تفاوت «منفعت» و «مصلحت»
تفاوت «منفعت» و «مصلحت» در فقه امامیه
میرزامحمدواعظی
ممکن است، برخی بر این باور باشند که «منفعت» همان «مصلحت» است و در نتیجه فقط تقابل «مصلحت» با «مفسده» معنا دارد و دیگر تقابلها نیز به آن ملحق میشود؛ برای صحت یا سقم این مطلب میباید مفردات مسئله مورد بررسی قرار بگیرد.
ممکن است، برخی بر این باور باشند که «منفعت» همان «مصلحت» است و در نتیجه فقط تقابل «مصلحت» با «مفسده» معنا دارد و دیگر تقابلها نیز به آن ملحق میشود؛ برای صحت یا سقم این مطلب میباید مفردات مسئله مورد بررسی قرار بگیرد.
واژهی «منفعت» از نظر کاربرد با کلمات «مصلحت»، «صلاح» و «خیر» عجین شده و در لغت، خلاف مضرّت و به معنای «سود و فایده»، «نفع و حاصل»، «بهره و عائد» میباشد (لغتنامهی دهخدا، 13/19154).
راغب اصفهانی نیز واژۀ «نفع» را به چیزی تعبیر نموده که برای رسیدن به خیر از آن بهره میگیرند (معجم مفردات، 523) و در مقابل «ضرر» به معنای نقصانی است که برشیء وارد می گردد (التبیان، 1/381).
واژۀ «مصلحت» در کتابهای لغت با تعابیر نزدیک به هم تعریف شده و در مقابل مفسده به معنای صلاح و خیر است. مرحوم دهخدا مفسده را در مقابل مصلحت آورده و معانی صواب، شایستگی، صلاح، صلاح کار، نیکی، خیر خواهی و نیک اندیشی و نظیر آن را برای این کلمه بیان میکند و مصلحت اندیشی یا صلاح اندیشی را رعایت اقتضای حال میداند (لغت نامۀ دهخدا، 12/18566).
جوهری و صاحب المنجد نیز صلاح را به ضد فساد تعریف نمودهاند (الصحاح، 1/383؛ المنجد، 432). ابن منظور نیز اصلاح را نقیض افساد و مصلحت را به صلاح تعبیر میکند (لسان العرب، 2/516) هرچند که به نظر برخی، مصلحت و مفسده ضد یکدیگر بوده و ارتفاع هر دو قابل تصور است (فقه و مصلحت، 85).
همچنین خیر و صلاح و مصلحت به حرکتی تعبیر شده که مطابق حکمت باشد، از این رو میتواند در قالب ضرر زدن یا سود رساندن تحقق یابد، نظیر مرض که گاه صلاح انسان است. چرا که موجب تقویت ایمان وی میشود (الفروق اللغویة، 320).
اما به نظر بعضی، تتبع در متون لغوی و نصوص دینی در ارتباط با واژهای مثل «مصلحت»، مثل تتبع در بسیاری از واژههای دیگر، حاصلی جز تثبیت همان معنا و مفهوم عرفی آن ندارد (فقه و مصلحت، 83).
در رابطه با معنای اصطلاحی «مصلحت»، در بعضی آثار و مباحث فقیهان شیعه ، نکات قابل تأملی به چشم میخورد. از جمله اینکه محقق حلی بیان میدارد: «مصلحت چیزی است که در مقاصد دنیوی یا أخروی انسان و یا هر دو موافق با وی است و نتیجۀ آن تحصیل منفعت یا دفع مضرت است» (معارج الاصول، 221).
صاحب جواهر نیز مصلحت را به فوائد دنیوی و أخروی تعبیر نموده است: «از اخبار و سخن فقها و ظاهر قرآن فهمیده میشود که معاملات و غیر آن برای مصالح و فوائد دنیوی و اخروی مردم است، آنچه که از نظر عرف مصلحت و فائده نامیده میشود» (جواهر الکلام، 22/344).
مرحوم حکیم میگوید: جلب منفعت یا دفع ضرر، مقاصد و مصلحت سنجیهای مخلوقین است. اما مصلحت، به معنای محافظت بر مقصود شرع میباشد و مقصود شرع حفظ دین، جان، عقل، نسل و جان افراد است، پس هر آنچه این پنج اصل را ضمانت کند، مصلحت است و هر آنچه که آنها را تفویت نماید، مفسده و دفع مصلحت است (اصول العامة للفقه المقارن،381).
مرحوم خوئی میگوید: مصلحت و مفسده غالبا از سنخ منفعت و ضرر نیستند و به عبارت دیگر احکام شرعی تابع منافع و ضررها نمیباشند و فقط از مصالح و مفاسد در متعلقاتشان تبعیت میکنند و معلوم است که مصلحت و مفسده مساوی با ضرر و منفعت نیست. همچنان که بسیاری از واجبات مثل خمس، حج و جهاد تؤأم با ضرررهای مالی یا بدنی است و در بعضی از محرمات، منفعت مالی یا بدنی است. پس واجبات و محرمات از مصالح و مفاسد تبعیت میکنند (محاضرات فی اصول الفقه، 4/404-405).
برخی نیز بیان داشته که مقصود از مصلحت، دفع ضرر و جلب نفع برای دین و دنیاست (الموسوعة الفقهیة، 2/450) و به اعتقاد برخی دیگر، مفهوم مصلحت و سایر مفهیم مشابه را نمیتوان با تعریفی که جامع افراد و مانع اغیار باشد، تفسیر کرد؛ بلکه سخن در تبیین آن بر ابهامش میافزاید. بنابراین بهتر است با بیان برخی اصول، مصادیق، اقسام و خصایص مصلحت شرعی با هویت وتجسد آن و نه ماهیت و تعریف آن، آشناتر شد (فقه و مصلحت، 86-87).
با توجه به آنچه گفته شد، چند مطلب به نظر میرسد:
اول: واژۀ «مصلحت» و «منفعت» از جهت معنای اصطلاحی متباین بوده و از لحاظ مصداقی رابطهای منوجه دارند؛
دوم: منفعت نوعا در مورد یک امر محسوس و ملموس استفاده میشود، مثلا گفته میشود فلان معامله منفعت دارد، اما مصلحت غالبا در امورغیرملموس و از مقوله معنا کاربرد دارد، مثل اینکه گفته شود انجام فلان کار به مصلحت شماست و ممکن است در انجام کاری منفعت باشد اما مصلحت نباشد و یا در انجام کاری مصلحت مد نظر باشد اما ضرر هم داشته باشد مانند بیع مضطر و جهاد، و ممکن است انجام کاری هم منفعت و هم مفسده داشته باشد مثل ربای در قرض، با این وجود واژۀ منفعت به جای مصلحت استفاده میشود هرچند که رابطه آن دو از نظر معنایی تباین و از جهت مصداقی من وجه میباشد؛
سوم: شاید بتوان در رابطه با «مصلحت» و «مفسده» اینگونه تعبیر نمود که اگر از مجموع کسر و انکسارات مصالح و مفاسد، مفاسد آن بیشتر باشد، محکوم به مفسده نموده و اگر مصالحش بیشتر شد، آن را مصلحت بدانیم. لذا در کلام فقها، مفسده غالبا در مقابل منفعت است نه مصلحت؛ یعنی در یک فعل، با وجود منافع و ضررهایی که داشته، پس از کسر و انکسارات، به دلیل ضررها و مفاسد بیشتر، فعل مفسِد و دارای مفسده میباشد و دفع آن أولی ا