وبسایت اصلاح

فَبَشِّرْ عِبَادِ الَّذِینَ یَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَیَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ أُوْلَئِکَ الَّذِینَ هَدَاهُمُ اللَّهُ وَ أُوْلَئِکَ هُمْ أُوْلُوا الْأَلْبَابِ بشارت ده بندگانى را که سخنان گوناگون را می‌شنوند؛ سپس بهترین آن را انتخاب کرده و پیروى می‌کنند. آنان کسانى هستند که خداوند هدایتشان کرده و آنان خردمندان و صاحبان عقلند. (سوره زمر، آیه18)

وبسایت اصلاح

فَبَشِّرْ عِبَادِ الَّذِینَ یَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَیَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ أُوْلَئِکَ الَّذِینَ هَدَاهُمُ اللَّهُ وَ أُوْلَئِکَ هُمْ أُوْلُوا الْأَلْبَابِ بشارت ده بندگانى را که سخنان گوناگون را می‌شنوند؛ سپس بهترین آن را انتخاب کرده و پیروى می‌کنند. آنان کسانى هستند که خداوند هدایتشان کرده و آنان خردمندان و صاحبان عقلند. (سوره زمر، آیه18)

کاربر گرامی،وبسایت اصلاح از هرگونه طرح, پیشنهاد و انتقاد سازنده استقبال میکند و این افتخار را دارد تا پذیرای حکایت های تبلیغی، مقالات علمی و پژوهشی شما در حوزه تبلیغ، تربیت و خانواده باشد.صندوق الکترونیکی: nforoughi115@gmail.com

اسلاید شو

جهت مشاهده فیلم و ویدیوهای مذهبی روی تصویر فوق کلیک نمایید

تفسیر ترتیبی قرآن کریم با رویکرد مدیریت

چهارشنبه, ۱۵ بهمن ۱۳۹۳، ۰۶:۳۸ ب.ظ

تفسیر ترتیبی قرآن کریم با رویکرد مدیریت


 

تفسیر ترتیبی قرآن کریم با رویکرد مدیریت

استاد ایت الله صمصاالدین قوامی

درس 15

    سید مهدی میرعلی اکبری

    29 دی 1393

سورة البقرة

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ‏

الم(1)

ذَالِکَ الْکِتَبُ لَا رَیْبَ فِیهِ هُدًى لِّلْمُتَّقِینَ (2)

الَّذِینَ یُؤْمِنُونَ بِالْغَیْبِ وَ یُقِیمُونَ الصَّلَوةَ وَ ممَِّا رَزَقْنَاهُمْ یُنفِقُونَ(3)

وَ الَّذِینَ یُؤْمِنُونَ بمَِا أُنزِلَ إِلَیْکَ وَ مَا أُنزِلَ مِن قَبْلِکَ وَ بِالاَْخِرَةِ هُمْ یُوقِنُونَ(4)

أُوْلَئکَ عَلىَ‏ هُدًى مِّن رَّبِّهِمْ وَ أُوْلَئکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ(5)

به نام خداوند بخشنده بخشایشگر

الم (بزرگ است خداوندى که این کتاب عظیم را، از حروف ساده الفبا به وجود آورده). (1)

آن کتاب با عظمتى است که شک در آن راه ندارد و مایه هدایت پرهیزکاران است. (2)

 (پرهیزکاران) کسانى هستند که به غیب [آنچه از حس پوشیده و پنهان است‏] ایمان مى‏آورند و نماز را برپا مى‏دارند و از تمام نعمتها و مواهبى که به آنان روزى داده‏ایم، انفاق مى‏کنند. (3)

و آنان که به آنچه بر تو نازل شده، و آنچه پیش از تو (بر پیامبران پیشین) نازل گردیده، ایمان مى‏آورند و به رستاخیز یقین دارند. (4)

آنان بر طریق هدایت پروردگارشانند و آنان رستگارانند. (5)

در قرآن که کتاب مدیریت رحمانی است همه سوره ها با نام خدای رحمان و رحیم آغاز می‌شود (بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ‏)رحمت عام رحمانیه و رحمت خاص رحیمیه یعنی اساس مدیریت و ربوبیت خداوند بر رحمت است، و این فرهنگ سازمانی رحمت است که مکرر تکرار می‌شود و می‌دانیم که فرهنگ جز با تکرار و اصرار ساخته و پرداخته نمی‌شود. فرهنگ رحمت باید در تمامی فضای سازمانهای اسلامی و انسانی پیاده و حاکم شود به گونه ای که غضب هم مغز رحمت داشته باشد. باطن رحمت داشته باشد(1) . فرهنگ رحمت سازمانها را معنوی و خادم بار می آورد و عفو و مغفرت و دیگر خواهی را در پی دارد، فرهنگ رحمت بنیادین ترین بعد معنویت است. در سازمانهای رائج فرهنگ رحمت جاری نیست البته ما در تفسیر مدیریتی سوره فاتحه مشروحا به این فرهنگ و اصل رحمت پرداختیم . این جا تاکید می کنیم که اگر میوه مدیریت فرهنگ سازمانی معنویت است اسانس این میوه و مزاج و مزه آن از رحمت است که مادر تمامی اصول معنوی است. لذا خداوند آن را مرتب تکرار می‌نماید و برند مدیریت خود را رحمت قرار می‌دهد. با حاکمیت فرهنگ سازمانی رحمت عزل و نصب هر دو رحمت است، تشویق و تنبیه هر دو رحمت است، جریمه و جایزه هر دو رحمت است ، عفو ومجازات هر دو رحمت است ، امر ونهی هر دو رحمت است ، مهر وقهر هر دو رحمت است ،حبس و آزادی هر دو رحمت است والا سازمان اسلامی نیست و نخواهد بود. لذا وصف عالی ترین مدیر بعد از خدا موصوف به " روف رحیم" است(2)   و لینت او در رفتار سازمانی مبتنی بر رحمت است و بر همین رحمت است که کارکنان را عفو می‌کند برایشان استغفار می‌نماید و با آنان مشورت می‌کند(3) .

الم(1) (4)

رمز ورود(5)  به سوره بزرگ بقره "الم" است رمز است مرموز است والا رمز نبود فقط خدا می‌داند برای توضیح سرّ آن در پاورقی از مجمع البیان توجیهاتی آورده‌ایم خیلی نیاز نیست تلفظ کن و وارد شو تا خوب بفهمی چکار داری چه معنا می‌دهد شاید آیات را با رمز بهتر بفهمیم . در فضای مجازی ورود بدون رمز ممکن نیست در فضای حقیقی ملکوتی قرآنی هم بدون رمز شاید نباید وارد شد نمی دانم بگذرم بیاییم رمز ورود به سازمان مجازی و حقیقی را نام رمز قرآنی بنهیم اشکالی دارد؟ نمیدانم بگذرم .

ذَالِکَ الْکِتَبُ لَا رَیْبَ فِیهِ هُدًى لِّلْمُتَّقِینَ (2)

"ذلک الکتاب "(6)  (آن کتاب)

آنقدر این کتاب با عظمت است که با اشاره به دور (ذلک) به آن توجه می‌دهد. در عرف سازمانی وقتی در مقابل مقام بزرگی قرار می‌گیرند می‌گویند "آن مقام معظم" ودر نامه به مدیران عالی سازمان او هم هم‌چنین است "از آن مقام تقاضا می‌شود ....." لذا این قرآن "عظیم "(7)  ، "کریم"(8)  و "عزیز"(9)  و "مجید"(10) است و با اشاره دور به این عظمت ، کرامت، عزت و مجد التفات داده میشود و به همین علت در " لوح محفوظ"(11)  است و"مکنون"(12)  می‌باشد.

 در مدیریت، ما هم یاد می گیریم اسناد مهم را از دسترس دور نگاه داریم حراست وحفاظت کنیم و بایگانی محکمی داشته باشیم و همیشه برگردان (کپی) آن را در دسترس قرار دهیم و اصل آن را حفظ نماییم .

لَا رَیْبَ فیه(13)   شک در آن راه ندارد در ان تردیدی نیست کاملا برهانی، مستدل، مبین (14) وروشنگر است در آن باطل راه ندارد(15) بالا دستی ترین سند هستی است چگونه می‌تواند مردد و مریب باشد. می‌خواهد هدایت کند چگونه مشوب به باطل و شک باشد .

در مدیریت، یاد می گیریم که اسناد اساسی و بالادستی سازمان که تکیه گاه سایر اسناد است آن چنان چکش کاری و کارشناسی شود تا ضریب تردید و خطا در آن به حداقل برسد و چه بهتر که از آیات قرآن و سبک آن در تدوین چنین اسنادی حد اکثر بهره برداری بشود .

هُدًى لِّلْمُتَّقِینَ(16)  و مایه هدایت پرهیزکاران است .

 

------------------------------------------------------------------------------

 

(1)الحدید : 13 یَوْمَ یَقُولُ الْمُنافِقُونَ وَ الْمُنافِقاتُ لِلَّذینَ آمَنُوا انْظُرُونا نَقْتَبِسْ مِنْ نُورِکُمْ قیلَ ارْجِعُوا وَراءَکُمْ فَالْتَمِسُوا نُوراً فَضُرِبَ بَیْنَهُمْ بِسُورٍ لَهُ بابٌ باطِنُهُ فیهِ الرَّحْمَةُ وَ ظاهِرُهُ مِنْ قِبَلِهِ الْعَذابُ

روزى که مردان و زنان منافق به مؤمنان مى‏گویند: «نظرى به ما بیفکنید تا از نور شما پرتوى برگیریم!» به آنها گفته مى‏شود: «به پشت سر خود بازگردید و کسب نور کنید!» در این هنگام دیوارى میان آنها زده مى‏شود که درى دارد، درونش رحمت است و برونش عذاب! (13)

 (2) به یقین، رسولى از خود شما بسویتان آمد که رنجهاى شما بر او سخت است و اصرار بر هدایت شما دارد و نسبت به مؤمنان، رئوف و مهربان است! (128)

التوبة : 128 لَقَدْ جاءَکُمْ رَسُولٌ مِنْ أَنْفُسِکُمْ عَزیزٌ عَلَیْهِ ما عَنِتُّمْ حَریصٌ عَلَیْکُمْ بِالْمُؤْمِنینَ رَؤُفٌ رَحیمٌ

 (3)  آل‏عمران : 159 فَبِما رَحْمَةٍ مِنَ اللَّهِ لِنْتَ لَهُمْ وَ لَوْ کُنْتَ فَظًّا غَلیظَ الْقَلْبِ لاَنْفَضُّوا مِنْ حَوْلِکَ فَاعْفُ عَنْهُمْ وَ اسْتَغْفِرْ لَهُمْ وَ شاوِرْهُمْ فِی الْأَمْرِ فَإِذا عَزَمْتَ فَتَوَکَّلْ عَلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الْمُتَوَکِّلینَ

به (برکت) رحمت الهى، در برابر آنان [مردم‏] نرم (و مهربان) شدى! و اگر خشن و سنگدل بودى، از اطراف تو، پراکنده مى‏شدند. پس آنها را ببخش و براى آنها آمرزش بطلب! و در کارها، با آنان مشورت کن! اما هنگامى که تصمیم گرفتى، (قاطع باش! و) بر خدا توکل کن! زیرا خداوند متوکلان را دوست دارد. (159)

 (4) ترجمه مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ج‏1، ص: 56

 حروف اوائل سوره‏ها

در باره حروفى که در اوائل بعضى از سوره‏ها آمده است نظریات و وجوهى بیان شده است که أهمّ آنها از اینقرار است:

1- جز خدا کسى نمیداند

از متشابهاتى است که جز خدا کسى معناى آنها را نمیداند و باین مضمون روایاتى از ائمه علیهم السلام وارد شده است.

اهل سنت از امیر المؤمنین علیه السلام نقل کرده‏اند که آن حضرت فرمود: براى هر کتاب قسمت‏هاى بر گزیده ایست و برگزیده این کتاب «حروف تهجى» است.

شعبى میگوید براى خدا در هر کتاب سرّیست و آن سرّ در قرآن، همان حروف تهجّى است که در اوائل سوره‏ها ذکر شده است.

2- نام سوره‏ها

نام‏هاى سوره‏هایى است که باین حروف آغاز شده است.

3- اشاره باسم و یا صفتى از خدا

هر یک از آنها و یا مجموعشان اشاره باسم و صفتى از صفات خدا است مثلًا «ا لم» 1- انا (من) ل- اللَّه- م اعلم و مجموعاً: «انا اللَّه اعلم» (من خداى دانایم).

و «المر» اشاره به: «انا اللَّه اعلم و ارى» (من خدایاى دانا و بینایم).

ابن عباس در باره «ا لم» میگوید: «الف» بر اسم خدا و «لام» بر اسم جبرئیل و «میم» بر اسم محمّد دلالت میکند. ابو اسحاق ثعلبى در تفسیرش حدیثى را از على بن موسى الرضا علیه السلام نقل میکند که از امام صادق علیه السلام در باره «ا لم» سؤال شد؟

حضرت فرمود: در الف نمونه‏هایى از صفات خدا است باین ترتیب:

الف ابتداء حروف است و خدا ابتداى جهان 2- الف مستقیم است و انحراف ندارد و خدا عدل مطلق است 3- الف فرد و تنها است و خدا بى نظیر و واحد است 4- الف به حروف دیگر چسبیده نیست ولى حروف دیگر بدان پیوسته‏اند خدا با صفات مخصوصش از همه خلق جداست ولى همه موجودات باو پیوستگى دارند. 5- الف از الفت و انس مشتق است زیرا او سبب ترکیب و تألیف حروف دیگر میشود همانطور که خداوند سبب الفت خلق، و ترکیب و تالیف جهان آفرینش است.

4- حروف پراکنده اسم اعظم

سعید بن جبیر میگوید این حروف مفردات پراکنده از اسم اعظم حق‏اند که اگر کسى بتواند آنها را درست با هم ترکیب کند اسم اعظم را خواهد فهمید مثلًا از ترکیب «الر» و «حم» و «ن» کلمه «الرحمن» بدست میآید و همچنین حروف دیگر که تشکیل اسمهاى دیگرى را مى‏دهد ولى ما این توانایى را نداریم

5- سوگندهاى قرآن

ابن عباس میگوید این حروف قسم‏هاى قرآن است و اخفش میگوید علت اینکه خداوند باین حروف سوگند میخورد، شرافت و برترى آنها است زیرا همین حروف شالوده و پایه همه جمله بندى‏ها در کتاب‏هاى آسمانى است که بزبان‏هاى مختلف میباشد و نیز اسم‏هاى الهى و سخن گویى مردم همه و همه بر پایه همین حروف است و از ترکیب مختلف همین حروف است که مردم با هم سخن میگویند و بذکر و توحید و

 ثناى حق میپردازند و خدا با این حروف قسم خورده است که قرآن کتاب و کلام اوست.

6- براى ساکت کردن مردم

برخى میگویند این حروف آورده شده تا به سبب تازگى و نامأنوس بودن سبب سکوت مردم شود زیرا مشرکان بنا گذاشته بودند که به سخن رسول اکرم گوش ندهند و شلوغ کنند و حرف بزنند تا کسى سخن آن حضرت را نشنود همانطور که قرآن میگوید: «لا تَسْمَعُوا لِهذَا الْقُرْآنِ وَ الْغَوْا فِیهِ» اینان براى اینکه کسى بسخن پیامبر گوش ندهد گاهى دست میزدند گاهى فریاد میکشیدند و نیز میخواستند تا خود پیامبر هم بغلط افتد و اشتباه کند (بخیال خودشان).

خداوند این حروف را که کاملًا تازگى داشت نازل نمود تا توجه آنان را بخود جلب کند و کلمات قرآن به گوش آنها خورده و شاید بدلشان راه یابد و بآنچه خیر و صلاح آنها است آنان را برساند.

7- قرآن از همین حروف است

منظور اینست که قرآنى را که شما از آوردن آن ناتوانید از جنس همین حروفى است که با آنها سخن مى‏گویید پس وقتى نمیتواند نظیر آن را بیاورید بدانید که از طرف خداست

 

 (5)  Password

(6)   ترجمه مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ج‏1، ص: 58

. شرح لغات

ذلک (آن) اشاره بدور زمانى و یا مکانى و یا مقامى.

ریب- بدگمانى و سلب اطمینان.

هدى- دلالت و راهنمایى.

متقین- (اصلش موتقین) از اتّقاء بمعناى وقایة گرفتن و وقایه وسیله نگهدارى است مانند سپر و لباس زمستانى.

تفسیر

مقصود از کتاب قرآن است اخفش میگوید کلمه ذلک در اینجا بمعناى «هذا» (این) است زیرا قرآن حاضر و مورد اشاره قرار گرفته است و در اشعار و ادبیات عرب نظیر دارد («اقول له و الرمح یأطر متنه تأمل خفافاً اننى انا ذلکا»

 وقتى او را نیزه زدم و پشتش خم شد با نیزه خودم را باو معرفى کردم شاهد در کلمه «ذلکا» است که بمعناى «این» آمده است.)

فرّاء و ابو على جبائى میگویند چون خدا به پیامبرش وعده داده بود که بر او کتابى نازل کند که آب آن را محو نکند و حوادث ایام از بینش نبرد و کهنه‏اش نگرداند پس از نازل کردن قرآن فرمود این همان کتابى است که بتو وعده داده بودیم.

مبرّد میگوید: معناى «ذلک» اینست که این همان کتابى است که ما در کتابهاى آسمانى قبلى وعده داده بودیم.

بعضى گفته‏اند منظور از کتاب تورات و یا انجیل است ولى با توجه بصفاتى که قرآن براى این کتاب ذکر میکند مانند «لا رَیْبَ فِیهِ هُدىً لِلْمُتَّقِینَ» (بى شک راهنماى پرهیز کاران است) و نیز با توجه به تحریف تورات و انجیل بقول خود قرآن: «یُحَرِّفُونَ الْکَلِمَ عَنْ مَواضِعِهِ» آیه 45 از سوره نساء » یعنى (گروهى از یهود کلمات خدا را از محل خود تغییر میدهند).این قول که منظور از «کتاب» تورات و یا انجیل باشد باطل است.

 

  (7) ص : 67 قُلْ هُوَ نَبَأٌ عَظیمٌ - الواقعة : 76 وَ إِنَّهُ لَقَسَمٌ لَوْ تَعْلَمُونَ عَظیمٌ

  (8) الواقعة : 77 إِنَّهُ لَقُرْآنٌ کَریمٌ

  (9) إِنَّهُ لَکِتَابٌ عَزِیز(فصلت 41)

  (10) البروج : 21 بَلْ هُوَ قُرْآنٌ مَجیدٌ

 

 

 (12)  البروج : 22 فی‏ لَوْحٍ مَحْفُوظٍ

   الواقعة : 78 فی‏ کِتابٍ مَکْنُونٍ

  (13) «لا رَیْبَ فِیهِ» یعنى این کتاب بیان و هدایت و حق و معجزه است و از این جهات سزاوار است که در آن بد گمانى راه نیابد و منظور، خبر دادن به اینکه کسى در آن بدگمانى و شک ندارد نیست چه، پیداست که بسیارى از مخالفین اسلام در آن تردید کردند.

بعضى گفته‏اند در این آیه چیزى تقدیر شده است و آن: «لا سبب ریب فیه» یعنى چیزى که سبب شک و بد گمانى شده چون تناقض گویى و پیچیدگى کلمات و ادّعاهاى بدون برهان در این کتاب وجود ندارد.

برخى دیگر کلمه «لا رَیْبَ» را بمعناى نهى گرفته میگویند معناى آیه اینست:که شک و بد بینى نداشته باشید مانند آیه کریمه «فَلا رَفَثَ وَ لا فُسُوقَ» آیه 196 از سوره بقره یعنى آنچه میان زن و شوهر در مواقع عادى رواست و نیز کارهاى ناروا را در ایّام حج ترک کنید.

 

 (14)  الحجر : 1 الر تِلْکَ آیاتُ الْکِتابِ وَ قُرْآنٍ مُبینٍ الر، این آیات کتاب، و قرآن مبین است.

  (15) فصلت : 42 لا یَأْتیهِ الْباطِلُ مِنْ بَیْنِ یَدَیْهِ وَ لا مِنْ خَلْفِهِ تَنْزیلٌ مِنْ حَکیمٍ حَمیدٍ

که هیچ گونه باطلى، نه از پیش رو و نه از پشت سر، به سراغ آن نمى‏آید چرا که از سوى خداوند حکیم و شایسته ستایش نازل شده است!

  (16) ترجمه مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ج‏1، ص: 60

چرا فقط متقین؟

با اینکه قرآن هدایت براى همه مردم است علت اینکه تنها پرهیز کاران را ذکر میکند اینست که آنان از این کتاب استفاده کرده بنور آن هدایت شده‏اند مانند آیه کریمه: «إِنَّما أَنْتَ مُنْذِرُ مَنْ یَخْشاها» آیه 44 از سوره نازعات (فقط تو کسى را که از رستاخیز مى‏ترسد بیم میدهى) با اینکه رسول اکرم براى انذار و ترساندن و بشارت بهمه مردم آمده بود ولى انذار آن حضرت در باره کسانى مؤثر افتاد که خوف از قیامت و رستاخیز داشتند با آنچه گفتیم، هدایت بودن قرآن براى متقین، منافات ندارد با اینکه براى همه مردم نیز راهنما باشد همانطور که در آیه کریمه دیگر در باره قرآن میفرماید:

 «هُدىً لِلنَّاسِ» آیه 185 از سوره بقره (این قرآن هدایت براى همه مردم است).

تقوى چیست؟

کلمه تقوى از واژه‏هاى مخصوص قرآن و آئین ما است و رسول اکرم آن راجع بین عدل و احسان معرفى میکند.

بعضى گفته‏اند شخص با تقوى کسى است که از گناهان پروا داشته باشد و واجبات را انجام دهد برخى دیگر میگویند: چون پرهیز کار با اعمال نیک، خود را از آتش جهنم و عذاب الهى نگاه میدارد باو متّقى و خود دار گفته شده است.

عمر بن الخطاب از کعب الاحبار راجع به تقوى پرسید او در جواب گفت آیا راهى خار دار رفته‏اى؟

عمر گفت: آرى، کعب پرسید: در این راه چه میکنى؟

عمر جواب داد دامن را بالا میزنم و با احتیاط قدم بر میدارم.کعب گفت: تقوى همین است

از رسول اکرم نقل شده است که فرمود: بمردم پرهیز کار بدین جهت متقین (خویش دار) گفته‏اند که آنان از انجام کارى که خود گناه ندارد ولى ممکن است سبب ارتکاب گناه گردد خود دارى میکنند.

عمر بن عبد العزیز میگوید همانطور که شخص محرم در حرم از انجام پاره‏اى امور خوددار است همچنین شخص با تقوى خود را کنترل میکند.

بعض گفته‏اند تقوى آنست که خدا تو را گرد محرمات و دور از واجبات نبیند.

مممممممممممممم

 

 

چهار شنبه 93/11/1-29ربیع الاول 1435 درس 16

سورة البقرة 2

ذَالِکَ الْکِتَبُ لَا رَیْبَ فِیهِ هُدًى لِّلْمُتَّقِینَ (2)

"ذلک الکتاب "1  (آن کتاب)

آنقدر این کتاب با عظمت است که با اشاره به دور (ذلک) به آن توجه می‌دهد در عرف سازمانی وقتی در مقابل مقام بزرگی قرار می گیرند می‌گویند "آن مقام معظم" و در نامه به مدیران عالی سازمان او هم همچنین است "از آن مقام تقاضا می‌شود ....." لذا این قرآن "عظیم2"  ، "کریم3"  و "عزیز4"  و "مجید5" است و با اشاره دور به این عظمت ، کرامت، عزت و مجد التفات داده می‌شود و به همین علت در " لوح محفوظ"6  است و"مکنون"7  می‌باشد.

در مدیریت، ما هم یاد می گیریم اسناد مهم را از دسترس دور نگاه داریم حراست وحفاظت کنیم و بایگانی محکمی داشته باشیم و همیشه برگردان (کپی) آن را در دسترس قرار دهیم و اصل آن را حفظ نماییم.

لَا رَیْبَ فیه8  شک در آن راه ندارد در ان تردیدی نیست کاملا برهانی،مستدل،مبین9  وروشنگر است در آن باطل راه ندارد10  بالا دستی ترین سند هستی است چگونه می‌تواند مردد و مریب باشد می‌خواهد هدایت کند چگونه مشوب به باطل و شک باشد .

در مدیریت، یاد می گیریم که اسناد اساسی و بالادستی سازمان که تکیه گاه سایر اسناد است آن چنان چکش کاری و کارشناسی شود تا ضریب تردید و خطا در آن به حداقل برسد و چه بهتر که از آیات قرآن و سبک آن در تدوین چنین اسنادی حد اکثر بهره برداری بشود .

هُدًى لِّلْمُتَّقِینَ11  و مایه هدایت پرهیزکاران است.

قرآن کتاب هدایت است و هدایت از وظائف بنیادین مدیر است که مدیریت رحمانی نیز هدایت بندگان تحت امر و مدیریت را سر لوحه قرار داده است. کما اینکه در سوره فاتحه الکتاب نیز با دعای " اهدنا الصراط المستقیم" مدیران رحمانی اصلی ترین مطالبه را از رب العالمین، هدایت خواهی در مسیر مستقیم منتهی به سعادت را قرار دادند و اکنون در آغاز سوره بعدی این کتاب به عنوان چراغ راه هدایت برای متقین معرفی می‌شود که اگر طالب هدایت هستید در نور این کتاب نورانی هدایت یابید .

 همانطور که گفته شد هدایت در کنار سازماندهی ، برنامه ریزی و کنترل و نظارت از وظائف اصل مدیر است و در آغاز سوره بقره این کتاب به عنوان کتاب هدایت و مدیریت معرفی و اعلان می‌شود و البته " هدایت " یکی از دو عنصر اصلی رهبری در مدیریت نیز هست چراکه رهبری مرکب و مرتب از دو عنصر " هدایت و نفوذ" نسبت به پیروان است لذا هدایت هم یک وظیفه است و هم عنصر مقوم رهبری است و در نتیجه "هدایت "در رهبری و مدیریت هردو نقش آفرین است .و از آنجا که هدایت به دو قسم "ارانه طریق " و " ایصال الی المطلوب" تقسیم می‌گردد اولی با آیه " هدی للناس"12  و دومی با آیه " هدی للمتقین " بیان شده است که دومی کیفی تر و هدایت رحیمیه است و اولی کمی تر و هدایت رحمانیه است که عام و فراگیرتر از هدایت رحیمیه است و مخصوص متقین است که استعداد آن را دارند و در آن از این سوره بزرگ مدیر هستی یعنی رب العالمین هدایت رحیمیه خاصه را برنامه اصلی خود قرار می‌دهد که وقتی همگان ارائه طریق شدند نخبگان آنها که به وسیله تقوی خود را پیشتاز نموده‌اند به هدایت ویژه موفق می‌شوند که با امداد و الهام خاص به سمت مطلوب سازمانی خود پیش می‌روند و دائما از هدایت رحیمییه مبتنی بر تقوی بهره مند می‌گردند .

 معلوم می‌شود که تقوی وسیله ویژه است که امام المتقین ع در کتاب تقوی یعنی نهج البلاغه خود آن را به مرکب رهوار و رام تشبیه میکند (مطایا ذلل)13  که صاحب خود را به سمت مطلوب می کشاند حق الله است14  رییس اخلاق می باشد15 عزتی بالاتر از آن نیست16   قلعه ای مقاوم و نفوذ نا پذیر است17  و تقوی سپری از آتش است و بهترین توشه راه است18  هر چه بر پایه تقوی بنا شود نابود نمی شود19  از تاثیر شبهه مانع میگردد20 توشه مرگ است21  و باعث موفقیتهای غیر مترقبه است و مایه خروج از بحرانها است و در حقیقت به مدیریت بحران کمک می‌کند ودر نظام شایستگی و کرامت اصلی تری شاخص است و با کرامت ترین بندگان نزد خدا با تقوا ترین آنها است من جمله مدیران و کارگزاران با تقوی که از هدایت ویژه الهی در سازمان و برنامه و بهره وری و اثر بخشی و کار آمدی و بهبود مستمر بهره مند میشویم پس راهبرد مدیرت رحمانی این شد که تقوی مدیران مایه هدایت خاصه رحیمیه آنان است و انس با این کتاب این هدایت را تامین وتضمین می‌نماید.

 بنابراین در مدیریت :

1-    باید فرهنگ تقوی را در سازمان حاکم کرد تا از هدایت خاصه بهره وری شود.

2-    کتاب قرآن که کتاب هدایت است عالی ترین و راقی ترین سند هر سازمان نهادینه شود و در تدوین و تنظیم برنامه های راهبردی و کاربردی از آن بهره برده شود و به هدایت این کتاب اعتقاد کامل داشته باشیم.

3-    این کتاب را کتاب هدایت یعنی مدیریت بدانیم کتاب مدیریت رحمانی و ربانی .

4-    هرگاه در مسئله ای گیر کردیم حل مساله را از درون این کتاب بجوییم.

5-    از الگوهای مدیریتی این کتاب مانند پیامبران و صالحان درس بگیریم.

6-    بدانیم تا مدیری با تقوی نباشیم نمی توانیم از هدایت این کتاب به نفع سازمان خویش بهره ببریم زیرا مثل کوری می‌شویم که از نور خورشید به بهره است.

-----------------------------------------------------------------------------

1 ترجمه مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ج‏1، ص: 58

. شرح لغات

ذلک (آن) اشاره بدور زمانى و یا مکانى و یا مقامى.

ریب- بدگمانى و سلب اطمینان.

هدى- دلالت و راهنمایى.

متقین- (اصلش موتقین) از اتّقاء بمعناى وقایة گرفتن و وقایه وسیله نگهدارى است مانند سپر و لباس زمستانى.

تفسیر

مقصود از کتاب قرآن است اخفش میگوید کلمه ذلک در اینجا بمعناى «هذا» (این) است زیرا قرآن حاضر و مورد اشاره قرار گرفته است و در اشعار و ادبیات عرب نظیر دارد («اقول له و الرمح یأطر متنه تأمل خفافاً اننى انا ذلکا»

 وقتى او را نیزه زدم و پشتش خم شد با نیزه خودم را باو معرفى کردم شاهد در کلمه «ذلکا» است که بمعناى «این» آمده است.)

فرّاء و ابو على جبائى میگویند چون خدا به پیامبرش وعده داده بود که بر او کتابى نازل کند که آب آن را محو نکند و حوادث ایام از بینش نبرد و کهنه‏اش نگرداند پس از نازل کردن قرآن فرمود این همان کتابى است که بتو وعده داده بودیم.

مبرّد میگوید: معناى «ذلک» اینست که این همان کتابى است که ما در کتابهاى آسمانى قبلى وعده داده بودیم.

بعضى گفته‏اند منظور از کتاب تورات و یا انجیل است ولى با توجه بصفاتى که قرآن براى این کتاب ذکر میکند مانند «لا رَیْبَ فِیهِ هُدىً لِلْمُتَّقِینَ» (بى شک راهنماى پرهیز کاران است) و نیز با توجه به تحریف تورات و انجیل بقول خود قرآن: «یُحَرِّفُونَ الْکَلِمَ عَنْ مَواضِعِهِ» آیه 45 از سوره نساء » یعنى (گروهى از یهود کلمات خدا را از محل خود تغییر میدهند).این قول که منظور از «کتاب» تورات و یا انجیل باشد باطل است.

2 ص : 67 قُلْ هُوَ نَبَأٌ عَظیمٌ - الواقعة : 76 وَ إِنَّهُ لَقَسَمٌ لَوْ تَعْلَمُونَ عَظیمٌ

3 الواقعة : 77 إِنَّهُ لَقُرْآنٌ کَریمٌ

4 إِنَّهُ لَکِتَابٌ عَزِیز(فصلت 41)

5 البروج : 21 بَلْ هُوَ قُرْآنٌ مَجیدٌ

6 البروج : 22 فی‏ لَوْحٍ مَحْفُوظٍ

7 الواقعة : 78 فی‏ کِتابٍ مَکْنُونٍ

8 «لا رَیْبَ فِیهِ» یعنى این کتاب بیان و هدایت و حق و معجزه است و از این جهات سزاوار است که در آن بد گمانى راه نیابد و منظور، خبر دادن به اینکه کسى در آن بدگمانى و شک ندارد نیست چه، پیداست که بسیارى از مخالفین اسلام در آن تردید کردند.

بعضى گفته‏اند در این آیه چیزى تقدیر شده است و آن: «لا سبب ریب فیه» یعنى چیزى که سبب شک و بد گمانى شده چون تناقض گویى و پیچیدگى کلمات و ادّعاهاى بدون برهان در این کتاب وجود ندارد.

برخى دیگر کلمه «لا رَیْبَ» را بمعناى نهى گرفته میگویند معناى آیه اینست:که شک و بد بینى نداشته باشید مانند آیه کریمه «فَلا رَفَثَ وَ لا فُسُوقَ» آیه 196 از سوره بقره یعنى آنچه میان زن و شوهر در مواقع عادى رواست و نیز کارهاى ناروا را در ایّام حج ترک کنید.

9 الحجر : 1 الر تِلْکَ آیاتُ الْکِتابِ وَ قُرْآنٍ مُبینٍ الر، این آیات کتاب، و قرآن مبین است.

10 فصلت : 42 لا یَأْتیهِ الْباطِلُ مِنْ بَیْنِ یَدَیْهِ وَ لا مِنْ خَلْفِهِ تَنْزیلٌ مِنْ حَکیمٍ حَمیدٍ

که هیچ گونه باطلى، نه از پیش رو و نه از پشت سر، به سراغ آن نمى‏آید چرا که از سوى خداوند حکیم و شایسته ستایش نازل شده است!

11 ترجمه مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ج‏1، ص: 60

چرا فقط متقین؟

با اینکه قرآن هدایت براى همه مردم است علت اینکه تنها پرهیز کاران را ذکر میکند اینست که آنان از این کتاب استفاده کرده بنور آن هدایت شده‏اند مانند آیه کریمه: «إِنَّما أَنْتَ مُنْذِرُ مَنْ یَخْشاها» آیه 44 از سوره نازعات (فقط تو کسى را که از رستاخیز مى‏ترسد بیم میدهى) با اینکه رسول اکرم براى انذار و ترساندن و بشارت بهمه مردم آمده بود ولى انذار آن حضرت در باره کسانى مؤثر افتاد که خوف از قیامت و رستاخیز داشتند با آنچه گفتیم، هدایت بودن قرآن براى متقین، منافات ندارد با اینکه براى همه مردم نیز راهنما باشد همانطور که در آیه کریمه دیگر در باره قرآن میفرماید:

 «هُدىً لِلنَّاسِ» آیه 185 از سوره بقره (این قرآن هدایت براى همه مردم است).

تقوى چیست؟

کلمه تقوى از واژه‏هاى مخصوص قرآن و آئین ما است و رسول اکرم آن راجع بین عدل و احسان معرفى میکند.

بعضى گفته‏اند شخص با تقوى کسى است که از گناهان پروا داشته باشد و واجبات را انجام دهد برخى دیگر میگویند: چون پرهیز کار با اعمال نیک، خود را از آتش جهنم و عذاب الهى نگاه میدارد باو متّقى و خود دار گفته شده است.

عمر بن الخطاب از کعب الاحبار راجع به تقوى پرسید او در جواب گفت آیا راهى خار دار رفته‏اى؟

عمر گفت: آرى، کعب پرسید: در این راه چه میکنى؟

عمر جواب داد دامن را بالا میزنم و با احتیاط قدم بر میدارم.کعب گفت: تقوى همین است

از رسول اکرم نقل شده است که فرمود: بمردم پرهیز کار بدین جهت متقین (خویش دار) گفته‏اند که آنان از انجام کارى که خود گناه ندارد ولى ممکن است سبب ارتکاب گناه گردد خود دارى میکنند.

عمر بن عبد العزیز میگوید همانطور که شخص محرم در حرم از انجام پاره‏اى امور خوددار است همچنین شخص با تقوى خود را کنترل میکند.

بعض گفته‏اند تقوى آنست که خدا تو را گرد محرمات و دور از واجبات نبیند.

12 آل‏عمران : 4 مِنْ قَبْلُ هُدىً لِلنَّاسِ وَ أَنْزَلَ الْفُرْقانَ إِنَّ الَّذینَ کَفَرُوا بِآیاتِ اللَّهِ لَهُمْ عَذابٌ شَدیدٌ وَ اللَّهُ عَزیزٌ ذُو انْتِقامٍ

13 إِنَّ التَّقْوَى مَطَایَا ذُلُلٌ حُمِلَ عَلَیْهَا أَهْلُهَا وَ أُعْطُوا أَزِمَّتَهَا فَأَوْرَدَتْهُمُ الْجَنَّةَ صبحی الصالح صفحة 57 خطبة 16‏

14 صبحی الصالح صفحة 284 خطبة 191

عِبَادَ اللَّهِ أُوصِیکُمْ بِتَقْوَى اللَّهِ فَإِنَّهَا حَقُّ اللَّهِ عَلَیْکُمْ وَ الْمُوجِبَةُ عَلَى اللَّهِ حَقَّکُمْ وَ أَنْ تَسْتَعِینُوا عَلَیْهَا بِاللَّهِ وَ تَسْتَعِینُوا بِهَا عَلَى اللَّهِ فَإِنَّ التَّقْوَى فِی الْیَوْمِ الْحِرْزُ وَ الْجُنَّةُ وَ فِی غَدٍ الطَّرِیقُ إِلَى الْجَنَّةِ مَسْلَکُهَا وَاضِحٌ وَ سَالِکُهَا رَابِحٌ وَ مُسْتَوْدَعُهَا حَافِظٌ لَمْ تَبْرَحْ عَارِضَةً نَفْسَهَا عَلَى الْأُمَمِ الْمَاضِینَ مِنْکُمْ وَ الْغَابِرِینَ لِحَاجَتِهِمْ إِلَیْهَا غَداً إِذَا أَعَادَ اللَّهُ مَا أَبْدَى وَ أَخَذَ مَا أَعْطَى وَ سَأَلَ عَمَّا أَسْدَى فَمَا أَقَلَّ مَنْ قَبِلَهَا وَ حَمَلَهَا حَقَّ حَمْلِهَا أُولَئِکَ الْأَقَلُّونَ عَدَداً وَ هُمْ أَهْلُ صِفَةِ اللَّهِ سُبْحَانَهُ إِذْ یَقُولُ وَ قَلِیلٌ مِنْ عِبادِیَ الشَّکُورُ فَأَهْطِعُوا بِأَسْمَاعِکُمْ إِلَیْهَا وَ أَلِظُّوا بِجِدِّکُمْ عَلَیْهَا وَ اعْتَاضُوهَا مِنْ کُلِّ سَلَفٍ خَلَفاً وَ مِنْ کُلِّ مُخَالِفٍ مُوَافِقاً أَیْقِظُوا بِهَا نَوْمَکُمْ وَ اقْطَعُوا بِهَا یَوْمَکُمْ وَ أَشْعِرُوهَا قُلُوبَکُمْ وَ ارْحَضُوا بِهَا ذُنُوبَکُمْ وَ دَاوُوا بِهَا الْأَسْقَامَ وَ بَادِرُوا بِهَا الْحِمَامَ وَ اعْتَبِرُوا بِمَنْ أَضَاعَهَا وَ لَا یَعْتَبِرَنَّ بِکُمْ مَنْ أَطَاعَهَا أَلَا فَصُونُوهَا وَ تَصَوَّنُوا بِهَا وَ کُونُوا عَنِ الدُّنْیَا نُزَّاهاً وَ إِلَى الْآخِرَةِ وُلَّاهاً وَ لَا تَضَعُوا مَنْ رَفَعَتْهُ التَّقْوَى وَ لَا تَرْفَعُوا مَنْ رَفَعَتْهُ الدُّنْیَا وَ لَا تَشِیمُوا بَارِقَهَا وَ لَا تَسْمَعُوا نَاطِقَهَا وَ لَا تُجِیبُوا نَاعِقَهَا وَ لَا تَسْتَضِیئُوا بِإِشْرَاقِهَا وَ لَا تُفْتَنُوا بِأَعْلَاقِهَا فَإِنَّ بَرْقَهَا خَالِبٌ وَ نُطْقَهَا کَاذِبٌ وَ أَمْوَالَهَا مَحْرُوبَةٌ وَ أَعْلَاقَهَا مَسْلُوبَةٌ أَلَا وَ هِیَ الْمُتَصَدِّیَةُ الْعَنُونُ وَ الْجَامِحَةُ الْحَرُونُ وَ الْمَائِنَةُ الْخَئُونُ وَ الْجَحُودُ الْکَنُودُ وَ الْعَنُودُ الصَّدُودُ وَ الْحَیُودُ الْمَیُودُ حَالُهَا انْتِقَالٌ وَ وَطْأَتُهَا زِلْزَالٌ وَ عِزُّهَا ذُلٌّ وَ جِدُّهَا هَزْلٌ وَ عُلْوُهَا سُفْلٌ دَارُ حَرَبٍ وَ سَلَبٍ وَ نَهْبٍ وَ عَطَبٍ أَهْلُهَا عَلَى سَاقٍ وَ سِیَاقٍ وَ لَحَاقٍ وَ فِرَاقٍ قَدْ تَحَیَّرَتْ مَذَاهِبُهَا وَ أَعْجَزَتْ مَهَارِبُهَا وَ خَابَتْ مَطَالِبُهَا فَأَسْلَمَتْهُمُ الْمَعَاقِلُ وَ لَفَظَتْهُمُ الْمَنَازِلُ وَ أَعْیَتْهُمُ الْمَحَاوِلُ فَمِنْ نَاجٍ مَعْقُورٍ وَ لَحْمٍ مَجْزُورٍ وَ شِلْوٍ مَذْبُوحٍ وَ دَمٍ مَسْفُوحٍ وَ عَاضٍّ عَلَى یَدَیْهِ وَ صَافِقٍ بِکَفَّیْهِ وَ مُرْتَفِقٍ بِخَدَّیْهِ وَ زَارٍ عَلَى رَأْیِهِ وَ رَاجِعٍ عَنْ عَزْمِهِ وَ قَدْ أَدْبَرَتِ الْحِیلَةُ وَ أَقْبَلَتِ الْغِیلَةُ وَ لَاتَ حِینَ مَنَاصٍ هَیْهَاتَ هَیْهَاتَ قَدْ فَاتَ مَا فَاتَ وَ ذَهَبَ مَا ذَهَبَ وَ مَضَتِ الدُّنْیَا لِحَالِ بَالِهَا فَما بَکَتْ عَلَیْهِمُ السَّماءُ وَ الْأَرْضُ وَ ما کانُوا مُنْظَرِینَ

15 فیض الإسلام صفحة 1278 حکمة 402وَ قَالَ ( علیه‏السلام )التُّقَى رَئِیسُ الْأَخْلَاق‏

16 فیض الإسلام صفحة 1260 حکمة 363

363وَ قَالَ ( علیه‏السلام )لَا شَرَفَ أَعْلَى مِنَ الْإِسْلَامِ وَ لَا عِزَّ أَعَزُّ مِنَ التَّقْوَى وَ لَا مَعْقِلَ أَحْسَنُ مِنَ الْوَرَعِ وَ لَا شَفِیعَ أَنْجَحُ مِنَ التَّوْبَةِ وَ لَا کَنْزَ أَغْنَى مِنَ الْقَنَاعَةِ وَ لَا مَالَ أَذْهَبُ لِلْفَاقَةِ مِنَ الرِّضَى بِالْقُوتِ وَ مَنِ اقْتَصَرَ عَلَى بُلْغَةِ الْکَفَافِ فَقَدِ انْتَظَمَ الرَّاحَةَ وَ تَبَوَّأَ خَفْضَ الدَّعَةِ وَ الرَّغْبَةُ مِفْتَاحُ النَّصَبِ وَ مَطِیَّةُ التَّعَبِ وَ الْحِرْصُ وَ الْکِبْرُ وَ الْحَسَدُ دَوَاعٍ إِلَى التَّقَحُّمِ فِی الذُّنُوبِ وَ الشَّرُّ جَامِعٌ لِمُسَاوِى الْعُیُوب‏

17 فیض الإسلام صفحة 494 خطبة 156

الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی جَعَلَ الْحَمْدَ مِفْتَاحاً لِذِکْرِهِ وَ سَبَباً لِلْمَزِیدِ مِنْ فَضْلِهِ وَ دَلِیلًا عَلَى آلَائِهِ وَ عَظَمَتِهِ عِبَادَ اللَّهِ إِنَّ الدَّهْرَ یَجْرِی بِالْبَاقِینَ کَجَرْیِهِ بِالْمَاضِینَ لَا یَعُودُ مَا قَدْ وَلَّى مِنْهُ وَ لَا یَبْقَى سَرْمَداً مَا فِیهِ آخِرُ فِعَالِهِ کَأَوَّلِهِ مُتَسَابِقَةٌ أُمُورُهُ مُتَظَاهِرَةٌ أَعْلَامُهُ فَکَأَنَّکُمْ بِالسَّاعَةِ تَحْدُوکُمْ حَدْوَ الزَّاجِرِ بِشَوْلِهِ فَمَنْ شَغَلَ نَفْسَهُ بِغَیْرِ نَفْسِهِ تَحَیَّرَ فِی الظُّلُمَاتِ وَ ارْتَبَکَ فِی الْهَلَکَاتِ وَ مَدَّتْ بِهِ شَیَاطِینُهُ فِی طُغْیَانِهِ وَ زَیَّنَتْ لَهُ سَیِّئَ أَعْمَالِهِ فَالْجَنَّةُ غَایَةُ السَّابِقِینَ وَ النَّارُ غَایَةُ الْمُفَرِّطِینَ اعْلَمُوا عِبَادَ اللَّهِ أَنَّ التَّقْوَى دَارُ حِصْنٍ عَزِیزٍ وَ الْفُجُورَ دَارُ حِصْنٍ ذَلِیلٍ لَا یَمْنَعُ أَهْلَهُ وَ لَا یُحْرِزُ مَنْ لَجَأَ إِلَیْهِ أَلَا وَ بِالتَّقْوَى تُقْطَعُ حُمَةُ الْخَطَایَا وَ بِالْیَقِینِ تُدْرَکُ الْغَایَةُ الْقُصْوَى عِبَادَ اللَّهِ اللَّهَ اللَّهَ فِی أَعَزِّ الْأَنْفُسِ عَلَیْکُمْ وَ أَحَبَّهَا إِلَیْکُمْ فَإِنَّ اللَّهَ قَدْ أَوْضَحَ لَکُمْ سَبِیلَ الْحَقِّ وَ أَنَارَ طُرُقَهُ فَشِقْوَةٌ لَازِمَةٌ أَوْ سَعَادَةٌ دَائِمَةٌ فَتَزَوَّدُوا فِی أَیَّامِ الْفَنَاءِ لِأَیَّامِ الْبَقَاءِ قَدْ دُلِلْتُمْ عَلَى الزَّادِ وَ أُمِرْتُمْ بِالظَّعْنِ وَ حُثِثْتُمْ عَلَى الْمَسِیرِ فَإِنَّمَا أَنْتُمْ کَرَکْبٍ وُقُوفٍ لَا تَدْرُونَ مَتَى تُؤْمَرُونَ بِالسَّیْرِ أَلَا فَمَا یَصْنَعُ بِالدُّنْیَا مَنْ خُلِقَ لِلْآخِرَةِ وَ مَا یَصْنَعُ بِالْمَالِ مَنْ عَمَّا قَلِیلٍ یُسْلَبُهُ وَ تَبْقَى عَلَیْهِ تَبِعَتُهُ وَ حِسَابُهُ عِبَادَ اللَّهِ إِنَّهُ لَیْسَ لِمَا وَعَدَ اللَّهُ مِنَ الْخَیْرِ مَتْرَکٌ وَ لَا فِیمَا نَهَى عَنْهُ مِنَ الشَّرِّ مَرْغَبٌ عِبَادَ اللَّهِ احْذَرُوا یَوْماً تُفْحَصُ فِیهِ الْأَعْمَالُ وَ یَکْثُرُ فِیهِ الزِّلْزَالُ وَ تَشِیبُ فِیهِ الْأَطْفَالُ اعْلَمُوا عِبَادَ اللَّهِ إِنَّ عَلَیْکُمْ رَصَداً مِنْ أَنْفُسِکُمْ وَ عُیُوناً مِنْ جَوَارِحِکُمْ وَ حُفَّاظَ صِدْقٍ یَحْفَظُونَ أَعْمَالَکُمْ وَ عَدَدَ أَنْفَاسِکُمْ لَا تَسْتُرُکُمْ مِنْهُمْ ظُلْمَةُ لَیْلٍ دَاجٍ وَ لَا یُکِنُّکُمْ مِنْهُمْ بَابٌ ذُو رِتَاجٍ وَ إِنَّ غَداً مِنَ الْیَوْمِ قَرِیبٌ یَذْهَبُ الْیَوْمُ بِمَا فِیهِ وَ یَجِی‏ءُ الْغَدُ لَاحِقاً بِهِ فَکَأَنَّ کُلَّ امْرِئٍ مِنْکُمْ قَدْ بَلَغَ مِنَ الْأَرْضِ مَنْزِلَ وَحْدَتِهِ وَ مَخَطَّ حُفْرَتِهِ فَیَا لَهُ مِنْ بَیْتِ وَحْدَةٍ وَ مَنْزِلِ وَحْشَةٍ وَ مَفْرَدِ غُرْبَةٍ وَ کَأَنَّ الصَّیْحَةَ قَدْ أَتَتْکُمْ وَ السَّاعَةَ قَدْ غَشِیَتْکُمْ وَ بَرَزْتُمْ لِفَصْلِ الْقَضَاءِ قَدْ زَاحَتْ عَنْکُمُ الْأَبَاطِیلُ وَ اضْمَحَلَّتْ عَنْکُمُ الْعِلَلُ وَ اسْتَحَقَّتْ بِکُمُ الْحَقَائِقُ وَ صَدَرَتْ بِکُمُ الْأُمُورُ مَصَادِرَهَا فَاتَّعِظُوا بِالْعِبَرِ وَ اعْتَبِرُوا بِالْغِیَرِ وَ انْتَفِعُوا بِالنُّذُرِ

18 فیض الإسلام صفحة 1147 حکمة 125

125وَ قَالَ ( علیه‏السلام )وَ قَدْ رَجَعَ مِنْ صِفِّینَ فَأَشْرَفَ عَلَى الْقُبُورِ بِظَاهِرِ الْکُوفَةِ یَا أَهْلَ الدِّیَارِ الْمُوحِشَةِ وَ الْمَحَالِّ الْمُقْفِرَةِ وَ الْقُبُورِ الْمُظْلِمَةِ یَا أَهْلَ التُّرْبَةِ یَا أَهْلَ الْغُرْبَةِ یَا أَهْلَ الْوَحْدَةِ یَا أَهْلَ الْوَحْشَةِ أَنْتُمْ لَنَا فَرَطٌ سَابِقٌ وَ نَحْنُ لَکُمْ تَبَعٌ لَاحِقٌ أَمَّا الدُّورُ فَقَدْ سُکِنَتْ وَ أَمَّا الْأَزْوَاجُ فَقَدْ نُکِحَتْ وَ أَمَّا الْأَمْوَالُ فَقَدْ قُسِمَتْ هَذَا خَبَرُ مَا عِنْدَنَا فَمَا خَبَرُ مَا عِنْدَکُمْ ثُمَّ الْتَفَتَ إِلَى أَصْحَابِهِ فَقَالَ أَمَا لَوْ أُذِنَ لَهُمْ فِی الْکَلَامِ لَأَخْبَرُوکُمْ أَنَّ خَیْرَ الزَّادِ التَّقْوَى

19 ابن أبی الحدید مجلد 1 صفحة 273 خطبة 16

شُغِلَ مَنِ الْجَنَّةُ وَ النَّارُ أَمَامَهُ سَاعٍ سَرِیعٌ نَجَا وَ طَالِبٌ بَطِی‏ءٌ رَجَا وَ مُقَصِّرٌ فِی النَّارِ هَوَى الْیَمِینُ وَ الشِّمَالُ مَضَلَّةٌ وَ الطَّرِیقُ الْوُسْطَى هِیَ الْجَادَّةُ عَلَیْهَا بَاقِی الْکِتَابِ وَ آثَارُ النُّبُوَّةِ وَ مِنْهَا مَنْفَذُ السُّنَّةِ وَ إِلَیْهَا مَصِیرُ الْعَاقِبَةِ هَلَکَ مَنِ ادَّعَى وَ خَابَ مَنِ افْتَرَى مَنْ أَبْدَى صَفْحَتَهُ لِلْحَقِّ هَلَکَ عِنْدَ جَهَلَةِ النَّاسِ وَ کَفَى بِالْمَرْءِ جَهْلًا أَلَّا یَعْرِفَ قَدْرَهُ لَا یَهْلِکُ عَلَى التَّقْوَى سِنْخُ أَصْلٍ وَ لَا یَظْمَأُ عَلَیْهَا زَرْعُ قَوْمٍ فَاسْتَتِرُوا فِی بُیُوتِکُمْ وَ أَصْلِحُوا ذَاتَ بَیْنِکُمْ وَ التَّوْبَةُ مِنْ وَرَائِکُمْ وَ لَا یَحْمَدْ حَامِدٌ إِلَّا رَبَّهُ وَ لَا یَلُمْ لَائِمٌ إِلَّا نَفْسَهُ

20 فیض الإسلام صفحة 66 خطبة 16

ذِمَّتِی بِمَا أَقُولُ رَهِینَةٌ وَ أَنَا بِهِ زَعِیمٌ إِنَّ مَنْ صَرَّحَتْ لَهُ الْعِبَرُ عَمَّا بَیْنَ یَدَیْهِ مِنَ الْمَثُلَاتِ حَجَزَتْهُ التَّقْوَى عَنْ تَقَحُّمِ الشُّبُهَاتِ أَلَا وَ إِنَّ بَلِیَّتَکُمْ قَدْ عَادَتْ کَهَیْئَتِهَا یَوْمَ بَعَثَ اللَّهُ نَبِیَّکُمْ (( صلى‏الله‏علیه‏وآله )وَ) الَّذِی بَعَثَهُ بِالْحَقِّ لَتُبَلْبَلُنَّ بَلْبَلَةً وَ لَتُغَرْبَلُنَّ غَرْبَلَةً وَ لَتُسَاطُنَّ سَوْطَ الْقِدْرِ حَتَّى یَعُودَ أَسْفَلُکُمْ أَعْلَاکُمْ وَ أَعْلَاکُمْ أَسْفَلَکُمْ وَ لَیَسْبِقَنَّ سَابِقُونَ کَانُوا قَصُرُوا وَ لَیَقْصُرَنَّ سَبَّاقُونَ کَانُوا سَبَقُوا وَ اللَّهِ مَا کَتَمْتُ وَشْمَةً وَ لَا کَذَبْتُ کِذْبَةً وَ لَقَدْ نُبِّئْتُ بِهَذَا الْمَقَامِ وَ هَذَا الْیَوْمِ أَلَا وَ إِنَّ الْخَطَایَا خَیْلٌ شُمُسٌ حُمِلَ عَلَیْهَا أَهْلُهَا وَ خُلِعَتْ لُجُمُهَا فَتَقَحَّمَتْ بِهِمْ فِی النَّارِ أَلَا وَ إِنَّ التَّقْوَى مَطَایَا ذُلُلٌ حُمِلَ عَلَیْهَا أَهْلُهَا وَ أُعْطُوا أَزِمَّتَهَا فَأَوْرَدَتْهُمُ الْجَنَّةَ حَقٌّ وَ بَاطِلٌ وَ لِکُلٍّ أَهْلٌ فَلَئِنْ أَمِرَ الْبَاطِلُ لَقَدِیماً فَعَلَ وَ لَئِنْ قَلَّ الْحَقُّ فَلَرُبَّمَا وَ لَعَلَّ وَ لَقَلَّمَا أَدْبَرَ شَیْ‏ءٌ فَأَقْبَلَ

21 عبده مجلد 1 صفحة 125 خطبة 72

رَحِمَ اللَّهُ امْرَأً سَمِعَ حُکْماً فَوَعَى وَ دُعِیَ إِلَى رَشَادٍ فَدَنَا وَ أَخَذَ بِحُجْزَةِ هَادٍ فَنَجَا رَاقَبَ رَبَّهُ وَ خَافَ ذَنْبَهُ قَدَّمَ خَالِصاً وَ عَمِلَ صَالِحاً اکْتَسَبَ مَذْخُوراً وَ اجْتَنَبَ مَحْذُوراً رَمَى غَرَضاً وَ أَحْرَزَ عِوَضاً کَابَرَ هَوَاهُ وَ کَذَّبَ مُنَاهُ جَعَلَ الصَّبْرَ مَطِیَّةَ نَجَاتِهِ وَ التَّقْوَى عُدَّةَ وَفَاتِهِ رَکِبَ الطَّرِیقَةَ الْغَرَّاءَ وَ لَزِمَ الْمَحَجَّةَ الْبَیْضَاءَ اغْتَنَمَ الْمَهَلَ وَ بَادَرَ الْأَجَلَ وَ تَزَوَّدَ مِنَ الْعَمَلِ

 

تفسیر ترتیبی با رویکرد مدیریت 93/11/8 درس 17

 

سورة البقرة 2

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ‏

الم(1)

ذَالِکَ الْکِتَبُ لَا رَیْبَ فِیهِ هُدًى لِّلْمُتَّقِینَ (2)

الَّذِینَ یُؤْمِنُونَ بِالْغَیْبِ وَ یُقِیمُونَ الصَّلَوةَ وَ ممَِّا رَزَقْنَاهُمْ یُنفِقُونَ(3)

وَ الَّذِینَ یُؤْمِنُونَ بمَِا أُنزِلَ إِلَیْکَ وَ مَا أُنزِلَ مِن قَبْلِکَ وَ بِالاَْخِرَةِ هُمْ یُوقِنُونَ(4)

أُوْلَئکَ عَلىَ‏ هُدًى مِّن رَّبِّهِمْ وَ أُوْلَئکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ(5)

به نام خداوند بخشنده بخشایشگر

الم (بزرگ است خداوندى که این کتاب عظیم را، از حروف ساده الفبا به وجود آورده). (1)

آن کتاب با عظمتى است که شک در آن راه ندارد و مایه هدایت پرهیزکاران است. (2)

 (پرهیزکاران) کسانى هستند که به غیب [آنچه از حس پوشیده و پنهان است‏] ایمان مى‏آورند و نماز را برپا مى‏دارند و از تمام نعمتها و مواهبى که به آنان روزى داده‏ایم، انفاق مى‏کنند. (3)

و آنان که به آنچه بر تو نازل شده، و آنچه پیش از تو (بر پیامبران پیشین) نازل گردیده، ایمان مى‏آورند و به رستاخیز یقین دارند. (4)

آنان بر طریق هدایت پروردگارشانند و آنان رستگارانند. (5)

 

الَّذِینَ یُؤْمِنُونَ بِالْغَیْبِ وَ یُقِیمُونَ الصَّلَوةَ وَ ممَِّا رَزَقْنَاهُمْ یُنفِقُونَ(3)

(پرهیزکاران) کسانى هستند که به غیب [آنچه از حس پوشیده و پنهان است‏] ایمان مى‏آورند و نماز را برپا مى‏دارند و از تمام نعمتها و مواهبى که به آنان روزى داده‏ایم، انفاق مى‏کنند. (3)

اوصاف متقین

1-    به غیب ایمان دارند

2-    اقامه نمازه میکنند

3-    انفاق میکنند

4-    به قرآن ایمان دارند

5-    به کتب آسمانی قبل از قرآن ایمان دارند

6-    به آخرت یقین دارند

7-    بر هدایت الهی هستند

8-    رستگار ند

تنها متقین رستگارانند(اولئک هم المفلحون)

متقین که از هدایت ویژه رحیمیه قرآنیه بهره مند هستند دارای هشت ویژگی فوق هستند ونهایت اینکه رستگارند. گویا منتهی الیه تقوی فلاح و رستگاری است برای رسیدن به فلاح باید متقی بود. حال اگر سازمانی بخواهد به فلاح برسد نیز باید سازمان متقین باشد، یعنی فرهنگ سازمانی تقوی را بر خود ودر خود حاکم نماید که نوبت قبل به محتوی این فرهنگ اشارت گردید. رستگاری از رستن و رها شدن است. رستن از موانع و عوائق و زدودن آنها و آزاد شدن انرژیها و استعدادها و وسع‌ها برای اعتلاء و ارتقاء این موانع همان رذائلند که خار راهند فلاح از فلح به معنای قطع است وشکافتن، کشاورز را فلاح گویند چون زمین را می شکافد و قطع می‌کند و دانه می‌کارد و دانه نیز می‌شکافد تا بروید ورشد کند. مفلحون کسانی اند که بذور و جذور خیر و نیکی در وجودشان شکافته می‌شود و باز و رها می‌شوند و مثل یک درخت رویش می‌کنند مثل یک شجره طیبه ، آنگاه کسی مفلح است که درخت وجودش رویش کند و برگ و بار دهد و اینکه متقین مفلحون هستند نشان می‌دهد که عامل تقوی به این رویش کمک می‌کند دانه های استعداد را می شکافد و با زدودن محرمات و منهیات و افزودن واجبات و مستحبات شجره وجود را بارور و حاصل خیز می‌کند و به این گونه است سازمان متقین که سازمانی اثر بخش و کارآمد و نائل به هدف است. اولئک هم المفلحون که دال بر حصر است( با قرینه ضمیر فصل) این پیام را می‌دهد که تنها راه فلاح و رستگاری و نتیجه بخشی یک سازمان حاکمیت فرهنگ تقوی است.(والله العالم) اتفاقا "اولئک" نشان از یک سازمان و امت دارد یک جمع که اشاره آن به متقین است که تنها آنان رستگارا نند .

 واما متقین که مفلحونند صفات دیگری نیز دارند این متقین رستگار :

أ‌-    به غیب ایمان دارند

«غیب» هر چه از حواس ظاهر پنهان است را گویند و برای آن مصادیقی ذکر شده است مثل خدا، فرشتگان، امام زمان عج که امام غانب است، زمان ظهور آن حضرت و بهشت و جهنم و قیامت و..... از آن جمله است آنچه از نزد خدا است که امدادات غیبی از آن است ایمان که باور قلبی است اولین ویژگی متقین را نشان و بیان می‌کند باورمندی به غیب با توجه به اینکه ایمان ریشه درقلب دارد و اقرار به زبان است و عمل به ارکان متشکل از معرفت و کفتار و رفتار است. یک مجموعه کامل و امنیت بخش است به فرد و جامعه ایمان به غیب در رفتار و گفتار اثر می‌گذارد گویا متقین با تمام وجود به غیب ایمان دارند .

 در مدیریت، یک مدیر متقی که به معنویات وامدادات ایمان دارد موفق تر است. مدیری که به مدیریت خدا و امام زمان به عنوان مدیر اصلی هستی و قائم مقام او ایمان دارند مدیران معنوی تر و موفق تری هستند در تصمیم گیری که حساس ترین وظیفه یک مدیر است ومثل کلید موفقیت در مدیریت عمل می‌کند الهام از غیب بسیار موثر است زیرا موثر در وجود طبق توحید افعالی فقط خدا است و اراده و طلب اوست که حرف اول را می‌زند لذا باید تصمیم گیری را به او محول کرد و او را حاضر و ناظر دانست و امام زمان عج را که مدیر حی وقائم وآماده باش است را مدیر کل خود قلمداد کرد وبا او تجدید عهد روزانه داشت و خود را پرسنل و تحت امر او دانست او که گفته است ما شما را فراموش نمی کنیم و رها و مهمل نمی گذاریم و در اندیشه‌ها وقلب و انگیزه‌های یک مدیر وسازمانش تصرف می‌کند. باور به او حلال مشکلات است. سازمان را در یک سلسله مراتب آسمانی  به خدا و مهدی می‌رساند که دو مصداق بارز غیب هستند و نیز مدیری که به بهشت و جهنم ایمان دارد خود و سازمانش آخرت گرا می‌شوند و چشم انداز سازمان خود را بهشت برین ورضوان الهی ترسیم می کند. به سمت فلاح رهنمون می‌کند واز سوی دیگر باور به آخرت مایه اخلاص و ناب شدن مدیران است (اخلصناهم بخالصه ذکری الدار) (سوره ص)

 در یک جمع بندی سازمان متقین و مفلحون سازمانی است که به خدا و مهدی عج و معاد ایمان دارد وسازمانش را براین اساس اداره می‌کند (ایمان به مبدء ومعاد وانسان کامل ) که مبانی محکمی برای سازمان و مدیریت رحمانی ایجاد می نماید .

 

ب‌-    اقامه نمازمی‌کنند ( یُقِیمُونَ الصَّلَوةَ)

اقامه به معنی بر پا نمودن ورها نکردن است نوعی قیام و پایداری در مفهوم آن نهفته است. اقامه نماز یعنی ادامه عبودیت و بندگی که هدف از خلقت انسان است. فرهنگ عبودیت که به ازاء ربوبیت و مدیریت خداوند است. نماز نماد عبودیت است و باید اقامه شود و جمعی و سازمانی باشد نه فردی و فرادی. سازمان متقین سازمان مقیمین الصلوة است  "الذین ان مکناهم فی الارض اقاموا الصلوه" این سازمان به محض تشکیل نماز را بر پا میدارد (ادامه دارد )

-----------------------------------------------------------

 ترجمه مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ج‏1، ص: 61

 شرح لغات

 «الذین» کسانى که، جمع الذى موصول و یؤمنون صله آن.

 «یؤمنون» فعل مضارع از ایمان معناى لغوى آن از ریشه «امن» رساندن خود یا دیگرى بامنیت یا گرویدن یا در امان گرفتن است و در اصطلاح اسلام، ایمان،تصدیق بخدا و پیامبران و ملائکه و جهان دیگر است «1». (1) کلمه «مؤمن» که صفت براى خدا قرار میگیرد ممکن است بیکى از دو معنى باشد:

1- از فعل آمنته (او را امان دادم) که یک مفعول دارد و اگر بباب افعال رود دو مفعولى میگردد مانند: آمنته العذاب (او را از عذاب ایمن نمودم) و خدا را از این جهت «مؤمن» گفته‏اند که او امان دهنده (مؤمنان) است از عذاب.

2- مؤمن بودن خدا باین معنا که او مصدق موحدین و یکتا پرستان است.

 

 «غیب» هر چه از حواس ظاهر پنهان است.

 «یقیمون» انجام میدهند با حدود و شرایط یا مداومت دارند بر آن، یا آن را بر پا میکنند.

 «المفلحون» رستگاران- ریشه اصلى این کلمه «فلح» است بمعناى قطع، و چون کشت کار زمین را میشکافد بدو «فلّاح» گفته‏اند و مناسب این ریشه با معناى مفلح (رستگار) اینست که گویى خیر و نیکى براى او باز و شکافته شده است.

تفسیر:

در این آیات صفات پرهیز کاران که از نور هدایت قرآن بهره‏مند شده‏اند بیان شده است اولین صفت آنان اینست که ایمان بغیب دارند، در اینکه مقصود از غیب چیست اقوالى گفته شده است:

1- واجبات و محرمات و مباحات یعنى احکام.

2- قیامت و بهشت و جهنم (از حسن).

3- آنچه از ناحیه خداست (از ابن عباس).

4- هر چه از علم و اطلاع مردم عادى بیرون است (از ابن مسعود).

و در همین عموم داخل میشود آنچه امامیه نقل کرده‏اند در تطبیق به غیبت حضرت مهدى علیه السلام و زمان ظهورش زیرا جز خدا کسى آن زمان را نمیداند.

5- قرآن (زرّ بن حبیش)

ایمان چیست؟

ایمان از نظر معتزله اطاعت و انجام واجبات و پرهیز از گناهان کبیره است برخى از آنان در ایمان علاوه بر انجام واجبات، بجا آوردن مستحبات را نیز معتبر میدانند.

خاصه و عامّه از امام على بن موسى الرضا علیه السلام نقل کرده‏اند که آن حضرت فرمود:

ایمان: تصدیق بقلب و اقرار به زبان و عمل به ارکان و اعضاء است «ان الایمان هو التصدیق بالقلب و الاقرار باللسان و العمل و بالارکان».«1» و نیز از آن حضرت به تعبیر دیگر نقل شده است که فرمود: ایمان سخن و عمل و اعتقاد و پیروى از پیامبر است «2»«الایمان قول مقول و عمل معمول و عرفان بالعقول و اتباع الرسول»..

ایمان تنها معرفت است

مؤلف: اصل ایمان همان معرفت و شناسایى خدا و فرستادگان اوست و قبول آنچه آنان آوردند زیرا هر کسى چیزى را خوب بفهمد و بداند طبعاً آن را تصدیق کرده و ایمان میآورد و این آیه کریمه باین مطلب دلالت دارد و نکته کلمه غیب در این آیه که ایمان را بدان متعلق میکند همین است که آنان وقتى بغیب ایمان آوردند آنچه انبیاء از غیب خبر دهند اگر چه خود ندیده‏اند ولى با اطمینان مى‏پذیرند.

قرآن این ایمان بغیب را قبل از هر واجب بدنى و مالى ذکر کرده و سپس آن دو واجب را که بر پا داشتن و انجام نماز (یُقِیمُونَ الصَّلاةَ) و انفاق و کمک بزیر دستان (وَ مِمَّا رَزَقْناهُمْ یُنْفِقُونَ) است به ایمان عطف نموده است.

عطف دو واجب بدنى و مالى بر ایمان، خود نشان میدهد که آن دو عین ایمان نیستند زیرا معنى ندارد که چیزى بخودش عطف شود.

نیز آیات کریمه: «وَ قَلْبُهُ مُطْمَئِنٌّ بِالْإِیمانِ» آیه 106 از سوره نحل. «3» (دلش در ایمان ثابت باشد).

 

 «أُولئِکَ کَتَبَ فِی قُلُوبِهِمُ الْإِیمانَ» آیه 22 از سوره مجادله. [.....] «1» (خدا ایمان را در دلهایشان نگاشته) ایمان را بقلب اضافه نموده است.

رسول اکرم اشاره به سینه‏اش نموده فرمود: ایمان امریست سرّى و درونى و اسلام تجلى و خود نمایى آنست در برون «2». الایمان سر و الاسلام علانیة.

و گاهى به خود اقرار بشهادتین «ایمان» و «تصدیق» گفته میشود جز اینکه اگر از روى علم و یقین نباشد بآن ایمان ظاهرى و لفظى میگویند.

گاهى باعمال بدنى ناشى از ایمان بمناسبت و استعاره، نیز ایمان و یا تصدیق گفته‏اند، مثلًا میگویند: رفتار فلان شخص گفتارش را تصدیق میکند و بدیهى است خود کار و رفتار، ایمان و یا تصدیق نیست ولى اگر منشأ و انگیزه آن کار، و عمل، ایمان و تصدیق باشد بآن کار نیز کلمه: ایمان و تصدیق گفته میشود.

برخى از مفسرین احتمال داده‏اند که کلمه «بالغیب» بمنزله حال باشد یعنى آنان چون منافقین نیستند که فقط در حضور مردم اظهار ایمان کنند بلکه در غیاب افراد نیز ایمان دارند.

یُقِیمُونَ الصَّلاةَ- نماز با شرائط و خصوصیات بجا میآورند و اقامه هر چیز تعطیل نکردن آن است مثلًا میگویند: «أقام القوم سوقهم» یعنى (مردم بازارشان را بر پا کردند یعنى بیع و فروش را رها نکردند) «3». یکى از شعراء میگوید:

 «اقامت غزالة سوق الضراب لاهل العراقین حولا قمیطا»

 یعنى غزاله (اسم زنى است که شوهرش را حجاج کشته بود) بازار جنگ با اهل عراق را یک سال کامل ادامه داد و تعطیل نکرد. در اینجا «أقامت» بمعناى تعطیل نکرد.

 

ابو مسلم میگوید منظور از «یقیمون» ادامه فرائض و نمازها است مثلًا کسى که مرتب غذا و جیره سربازان را میدهد میگویند: «فلان یقیم أرزاق الجند» فلانى جیره لشکریان را میدهد و بعضى گفته‏اند مراد از این قیام همان قیام نماز است و چون قیام اولین رکن نماز و عضویست که ادامه دارد لذا در میان افعال نماز مورد توجه و

ذکر قرار گرفت و کلمه «صلاة» (نماز) در اصطلاح شرع، بحرکات مخصوص و این عمل عبادى تخصیص یافته است و یا بهمان معناى لغوى (دعا) آن قدر بکار رفته تا در این نوع دعا (نماز) تخصّص پیدا کرده است.

وَ مِمَّا رَزَقْناهُمْ یُنْفِقُونَ- از آنچه ما بآنان داده و مالک آن شده اند مقدارى بصورت طاعت و انجام امر خدا بمستمندان میدهند.

ابن عباس میگوید، مقصود همان زکاة واجبه است.

ابن مسعود میگوید: منظور، از انفاق، نفقه دادن مرد به عائله خود مى‏باشد نه زکاة زیرا آیه قبل از وجوب زکاة نازل شد.

ضحاک میگوید: این انفاق، همان صدقات مستحبه است.

محمّد بن مسلم از امام صادق علیه السلام نقل میکند که معناى آیه چنین است: از آنچه ما بآنان آموخته‏ایم بدیگران مى‏بخشند و تعلیم میدهند.

مؤلف: آنچه امام فرموده یک مصداق از انفاق کلى شامل انفاقات واجبه و مستحبه مال و علم مى‏باشد.

از اینکه خداوند در عداد صفات متقین و در مقام مدح آنان انفاق را ذکر میکند استفاده میشود که این انفاق از مال حلال است نه حرام زیرا انفاق از حرام قابل ستایش نیست و چون آنچه میدهند روزى خداست پس تنها مال حلال روزى خدا است بر مردم.

خصوص عرب!

بعضى گفته‏اند این قسمت از آیات فقط شامل اعراب مى‏باشد همانطور که آیات بعدى (وَ الَّذِینَ یُؤْمِنُونَ بِما أُنْزِلَ إِلَیْکَ وَ ما أُنْزِلَ مِنْ قَبْلِکَ) بخصوص اهل کتاب و غیر عرب است زیرا عرب، قبل از اسلام کتاب نداشت بنا بر این هر آیه یک دسته از مسلمانان را بیان میکند.

ولى این قول درست نیست زیرا ممکن است مراد از آیه اول، عموم متقین چه عرب و چه اهل کتاب غیر عرب و آیه دوم مخصوص اهل کتاب باشد و یا اینکه ترجمه مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ج‏1، ص: 65

 مراد و مقصود از همه آیات یک دسته باشد که اوصاف آنان عطف بر هم بیان شده است.

وَ الَّذِینَ یُؤْمِنُونَ بِما أُنْزِلَ إِلَیْکَ وَ ما أُنْزِلَ مِنْ قَبْلِکَ- دو صفت دیگر از متقین که در این آیه بیان شده است.

1- ایمان بقرآن (بِما أُنْزِلَ إِلَیْکَ).

2- ایمان به کتب آسمانى قبلى (ما أُنْزِلَ مِنْ قَبْلِکَ).

وَ بِالْآخِرَةِ هُمْ یُوقِنُونَ- آخرین صفت متقین، یقین آنان بجهان دیگر است و علت آنکه آن جهان را «آخرت» نامیدند اینست که پس از دنیا و متأخر از آن است همانطور که این جهان را بعلت نزدیک و دست‏رس بودنش «دنیا» (نزدیک) گفته‏اند بعضى گفته‏اند کلمه دنیا از ماده دنائت و پستى گرفته شده است و چون عالم ماده پست و بى ارزش است بدان «دنیا» گفته‏اند.

یقین- یقین علم و دانستن مسائل مشکل و مبهم است که پس از استدلال و نظر، توأم با سکون و آرامش خاصى براى شخص حاصل میشود لذا هر علمى یقین نیست ولى هر یقینى علم است و چون همه چیز براى خداوند روشن هست و هیچ مسئله‏اى براى او غامض و مشکل نیست تا نیاز باستدلال و فکر داشته باشد پس باو «موقن» (یقین دار) گفته نمیشود.

اگر چه ایمان بغیب شامل یقین بآخرت نیز میشد ولى چون مسئله معاد و بودن جهان دیگر بخصوص مورد انکار بت پرستان بود و مى‏گفتند: زندگى جز این جهانى که ما در آن مرده «1» و زنده میشویم نیست لذا آن را مستقلًّا بیان کرد [أُولئِکَ عَلى‏ هُدىً مِنْ رَبِّهِمْ‏].

پرهیزکاران و متقین با این صفات خود، از هدایت الهى بهره‏مند شده‏اند.

هدایت یافتن آنان مانند هر خیر و نیک دیگر از طرف خدا است «مِنْ رَبِّهِمْ» و اینانند که بمقصد و مقصود خود نائل و در بهشت جاودان و همیشگى جا دارند.

 «وَ أُولئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ».

__________________________________________________

 (1) «وَ قالُوا ما هِیَ إِلَّا حَیاتُنَا الدُّنْیا نَمُوتُ وَ نَحْیا» آیه 24 از سوره جاثیه و «إِنْ هِیَ إِلَّا حَیاتُنَا الدُّنْیا نَمُوتُ وَ نَحْیا وَ ما نَحْنُ بِمَبْعُوثِینَ» آیه 37 از سوره مؤمنون

  النساء : 162 لکِنِ الرَّاسِخُونَ فِی الْعِلْمِ مِنْهُمْ وَ الْمُؤْمِنُونَ یُؤْمِنُونَ بِما أُنْزِلَ إِلَیْکَ وَ ما أُنْزِلَ مِنْ قَبْلِکَ وَ الْمُقیمینَ الصَّلاةَ وَ الْمُؤْتُونَ الزَّکاةَ وَ الْمُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ أُولئِکَ سَنُؤْتیهِمْ أَجْراً عَظیماً

لکِنِ الرَّاسِخُونَ فِی الْعِلْمِ مِنْهُمْ وَ الْمُؤْمِنُونَ یُؤْمِنُونَ بِما أُنْزِلَ إِلَیْکَ وَ ما أُنْزِلَ مِنْ قَبْلِکَ وَ الْمُقیمینَ الصَّلاةَ وَ الْمُؤْتُونَ الزَّکاةَ وَ الْمُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ أُولئِکَ سَنُؤْتیهِمْ أَجْراً عَظیماً (162)

ولى راسخانِ در علم از آنها، و مؤمنان (از امّت اسلام،) به تمام آنچه بر تو نازل شده، و آنچه پیش از تو نازل گردیده، ایمان مى‏آورند. (همچنین) نمازگزاران و زکات‏دهندگان و ایمان‏آورندگان به خدا و روز قیامت، بزودى به همه آنان پاداش عظیمى خواهیم داد. (162)

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
اللَّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الحُجَةِ بنِ الحَسَن صَلَواتُکَ علَیهِ و عَلی آبائِهِ فِی هَذِهِ السَّاعَةِ وَ فِی کُلِّ سَاعَةٍ وَلِیّاً وَ حَافِظاً وَ قَائِداً وَ نَاصِراً وَ دَلِیلًا وَ عَیْناً حَتَّى تُسْکِنَهُ أَرْضَکَ طَوْعاً وَ تُمَتعَهُ فِیهَا طَوِیلا

اسلاید شو

کاربر گرامی،وبسایت اصلاح از هرگونه طرح, پیشنهاد و انتقاد سازنده استقبال میکند و این افتخار را دارد تا پذیرای حکایت های تبلیغی، مقالات علمی و پژوهشی شما در حوزه تبلیغ، تربیت و خانواده باشد.صندوق الکترونیکی: nforoughi115@gmail.com