفتند. بزرگان قوم که همه با لباس‌های مجلل و سلاح های مجهز و سوار بر اسب‌های قیمتی انتظار امام را می‌‌کشیدند، با دیدن این منظره، ناگهان خود را بر زمین انداختند و کفش‌های خود را از پا درآوردند. حضرت رضا علیه السلام به راه افتاد و هر ده قدم که می‌‌رفت، می‌ایستاد و چهار تکبیر می‌گفت و مردم که در راه‌ها و بام‌ها اجتماع کرده بودند، نیز با او تکبیر می‌گفتند و گریه می‌کردند. شهر مرو یکپارچه ولوله و گریه شده بود.

جلالت و ابهت امام رضا علیه السلام آن‌چنان بود که قلب هر بیننده‌ای را به خود جلب می‌کرد. لذا جاسوسان مأمون، اوضاع را به او خبر دادند و مأمون ترسید که اگر امام با این کیفیّت به مصلّی برسد، مردم شیفته و مفتون او بشوند. به همین دلیل نگذاشت امام به راه خود ادامه دهد؛ فرستاده‌ای نزد او فرستاد و پیغام داد که:« ما شما را به رنج و زحمت انداختیم. بازگردید و خود را به مشقّت نیاندازید. دستور دادم شخصی که هر سال نماز عید می‌خواند، امسال نیز بخواند.»

ممممممممممممممممممممممممممممممممممممم

 

فقه الاداره درس 51 - 93/10/23

 

    سید مهدی میرعلی اکبری

    23 دی 1393

    دروس خارج فقه      

 

 

سه شنبه 93/10/23 -21ربیع الاول1436

فقه الاداره –فقه التنظیم(فقه سازمان وسازماندهی ) (درس51)

 بخش دوم مباحث آجتهادی

 مقدمه

فقه سازمان وسازماندهی مثل سایر سلسله فقه الاداره دارای سه بخش است

بخش اول _آشنایی با ادبیات آکادمیک37

بخش دوم – مباحث اجتهادی سازمان14

بخش سوم –پردازش نظریه و نظام سازماندهی در اسلام

 به حول و قوه الهی بخش آکادمیک تمام شد بعد از ده تحلیل و نظریه مختار به عنوان تحلیل یازدهم به اذن خداوند تبارک و تعالی وارد بخش دوم که مباحث اجتهادی است شده ایم و از او امداد والهام می جوییم .

 در این بخش با موضوع آشنا شده ایم که به عنوان یک اصل موضوعی می‌تواند قرار گیرد در عین حال باید ببینیم که شرع مقدس برای سازمان موضوع مستنبطه ای دارد یا نه ؟ از قر آن کریم شروع کردیم و در سوره نور و واژه "امر جامع" که آیه 62 را یافتیم و نهایتا نظر مختار ما این شد که امر جامع همان سازمان است و بر این مبنا نسبت به مصادیق امر جامع مانند حزب ،جمعه،جماعت ، جنگ و امثال آن میتوان بحث نمود که انشاءالله از سازمان جمعه و جماعت آغاز می‌کنیم که مقدمه ای بر پردازش نظریه " اتحاد امامت و امارت" باشد .

 سازمان جمعه و جماعت

سوالت بحث عبارت بودند از :

1-    مبانی مشروعیت جمعه و جماعت کدامند؟

2-    هدف شارع مقدس از جمعه و جماعت چیست ؟

3-    آیا جمعه و جماعت منصب هستند؟

4-    نصب کننده چه کسی است؟ و چه شرائطی دارد ؟

5-    آیا جمعه و جماعت ساختار و سازمان خاصی دارند ؟

6-    شرائط امامت جمعه وجماعت چیست؟

7-    ساختار مساجد در ارتباط با هم چگونه است؟

8-    اختیارات امام جمعه و جماعت چیست؟

9-    وظائف امام جمعه و جماعت کدام است؟

10-    نقش و جایگاه سیاسی مساجد چه می باشد؟

11-    ارتباط امامت و امارت چگونه است؟

12-    احکام جمعه و جماعت(بویژه از منظر امارت و سازماندهی)؟

13-    ..............

به دو سوال پاسخ داده شد اکنون نوبت سوال سوم است :

سوال سوم - آیا جمعه و جماعت منصب هستند؟

فقه القرآن

اطلاق آیات (انی جاعلک للناس اماما) و(نجعلهم الائمه) و(وجعلناهم ائمه یهدون بامرنا ) هر امامتی را نیازمند به جعل میداند یعنی امامت منصب است که شامل امامت جمعه هم می‌شود

فقه الحدیث

 مُحَمَّدُ بْنُ أَحْمَدَ بْنِ یَحْیَى عَنْ رَجُلٍ عَنْ عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ الضَّرِیرِ عَنْ حَمَّادِ بْنِ عِیسَى عَنْ جَعْفَرٍ عَنْ أَبِیهِ عَنْ عَلِیٍّ ع قَالَ إِذَا قَدِمَ الْخَلِیفَةُ مِصْراً مِنَ الْأَمْصَارِ جَمَّعَ بِالنَّاسِ لَیْسَ ذَلِکَ لِأَحَدٍ غَیْرِهِ (1)

 طبق این حدیث خلیفه در جمعه و جماعت بر همه مقدم است و احدی حق تقدم بر او را ندارد یعنی نماز جمعه و جماعت منصب حکومتی است و خلیفه منصوب آ ن را اقامه می‌کند فقهای امامیه مراد از خلیفه را "امام الاصل"(2)  و"امام عدل"(3)  میدانندکه اقامه جمعه حق اوست یعنی امام معصوم و اگر نبود نائب او با اذن او چنین حقی را دارد وامامت و نیابت امامت هر دو منصب است و نیاز به اذن و نصب دارد البته سند این روایت صحیح نیست ولی اغلب به آن استناد کرده اند محقق اردبیلی(4)  این روایت را سند

اجماع مدعای بر اشتراط میداند ولو فاقد صحت سند است و صاحب جواهر هم این رورایت را مشعر بر اشتراط میداند نه دال و سند آن را قبول نمی کند(5)  .

صاحب دراسات فی ولایه الفیه این روایت را دال بر این میداند که تعیین و نصب امام جمعه حق امام است (6)

در مجموع روایتی است که هیچ کس از آن عبور نکرده است و معتنی به فقهاء است و منصب بودن جمعه از آن فهمیده میشود .

-------------------------------------------------------------

 1 تهذیب‏الأحکام 3 23 1- باب العمل فی لیلة الجمعة و یومها

وسائل‏الشیعة 7 339 20- باب أن الخلیفة إذا حضر مصرا لم

9522- مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ بِإِسْنَادِهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَحْمَدَ بْنِ یَحْیَى عَنْ رَجُلٍ عَنْ عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ الضَّرِیرِ عَنْ حَمَّادِ بْنِ عِیسَى عَنْ جَعْفَرٍ عَنْ أَبِیهِ عَنْ عَلِیٍّ ع قَالَ إِذَا قَدِمَ الْخَلِیفَةُ مِصْراً مِنَ الْأَمْصَارِ جَمَّعَ النَّاسَ لَیْسَ ذَلِکَ لِأَحَدٍ غَیْرِهِ

 أَقُولُ هَذَا یَحْتَمِلُ الْجُمُعَةَ وَ الْجَمَاعَةَ بَلْ ظَاهِرُهُ الْعُمُومُ وَ هُوَ مَخْصُوصٌ بِحَالِ الْحُضُورِ کَمَا هُوَ ظَاهِرٌ مِنْهُ وَ قَدْ تَقَدَّمَ مَا یَدُلُّ عَلَى عَدَمِ اشْتِرَاطِ الْجُمُعَةِ بِالْمِصْرِ فَیُمْکِنُ حَمْلُ هَذَا عَلَى التَّقِیَّةِ لَوْ کَانَ خَاصّاً بِالْجُمُعَةِ وَ اللَّهُ أَعْلَمُ

 

 2 المعتبر فی شرح المختصر؛ ج‌2، ص: 298 حلّى، محقق، نجم الدین، جعفر بن حسن، المعتبر فی شرح المختصر، 2 جلد، مؤسسه سید الشهداء علیه السلام، قم - ایران، اول، 1407 ه‍ ق

لسادسة: إذا حضر إمام الأصل لم یؤم غیره الا مع العذر

، و هو مذهب علمائنا لأن الإمامة متوقفة على اذنه فلا یتقدم على منصبه، أما مع العذر فجائز یشترط اذنه، و یؤید ذلک روایة حماد بن عیسى، عن جعفر، عن أبیه، عن علی علیه السّلام قال: «إذا قدم الخلیفة مصرا من الأمصار جمع بالناس و لیس ذلک لأحد غیره» «3».

تذکرة الفقهاء (ط - الحدیثة)؛ ج‌4، ص: 26 حلّى، علامه، حسن بن یوسف بن مطهر اسدى، تذکرة الفقهاء (ط - الحدیثة)، 14 جلد، مؤسسه آل البیت علیهم السلام، قم - ایران، اول، 1414 ه‍ ق

مسألة 388: إذا حضر إمام الأصل لم یؤمّ غیره إلّا مع العذر

إجماعا، لأنّ الإمامة متوقّفة على إذنه، فلیس لغیره التقدّم علیه، و کذا نائب الإمام، لأنّ الرسول صلّى اللّٰه علیه و آله لم یحضر موضعا إلّا أمّ بالناس، و کذا خلفاؤه،

و السرایا الذین بعثهم کان یصلّی بهم الأمیر علیهم.و لقول الباقر علیه السلام: «قال علی علیه السلام: إذا قدم الخلیفة مصرا من الأمصار جمّع بالناس لیس ذلک لأحد غیره» «1».و مع العذر یجوز أن یصلّی غیره، و یشترط إذنه، لما تقدّم.

 

 

 3 جامع المقاصد فی شرح القواعد؛ ج‌2، ص: 406 عاملى، کرکى، محقق ثانى، على بن حسین، جامع المقاصد فی شرح القواعد، 13 جلد، مؤسسه آل البیت علیهم السلام، قم - ایران، دوم، 1414 ه‍ ق

و یجب تقدیم الإمام العادل، فإن عجز استناب. (1)

 

 

و یجب تقدیم الإمام العادل، فإن عجز استناب. (1)

لمراد به: إمام الأصل، لأنّ الإمامة متوقفة على اذنه، فلیس لغیره التّقدم علیه، و کذا نائبه.

و یمکن أن یراد بالإمام العادل: إمام الأصل و نائبه معا، و یفهم من قوله:

(فان عجز استناب) أنّه لا یستنیب مع القدرة، و هو ظاهر فی النّائب، إذ لیس له أن یستنیب إلا مع الاذن.

و أمّا الامام فظاهر کلامهم: أنّه لا یجوز له الائتمام بغیره، لأنّه إذا قدر على‌

______________________________

(1) سنن أبی داود 2: 262 حدیث 2201.

..........

______________________________

الإمامة وجب علیه الحضور قطعا، فإذا منع من الاستنابة حینئذ اقتضى عدم جواز اقتدائه بغیره، لعدم تصوّر مانع آخر.

و یمکن أن یحتج له بفعل النّبی صلّى اللّه علیه و آله، فإنّه لم یحضر موضعا إلا أم بالنّاس، و کذا الأئمة علیهم السّلام حیث لم تکن تقیة، و بظاهر قول الباقر علیه السّلام: «قال علی علیه السّلام: إذا قدم الخلیفة مصرا من الأمصار جمع بالنّاس، لیس ذلک لأحد غیره» «1».

و یستفاد من قوله: (فإن عجز استناب) أنّه مع العجز لا یجوز لأحد التقدّم إلّا باذنه، و هو ظاهر، لأنّ ذلک حقّه علیه السّلام، فلا یثبت لغیره إلا باستنابته.

________________________________________

عاملى، کرکى، محقق ثانى، على بن حسین، جامع المقاصد فی شرح القواعد، 13 جلد، مؤسسه آل البیت علیهم السلام، قم - ایران، دوم، 1414 ه‍ ق

 

 

 4 مجمع الفائدة و البرهان فی شرح إرشاد الأذهان؛ ج‌2، ص: 333 اردبیلى، احمد بن محمد، مجمع الفائدة و البرهان فی شرح إرشاد الأذهان، 14 جلد، دفتر انتشارات اسلامى وابسته به جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، قم - ایران، اول، 1403 ه‍ ق

«و لا تجب الّا بشروط- إلخ»

قال فی المنتهى: أما اشتراط الإمام، أی المعصوم عندنا (أو نائبه- خ) أو إذنه، فهو مذهب علمائنا أجمع، و الحسن و الأوزاعی، و حبیب بن أبی ثابت، و أبی حنیفة- إلخ ثم استدل علیه بما رواه الجمهور عنه صلى الله علیه و آله أنه قال: أربع إلى الولاة الفیئى، و الحدود، و الصدقات، و الجمعة «3» و قال فی خطبته: من ترک الجمعة فی حیاتی أو بعد موتی، و له إمام‌ ( عادل، أو جائر، استخفافا بها، أو جحودا لها، فلا جمع اللّه شمله، و لا بارک له فی أمره الحدیث «1» ثم استدل بأحادیث من طریق الخاصة. أظن لیس فیها دلالة على المطلوب، مثل حسنة زرارة، قال: کان أبو جعفر علیه السلام یقول: لا تکون الخطبة و الجمعة و صلاة رکعتین على أقل من خمسة رهط، الامام و أربعة «2» و مثل حسنة محمد بن مسلم، قال: سألته عن الجمعة؟ قال: بأذان إقامة، یخرج الامام بعد الأذان، فیصعد المنبر، فیخطب. و لا یصلى الناس ما دام الامام على المنبر «3» مع أنّها مغیرة، نعم تدل على جواز الخروج بعد الأذان و الخطبة على المنبر، و کراهة الصلاة ما دام علیه.

و کذا ما فی روایة سماعة فقال: أما مع الإمام فرکعتان و أما من یصلى وحده فهی أربع رکعات بمنزلة الظهر «4» مع أنّ قوله: «بمنزلة الظهر» غیر مناسب، لأنها الظهر، الا أن یرجع الى قوله: «الرکعتان» و هو بعید، مع عدم صحة السند.

فالعمدة فی هذه المسئلة الإجماع، و لعل له سندا ما وصل إلینا.و یمکن کونه روایة حماد بن عیسى عن جعفر بن محمد عن أبیه عن علی علیهم السلام قال: إذا قدم الخلیفة مصرا من الأمصار جمّع بالناس لیس لأحد غیر ذلک «5» و هی مع عدم صحة السند، تفید الأخصّ من المطلوب.

5 جواهر الکلام فی ثوبه الجدید؛ ج‌6، ص: 128

ل لعلّ قول أمیر المؤمنین علیه السلام فی خبر طلحة بن زید عن جعفر عن أبیه علیهما السلام: «لا جمعة إلّا فی مصر تقام فیه الحدود

مشعرٌ أیضاً باشتراط الجمعة بظهور السلطنة المقتضی لإقامة الحدود، و أنّ المراد منه الکنایة بذلک عن ذلک، و تخصیص المصر لأنّ الغالب تنصیب الإمام فی

بل قیل: یشعر به أیضاً قول أمیر المؤمنین علیه السلام فی خبر حمّاد بن عیسى عن جعفر عن أبیه علیهما السلام: «إذا قدم الخلیفة مصراً من الأمصار جمع بالناس، لیس لأحد ذلک غیره» ( «2») و إن کان فیه ما فیه.

 

  6 دراسات فی ولایة الفقیه و فقه الدولة الإسلامیة؛ ج‌1، ص: نجف‌آبادى، حسین على منتظرى، دراسات فی ولایة الفقیه و فقه الدولة الإسلامیة، 4 جلد، نشر تفکر، قم - ایران، دوم، 1409 ه‍ ق 298

و إذا اخترنا اعتبار العدالة فی إمام الجمعة و الجماعة فاعتبارها فی الإمام الذی هو القدوة فی جمیع الشؤون و بیده زمام أمر المسلمین و یکون مسلطا على النفوس و الأعراض و الأموال آکد. بل الحقّ أنّ تعیین إمام الجمعة و العیدین من شئونه، و هو الأحقّ بإقامتهما مع حضوره. فعن أمیر المؤمنین «ع»: «إذا قدم الخلیفة مصرا من الأمصار جمّع الناس، لیس ذلک لأحد غیره.» «2»

ممممممممممممممممممممم

 

 

فقه الاداره درس 52 - 93/10/27

 

    سید مهدی میرعلی اکبری

    27 دی 1393

    دروس خارج فقه      

 

شنبه 93/10/27- 25ربیع الاول1436

فقه الاداره –فقه التنظیم(فقه سازمان و سازماندهی ) (درس52)

 بخش دوم مباحث آجتهادی

 مقدمه

فقه سازمان و سازماندهی مثل سایر سلسله فقه الاداره دارای سه بخش است

بخش اول _ آشنایی با ادبیات آکادمیک 37

بخش دوم – مباحث اجتهادی سازمان 14

بخش سوم – پردازش نظریه و نظام سازماندهی در اسلام

 به حول و قوه الهی بخش آکادمیک تمام شد بعد از ده تحلیل و نظریه مختار به عنوان تحلیل یازدهم به اذن خداوند تبارک و تعالی وارد بخش دوم که مباحث اجتهادی است شده ایم و از او امداد و الهام می جوییم .

 در این بخش با موضوع آشنا شدهایم که به عنوان یک اصل موضوعی میتواند قرار گیرد در عین حال باید ببینیم که شرع مقدس برای سازمان موضوع مستنبطه ای دارد یانه ؟ از قر آن کریم شروع کردیم و در سوره نور و واژه "امر جامع" که در آیه 62 را یافتیم و نهایتا نظر مختار ما این شد که امر جامع همان سازمان است و بر این مبنا نسبت به مصادیق امر جامع مانند حزب ، جمعه، جماعت ، جنگ و امثال آن میتوان بحث نمود که انشاءالله از سازمان جمعه و جماعت آغاز میکنیم که مقدمه ای بر پردازش نظریه " اتحاد امامت و امارت" باشد .

 سازمان جمعه و جماعت

سوالات بحث عبارت بودند از :

1-    مبانی مشروعیت جمعه و جماعت کدامند؟

2-    هدف شارع مقدس از جمعه و جماعت چیست ؟

3-    آیا جمعه و جماعت منصب هستند؟

4-    نصب کننده چه کسی است؟ و چه شرائطی دارد ؟

5-    آیا جمعه و جماعت ساختار و سازمان خاصی دارند ؟

6-    شرائط امامت جمعه و جماعت چیست؟

7-    ساختار مساجد در ارتباط با هم چگونه است؟

8-    اختیارات امام جمعه و جماعت چیست؟

9-    وظائف امام جمعه و جماعت کدام است؟

10-    نقش و جایگاه سیاسی مساجد چه می باشد؟

11-    ارتباط امامت و امارت چگونه است؟

12-    احکام جمعه و جماعت(بویژه از منظر امارت و سازماندهی)؟

13-    ..............

به دو سوال پاسخ داده شد اکنون نوبت سوال سوم است :

سوال سوم - آیا جمعه و جماعت منصب هستند؟

فقه الحدیث

 2- روایت محمد بن مسلم که به سرق زیر نقل شده است :

 وَ رَوَى مُحَمَّدُ بْنُ مُسْلِمٍ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ ع قَالَ تَجِبُ الْجُمُعَةُ عَلَى سَبْعَةِ نَفَرٍ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ وَ لَا تَجِبُ عَلَى أَقَلَّ مِنْهُمُ الْإِمَامُ وَ قَاضِیهِ وَ مُدَّعِیَا حَقٍّ وَ شَاهِدَانِ وَ الَّذِی یَضْرِبُ الْحُدُودَ بَیْنَ یَدَیِ الْإِمَامِ(1)

 مُحَمَّدُ بْنُ أَحْمَدَ بْنِ یَحْیَى عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحُسَیْنِ عَنِ الْحَکَمِ بْنِ مِسْکِینٍ عَنِ الْعَلَاءِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ ع قَالَ تَجِبُ الْجُمُعَةُ عَلَى سَبْعَةِ نَفَرٍ مِنَ الْمُسْلِمِینَ وَ لَا تَجِبُ عَلَى أَقَلَّ مِنْهُمْ الْإِمَامُ وَ قَاضِیهِ وَ الْمُدَّعِی حَقّاً وَ الْمُدَّعَى عَلَیْهِ وَ الشَّاهِدَانِ وَ الَّذِی یَضْرِبُ الْحُدُودَ بَیْنَ یَدَیِ الْإِمَامِ(2) 

وَ قَدْ تَقَدَّمَ حَدِیثُ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ ع قَالَ تَجِبُ الْجُمُعَةُ عَلَى سَبْعَةِ نَفَرٍ مِنَ الْمُسْلِمِینَ وَ لَا تَجِبُ عَلَى أَقَلَّ مِنْهُمْ الْإِمَامُ وَ قَاضِیهِ وَ الْمُدَّعِی حَقّاً وَ الْمُدَّعَى عَلَیْهِ وَ الشَّاهِدَانِ وَ الَّذِی یَضْرِبُ الْحُدُودَ بَیْنَ یَدَیِ الْإِمَامِ(3) 

این حدیث دلالت واضحی دارد بر اینکه اقامه جمعه متوقف بر وجود امام است. آنهم امام که قاضی دارد، یعنی حکومت دارد. اگر امام اصل است که منصوب از سوی شارع است و اگر نائب امام اصل است از سوی او منصوب است و اگر در زمان غیبت است به نصب عام منصوب از سوی معصوم است به اجتماع شرائط لازم در او یا منصوب از سوی نائب امام است به هر حال بدون نصب نمی‌شود زیرا اقامه جماعت محل تنازع است (4) از ناحیه مردم یا مدعیان اقامه و رفع این تنازع نیست مگر به نصب و ما این در نماز های جماعت نیز به عینه مشاهده می‌کنیم که چه تنازع و تشاح بلکه فتنه ای در بین است که حل آن به نصب از سوی اوقاف یا سازمان تبلیغات است در مجموع وجود امام بین هفت نفر مذکور در این حدیث خود دال بر منصب بودن امام جمعه است (بلکه جماعت) و اتفاقا بیشتر فقها به این نکته توجه وافی و وافر داشته و دارند و در بحث داغ " اشتراط یا عدم اشتراط وجوب جمعه، به حضور سلطان العادل او من نصبه(5) "  طرفداران اشتراط، بدون استثناء با این حدیث به عنوان موید(6)  یا دلیل، حسن(7) یا صحیح  یا قوی(8)  استناد کرده اند و مراد از امام در حدیث را سلطان عادل یا نائب او دانسته اند و مخالفان نیز در سند و دلالت آن مناقشاتی نموده اند(9) که شهید ثانی به صورت تفصیلی تری به این مخالفت همت نموده است(10) . بعض فقهای معاصر برای آن دلالت واضحی(11)  قائل اند .که در این زمینه مثل صاحب جواهر نظر داده است(12)  البته هیچ کدام از حیث منصب استدلال نکرده اند ولی لازمه قول به اشتراط مستند به این حدیث منصب بودن امامت جمعه است زیرا امام و قاضی امام که دو نفر از تشکیل دهندگان عدد هستند نشان از حکومتی بودن امامت دارد که لازمه آن نصب است .

 

----------------------------------------------------------------------------------

 

1من‏لایحضره‏الفقیه 1 413 باب وجوب الجمعة و فضلها و من وضعت ع

2 تهذیب‏الأحکام 3 20 1- باب العمل فی لیلة الجمعة و یومها

  3وسائل‏الشیعة ج : 7 ص : 31

  4و الظاهرُ أنّ تعیینَ الأئمّةِ إنما هو لِحَسْمِ مادّةِ النزاعِ فی هذه المَرْتَبَةِ، رسائل الشهید الثانی (ط - الحدیثة)، ج‌1، ص: 198‌

 

 5 المعتبر فی شرح المختصر؛ ج‌2، ص: 279مسئلة: السلطان العادل أو نائبه شرط وجوب الجمعة

وسائل‏الشیعة ج : 7 ص : 312بَابُ عَدَمِ اشْتِرَاطِ وُجُوبِ الْجُمُعَةِ بِحُضُورِ السُّلْطَانِ الْعَادِلِ أَوْ مَنْ نَصَبَهُ وَ وُجُوبِهَا مَعَ وُجُودِ إِمَامٍ عَدْلٍ

6 المعتبر فی شرح المختصر، ج‌2، ص: 280‌ و یؤید ذلک ما روی عن أهل البیت علیهم السّلام من طرق منها- روایة محمد بن مسلم قال: «لا تجب الجمعة على أقل من سبعة: الامام، و قاضیه، و مدعی حقا، و مدعى علیه، و شاهدان، و من یضرب الحدود بین یدی الامام»

7 جواهر الکلام فی ثوبه الجدید؛ ج‌6، ص: 128

إذ لا یخفى على من له أدنى معرفة و إنصاف أنّ المنساق من هذه النصوص- خصوصاً بعد ما سمعت من تعارف النصب للجمعة فی زمن النبیّ صلى الله علیه و آله و سلم و من بعده- سقوط وجوب السعی عمّن بَعُد عن هذه الجمعة المعقودة من الإمام أو نائبه بمقدار المسافة المزبورة، و أنّه ینتقل فرضه إلى الأربع رکعات و لو کان فیهم الصالح للإمامة. کما هو واضح بأدنى تأمّل وضوح قول الباقر علیه السلام فی صحیح ابن مسلم: «تجب الجمعة على سبعة نفر من المسلمین، و لا تجب على أقلّ من خمسة، منهم الإمام و قاضیه و المدّعی حقّاً و المدعى علیه و الشاهدان و الذی یضرب الحدود بین یدی الإمام» ( «3») فی إرادة إمام الأصل علیه السلام أو الأعمّ منه و نائبه، لا إمام الجماعة.

و القطع بعدم خصوصیّة المذکورین فی الوجوب- و إن حکی عن ظاهر الصدوق الفتوى به ( «4»)- لا ینافی اعتبارها فی الإمام الذی قد عرفت الدلیل علیه، فیکون المراد الوجوب على سبعة أحدهم الإمام على جهة الشرطیّة؛ لأنّه فی مساق بیانها، فلا یرد أنّه لا ینافی الوجوب على غیرهم أیضاً، کما أنّ التخییر من جهة السبعة و الخمسة جمعاً بین النصوص لا ینافی اعتبار الإمام مع کلٍّ منهما.

 8 مفتاح الکرامة فی شرح قواعد العلامة (ط - الحدیثة)؛ ج‌8، ص: 231

و فی القوی « «تجب الجمعة على سبعة نفر من المسلمین و لا تجب على أقلّ منهم: الإمام و قاضیه و المدّعی حقّاً و المدّعى علیه و الشاهدان و الّذی یضرب الحدود بین یدیه» و هو نصّ فی الاشتراط

 9 وسائل‏الشیعة ج : 7 ص : 31 أَقُولُ بِهَذَا اسْتَدَلَّ مُدَّعِی الِاشْتِرَاطِ وَ فِیهِ أَوَّلًا أَنَّهُ مَحْمُولٌ عَلَى التَّقِیَّةِ لِمُوَافَقَتِهِ لِأَشْهَرِ مَذَاهِبِ الْعَامَّةِ وَ ثَانِیاً أَنَّ مَا تَضَمَّنَهُ مِنِ اشْتِرَاطِ أَعْیَانِ السَّبْعَةِ لَا قَائِلَ بِهِ وَ لَا یَقُولُ بِهِ الْخَصْمُ وَ الْأَحَادِیثُ دَالَّةٌ عَلَى خِلَافِهِ فَعُلِمَ أَنَّ الْمُرَادَ الْعَدَدُ خَاصَّةً إِمَّا هَؤُلَاءِ أَوْ غَیْرُهُمْ بِعَدَدِهِمْ وَ مِمَّا هُوَ کَالصَّرِیحِ فِی ذَلِکَ قَوْلُهُ وَ لَا تَجِبُ عَلَى أَقَلَّ مِنْهُمْ وَ لَمْ یَقُلْ وَ لَا تَجِبُ عَلَى غَیْرِهِمْ فَعُلِمَ أَنَّهَا تَجِبُ عَلَى جَمَاعَةٍ هُمْ بِعَدَدِهِمْ أَوْ أَکْثَرَ مِنْهُمْ لَا أَقَلَّ مَعَ دَلَالَةِ الْآیَةِ وَ الْأَحَادِیثِ الْمُتَوَاتِرَةِ الَّتِی تَزِیدُ عَلَى مِائَتَیْ حَدِیثٍ

10 رسائل الشهید الثانی (ط - الحدیثة)، ج‌1، ص: 200‌

 و عن الثانی بعدم دَلالته على الاشتراط مِن وجوهٍ:

أحدُها: ضعفُ الخَبرِ، فإنّ فی طریقه الحَکَمَ بنَ مسکینٍ، و هو مجهول. لم یَذْکُرْه أحد مِنْ عُلماء الرجالِ المعتمدین و لم یَنُصّوا علیه بتَوثیقٍ و لا ضدّه، و مَنْ هذا شأنه یُرَدّ الحدیثُ لأجله؛ لأنّ أدنى مراتبِ قبولِه أنْ یکونَ حَسناً أو مُوثّقاً إنْ لم یکن صحیحاً، و شهرتُه بین الأصحابِ على وجهِ العملِ بمضمونه بحیث تَجْبُر ضعفَه ممنوعة، فإنّ مدلولَه لا یقولُ به أحد، وعددَه لا یقول به الأکثرُ.

و من العجیب هنا قولُ الشهید رحمه الله فی الذکرى اعتذاراً عَنْ عدمِ نصّ الأصحابِ على الحَکَمِ بجَرْحٍ و لا مدحٍ بأنّ: الکشّی ذَکَره فی کتابه و لَمْ یتعرّض له بذمّ «1»، فإنّ مجرّدَ ذکرِ الکشّی له لا یُوجِبُ قبولًا له فقدَ ذَکَر فی کتابه المقبولَ و غیرَه، بل لو ذکره بهذه الحالةِ جمیعُ المصنّفین و مَنْ هو أجلّ مِنَ الکشّی لم یُفِدْ‌

______________________________

(1) «ذکرى الشیعة» ج 4، ص 108؛ «رجال الکشّی» ص 12، 249، 362، 457 458.

ذلک قبولَه، فکیف بمثل الکشّی الذی یشتملُ کتابُه على أغالیطَ مِنْ جرحٍ لغیر مجروحٍ بروایاتٍ ضعیفةٍ، و مدحٍ لغیره کذلک، کما نبّه علیه جماعة مِنْ علماءِ أهلِ هذا الفنّ «1»؟ و الغرضُ مِنْ وضعه لیس هو معرفةُ التوثیقِ و ضدّه کعادة غیرِه مِنَ الکُتُبِ، بل غرضُه ذِکرُ الرجلِ و ما وَرَدَ فیه من مدحٍ و جرحٍ و على الناظر طلب الحکم و حیثُ لا یَقِفُ على شی‌ء مِنْ أحواله یَقْتَصِرُ على ما ذَکرَه کما یَعْلَمُ ذلک مَنْ تأمّل الکتابَ، و ما هذا شأنه کیف یُجعلُ مجرّدُ ذکرِه له موجباً لقبول روایته! ما هذا إلا عجیب مِنْ مثلِ هذا المحقّقِ المُنَقّبِ.

و ثانیها: أنّ الخبرَ متروکُ الظاهرِ؛ لأنّ مقتضى ظاهرِه أنّ الجمعةَ لا تنعقدُ إلا باجتماعِ الإمامِ و قاضیه و المتداعِیَیْنِ و الشاهِدَین و الحدّاد، و اجتماعُ هؤلاء لیس بشرطٍ إجماعاً، و إنّما الخلافُ فی حضورِ أحدِهم و هو الإمامُ. فما یدلّ علیه الخبرُ لا یقول به أحد، و ما یستدلّ به منه لا یدلّ علیه بخصوصه.

فإنْ قیل: حضورُ غیرِه خرج بالإجماعِ، فیکونُ هو المخصّصُ لمدلول الخبرِ، فتبقى دَلالتُه على ما لا إجماع فیه باقیة.

قلنا: یکفی فی اطّراحه و تَهافُتِه مع ضَعْفِه مخالفةُ أکثَرِ مدلولِه لإجماعِ المسلمین، و ما الذی یَضْطَرّنا إلى العملِ ببعضه مع هذه الحالة العجیبةِ؟

و ثالثُها: أنّ مدلولَه مِنْ حیث العدد و هو السبعةُ متروک أیضاً، و مُعارَض بالأخبارِ الصحیحةِ الدالّةِ على اعتبارِ الخمسةِ خاصّةً، کصحیحةِ منصورِ بن حازمٍ، و قد تقدّمتْ «2»، و ما ذُکر فیه السبعةُ غیر هذا الخبرِ لا ینافی‌

______________________________

(1) «رجال النجاشی» ص 372، رقم 1018؛ «خلاصة الأقوال» ص 146؛ «رجال ابن داود» ص 181. و انظر «قاموس الرجال» ج 1، ص 58 64.

(2) تقدّمت فی ص 8، التعلیقة 4.

إیجابَها على مَن دونَهم بخلافِ هذا الخبرِ، فإنّهُ نفى فیه وجوبَها على أقلَّ مِنَ السبعةِ.

و رابعها: أنّه على تقدیرِ سلامَتِه من هذه القوادح یمکنُ حملُه على حالةِ إمکانِ حضورِ الإمام، و أمّا مع تعذّره فیَسْقُطُ اعتبارُه، جمعاً بین الأدلةِ. و یُؤیّدُه إطلاقُ الوجوبِ فیه الدالّ بظاهره على الوجوبِ العینی المشروطِ عند مَنِ اعتبر هذا الحدیث بحالةِ الحضورِ، و أمّا حالةُ الغَیبةِ فلا یُطلِقون على حُکمِ الصلاةِ اسمَ الوجوبِ بَلِ الاستحباب؛ بِناءً على ذَهابِهم حینئذٍ إلى الوجوبِ التخییری مع کونِ الجمعةِ أحدَ الفردَینِ الواجِبَین تخییراً.

و خامسها: حَمْلُ العددِ المذکورِ فی الخبرِ على اعتبارِ حضورِ قومٍ مِنَ المُکلّفین بها بِعَدَدِ المذکورین أعنی حضورَ سَبعَةٍ و إنْ لم یکونوا عینَ المذکورین نظراً إلى فَسادِ حَملِه على ظاهرِه مِن اعتبارِ أعیانِ المذکورین؛ لإجماع المسلمین على عَدَمِ اعتبارِه. و قد نَبّه على هذا التأویلِ شیخُنا المتقدّم السعیدُ أبو عبد الله المفیدُ فی کتاب الإشراف فقال:

وعددُهم خمسةُ نفرٍ فی عدد الإمامِ و الشاهِدَین و المشهودِ علیه و المُتولّی لإقامةِ الحدّ «1».

و سادسها: أنّ الإمامَ المذکورَ فی الخبر لا یتعیّنُ حملُه على الإمامِ المطلق أعنی السلطانَ العادلَ بل هو أعمّ منه، و المتیقّنُ منه کونُ الجماعةِ لهم إمام یقتدون به حتّى لا تصحّ صلاتُهم فُرادى و نَحن نقول به.

فإن قیل: قرینةُ الإطلاقِ عطفُ «قاضیه» علیه بإعادة الضمیر إلیه، فإنّ‌

______________________________

(1) «الإشراف» ص 25.

الإمامَ غیرَه لا قاضی له.

قلنا: قَدِ اضْطُرِرْنا إلى العدولِ عن ظاهره لِما ذکرناه مِنْ عدمِ اعتبارِ حضورِ قاضیه و غیرِه، و إن اعتبرنا حضورَ الإمام فلا حجّةَ فیه حینئذٍ، و جاز إضافةُ القاضی إلیه بأدنى مُلابَسَةٍ؛ لأنّ المَحلّ بابُ تأویلٍ لا محلّ تنزیلٍ، و بابُ التأویلِ مُتّسع خصوصاً مع دُعاءِ الضرورةِ إلیه على کلّ حالٍ، و نمنع مِن کون إطلاق الإمام محمولًا على السلطانِ خصوصاً مع وجودِ الصارف.

و سابعها: أنّ العملَ بظاهر الخبرِ یقتضی أنْ لا یقومَ نائبُه مقامَه، و هو خلافُ إجماعِ المسلمین، و هو قرینة أُخرى على کونِ الإمامِ لیس هو المطلقُ، أو محمول على العدد المتقدّمِ أو غیرِه.

و ثامنها: أنّه معارَض بما رواه محمّدُ بنُ مُسلمٍ راوی هذا الحدیثِ فی الصحیحِ عَنْ أحدِهما علیهما السلام قال: سألته عَنْ أُناسٍ فی قریةٍ هل یُصلّونَ الجمعةَ جماعةً؟ قال: «نَعم، یُصلّونَ أربعاً إذا لم یَکنْ فیهم مَنْ یخطُبُ» «1». و مفهومُ الشرط أنّه إذا کان فیهم مَنْ یخطبُ یصلّون الجمعةَ رکعتینِ و «مَنْ» عامّة فیمَنْ یُمْکِنُه الخطبةُ الشاملِ لمنصوبِ الإمام و غیرِه، و مفهومُ الشرط حجّة عند المحقّقین «2». و إذا تعارضتْ روایةُ الرجلِ الواحدِ سقط الاستدلالُ بها، کیف مع حصولِ الترجیحِ لهذا الجانبِ بصحّةِ طریقه و مُوافَقَتِه لغیره مِنَ الأخبارِ الصحیحة، و غیرِ ذلک ممّا قد عُلِمَ!

______________________________

(1) «تهذیب الأحکام» ج 3، ص 238، ح 633، باب العمل فی لیلة الجمعة و یومها، ح 15؛ «الاستبصار» ج 1، ص 419 420، ح 1613، باب القوم یکونون فی قریة ..، ح 1.

(2) «مبادئ الوصول» ص 98 9

11  دراسات فی ولایة الفقیه و فقه الدولة الإسلامیة، ج‌1، ص: 95‌........یضرب الحدود بین یدی الامامو ظهوره فی کون إقامتها من شئون الحکومة و إمام المسلمین واضح.

 

  جواهر پیشین :((وضوح قول الباقر علیه السلام فی صحیح ابن مسلم: «تجب الجمعة على سبعة نفر من المسلمین، و لا تجب على أقلّ من خمسة، منهم الإمام و قاضیه و المدّعی حقّاً و المدعى علیه و الشاهدان و الذی یضرب الحدود بین یدی الإمام» ( «3») فی إرادة إمام الأصل علیه السلام أو الأعمّ منه و نائبه، لا إمام الجماعة.)

مممممممممممممممممممممممممممممم

 

فقه الاداره درس 53 - 93/10/28

 

    سید مهدی میرعلی اکبری

    28 دی 1393

    دروس خارج فقه      

 

 

یکشنبه 93/10/28- 26ربیع الاول1436

فقه الاداره –فقه التنظیم(فقه سازمان وسازماندهی ) (درس53)

 بخش دوم مباحث آجتهادی

 مقدمه

فقه سازمان وسازماندهی مثل سایر سلسله فقه الاداره دارای سه بخش است

بخش اول _آشنایی با ادبیات آکادمیک37

بخش دوم – مباحث اجتهادی سازمان14

بخش سوم –پردازش نظریه و نظام سازماندهی در اسلام

 به حول وقوه الهی بخش آکادمیک تمام شد بعد از ده تحلیل و نظریه مختار به عنوان تحلیل یازدهم به اذن خدا وند تبارک و تعالی وارد بخش دوم که مباحث اجتهادی است شده ایم و از او امداد والهام می جوییم .

 در این بخش با موضوع آشنا شده ایم که به عنوان یک اصل موضوعی میتواند قرار گیرد در عین حال باید ببینیم که شرع مقدس برای سازمان موضوع مستنبطه ای دارد یانه ؟ از قر آن کریم شروع کردیم و در سوره نور وواژه "امر جامع" که در آیه 62 را یافتیم و نهایتا نظر مختارما این شد که امر جامع همان سازمان است و بر این مبنا نسبت به مصادیق امر جامع مانند حزب ،جمعه،جماعت ، جنگ و امثال آن

میتوان بحث نمود که انشاءالله از سازمان جمعه و جماعت آغاز میکنیم که مقدمه ای بر پردازش نظریه " اتحاد امامت وامارت" باشد .

 سازمان جمعه و جماعت

سوالت بحث عبارت بودند از :

1-    مبانی مشروعیت جمعه و جماعت کدامند؟

2-    هدف شارع مقدس از جمعه و جماعت چیست ؟

3-    آیا جمعه و جماعت منصب هستند؟

4-    نصب کننده چه کسی است؟ و چه شرائطی دارد ؟

5-    آیا جمعه و جماعت ساختار و سازمان خاصی دارند ؟

6-    شرائط امامت جمعه وجماعت چیست؟

7-    ساختار مساجد در ارتباط با هم چگونه است؟

8-    اختیارات امام جمعه و جماعت چیست؟

9-    وظائف امام جمعه و جماعت کدام است؟

10-    نقش و جایگاه سیاسی مساجد چه می باشد؟

11-    ارتباط امامت و امارت چگونه است؟

12-    احکام جمعه و جماعت(بویژه از منظر امارت و سازماندهی)؟

13-    ..............

به دو سوال پاسخ داده شد اکنون نوبت سوال سوم است :

سوال سوم - آیا جمعه و جماعت منصب هستند؟

فقه الحدیث

3-اُحَمَّدُ بْنُ أَحْمَدَ بْنِ یَحْیَى عَنْ رَجُلٍ عَنْ عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ الضَّرِیرِ عَنْ حَمَّادِ بْنِ عِیسَى عَنْ جَعْفَرٍ عَنْ أَبِیهِ عَنْ عَلِیٍّ ع قَالَ: إِذَا قَدِمَ الْخَلِیفَةُمِصْراً مِنَ الْأَمْصَارِ جَمَّعَ بِالنَّاسِ لَیْسَ ذَلِکَ لِأَحَدٍ غَیْرِهِ.(1)

 این حدیث سند قوی ندارد در سلسله سند آن "رجل " ذکر شد است که به آن ارسال داده است و علی بن الحسین الضریر هم ناشناخته است و باقی سند مشکلی ندارد در دلالت بر منصب بودن امامت جمعه وضوح دارد زیر ا خلیفه مسلمین که منصب خلافت دارد طبق مفاد این روایت هر شهری و مصری (2) و آبادی وارد و حاضر شود و باشد و جمعه باشد اقامه جمعه با اوست بلکه بر او واجب است (3) . یعنی امامت جمعه و خلافت اتحاد دارند. خلیفه منصوب و مشروع امام جمعه اول و اصل است و اگر مصر نبود باید کسی در شأن او نماز را اقامه نماید که از سوی او ماذون و منصوب باشد.

کثیری از فقهای امامیه در مساله " إذا حضر إمام الأصل لم یؤم غیره الا مع العذر"(4) این روایت را موید نظر مجمع علیه گرفته اند و محقق اردبیلی مدرک این اجماع را همین روایت دانسته است(5) و طرفداران نظریه "اشتراط امام اصل در جمعه" مراد از خلیفه در این روایت را امام اصل(6) دانسته اند که امام معصوم و جانشین پیامبر است هر چند به نظر ما امام اصل می‌تواند ولی فقیه باشد که مشروعیت خود را از امام اصل و عصر می‌گیرد و خلیفه او محسوب می‌شود کما اینکه امیرالمومنین ع خلیفه رسول الله ص است به نص آن رسول مکرم(7)  است به هرحال به علت ضعف سند ما هم به عنوان موید بر منصب بودن امامت جمعه به این روایت استناد می نماییم .

 از سوی دیگر اطلاق این حدیث نماز جماعت را هم شامل می‌شود زیرا زمان ورود خلیفه را ذکر نکرده است و البته اصطلاح " جمع بالناس " را بعضی نماد نماز جمعه قرار داده‌اند ولی می‌تواند جماعت های پرشکوه در مساجد جامع را هم شامل شود که دست کمی از جمعه ندارند. لذا جماعت هم منصب شمرده می‌شود .

در یک نگاه کلی می‌توان احادیثی که امام عادل یا سلطان عادل را در نماز جمعه اصل قرار می‌دهند(8)دلیل و تایید بر منصب بودن امامت جمعه قرار داد. زیرا امامت و سلطنت قطعا منصب است و اشتراط امام یعنی اشتراط نصب و اشتراط نصب یعنی منصب بودن نماز جمعه.

-----------------------------------------------------

 

1 تهذیب الأحکام؛ ج‌3، ص: 23 طوسى، ابو جعفر، محمد بن حسن، تهذیب الأحکام، 10 جلد، دار الکتب الإسلامیة، تهران - ایران، چهارم، 1407 ه‍ ق

 

2 کتاب العین؛ ج‌7، ص: 123 فراهیدى، خلیل بن احمد، کتاب العین، 8 جلد، نشر هجرت، قم - ا

المِصْر: کل کورة تقام فیها الحدود و تغزى منها الثغور، و یقسم فیها الفی‌ء و الصدقات من غیر مؤامرة الخلیفة، و قد مَصَّرَ عمر [بن الخطاب] سبعة أَمْصَار منها: البصرة و الکوفة، فالأَمْصار عند العَرَب تلک. و قوله تعالى: اهْبِطُوا مِصْراً «135» 1 من الأَمْصار، و لذلک نَوَّنَه، و لو أراد مِصْرَ الکورة بعینها کما نون، لأن الاسم المؤنث فی المعرفة لا یجرى. و مِصْرُ هی الیوم کورة معروفة بعینها لا تصرف. و المَصِیر: المعى، و جمعه مُصْران کالغدیر و

3 جواهر الکلام فی ثوبه الجدید؛ ج‌6، ص: 188

(إن ( «1») حضر إمام الأصل علیه السلام) کان أعرف بما قیل هنا من أنّه (وجب علیه الحضور) [3].

و على الناس التقدیم (و) وجب علیه (التقدّم).

4) لعدم جواز ائتمامه بغیره.(و) قال أمیر المؤمنین علیه السلام فی خبر حمّاد: «إذا قدم الخلیفة مصراً من الأمصار جمع بالناس، لیس ذلک لأحد غیره» ( «5»).

4-  المعتبر فی شرح المختصر؛ ج‌2، ص: 298

السادسة: إذا حضر إمام الأصل لم یؤم غیره الا مع العذر

، و هو مذهب علمائنا لأن الإمامة متوقفة على اذنه فلا یتقدم على منصبه، أما مع العذر فجائز یشترط اذنه، و یؤید ذلک روایة حماد بن عیسى، عن جعفر، عن أبیه، عن علی علیه السّلام قال: «إذا قدم الخلیفة مصرا من الأمصار جمع بالناس و لیس ذلک لأحد غیره

ذکرى الشیعة فی أحکام الشریعة، ج‌4، ص: 106‌

اعلم انّه لا خلاف انّه لو حضر الإمام الأعظم مصرا و تمکّن من الإمامة لم یؤم غیره؛ تأسیا بفعل النبی صلّى اللّٰه علیه و آله و الأئمة بعده و لروایة حماد بن عیسى عن الصادق علیه السلام عن أبیه عن علی علیه السلام: «إذا قدم الخلیفة مصرا من الأمصار جمّع بالناس، لیس ذلک لأحد غیره» «3». نعم، لو کان له مانع استناب، و لا یجوز التقدم بغیر اذنه.

 5- مجمع الفائدة و البرهان فی شرح إرشاد الأذهان؛ ج‌2، ص: 333

لا تجب الّا بشروط- إلخ»

قال فی المنتهى: أما اشتراط الإمام، أی المعصوم عندنا (أو نائبه- خ) أو إذنه، فهو مذهب علمائنا أجمع، و الحسن و الأوزاعی، و حبیب بن أبی ثابت، و أبی حنیفة- إلخ ثم استدل علیه بما رواه الجمهور عنه صلى الله علیه و آله أنه قال: أربع إلى الولاة الفیئى، و الحدود، و الصدقات، و الجمعة «3» و قال فی خطبته: من ترک الجمعة فی حیاتی أو بعد موتی، و له إمام‌الخاصة. أظن لیس فیها دلالة على المطلوب، مثل حسنة زرارة، قال: کان أبو جعفر علیه السلام یقول: لا تکون الخطبة و الجمعة و صلاة رکعتین على أقل من خمسة رهط، الامام و أربعة «2» و مثل حسنة محمد بن مسلم، قال: سألته عن الجمعة؟ قال: بأذان إقامة، یخرج الامام بعد الأذان، فیصعد المنبر، فیخطب. و لا یصلى الناس ما دام الامام على المنبر «3» مع أنّها مغیرة، نعم تدل على جواز الخروج بعد الأذان و الخطبة على المنبر، و کراهة الصلاة ما دام علیه.

و کذا ما فی روایة سماعة فقال: أما مع الإمام فرکعتان و أما من یصلى وحده فهی أربع رکعات بمنزلة الظهر «4» مع أنّ قوله: «بمنزلة الظهر» غیر مناسب، لأنها الظهر، الا أن یرجع الى قوله: «الرکعتان» و هو بعید، مع عدم صحة السند.

فالعمدة فی هذه المسئلة الإجماع، و لعل له سندا ما وصل إلینا.

و یمکن کونه روایة حماد بن عیسى عن جعفر بن محمد عن أبیه عن علی علیهم السلام قال: إذا قدم الخلیفة مصرا من الأمصار جمّع بالناس لیس لأحد غیر ذلک «5» و هی مع عدم صحة السند، تفید الأخصّ من المطلوب

 6- تذکرة الفقهاء (ط - الحدیثة)؛ ج‌4، ص: 26 حلّى، علامه، حسن بن یوسف بن مطهر اسدى، تذکرة الفقهاء (ط - الحدیثة)، 14 جلد، مؤسسه آل البیت علیهم السلام، قم - ایران، اول، 1414 ه‍ ق

ذا حضر إمام الأصل لم یؤمّ غیره إلّا مع العذر

إجماعا، لأنّ الإمامة متوقّفة على إذنه، فلیس لغیره التقدّم علیه، و کذا نائب الإمام، لأنّ الرسول صلّى اللّٰه علیه و آله لم یحضر موضعا إلّا أمّ بالناس، و کذا خلفاؤه،

و السرایا الذین بعثهم کان یصلّی بهم الأمیر علیهم.و لقول الباقر علیه السلام: «قال علی علیه السلام: إذا قدم الخلیفة مصرا من الأمصار جمّع بالناس لیس ذلک لأحد غیره» «1».

و مع العذر یجوز أن یصلّی غیره، و یشترط إذنه، لما تقدّم

نهایة الإحکام فی معرفة الأحکام؛ ج‌2، ص: 16 حلّى، علامه، حسن بن یوسف بن مطهر اسدى، نهایة الإحکام فی معرفة الأحکام، 2 جلد، مؤسسه آل البیت علیهم السلام، قم - ایران، اول، 1419 ه‍ ق

الثالث: لو حضر إمام الأصل، لم یأمّ غیره إلا مع العذر إجماعا، لتوقف الایتمام على إذنه، فلیس لغیره التقدم علیه، و کذا نائب الإمام، و لقول علی علیه السلام: إذا قدم الخلیفة مصرا من الأمصار جمع بالناس، لیس ذلک لأحد غیره «1».

 7- 5920- وَ رَوَى الْمُعَلَّى بْنُ مُحَمَّدٍ الْبَصْرِیُّ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ سَلَمَةَ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ الْحَکَمِ عَنْ أَبِیهِ عَنْ سَعِیدِ بْنِ جُبَیْرٍ عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ قَالَ قَالَ النَّبِیُّ ص إِنَّ عَلِیّاً وَصِیِّی وَ خَلِیفَتِی وَ زَوْجَتُهُ فَاطِمَةُ سَیِّدَةُ نِسَاءِ الْعَالَمِینَ ابْنَتِی وَ الْحَسَنُ وَ الْحُسَیْنُ سَیِّدَا شَبَابِ أَهْلِ الْجَنَّةِ وَلَدَایَ مَنْ وَالَاهُمْ فَقَدْ وَالَانِی وَ مَنْ عَادَاهُمْ فَقَدْ عَادَانِی وَ مَنْ نَاوَأَهُمْ فَقَدْ نَاوَأَنِی وَ مَنْ جَفَاهُمْ فَقَدْ جَفَانِی وَ مَنْ بَرَّهُمْ فَقَدْ بَرَّنِی وَصَلَ اللَّهُ مَنْ وَصَلَهُمْ وَ قَطَعَ اللَّهُ مَنْ قَطَعَهُمْ وَ نَصَرَ اللَّهُ مَنْ أَعَانَهُمْ وَ خَذَلَ مَنْ خَذَلَهُمُ اللَّهُمَّ مَنْ کَانَ لَهُ مِنْ أَنْبِیَائِکَ وَ رُسُلِکَ ثَقَلٌ وَ أَهْلُ بَیْتٍ فَعَلِیٌّ وَ فَاطِمَةُ وَ الْحَسَنُ وَ الْحُسَیْنُ أَهْلُ بَیْتِی وَ ثَقَلِی فَأَذْهِبْ عَنْهُمُ الرِّجْسَ وَ طَهِّرْهُمْ تَطْهِیراً یَا رَبَّ الْعَالَمِینَ

 

 8- مانند کتهذیب الأحکام؛ ج‌3، ص: 23

مُحَمَّدُ بْنُ أَحْمَدَ بْنِ یَحْیَى عَنْ یَعْقُوبَ بْنِ یَزِیدَ عَنْ إِبْرَاهِیمَ بْنِ عَبْدِ الْحَمِیدِ عَنْ جَمِیلٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ ع قَالَ: تَجِبُ الْجُمُعَةُ عَلَى مَنْ کَانَ مِنْهَا عَلَى فَرْسَخَیْنِ وَ مَعْنَى ذَلِکَ إِذَا کَانَ إِمَامٌ عَادِلٌ وَ قَالَ إِذَا کَانَ بَیْنَ الْجَمَاعَتَیْنِ ثَلَاثَةُ أَمْیَالٍ فَلَا بَأْسَ أَنْ یُجَمِّعَ هَؤُلَاءِ وَ یُجَمِّعَ هَؤُلَاءِ وَ لَا یَکُونُ بَیْنَ الْجَمَاعَتَیْنِ أَقَلُّ مِنْ ثَلَاثَةِ أَمْیَالٍ وَ اعْلَمْ أَنَّ لِلْجُمُعَةِ حَقّاً قَدْ ذُکِرَ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ ع أَنَّهُ قَالَ- لِعَبْدِ الْمَلِکِ مِثْلُکَ یَهْلِکُ وَ لَمْ یُصَلِّ فَرِیضَةً فَرَضَهَا اللَّهُ عَلَیْهِ قَالَ قُلْتُ کَیْفَ أَصْنَعُ قَالَ صَلِّهَا جَمَاعَةً یَعْنِی الْجُمُعَةَ.

وسائل‏الشیعة 7 303 2- باب اشتراط وجوب الجمعة بحضور سبع

 بَابُ اشْتِرَاطِ وُجُوبِ الْجُمُعَةِ بِحُضُورِ سَبْعَةٍ وَ اسْتِحْبَابِهَا عِنْدَ حُضُورِ خَمْسَةٍ أَحَدُهُمُ الْإِمَامُ

9436- مُحَمَّدُ بْنُ عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ بِإِسْنَادِهِ عَنْ زُرَارَةَ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ ع قَالَ تَجِبُ الْجُمُعَةُ عَلَى سَبْعَةِ نَفَرٍ مِنَ الْمُسْلِمِینَ وَ لَا جُمُعَةَ لِأَقَلَّ مِنْ خَمْسَةٍ مِنَ الْمُسْلِمِینَ أَحَدُهُمُ الْإِمَامُ فَإِذَا اجْتَمَعَ سَبْعَةٌ وَ لَمْ یَخَافُوا أَمَّهُمْ بَعْضُهُمْ وَ خَطَبَهُمْ

 أَقُولُ وَ یَدُلُّ عَلَى ذَلِکَ جَمِیعُ مَا دَلَّ عَلَى الْوُجُوبِ مِنَ الْقُرْآنِ وَ الْأَحَادِیثِ‏

 وسائل‏الشیعة ج : 7 ص : 311

الْمُتَوَاتِرَةِ الدَّالَّةِ بِعُمُومِهَا وَ إِطْلَاقِهَا مَعَ عَدَمِ قِیَامِ دَلِیلٍ صَالِحٍ لِإِثْبَاتِ الِاشْتِرَاطِ وَ مَا تَضَمَّنَ لَفْظَ الْإِمَامِ مِنْ أَحَادِیثِ الْجُمُعَةِ الْمُرَادُ بِهِ إِمَامُ الْجَمَاعَةِ مَعَ قَیْدٍ زَائِدٍ وَ هُوَ کَوْنُهُ یُحْسِنُ الْخُطْبَتَیْنِ وَ یَتَمَکَّنُ مِنْهُمَا لِعَدَمِ الْخَوْفِ وَ هُوَ أَعَمُّ مِنَ الْمَعْصُومِ کَمَا صَرَّحَ بِهِ عُلَمَاءُ اللُّغَةِ وَ غَیْرُهُمْ وَ کَمَا یُفْهَمْ مِنْ إِطْلَاقِهِ فِی مَقَامِ الِاقْتِدَاءِ وَ الْقَرَائِنُ عَلَى ذَلِکَ کَثِیرَةٌ جِدّاً وَ التَّصْرِیحَاتُ بِمَا یَدْفَعُ الِاشْتِرَاطَ أَیْضاً کَثِیرَةٌ وَ إِطْلَاقُ لَفْظِ الْإِمَامِ هُنَا کَإِطْلَاقِهِ فِی أَحَادِیثِ الْجَمَاعَةِ وَ صَلَاةِ الْجِنَازَةِ وَ الِاسْتِسْقَاءِ وَ الْآیَاتِ وَ غَیْرِ ذَلِکَ مِنْ أَمَاکِنِ الِاقْتِدَاءِ فِی الصَّلَاةِ وَ إِنَّمَا الْمُرَادُ بِهِ هُنَا اشْتِرَاطُ الْجَمَاعَةِ مَعَ مَا ذُکِرَ

9435- مُحَمَّدُ بْنُ یَعْقُوبَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ یَحْیَى عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحُسَیْنِ عَنْ عُثْمَانَ بْنِ عِیسَى عَنْ سَمَاعَةَ قَالَ سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع عَنِ الصَّلَاةِ یَوْمَ الْجُمُعَةِ فَقَالَ أَمَّا مَعَ الْإِمَامِ فَرَکْعَتَانِ وَ أَمَّا مَنْ یُصَلِّی وَحْدَهُ فَهِیَ أَرْبَعُ رَکَعَاتٍ بِمَنْزِلَةِ الظُّهْرِ یَعْنِی إِذَا کَانَ إِمَامٌ یَخْطُبُ فَإِنْ لَمْ یَکُنِ الْإِمَامُ یَخْطُبُ فَهِیَ أَرْبَعُ رَکَعَاتٍ وَ إِنْ صَلَّوْا جَمَاعَةً

 وَ رَوَاهُ الشَّیْخُ بِإِسْنَادِهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ یَعْقُوبَ مِثْلَهُ

مممممممممممممممممممممم

 

 


 


 


 

 

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
اللَّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الحُجَةِ بنِ الحَسَن صَلَواتُکَ علَیهِ و عَلی آبائِهِ فِی هَذِهِ السَّاعَةِ وَ فِی کُلِّ سَاعَةٍ وَلِیّاً وَ حَافِظاً وَ قَائِداً وَ نَاصِراً وَ دَلِیلًا وَ عَیْناً حَتَّى تُسْکِنَهُ أَرْضَکَ طَوْعاً وَ تُمَتعَهُ فِیهَا طَوِیلا

اسلاید شو

کاربر گرامی،وبسایت اصلاح از هرگونه طرح, پیشنهاد و انتقاد سازنده استقبال میکند و این افتخار را دارد تا پذیرای حکایت های تبلیغی، مقالات علمی و پژوهشی شما در حوزه تبلیغ، تربیت و خانواده باشد.صندوق الکترونیکی: nforoughi115@gmail.com