هرمنوتیک افراطی عاشورا در «جنگ برادران ناراضی»
تحلیل و برداشت انتقادی اسد بودا از واقعة عاشورا ـ اینکه عاشورا در دین اسلام قابل توجیه نبوده، بلکه تراوشات عصبیت و کینههای نژادی و قبیلهای است(جنگ برادران ناراضی)ـ وامدار هرمنوتیک فلسفی غرب میباشد...
هرمنوتیک افراطی عاشورا در «جنگ برادران ناراضی»
قربانعلی هادی*
پیشدرآمد
1. زمینههای فکری «جنگ برادران ناراضی»
تحلیل و برداشت انتقادی اسد بودا از واقعة عاشورا ـ اینکه عاشورا در دین اسلام قابل توجیه نبوده، بلکه تراوشات عصبیت و کینههای نژادی و قبیلهای است(جنگ برادران ناراضی)ـ وامدار هرمنوتیک فلسفی غرب میباشد، آگاهانه و یا ناآگاهانه از آن نحلة تفسیری افراطی سود جسته است. هرمنوتیک به معنای نوعی تفسیر و برداشت تأویلی از متن، واقعه، دین و آموزههای دین میباشد. دانش هرمنوتیک از نگاه گرایش، به هرمنوتیک کلاسیک، رمانتیک، مدرن، پسامدرن (شالوده شکن) و هرمنوتیک فلسفی، و از منظر شیوة تفسیر به مؤلف محور، متن محور و مفسر محور قابل تقسیم است.
هرمنوتیک فلسفی[1] که نوعی تفسیر افراطی و مفسر محورانه است. با وامداری از اندیشههای هیدگر آلمانی، توسط شاگردش گادامر پدید آمد. فهم و برداشت از متن، واقعه و سایر موضوعات در این هرمنوتیک، بگونة غیر روشمند صورت میگیرد. مهمترین آموزههای هرمنوتیک فلسفی را در ادامه مرور میکنیم:[2] نسبیتگرایی تفسیری،[3] تقویت کنندة پلورالیسم معرفتی؛ فهم مطابق با واقع امکان پذیر نیست؛[4] امکان برداشتهای مختلف از متن بدون هیچ محدودیتی وجود دارد؛ درک نهایی و ثابتی از متن نداریم؛ هدف از تفسیر متن درکِ مراد مؤلّف نیست، نویسنده یکی از خوانندگانِ متن است؛ پیشفرضهایِ مفسر تا بینهایت در عمل فهم دخالت دارند (مفسر محور)؛ شکاکیّت در امر فهم به صورت غیر مستقیم وجود دارد.[5]
زمینههای این نوع تفسیر در غرب با عاجز ماندنِ کلیسا در مقابلِ شبهات دینی بهوجود آمد. کمکم صورت افراطی تفسیر(هرمنوتیک فلسفی) و روا سازی قرائتهای مختلف از دین، به آن اضافه شد، یعنی آنچه که شما از دین میفهمید و آنچه که ما(کلیسا) میفهمیم هرچند متفاوت و متضاد باشد، درست میباشد. این نحله تفسیری در هرمنوتسینهای اسلامی چون نصر حامد ابوزید، محمدارکون، عبدالکریم سروش، نقیب العطاس و... نیز تأثیر گذاشته است.
بر اساس این مبنا، در روند درک و فهمِ واقعه عاشورا، فهمِ نیت و اهدافِ رهبر نهضت عاشورا و عاشورائیان مراد نیست، بلکه مفسر(بودا) و تحلیلگرِ واقعه عاشورا، محورِ فهم بوده و هرچه که میگوید، درست میباشد. نه تنها سخن وی، بلکه هر نوع برداشت دیگری بدون محدودیت عقلانیـ منطقی در باب عاشورا و یا هر اُبژه و موضوعی دیگر، درست میباشد. چون بنا بهتحلیل هرمنوتسینهای شرقی: متون و آموزههای دینی نه آبستن معانی بلکه گرسنة معانیاند. یعنی هر خواسته و پیشفرضی را که مفسر(بودا) بهخورد واقعه عاشورا بدهد، بی هیچ ملاحظة علمیـ منطقی پیشفرضها را برتافته و از گرسنگی میبلعد.
2. مبنا و حوزة نقدِ «هرمنوتیک افراطی عاشورا»
نقد و بررسی شبهات انتقادی «بودا» در قالب هرمنوتیک افراطی عاشورا، بر مبنا و اصول مسلم و پذیرفته شدة در دین اسلام میباشد که آنها عبارتند از اصل توحید، حقانیت دین اسلام و قرآن، نبوت حضرت محمد (ص)، امامت و عصمت دوازده حجت حق که از امام علی(ع)، امام حسن، امام حسین(ع) شروع تا امام مهدی(عج)، ختم میگردد. ظاهراً ما و منتقد محترم بودا از این نعمتها برخورداریم و آن اصول در نزد ما غیر قابل انکارند.
بنابراین، اصولِ فوق بعنوان مفروضات و نقطهای تمایز و شاخص داوری بین نقد ما و نقد جناب ناقد میباشند. ویژگی آن شاخصها بگونهای است که در نقد و مناظرة دینی(دروندینی)گزینههای باختـ باخت و بُردـ بُرد اصلاً معنی ندارند، با محک با آن معیار باید گزینة بُردـ باخت را پذیرفت.
شبهات انتقادی «بودا» در سه حوزهای دینـ تمدن اسلامی، حوزة امامت و عصمت امامان (زیر سوالبردن فعل معصوم امام علی) و حوزة نهضت عاشورا مطرح گردیدهاند. اندیشمندان فرهیخته، هرکدام بهنوعی، از هرسه شبهه در منشورات الکترونیکیـ دیداری و نوشتاری پاسخهای ارزشمندی ارائه فرمودهاند، اما نقد و بررسی ما فقط معطوف به «جنگ برادران ناراضی» یعنی شبهات در حوزة نهضت عاشورا میباشد.
پس از زمینهیابی شبهات «بودا» و تعیین بستر نقد خود؛ حال ببینیم که چگونه این تحلیلها هرمنوتیکی و با پیشفرضهای مفسر کاملاً آغشته شده، اصالت انتقادی و تفسیری خود را از دست داده و با احتمالاتِ متناقض و پارادوکسیکال مواجه میباشند. پاسخ به آن شبهات را در دو بخش عمده محتوایی و شکلی ارائه میکنیم.
نقدِ محتوایی «جنگ برادران ناراضی»
1. نهضت کربلا از نظر دینی غیر قابل قبول و توجیه ناپذیر است: «این جنگ را از نظر دینی به هیچ وجه نمیتوان در مقولة جهاد طبقه بندی کرد».[6]
جناب ناقد! نهضت عاشورا از نگاه دینی کاملاً موجه و اشباع شده از مستندات و مبانی اصیل اسلامی میباشد.
الف) عاشورا، جهادِ بر مبنای سنت؛ جناب ناقد! شما که به قرآن اعتقاد دارید که در مورد حضرت پیامبر فرموده: «و ماینطق عن الهوی ان هو الا وحی یوحی»[7]پیامبر سخنی نمیگوید، مگر از جانب خدا وحی شده باشد. امام حسین(ع) وقتی در منطقه بیضه میرسد، نهضت خویش را مبتنی بر این سخن رسول خدا میداند: «مَن رَأی سُلطانا جائِرا، مُستَحِلّاً لِحُرَم اللّهِ... فَلَم یُغَیِّر عَلَیهِ بِفِعلٍ ولا قَولٍ، کانَ حَقّا عَلَی اللّهِ أن یُدخِلَهُ مُدخَلَهُ... و أنا أحَقُّ مَن غَیَّرَ».[8] هر که حاکم ستمگری را ببیند که محرّمات خدا را حلال میشمارد و پیمان خدا را میشکند و بر خلاف سنّت پیامبر خدا میرود... ولی با کردار و یا گفتار، بر او نشورد، بر خدا فرض است که او را به جایگاه همان ستمگر ببرد. یزید و یزیدیان بر خلاف حکم خدا و سنت نبوی عمل میکنند، و من، شایسته ترین فرد هستم برای این که این چیزها را تغییر دهد، قیام کنم.
ب) عاشورا، دفاعی از حقطلبی و عزتخواهی؛ امام حسین(ع) در دفاع از حق میفرماید: «ألا تَرون الی الحق لا یُعمل به و الی الباطل لا یُتناهی عنه، لیرغب المؤمن فی لقاء الله محقا...»[9] مگر نمیبینید که حق طرفدار ندارد و کسی به آن عمل نمیکند؟ و کسی از باطل روی گردان نیست؟ شخص مؤمن باید آرزوی مرگ کند و با فداکاری به لقاء الله بشتابد(قیام کند). در نگاه امام، یزید فاسق، شرابخوار و قاتل انسانهای محترم بود که آشکارا گناه میکرد: «و یزید رجلٌ فاسق شارب خمر قاتل النّفس المحترمة مُعلنٌ بالفسق».[10] ذهبی درباره یزید میگوید: «کان ناصبیاً، فظاً، غلیظاً، جلفاً، یتناول المسکر، و یفعل المنکر، افتتح دولته بقتل الشهید الحسین...».[11] اینجا است که امام حسین(ع) فریاد میزند: «انی لا اری الموت الا سعاده والحیاة مع الظالمین الا برما»[12] من مرگ را جز سعادت و زندگی با ستمگران را جز ملالت و دل تنگی نمیبینم. «موت فی عز خیر من حیاة فی ذل»[13] مرگ با عزت بهتر از زندگی با ذلت است.
جناب ناقد! بر مبنای دین شما، طبق حدیث رسول الله و استناد امام حسین(ع) به آن حدیث، میبینی که نهضت امام حسین، جواز شرعی و دینی دارد و همینطور از نگاه بیروندینی قابل تقدیس میباشد؛ که در جمعِ مبارزات علیه ظلم، دفاع از احکام الهی، حقطلبی، عدالتـ عزتخواهی و... قابل طبقهبندی است. مگر اینکه معتقد باشید یزید و ایادیش صالح بودند و مصداق این حدیث(سلطان جائر) نمیباشند.(پاککردن صورت مسئله)، یا اینکه آنان صالح نبودند و بگویی که حدیث امام حسین(ع) و همینطور حدیث پیامبر و ارتباط وحیانی سخن ایشان را طبق قرآن قبول ندارم(ارتداد اعتقادی). یا نظریه سومی را مطرح کنید که یزید و امویان فاسدند و حدیث پیامبر و امام حسین(ع) را نیز میپذیرم، اما به ادعای خود هم اصرار دارم. زیرا فهم و برداشت من از این واقعه هرمنوتیکی و مفسرمدارانه است و بگویید که من این قیام را غیر دینی و غیر مقدس میدانم، سخن درستی است و مفسر دیگری اگر آن را دینی و مقدس بداند هم کلام حقی است، چون فهم مطابق باواقع وجود نداشته و به تعدد فهم مفسران حقایق متکثر میباشد. ولی این نظر بر اساس محاسبات عقلی خود نقیض است، بدین معنا که همان سخن شما(جنگ برادران ناراضی) مطابق باواقع نمیباشد. درحالی که شما این را نمیگویید.
2. نهضت کربلا غیر از اسطوره سازی، نه مقدس است و نه دینی، مذهبی و آزادیبخش، بلکه جنگ نژادپرستانه، فاشیستی و قبیلهای است: «اسطوره رهایی بخشی در باب حسین و تقدیسِ این منازعاتِ میان قبیله، حتی بر اساسِ باورهای اسلامی هم قابل توجیه نیست». «جنگِ حسین و یزید، نه یک جنگِ دینی و مذهبی، بلکه بازتاب کینههای قبیله ای است».[14]
در پاسخ به این شبهه؛ سخنان امام حسین(ع) را مطالعه میکنیم که انقلاب او نه افسانه، نژادپرستانه و غیردینی بلکه فوقالعاده دارای قداست و محتوای دینیـ مذهبی بوده و عصارهای از باورها و معتقدات دینیـ اسلامی میباشد.
الف) حقانیت و توحیدی بودن نهضت عاشورا؛ امام (ع) فلسفه و علت قیام خویش را اینگونه مطرح میکند: «اَلا و انّ هؤلاء قَد لَزِموُا طاعة الشیطان، وَ ترکوا طاعة الرحمن، و اظهروا الفَساد...انا احقّ مِن غیر»[15] هان ای مردم! بدانید اینان به پیروی از شیطان چسبیده، اطاعت خدای رحمان را ترک گفته... من از هر کس دیگر سزاوارترم که در برابرشان بایستم. امام (ع) در نامهای به بزرگان بصره میگوید: «و انا ادعوکم الی کتاب اللّه و سنة نبیه فانّ السنة قد امیتت و ان البدعة قد احییت...»[16] شما را به پیروی از کتاب خدا و راه و روش پیامبر فرا میخوانم زیرا سنت پیامبر از میان رفته و بدعتها زنده شده است، پس اگر پیامم را بپذیرید، شما را به راه سعادت رهبری خواهم کرد. «...ارید ان آمر بالمعروف و انهی عن المنکر و اسیر بسیرة جدی و ابی»[17] من میخواهم امر به معروف و نهی از منکر کنم، میخواهم به سیرة جدم رسول الله و پدرم علی(ع) عمل کنم.
ب) قداست عاشورا بر پایه باورهای اسلامی؛ امام حسین(ع) در اعتراض به جنایات معاویه و امویها و عدم اعتقاد آنان به روز قیامت، در خطاب به معاویه فرمود: «فَأَبشِر یا مُعاوِیَةُ بِالقِصاصِ، و أیقِن بِالحِسابِ...».[18] ای معاویه قصاص را در پیشِرو داری، به حساب یقین داشته باش، و بدان که خدا نوشتهای دارد، هیچ کار کوچک و بزرگی نیست، جز آنکه آن را بر شمرده است. امام حسین(ع) در جواب قیس که گفته حکم یزید را بپذیر، فرمود: «...لا و اللّهِ، لا اُعطیهِم بِیَدی إعطاءَ الذَّلیلِ... أعوذُ بِرَبّی و رَبِّکُم مِن کُلِّ مُتَکَبِّرٍ لا یُؤمِنُ بِیَومِ الحِسابِ».[19]... نه. به خدا سوگند دست ذلّت به آنان نمیدهم و چون بندگان، در برابرشان تسلیم نمیشوم!... و از هر متکبّر بیاعتقاد به روز حساب، به خدایم و خدای شما پناه بردهام. لذا امام(ع) بر اساس باور دینی(اعتقاد به معاد) علیه یزید قیام کرد.
امام حسین(ع) در رَد شبهات دنیاگرایی و نژادپرستانه، چنین میفرماید: «اللهم انک تعلم... وَ لکِنْ لِنُریَ اْلَمعالِمَ مِنْ دینِکَ وَ نُظْهِرَ الْاِصْلاحِ فی بِلادِک وَ یَأْمَنَ الْمَظْلُومُونَ مِن عِبادِک و یعمل بفرائضک و سنتک و احکامک»[20] خدایا! تو خود میدانی آنچه از سوی ما سر زده، از سرِ رقابتِ در سلطنت و طلب کالای پستِ دنیا نبوده است؛ بلکه برای این است که ما آثار و ارزشهای دین را به مردم نشان داده و هدایتگری کنیم، اصلاحات را در کشورهای جهان آشکار کنیم، تا بندگان مظلوم تو امنیت یابند و به دستورات و احکام واجب و مستحب تو عمل شود.
جناب ناقد، بر مبنای مذهب شما! قول معصوم(ع) حجت است، برای همهای شیعیان و پیروانش. امام حسین(ع) علل و عوامل نهضت خویش را مبارزه با شیطانپرستی و شرک، فساد، مبارزه با تعطیلی و تغییر احکام الهی، دعوت به کتاب خدا و سنت رسول الله، مبارزه با بدعت در دین، امر بمعروف و نهی از منکر و عمل به سیره جد و پدرش اعلام میدارند. قداست جهاد خویش را از هر آلایندگی دنیوی چون عصبیت و نژادگرایی دور دانسته، نهضت خویش را فقط برای ترویج آموزههای دین اسلام، اصلاحات در شهرها، ایجاد امنیت در کشورها و دفاع از احکام الهی؛ کاملاً مشروع و بر اساس باورهای دینی میداند.
جناب ناقد! اول اینکه نهضت امام حسین(ع) بر اساس موازین کتاب خدا، دوم سنت رسول الله و سوم پیام و کردار امام معصوم شما شکل گرفته است. پیامها، سنت و تقریر امام حسین(ع) برهمه پیروان او حجتاند. شما چارهای جز پذیرش قداست و دینیـ مذهبی بودن این نهضت و التزام به سخن امام تان را ندارید. مگر این که بگویید، سخن و سنت ایشان برای من حجت نیست و عصمت ایشان را نمیپذیرم(ارتداد مذهبی) یا اینکه بگویی برداشت امام این است که با مستندات فوق، نهضتش را دینی و مقدس بداند و من برپایه هرمنوتیک گادامری، جهاد او را غیر دینی و نامقدس میدانم، سخن هر دوی ما حق است. چون برای فهمِ این واقعه پیشفرضِ حسین دینیـ اعتقادی بوده و پیشفرض من که به خورد این واقعه دادم دنیَوی، کاست بنفیت(Cost benefit) و سود انگارانه است. این باور هم به خاطر تقابل به سخن امام تان که به عصمت آن معتقد هستی و گفتار، کردار و تقریر اورا حجت میدانید و نیز به خاطر ترویج شکاکیت و نسبیگرایی در فهم حقایق از درجه اعتبار ساقط است.
3. امام حسین(ع) بدون توجه بهشایستگی، حکومت را حق خونی و نژادی خود میداند: «امام حسین ادعای صرفا خونی و نژادی داشت و صرفاً به دلیل انتساب به فاطمه، نه شایستگیهای سیاسی و مدیریتی، خلافت را حق خود و فرزندانش می دانست»[21]
در جواب این شبهه؛ باید گفت که ادعای امام حسین(ع) در عهدهداری حکومت، نه نژادی و عدم شایستگی است، بلکه شاخصهای را برای پیشوای جامعه بر میشمارد که از اهمیت بالایی برخوردارند: «فلعمری! ما الامام الا الحاکم بالکتاب، القائم بالقسط، الدائن بدِین الحق، الحابس نفسه علی ذات لله»[22] بهجان خودم سوگند! امام و پیشوا نیست، مگر کسی که به کتاب خدا در میان مردم حکم کند، به دادگستری و عدالت قیام کند، به دین حق دینداری کند و خود را آنچه مربوط به خدا است نگهداری کند. امام(ع) خود و اهلبیت را معدن رسالت معرفی و با استناد به قرآن خود را «مُطهَّر» میداند: «اِلَیک عَنّی، أَنا مِنْ بَیْتِ الطَّهارةِ الّذین أنْزلَ اللَّهُ فیهم عَلی نَبیّه: «إِنَّمَا یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیرًا.»[23] خداوند اراده فرموده که از شما اهل بیت (هر گونه) رجس و پلیدى را بزداید و به طهارت واقعى برساند. این آیه بنا به روایات رسیده از سنّى و شیعه پیرامون پنج تن از معصومین «رسول خدا(ص)، على (ع) فاطمه(س)، حسن و حسین علیهما السلام» نازل شده است. یکی از اندیشمندان معاصر میگوید: «حنفى و مالکى و شافعى و حنبلى این آیه را راجع به اصحاب کساء مىدانند» سپس مىافزاید روایاتى که در «غایة المرام» در این مسأله نقل شده است، مجموعا 75 روایت است. چهل و یک روایت آن از طریق عامّه است، به ام سلمه- عایشه- ابو سعید خدرى و سعد وقّاص و... منتهى مىشود» طبق اجماع نظر مفسرین شیعه و سنی از این آیه عصمت امامان(ع) بخوبی استفاده شده است. [24]
لذا امام حسین (ع)، اهلبیت را بر اساس ویژگی عصمت، سزاوار رهبری و مدیریت جامعه اسلامی اعلام میکند: «...فَإِنّا أهلُ بَیتِ رَسولِ اللّهِ (ص)، وَالحَقُّ فینا، و بِالحَقِّ تَنطِقُ ألِسنَتُنا، وقَد سَمِعتُ رَسولَ اللّه (ص) یَقولُ: الخِلافَةُ مُحَرَّمَةٌ عَلی آلِأبیسُفیانَ و عَلَی الطُّلَقاءِ أبناءِ الطُّلَقاءِ...».[25] ما، خاندان پیامبر خداییم و حقیقت در میان ما است و زبان ما، به حق، سخن میگوید و از پیامبر خدا(ص) شنیدم که میفرمود: خلافت بر خاندان ابوسفیان و بر آزاد شدهها و فرزندان آنان، حرام است.
محمد عبده اندیشمند مصری میگوید: اگر در دنیا حکومت عادلی وجود داشته باشد که شریعت را اجرا کند، و در مقابل حکومتی دیگری باشد که شریعت را تعطیل کند، بر هر مسلمانی واجب است، که اولی را یاری و دومی را خوار کند... خروج امام حسین فرزند پیامبر(ص) بر یزید که ادارة امور مسلمانان را به زور و زشتی به چنگ آورده [شریعت را تعطیل کرده]، از این باب است.[26]
امام حسین(ع) قرآن محوری، عدالت، دینمداری و طهارت باطن را از شرایط مهم حاکم اسلامی بر میشمارد. به استناد به آیة تطهیر، عصمت خود را به اثبات رسانده و طبق حدیث پیامبر(ص) حرمتِ خلافتِ خاندانِ ابوسفیان را به همه آشکار میسازد. بنابراین با مقدمهچینی عقلانیـ دینی ایشان اهلبیت را باداشتن ویژگیهای چون عصمت، عدالت، حقطلبی و دفاع از سنت نبوی، مستحق حکومت و خلافت در جامعه اسلامی اعلام میکند.
جناب ناقد! در کلام حضرت اصلاً بحثی از موروثیـ نژادی بودن حکومت مطرح نبوده، بدون توجه بهشایستگیهای اهلبیت(ع) حق حکومت را از آن خود نمیداند، بلکه به حقانیت (عصمتـ عدالت) خود و حرمت حکومت آلابوسفیان بهخوبی از نگاه درونـ بیروندینی استدلال میکند. پس شما برای اینکه به دام ارتداد مذهبی یا قرائتهای مختلف دینیـ هرمنوتیکی نیفتی، ادعای تان را شجاعانه پس بگیرید، یا اینکه سوگمندانه قید همة اصول و روشها را در نقد و تعامل علمیـ فرهنگی بزنید.
4. امام حسین و یارانش(ع) را کشتند و با اهلبیت او با احترام برخورد کردند: «حسین همرا هانش را در کربلا از پای در آورد، اهل بیتش را به شام برد و در آن جا با احترام نگهداری و سرانجام به مدینه برگرداند».
در پاسخ شبهه چهارم، باید گفت تعبیری که «آنان را از پای درآورد» با توجه به عمق اهداف و شخصیت عاشورائیان تعبیر غیر دینیـ مذهبی، لائکمنشانه و غیر منصفانه است، تعبیری که با اهلبیت «با احترام» رفتار کردند، نیز به گواهی تاریخ غیر واقعبینانه و کذب محض میباشد. گوشههای از شواهد تاریخی را در این مورد مرور میکنیم.
الف) بهشهادت رساندن مردان و کودکان؛ لشکریان یزید، پیش از ظهر عاشورا تا لحظة ظهر بیش از هفتاد نفر از مردان و جمعی از خاندان رسول خدا را به شهادت رساندند. که امام معصوم حسین بن علی(ع) برادرش ابوالفضل العباس، فرزندان او علی اکبر و علی اصغر ششماهه، جمعی از صحابه و... در جمع شهدا بودند. بهگفتة زحر یکی از لشکریان یزید: «به اندازه سر بریدن و پوست کندن شتری بیشتر طول نکشید که همه را به قتل رساندیم».[27]
ب) بی احترامی و هتک حرمت پیکر شهدا؛ لشکریان یزید، شهدای کربلا را سربریده و عریان به زمین رها کردند. پیراهن امام(ع) را اسحاق ابن حویه حضرمی و... درآوردند و او را عریان در کربلا نهاد.[28] ابن زیاد در نامهای به عمرسعد نوشت... اگر حسین کشته شد، بر پیکرش اسب بتاز.[29] عصر عاشورا، پس از شهادت سید الشهدا و غارت خیمه ها، ده نفر داوطلب، با سُم اسبها بر سینه و پشتِ امام تاختند، پیکر امام زیر سمِ اسبان لِه شد.[30] سرهای شهدای کربلا را از بدنها جدا کرده، شهر به شهر گرداندند. عبیدالله زیاد فرمان داد تا سر امام حسین(ع) را بر چوب نصب کرده و در خیابانها و کوچههای کوفه بچرخاند.[31]
ج) بی احترامی بر اهلبیت پیامبر؛ سپاه عمرسعد به خیمههای اهلبیت حمله کردند و به غارت پرداختند. زنان و کودکان در صحرا پراکنده شدند، پس از آن خیمهها را آتش زدند. مقنعه از سر زنان کشیدند، انگشتر از انگشتها بیرون آوردند و گوشواره از گوشها و خلخال از پاها درآوردند.[32] امام سجاد (ع) میفرماید: به خدا قسم هرگاه به عمهها و خواهرانم نگاه میکنم، اشک در چشمانم میدود و به یاد فرار آنها در روز عاشورا از خیمهای به خیمه دیگر و از پناهگاهی به پناهگاه دیگر میافتم، که آن گروه فریاد میزدند: خانه ظالمان را بسوزانید!![33]
وقتیکه اهل بیت امام حسین(ع) در شام اسیر بودند، یکی از شامیان از یزید میخواست که فاطمه دختر سید الشهدا را بعنوان کنیز، به او ببخشد! که با اخطار حضرت زینب رو به رو شد.[34] حضرت زینب، حتی در مجلس یزید و پیشروی او به این اسیر گرفتن و عمل ظالمانه و خارج از دین گفتن، او اعتراض کرد: «اَظَننتَ یا یَزید... َبنات رَسُول الله سَبایا قَدْ هَتکت ستورهُنّ و ابدیت وجوههنّ...»[35] هنگامی که ابن زیاد سر امام حسین (ع) را نزد یزید فرستاد، اسیران، شامل زنان و دخترکان رسول خدا (ص) را نیز با ریسمان بست و با سر و روی عریان بر شتران بیپالان سوار کرد و به شام فرستاد.[36]
جناب ناقد! در فرهنگ اسلامی و ادبیات شیعه، شما قتل ظالمانه امام معصوم، فرزندان و صحابة او را شهادت نمیدانید؟! نه در ادبیات اسلامی، بلکه از نگاه بیرون دینی، کشتنِ حتی طفل ششماهه، غارت، آتش زدن خیمهها، سر بریدن و برنوک نیکردن، اسب تازاندن بر پیکر پاره پارة شهدا، هتک حرمت اهلبیت غارت زیورآلات و چادر از سر برداشتن، بهزنجیر کشاندن، سر برهنه به شهر و بازار گرداندن و خوارج خواندن آنان، انصافاً بیاحترامی نیست؟!! که شما از آن برخورد محترمانه یاد میکنید. نکند بگویید که، برداشتم از این جنایات فجیع ضد بشری، هرمنوتیکی و به ذات خودش بهرة از حقانیت برده و من واقعاً از آن جنایات ضد دینیـ انسانی، احترام و حرمت را میفهمم. اما این به درک فطریـ عاطفی ارتباط دارد و حسن عدل و قبح ظلم از مدرکات بدیهی عقل بهشمار میروند، یعنی اینکه هر صاحب عقلی حالا عاری از هر دین و مذهبی باشد، تیر زدن به حلقوم خکشیدة طفل صغیر، سیلی زدن و تحقیر و توهین زنان و کودکان را تحسین نمیکند و از آن برخورد محترمانه یاد نمیکند. میخواهیم بگوییم اینجا دیگر به هیچ دین و آیینی قرائت بردار نیست، مگر از نگاه عقلی فرد نا استوار و غیر متعارف باشد.
5. تمدن اسلامی نه منشأ وحی دارد و نه منشأ عقل، بلکه از جایی دزدیده و غارت شده است: «هرچند تمدنِ اسلام از اساس یک تمدنِ غارتی است»[37]
پاسخ به این شبهه گرچه از موضوع عاشورا خارج است، اما بصورت غیر مستقیم به عاشورا ارتباط دارد. لذا اول مفهوم تمدن را بازکنیم بعد ببینیم مراد ناقد از تمدن غارتی اسلام چیست. تمدن؛ در لغت به اخلاق شهر آراسته شدن، معرفت، دوری از خشونت میباشد.[38] و در اصطلاح عبارت است از خلاقیت فرهنگی جامعه که با چهار شاخصه قابل شناخت است: الف) جهد کوشش در راه بسط علم و هنر ب) شکلگیریِ سنتهای نیکِ اخلاقی ج) ایجاد مدیریت و سامان سیاسی د) آیندهنگری و مدیریت امور اقتصادی.[39]
جناب ناقد! تمدن اسلامی با آموزههای وحیانیـ عقلانی، بوجود آمده است. (پس از ادعای پیامبری توسط انبیا(ع)، پذیرش آن با مطالعة دلایل، معجزات و کتب آنها در پرتو عقل صورت میگیرد و انسان خود را ملزم به اطاعت از آنان میداند.) یعنی تمدن اسلامی با ارسال حضرت محمد(ص) و نزول قرآن از جانب خدا و پذیرش نبوت او با تأملات و گزارههای عقلانی توسط بشر، شکل گرفته و شروع به رشد و بالندگی نموده است. این تمدن با قرآنکریم ضمن دانشافزایی بشر، احکام الهی را تبیین، قوانین و نظم اجتماعی را در جامعه سامان داده و نیز اخلاقِ نیک، صلح و آرامش را در پرتو مدیریت اقتصادیـ سیاسی برای بشر به ارمغان آورده است.
جناب ناقد! اساساً تمدن یک وضعیت معنویـ فرهنگی است که در تفکر انسانی خلق میشود و این چیزی نیست که قابل دزدیدن و غارت باشد، خصوصاً تمدن اسلامی که دارای جانمایههای وحیانیِ آخرین دین آسمانی است. آیا منظور شما از تمدن غارتی این است که اندیشة توحیدی، مفاهیم قرآنی، دانش، نظم اجتماعی، مدیریت اقتصادیـ سیاسی و آموزههای اسلامی در قرآن و در نهایت خود قرآن؛ همه از جایی دزدی و غارت شدهاند؟ حتماً مجرمِ مباشر و درجهیک در این دزدی پیامبرِ مورد قبول شما است؟ یا با تحلیل هرمنوتیکی، از تمدن چیزی را که شما فهمیدهاید و آنچه که دیگران فهمیده هر دو درست میباشند. التزام به این امر، افتادن در دام پلورالیزم معرفتی خواهد بود، آنوقت هیچ علمی ثابت و پایدار نخواهد بود، یعنی اگر امروز ادعای با سوادی داری فردا باید علم و دادههای پیشین خود را که بایک فرمول خاصی آموختهاید نپذیرید و خود بیسواد و خالی از علم پیشین بدانید. اما این امر را خودتان هم نمیپذیرید.
نقدِ شکلی «جنگ براداران ناراضی»
طرح شبهات و انتقادات ناقد«بودا»، از نگاه شکلی نیز از عدم استواری اصول انتقادیـ نگارشی به شدت رنج میبرد. در نقد باید اصولی رعایت شود، که در نقدِ ایشان غایبند. حال ببینیم نقد چیست و اصول آن کدامند؟ نقد در لغت جدا کردن سره از ناسره و تشخیص خوب از بد است. اما در اصطلاح، ذکر معایب و محاسنِ اثر، واقعه، خبر، شخص و نظر را، نقد میگویند. اصول نقد را مؤلفههای چون دوری نقد از احساسات، عواطف و تحجرگرایی، روشن، مستدل، با اسناد، عالم بودن در موضوع مورد نقد، انعطاف پذیری، دارای پیشنهاد راهکار، خیرخواهی و بهبود امور تشکیل میدهند. این اصول باید در طول فرایند نقد مورد توجه جدی منتقدین قرار داشته و به خوبی رعایت شوند.
1. عدم رعایت اصول نقادی؛ جناب ناقد! شما در طرح گفتههای انتقادی فقط به بیان معایب واقعه عاشورا پرداخته، طبق اصول نقادی ذکری از محاسن آن واقعه به میان نیاوردهاید؛ که در بخش نقد محتوایی طی پنج مورد به آنها استناد شد، خلاصة آنها را در ادامه میخوانیم: این جنگ توجیه دینی ندارد، نژادپرستانه و قبیلهای است؛ نه مقدس که اسطوره سازی میباشد؛ حکومت حق خونیـ نژادی امام حسین(ع) است؛ تمدن اسلامی عاری از منشأ وحی و عقل بلکه تمدنِ غارتی است. اما نهضت عاشورا چه محسناتی دارد، بیان نکردید. بهر حال عاشورا نهضتی است که به رهبری امام معصوم، نوة رسول خدا بوقوع پیوسته است. لذا بر اساس معتقدات خودت لااقل بهرة از حقانیت و بهبودی امور داشته باشد. ولی شما هیچ فرمول و اصول را مد نظر نگرفته و حتی بر خلاف باورهای خود آن را عاری از خیر و صلاح بلکه نتیجه انعکاس دیدگاه فاشیستی و قبیلهگرایی بنیهاشم با بنیامیه دانستهاید.
بالاخره در آن نهضت، امام معصوم با جمعی از فرزندان و اصحابش به شهادت رسیدهاند و به اهلبیت پیامبر(ص) بیحرمتی شده آنان را به اسارت بردهاند. از سال وقوع این واقعه 61 هـ ق. تاکنون 1435 هـ ق. میلیونها انسان از تمام ادیان دنیا، عاشق و پروانة مرام، هدف و جوانمردی عاشورائیان شدهاند و تا هنوز آنها را تقدیس و ستایش میکنند، شما قلب میلیونها انسان را جریحهدار کردهاید. میدانستید که بر اساس قوانین اسلامی و بینالمللی، ایجاد اختلال امنیت روحیـ روانی در جامعه از جرایم کیفری بهشمار میرود. جناب ناقد! نه از باب دلداگی به حسین(ع) و مرام او، بلکه از باب تعهدات علمیـ انتقادی، خوب بود که به ذرة از محسنات عاشورا اشاره میکردی!!
گذشته از این شما نتوانستهای از دخالت پیشفرضها و احساسات خود که شور بهجای شعورحکم کرده، در نقدِ مورد نظر جلوگیری کنید، بهراحتی غیر مستقیم با استفاده از آموزههای هرمنوتیکی، نهضت عاشورا را به قضاوت گرفتی، بیاینکه زمینههای واقعه عاشورا و اهداف بلند قهرمانان آن را بخوبی بدانید و یا واکاوی نمایید؛ این نهضت را غیر دینیـ مذهبی و بهدور از باورهای اسلامی، نژادپرستانه، غیر مقدس و... بیان میکنید. با عدم مراعات اصول نقد و بدون تلاش خیرخواهانه، کدام پیشنهاد راهکار عقلانیـ دینی هم ارائه ندادهاید (ارتداد فرهنگی). در حالی که طبق اصول نقادی، نقد باید بدور از احساسات، خیرخواهانه و دارای راهکار معقول باشد.
2. عدم رعایت اصول نگارشی؛ نقد شما بدون ارجاعـ مستندسازی و عدم پیروی از اصول نویسندگی متداول، بعنوان کلمات نامفهوم، غیر مستند و یاوهگویی قلمداد میشود، که ارزش و اعتبار ماهوی نخواهد داشت. پس شما باید روش معمول و متداول تحقیقاتیـ پژوهشی را اِعمال میکردید. جز اینکه بگویید در حوزة هرمنوتیک فلسفی به ساختارها توجه نمیشوند و کدام متد و روش خاصی مورد نظر نیست، از هر طریق میتوان به نقد پرداخت. اما باید خاطر نشان کنیم که، هرمنوتیک افراطی بر عدم ثبات فهم و اینکه فهم مطابق با واقع وجود ندارد، تأکید میورزد. بر این اساس، نقد شما اگر امروز از یک حالت برخوردار باشد، فردا طوری دیگر خواهد بود. این وضعیت بیثباتی را هیچ صاحب اثر عاقلی نمیپذیرد.
ـ افکار عمومی و مخاطبان، توجیه و تفسیر معقولانه و منطقی، نقد شما را میطلبند، برای شنیدن و دانستن پاسخ شما آمادهاند!
تذکر: ـ منظور از کاربرد دانش واژة ارتداد در این متن، مفهوم فقهی آن نیست، بلکه به معنی «عبور» مد نظر میباشد. ارتداد فرهنگی، یعنی عبور از اصول فرهنگی.
ـ منظور از زمینه فکری: با عدم پذیرش انتقادات درونـ بیروندینی، جناب ناقد ناخودآگاه و یا آگاهانه بدام هرمنوتیک فلسفی و یا شالودهشکن غرب میافتد.
ـ بیش از 95 در صد، مستندات متن «هرمنوتیک افراطی عاشورا» از متون دستهاول اهلتسنن میباشند.
شما می توانید نظرات خود را در باره این مطلب از طریق این فرم ارسال نمایید.
---------------------------
* دانشجوی سطح دکتری فقه و حقوق قضایی، ماستری فلسفه، کارشناسی حقوق و علوم سیاسی fazaesaf@gmail.com
[1]. Philosophical Hermeneutics.
[2]. احمد واعظی، درآمدی بر هرمنوتیک، پژوهشگاه، فرهنگ و اندیشه اسلامی،1381، صص 59 ـ60.
[3]. احمد واعظی، همان، صص 194 ـ 195.
[4]. محمد حسین زاده، مبانی معرفت دینی، موسسة آموزشی و پژوهشی امام خمینی(ره)،1380، صص 176ـ 177.
[5]. قربانعلی هادی، نقد مبانی هرمنوتیکی نظریه قرائتهای مختلف از دین، قم، انتشارات بین المللی المصطفی، 1388، صص 80 ـ 81.
[6]. اسد بودا، جنگ برادران ناراضی، سایت جمهوری سکوت 2013.
[7] . سوره نجم، آیههای 3 و4.
[8]. محمد بن جریر طبری، تاریخ طبری، بیروت، مؤسسة الاعلمی للمطبوعات، 1979م، ج ٥، ص ٤٠٣؛ عزالدین علی ابن محمد ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، بیروت، دارالفکر، 1978م، ج ٢، ص ٥٥٢.
[9]. سلیمان بن احمد طبرانی، المعجم الکبیر، ج3، قاهره، مکتبة ابن تیمیّه، 1363ق، ص 115.
[10]. محمد بن علی ابن اعثم کوفی،الفتوح، ترجمه احمد بن محمّد مستوفی هروی، تهران، کتابفروشی ادبیه، 1379ق، ص 826.
[11]. شمس الدین محمّد بن احمد ذهبی، سیر اعلام النبلاء، ج 4، بیروت، مؤسسة الرسالة، 1412ق، ص 37.
[12]. ابن عساکر، ابوالقاسم علی بن الحسین، تاریخ مدینة دمشق، ج 14، 1400ق، ص 218.
[13]. ابوجعفر محمّد بن علی ابن شهر آشوب، مناقب آل ابی طالب، ج4، تحقیق یوسف بقاعی، بیروت، دارالاضواء، 1412ق، ص75.
[14] . اسد بودا، همان.
[15] . محمد بن جریر طبری، تاریخ الطبری، بیروت، دار المعارف، 1963م. ج 6، ص 229.
[16]. طبری، پیشین، ج5، ص357؛ ابی مخنف، مقتل الحسین(وقعة الطف) تحقیق محمد هادی یوسفی الغروی، قم، موسسة النشر الاسلامی، 1367هـ 1409 ق. ص 107.
[17]. محمد باقر مجلسی، بحار الانوار، تهران، دارالکتب اسلامیه،1372، ج 44، ص 329.
[18]. احمد بن یحیی بن جابر بلاذری، انساب الاشراف، بیروت دار التعارف للمطبوعات، 1397ق، ج ٥، ص ١٢٨.
[19]. محمد ابن جریر طبری، پیشین.
[20]. حسن بن علی بن شعبه حرانی، تحف العقول عن آل الرّسول، تهران، امیرکبیر، 1367ش، ص 237.
[21] . اسد بودا، پیشین.
[22]. ابوعبدالله محمد ابن محمد بن نعمان مفید، الارشاد، تهران، علمیه اسلامیه، 1377ق، ج 2، ص 36.
[23]. احزاب/ 33.
[24]. سیّد محمّد حسین طهرانى، امام شناسى تهران: انتشارات حکمت، چاپ اول 1404، ج 3 ص 1- 142.
[25]. ضیاءالدین ابی المؤید خوارزمی مکی،مقتل الحسین(ع)، نجف، الزهراء، 1367ق،ج ١ ص ١٨٤.
[26] . محمد رشید رضا، تفسیر المنار، بیروت، دارالمعرفة، بیتا، ج12، ص183.
[27]. محمّد بن محمّد بن نعمان مفید، الارشاد، تهران، علمیه اسلامیه، 1377ق، ج 2، ص 118.
[28]. حرّ عاملی، اثبات الهداة، ج 5، احمد جنتی، تهران، دار الکتب الاسلامیة، 1357ق، ص 201.
[29]. علی ابن محمد ابن اثیر، پیشین، ج 2، ص 558.
[30]. محمد باقر مجلسی، پیشین، ج 45، ص 59.
[31]. علی ابن محمد ابن اثیر، پیشین، ج 2، ص 574، محمد باقر مجلسی، پیشین، ج 45، ص 119.
[32]. سیّد عبدالرزاق مقرّم ، مقتل الحسین(ع) أو حدیث کربلاء، بیروت، دار الکتاب الاسلامی، 1399ق، ص 385.
[33]. باقر شریف قرشی، حیاة الامام حسین، قم، مؤسسة الاسلامیه للبحوث و المعلومات، 1427ق. 2009م،ج 3، ص 299.
[34]. محمد ابن جریر، پیشین، ج 4، ص 353.
[35]. سید عبد الرزاق مقرم، پیشین، ص 462.
[36]. بوجعفر محمّد بن علی ابن شهر آشوب، مناقب آل ابی طالب، تحقیق یوسف بقاعی، بیروت، دارالاضواء،1412ق، ج 4، ص 60.
[37] . اسد بودا، پیشین.
[38] . علی اکبر دهخدا، لغت نامه دهخدا، ج5، تهران: دانشگاه تهران، 1377، ذیل واژه مدن.
[39] . علی اصغر حلبی، تاریخ تمدن در اسلام، تهران: اساطیر، 1372، ص 18.
منبع:شبکه افغانستان قلب آسیا