وبسایت اصلاح

فَبَشِّرْ عِبَادِ الَّذِینَ یَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَیَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ أُوْلَئِکَ الَّذِینَ هَدَاهُمُ اللَّهُ وَ أُوْلَئِکَ هُمْ أُوْلُوا الْأَلْبَابِ بشارت ده بندگانى را که سخنان گوناگون را می‌شنوند؛ سپس بهترین آن را انتخاب کرده و پیروى می‌کنند. آنان کسانى هستند که خداوند هدایتشان کرده و آنان خردمندان و صاحبان عقلند. (سوره زمر، آیه18)

وبسایت اصلاح

فَبَشِّرْ عِبَادِ الَّذِینَ یَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَیَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ أُوْلَئِکَ الَّذِینَ هَدَاهُمُ اللَّهُ وَ أُوْلَئِکَ هُمْ أُوْلُوا الْأَلْبَابِ بشارت ده بندگانى را که سخنان گوناگون را می‌شنوند؛ سپس بهترین آن را انتخاب کرده و پیروى می‌کنند. آنان کسانى هستند که خداوند هدایتشان کرده و آنان خردمندان و صاحبان عقلند. (سوره زمر، آیه18)

کاربر گرامی،وبسایت اصلاح از هرگونه طرح, پیشنهاد و انتقاد سازنده استقبال میکند و این افتخار را دارد تا پذیرای حکایت های تبلیغی، مقالات علمی و پژوهشی شما در حوزه تبلیغ، تربیت و خانواده باشد.صندوق الکترونیکی: nforoughi115@gmail.com

اسلاید شو

جهت مشاهده فیلم و ویدیوهای مذهبی روی تصویر فوق کلیک نمایید

اشعار مصیبتی در رثای حضرت زینب(س)

سه شنبه, ۱۸ آذر ۱۳۹۳، ۱۱:۵۰ ق.ظ
  ااشعار مصیبتی درباره حضرت زینب (س) و نوحه های حضرت مسلم به سبک افغانستانی

اشعار مصیبتی در رثای حضرت زینب(س)

 

شعر اول: فریاد طفلان

 

چون دگر فریاد طفلان را شنید

 

از حرم تا قتلِگه فریاد دید

 

ای خدا زینب از این غم پیر شد

 

موسپید از ماتم آن شیر شد

 

چون که از گودال خون برخاستند

 

عمه را یاران کسی نشناختند

 

دید یاران را اسارت می برند

 

خیمه ها را هم به غارت می برند

 

کودکی آتش گرفته می دوید

 

در پی اش زینب فغان از دل کشید

 

نالهء طفلان مظلومش دریغ

 

هر طرف هر سو دویدی آه جیغ

 

آن یکی پایش مغیلان پاره کرد

 

زینب آمد زخم او را چاره کرد

 

آن طرف سجاد اندر تب خزان

 

این طرف زینب به یادش بی امان

 

یک دو تن از کودکانش گم شدند

 

از شمار بچه هایش کم شدند

 

عاقبت آن کاروان آماده شد

 

خمر غم اندر دلامان باده شد

 

چون سر خورشید را بر نیزه دید

 

سر به محمل زد و رسمی شد پدید

 

شیعیان گر داغ مولا یاد شد

 

سر شکستن بر شما آزاد شد

 

کاروان رفت غروبی بس غریب

 

هر طرف آتش فروزان در لهیب

 

چون سه روز از ظهر عاشورا گذشت

 

داغ هجران در دل او تازه گشت

 

آمدم دیدم جدا سر از بدن

 

سیّد جنت خدایا بی کفن

 

فرصتی آمد بر ایشان کفن شد

 

نعش یاران دل آور دفن شد

 

لیک یاران ،قصه پایانی ندید

 

زخم دل را هیچ درمانی ندید

 

السلام ای شاه مظلوم و غریب

 

السلام ای آیهء امن یجیب

 

شعر دوم: بعد زهرا رتبه برتر مقام زینب

 

صبر را معنا و مفهومی به نام زینب است

 

احترام عشق هم از احترام زینب است

 

شهر بی میخانه و ساقی نباشد شهر عشق

 

نشئگان عشق را مستی زجام زینب است

 

فرش را تا عرش پیمودن نه کار هر کسی است

 

این مسافت هر چه باشد زیر گام زینب است

 

کیست زینب علم اول علم آخر پیش اوست

 

متن عاشورا مدون با پیام زینب است

 

کیست زینب در صواب شاهدان حق شریک

 

ثبت در اسناد عاشورا سهام زینب است

 

عشق یعنی سز فرازی سر شکستن پیش یار

 

شیوه از سر گذشتن در مرام زینب است

 

دستهایش بسته سر بشکسته مغرد چو شیر

 

وحشت حکام جور از انتقام زینب است

 

بغض زینب در گلو یعنی مهیب انفجار

 

انفجار نسلها با اهتمام زینب است

 

می زند فریاد فریادی که حیدر گونه است

 

ازدحام اهل کوفه از کلام زینب است

 

داوری بنگر که در بیدادگاه شهر شام

 

با حسین همدست گشتن اتهام زینب است

 

مشت را کرده گره با هیبت و احساس گفت

 

این حسین فرماده عالم امام زینب است

 

گرچه جایز نیست از بهر زنان امر جهاد

 

چادرو پوشش نمادی از قیام زینب است

 

افتخار سید خوش زاد می دانی ز چیست

 

افتخار او همین بس که غلام زینب است

 

گرچه بین بانوان زهرا مقام اول است

 

بعد زهرا رتبه برتر مقام زینب است

 

شعر سوم: زبانحال حضرت زینب با برادر

 

بند بند پیکرت از هم گسسته یا حسین

 

خواهرت در قتلگه پیشت نشسته یا حسین

 

چشم خود را بسته ای حتی نمی بینی مرا

 

می برندم کوفیان با دست بسته یا حسین

 

از حرم تا قتلگه هفتاد منزل راه بود

 

پای زخمی از دویدن گشت خسته یا حسین

 

بهر یاری تو از هر در به سویت می دوم

 

بین ندارد فایده جان از تو رسته یا حسین

 

سروده : جعفرابوالفتحی

 

شعر چهارم: زبانحال حضرت زینب س با سر برادر

 

ببین از روی نی حالم خراب است

 

چو مویت قلب من در پیچ و تاب است

 

کشیدم نقشه ای بوسم سرت را

 

تمام نقشه ها نقشه بر آب است

 

دمی شد قسمتم سیلی و دشنام

 

همینک قسمتم بزم شراب است

 

ز ضرب کعب نی زخمی دو بالم

 

فلزاهاشان اخا از جنس ناب است

 

کتک می زد حرامی کودکان را

 

در اینجا کودکی آزری چه باب است

 

بخواب ای رأس بر نی، یاور من

 

نمی خوابی چرا هنگام خواب است

 

بود غمهای تو سنگین ولیکن

 

در این جانم غم طفل رباب است

 

سرت را داخل خورجین گزارند

 

از این غم جسم من دیگرمذاب است

 

بتاب ای شمس خونین ای برادر

 

سرت بر روی نی چون آفتاب است

 

سروده جعفر ابوالفتحی

 

شعر پنجم: نازنین برادر من

 

سر تو، بر سر نی، آفتاب داور من

 

بتاب و سایه کن ای آفتاب بر سر من

 

تو آفتاب خدا و هلال فاطمه‌ای

 

بگو چه خوانمت، ای نازنین برادر من

 

گلوی پارۀ تو بود، باورم اما

 

سر بریده، سرِ نی، نبود باور من

 

محاسن تو، که خونین شده است، ارث علی است

 

کبودی رخ من هست، ارث مادر من

 

به نیزه‌دار تو نفرین چقدر دل سنگ است

 

که با سر تو ستاده است در برابر من

 

من و تو چون دو سپاهیم در برابر خصم

 

که نیزه، سنگر تو، محمل است سنگر من

 

به حشر مهر بلند است از زمین یک نی

 

تو آفتابی و گردیده کوفه محشر من

 

هزار حیف، که دستم نمی‌رسد به سرت

 

چه می‌شود که بیایی دمی تو در بر من

 

ز کوفه یک نگهم، بر تن مطهّر توست

 

بوَد به زخم جبینت نگاه دیگر من

 

حکایت غم ما در توان «میثم» نیست

 

اگر چه خون جگر می‌خورد ز ساغر من

 

غلامرضا سازگار

 

شعر ششم: خمیده مثل زهرا مادرم

 

ای همیشه خواهر غم پرورم

 

ای خمیده مثل زهرا مادرم

 

بشکن این بغضی که داری در گلو

 

هرچه می خواهد دل تنگت بگو

 

بر حسینت شام را توصیف کن

 

از خرابه رفتنت تعریف کن

 

از درخت خشک و سنگ و سر بگو

 

از لب و از چوب و طشت زر بگو

 

صورت خورشید و نوک نی چه بود

 

قصه ی قرآن و بزم می چه بود

 

جان من بنشین و حرف دل بگو

 

از جبین و چوبه محمل بگو

 

به چه بزمی ، بزم اشک و ماتم است

 

بزمتان جمع است و یک کودک کم است

 

مهدی محمدی

 

شعر هفتم: خرابه شام

 

من اینجا خودم دیدم از خون خضاب

 

سر نیزه ها هیجده آفتاب

 

همین جا کنارم نی و دف زدند

 

به دیدار هجده گلم کف زدند

 

همین جا دلم شد زغم چاک چاک

 

که خورشیدم افتاده برروی خاک

 

همین جا به زخمم نمک می زدند

 

عزیز دلم را کتک می زدند

 

همین جا به فرقم عدو خاک ریخت

 

به گل های من خارو خاشاک ریخت

 

همین جا ز غم جان من خسته بود

 

که ده تن به یک ریسمان بسته بود

 

همین جا دو چشمم زخون تر شده

 

که یاسم به ویرانه پرپر شده

 

همین جا به ویرانه بلبل گریست

 

غریبانه بر غربت گل گریست

 

همین جا زغم جانم آمد به لب

 

که در گل گلم دفن شد نیمه شب

 

دریغا که آن گوهر پاک رفت

 

چو زهرا غریبانه در خاک رفت

 

الا ای همه نسلهای بعد من

 

بگوئید از قول من این سخن

 

که زینب از این کوه اندوه و درد

 

به موج بلا جون علی صبر کرد

 

خدا داند و غصه های دلش

 

که داغ حسینش بود قاتلش

 

مرا یک جهان درد و داغ و غم است

 

که توصیف آن بر لب میثم است

 

حاج غلامرضا سازگار(میثم)

 

شعر هشتم: اگر زینب نبود

 

سرّ نی در نینوا می ماند اگر زینب نبود

 

کربلا در کربلا می ماند اگر زینب نبود

 

چهره سرخ حقیقت بعد از آن طوفان رنگ

 

پشت ابری از ریا می ماند اگر زینب نبود

 

چشمه فریاد مظلومیت لب تشنگان

 

در کویر تفته جا می ماند اگر زینب نبود

 

زحمه زحمی ترین فریاد در چنگ سکوت

 

از طرار نغمه وا می ماند اگر زینب نبود

 

در طلوع داغ اصغر، استخوان اشک سرخ

 

در گلوی چشمها می ماند اگر زینب نبود

 

ذوالجناح داد خواهی ، بی سوار و بی لگام

 

در بیابانها رها می ماند اگر زینب نبود

 

در عبور از بستر تاریخ ، سیل انقلاب

 

پشت کوه فتنه ها می ماند اگر زینب نبود

 

شعر نهم: گدای هر گدا

 

ما گرفتار بلای زینبیم

 

ما حسینی از عطای زینبیم

 

تا خدا بر ما عنایت می کند

 

ماگدای هر گدای زینبیم

 

بر گل نرگس قسم در روضه ها

 

سائل مهرو وفای زینبیم

 

ما برای دین به سینه می زنیم

 

شیعیانِ درسهای زینبیم

 

سینه عریان حسین بی کفن

 

رخ کبودان عزای زینبیم

 

آخر مجلس به وقت شور عشق

 

سوی مقتل در قفای زینبیم

 

ما به وادی محبت ازازل

 

کربلایی،از دعای زینبیم

 

وقت دیدار اجل بعد از حسین

 

چشم،در راه لقای زینبیم

 

در جزا گر مادرش رخصت دهد

 

دست بر سینه به پای زینبیم

 

شعر دهم: شعر عظمت زینب (س)

 

این هم از لطف و عنایات خدای زینب است

 

چشم ما آماده گریه برای زینب است

 

این که می سوزی،هر نوکری که می گوید حسین

 

بر خود آقا قسم،سوز صذای زینب است

 

گر چه می دانیم ما صاحب عزا زهرا بود

 

مزد ما سینه زنان تنها بپای زینب است

 

هر که می گوید حسین،زینب دعایش می کند

 

خیر دنیا و قیامت در دعای زینب است

 

گر خدا شد خونبهای حضرت ذبح عظیم

 

حضرت ارباب ما خود خونبهای زینب است

 

هر که گردد زینبی،اول حسینی می شود

 

هر کس باشد حسینی مبتلای زینب است

 

بین هیئت گر صفای کربلا حس می کنی

 

بر همان شش گوشه سوگند از صفای زینب است

 

آن مکانی که به تَل زینبیه شهره است

 

کعبه اهل سماوات و کنای زینب است

 

هر که در عمرش فقط یک بار گوید یا حسین

 

مورد لطف و عنایات خدای زینب است

 

منبع : کتاب سوگنامه حسینی

 

شعر یازدهم: زبانحال حضرت زینب (س) با سر برادر

 

دلم نمی دهد رضا تو را کنم رها حسین

 

برای دین مصطفی تو هم شدی فدا حسین

 

به روی نیلی من و به پای زخمی ام نگر

 

دمی نظر نما به من به خاطر خدا حسین

 

تو را صدا زدم ولی جواب من به سیلی است

 

در این لب پر از عطش دگر نمانده نا حسین

 

مرا به کعب نی زدند، تو را به روی نی اخا

 

و قامت چو سرو من، ز ظلم گشته تا حسین

 

سرم به چوب محمل و به سنگ روی بام خورد

 

ببین که حق روضه ات دگر شده ادا حسین

 

سروده : جعفرابوالفتحی

 

شعر دوازدهم: سِرّی از معجزات زینب(ع)

 

روز اول چه خوب یادم هست

 

سهم من بی تو بیقراری بود

 

عید من دیدن نگاه تو

 

دوری‌ات اوج سوگواری بود

 

بی تو جنت برای من دوزخ

 

روز روشن برای من شب بود

 

تا همیشه کنار تو بودن

 

همه‌ی آرزوی زینب بود

 

لحظه لحظه دلم گره می‌خورد

 

به ضریح مجعّد مویت

 

دل من را به باد می دادی

 

می گشودی گره ز گیسویت

 

ولی این روزها چه دلگیر است

 

چقدر این زمانه بد تا کرد

 

آنقدر بی کسی و غربت داشت

 

تا که ما را به کربلا آورد

 

کربلا کربلا پریشانی

 

غربت از چشم هات می بارد

 

ندبه ندبه فراق و دلتنگی

 

از غروب نگات می بارد

 

دست من خالی است اما باز

 

دو فدایی برایت آوردم

 

از منا تا منا دو حاجیِّ

 

کربلایی برایت آوردم

 

رد مکن هدیه های خواهر را

 

گرچه ناقابلند، ناچیزند

 

سپر کوچکی مقابل تو

 

در هجوم کبود پائیزند

 

با ولای تو پروریدمشان

 

درس آموز مکتبت هستند

 

عاشق جانفشانی اند آقا

 

پیشکش های زینبت هستند

 

هر دو با شور حیدری امروز

 

از تو إذن قتال می خواهند

 

خون جعفر میان رگ هاشان

 

این دو عاشق، دو بال می خواهند

 

گره از ابروان خورشید و

 

گره از کار ماه وا می شد

 

چشم های حسین راضی شد

 

نذر زینب دگر ادا می شد

 

بین خیمه نشسته بود اما

 

در دلش اضطراب و ولوله بود

 

پرده‌ی خیمه را که بالا زد

 

دو گل و یک سپاه حرمله بود

 

دو فدایی، دو تا ذبیح الله

 

که به سوی منای خون رفتند

 

در طواف سنان و سر نیزه

 

تا دل کربلای خون رفتند

 

دید از بین خیمه، جان هایش

 

دلشان را به آسمان دادند

 

سر سپردند در هوای حسین

 

چقَدَر عاشقانه جان دادند

 

دلش از درد و غم لبالب بود

 

شاهدش دیده های پر ابرش

 

بر دلش داغ دو جگر گوشه

 

عقل مبهوت مانده از صبرش

 

دید پرپر شدند، اما باز

 

جز تب بندگی عشق نداشت

 

پای از خیمه ها برون ننهاد

 

تاب شرمندگی عشق نداشت

 

این همه جانفشانی و ایثار

 

خط اول ز شرح مطلب بود

 

کربلا ـ کوفه ، شام تا یثرب

 

سِرّی از معجزات زینب بود

 

شعر سیزدهم: زبانحال حضرت زینب (س) با سر برادر جانش امام حسین (ع)

 

با سکوتت می زنی آتش به جانم یا حسین

 

من بدون تو در این دنیا بمانم یا حسین؟

 

من در این وادی چو تو لب تشنه ام ای عشق من

 

از عطش بنگر زده زخمی لبانم یا حسین

 

من صدا می کردمت اما ببین دشمن زده

 

از سر شب تا سحر زخم زبانم یا حسین

 

ای بهار قلب من حرفی بزن چیزی بگو

 

صوت قرآن روی نی، کرده خزانم یا حسین

 

هر چه گفتم رو نی حرفی بزن چیزی بگو

 

هر چه گفتم یا حسین زد بر دهانم یا حسین

 

سروده: جعفر ابوالفتحی

 

شعر چهاردهم: نور عینی زینب

 

بر آل عبا تو نور عینی زینب

 

تو پشت و پناه عالمینی زینب

 

در فضل و شرافتت همین بس باشد

 

اینکه تو شریکة الحسینی زینب

 

خورشید نجابت و ادب یا زینب

 

با فضل و وقار، منتجب یا زینب

 

در اوج شکوه مثل کوهی بانو

 

هستی تو عقیلة العرب! یا زینب

 

ای آینه عصمت زهرا! زینب

 

در صبر و وفا بدون همتا! زینب

 

تو محرم رازهای مولا بودی

 

چون فاطمه ای ام ابیها! زینب

 

تو مهر قبول کربلایی زینب

 

زهرای بتول کربلایی زینب

 

ای وارث نهضت حسین بن علی!

 

در شام، رسول کربلایی زینب

مممممممممممممممممممممممممممممممم

چند نوحه و شعر مصیبتی (حضرت مسلم)

 

نوحه اول:

پیش خوانی نوحه

{من که اول قتیلم، عاشقان را دلیل

 

یـار فـرزند زهرا، مسلم‌ابن عقیلم

اولین جان نثارم این بوَد افتخارم

یا بن الزهرا حسین جان(3) }

****

موج زخمم ستاره پیکرم پاره پاره

آمـده قتلگــاهم بـامِ دارالامـاره

اولین جان نثارم این بوَد افتخارم

یا بن الزهرا حسین جان(3)

****

یـابن ‌زهـرا اسیرم تـا برایت بمیرم

این تن پاره‌پاره این دو طفل صغیرم

اولین جان نثارم این بوَد افتخارم

یا بن الزهرا حسین جان(3)

****

فرق پاکم شکسته چهره در خون نشسته

می‌دهم سر به راهت با همین دستِ بسته

اولین جان نثارم این بوَد افتخارم

یا بن الزهرا حسین جان(3)

****

یا حسین کن نگاهم بوده عشقت گناهم

مـن سفیـرِ تـو بودم کوفه شد قتلگاهم

اولین جان نثارم این بوَد افتخارم

یا بن الزهرا حسین جان(3)

****

روح من با حسین است اوج من تا حسین است

روی مـن سـوی مکه ذکر من«یا حسین» است

اولین جان نثارم این بود افتخارم

یا بن الزهرا حسین جان(3)

****

نـام تـو بـر زبـانم خون روان از دهانم

من به یاد تو بر رخ اشک غم می‌فشانم

اولین جان نثارم این بود افتخارم

یا بن الزهرا حسین جان(3)

****

ای عزیز پیمبر جان زهرای اطهر

گر که آیی به کوفه زینبت را نیاور

اولین جان نثارم این بود افتخارم

یا بن الزهرا حسین جان(3)

 

شاعر : حاج غلامرضا سازگار (میثم)

 

نوحه دوم: حضرت مسلم

 

پیش خوانی نوحه

{مولا ابا عبد الله   مسلم غریب و تنهاست}

 

در شهر کوفه مردی ، غمگین نماز می کرد

 

با خالق دو چشمش ، راز و نیاز می کرد

 

افشاء برای دیوار، در کوفه راز می کرد

 

لب را برای شکوه، از کوفه باز می کرد

 

ای شهر بی وفایی، ای مردم منافق

 

بهر دو روز دنیا، دلبستگان عاشق

 

با نامه های بسیار، من را فریب دادید

 

حکم از برای مرگ، خدّالتّریب دادید

 

رفت و کنار بیتی، بنشست چون یتیمان

 

از تشنگی لبانش، خشکیده شد فراوان

 

ناگه زنی ز خانه، آمد برون و پرسید

 

ای خسته از زمانه، اینجا چرا نشستید؟

 

گفتا که من غریبم ، دشمن نِیَم حبیبم

 

بر درد دین مردم، حقا که من طبیبم

 

برخیز ای مسلمان، بگذار پا بدیده

 

برخیز کز دو چشمم، بهر تو خون چکیده

 

لب تشنه بود مسلم، آورد بهر او آب

 

جسمش ز تشنه ماندن ، دیگر نبود در تاب

 

امّا ز دردِ ارباب، بسیار دیده تر کرد

 

از داغِ عشق او هم، شب را به گریه سر کرد

 

سروده جعفر ابوالفتحی

 

 

نوحه سوم: حضرت مسلم

 

(به سبک مداح: واسق)

 

پیش خوانی نوحه

{سرباز پیش از نهضت کرب و بلایم

تنها سفیر و نایب خون خدایم

 

اولیــن قتیلــم زادۀ عقیلـــم

یا حسین یا حسین

یا حسین یا حسین}

 

 

ای یوسف زهرا، به حالم کن نظاره

گویم سلامت، از لب دارالعماره

 

با دو دست بسته با سر شکسته

یا حسین یا حسین

یا حسین یا حسین

 

تنها، نه من سر می‌نهم، بر خاک پایت

جان من و جان دو طفلانم فدایت

 

ای همه قیامم تو هستی امامم

یا حسین یا حسین

یا حسین یا حسین

 

تقدیم خاکت، لاله‌های پرپر من

سیلی خورد، جای رقیه، دختر من

 

دلم بی‌قرارت منم جان نثارت

یا حسین یا حسین

یا حسین یا حسین

 

شهادت ما، از برای حفظ دین است

این خط زهرا و امیرالمؤمنین است

 

هدایت هدایت ولایــت ولایــت

یا حسین یا حسین

یا حسین یا حسین

 

شاعر : حاج غلامرضا سازگار (میثم)

 

نوحه چهارم: حضرت مسلم

 

پیش خوانی نوحه

{این دهان پرخون، این سر شکسته

می‌دهم سلامت، با دو دست بسته

 

سیدی یا مولا یا اباعبدالله

 

سیدی یا مولا یا اباعبدالله}

 

 

عاشقم، عاشقی، گردیده گناهم

 

بام شهر کوفه، شده قتلگاهم

 

سیدی یا مولا یا اباعبدالله

 

سیدی یا مولا یا اباعبدالله

 

می‌گریم برای علی اکبرت

 

ترک این سفرکن به جان مادرت

 

سیدی یا مولا یا اباعبدالله

 

سیدی یا مولا یا اباعبدالله

 

گر می‌آیی کوفه، ای عزیز داور

 

علی اصغرت را، همرهت نیاور

 

سیدی یا مولا یا اباعبدالله

 

سیدی یا مولا یا اباعبدالله

 

تو بر خلق عالم، امام و امیری

 

مبادا برود زینبت اسیری

 

سیدی یا مولا یا اباعبدالله

 

سیدی یا مولا یا اباعبدالله

 

بمیرم برای شاخۀ یاس تو

 

نگاهم بود، بر دست عباس تو

 

سیدی یا مولا یا اباعبدالله

 

سیدی یا مولا یا اباعبدالله

 

دخترت را ببر به شهر مدینه

 

وای من سیلی و صورت سکینه

 

سیدی یا مولا یا اباعبدالله

 

سیدی یا مولا یا اباعبدالله

 

شاعر : حاج غلامرضا سازگار (میثم)

 

نوحه پنجم: حضرت مسلم

 

پیش خوانی نوحه

{میریزد اشک غربت ازهر دوچشم مهمان

 

دیوارودر گرفته امشب سرم به دامان}

 

 

هر سو اگر ببارد سنگ جفا وکینه

من میزنم حسین جان سنگ تو را به سینه

 

از چشم ماه کوفه ریزد ستاره امشب

بر غربتم بگرید دارالاماره امشب

جانانه ام کجایی جانم رسیده برلب

هنگام کوچه گردی هستم به یاد زینب

تا شد دلم پر از خون من یادلاله کردم

چون تازیانه دیدم یاد سه ساله کردم

کوفه دلش لبالب ازکینه ی تو باشد

صحبت زسم اسب واز سینه ی توباشد

سربسته گویم امشب ای بر شبم ستاره

از گوش دخترانت واکن تو گوشواره

ماندم چسان بگویم امشب چها شنیدم

بر دست اهل کوفه تیر سه شعبه دیدم

 

نوحه ششم: حضرت مسلم

 

پیش خوانی نوحه

(سبک سرود شهید مطهری)

{مسلم ام نایب پور زهرا

گشته آواره ی کوی  و صحرا

کوفه گشته دگر قتلگاهم

بشنو یا سیدی سوز و آهم

یا حسین یاحسین یا حسین جان}

 

ای حسین ای حبیب دل من

کوچه ی کوفه شد منزل من

کوفه میا دگر جان زینب

کودکانت میاور دل شب

یا حسین یاحسین یا حسین جان

 

بام دار الاماره حسین جان

گشته قتلگه جسم بی جان

من ز حجر تو طاقت ندارم

سر به دار عدو می گذارم

یا حسین یاحسین یا حسین جان

 

کوفه هرگز وفایی ندارد

غیر ظلم و جفایی ندارد

جسم من را به هر سو کشاند

داغ من بر دلت می گذارد

یا حسین یاحسین یا حسین جان

 

 

نوحه هفتم: حضرت مسلم (سنگ باران)

 

 

پیش خوانی نوحه

(سبک وا اماما)

{ وا حسینا وا حسینا وا حسینا}

 

دوست دارم بارها از تن جدا گردد سر من

تا شود تقدیم خاک پایت، خون حنجر من

دوست دارم عضو عضوم طعمه ی شمشیر گردد

تا تو لبخندی زنی بر زخم های پیکر من

 

دوست دارم وقت جان دادن به بالینم بیایی

تا بیفتد بر گل رویت نگاه آخر من

دوست دارم در هجوم خنده های تلخ دشمن

بر تو ریزد همچو باران، اشک از چشم تر من

دوست دارم تا به جرم عشق تو، کوچه به کوچه

از فراز بام ها آتش بریزد بر سر من

دوست دارم در کنار دختر مظلومه ی تو

صورت خود را کند تقدیم سیلی، دختر من

دوست دارم دور عباس علمدارت بگردم

تا شود ام البنین، فردای محشر مادر من

دوست دارم تا به جرم عشق گردم سنگ باران

سنگ ها گردند بین کوچه ها همسنگر من

دوست دارم طوعه بعد از کشتنم آید سراغم

در کنار پیکرم گرید به جای خواهر من

دوست دارم تا بریزد بحر بحر از چشم میثم

اشک خونین بر من و بر لاله های پرپر من

 

 

شاعر : حاج غلامرضا سازگار (میثم)

 

 

نوحه هشتم: حضرت مسلم

 

(به سبک مداح: واسق)

پیش خوانی نوحه

 

 

{حسین، ای یوسف زهرا! میا کوفه، میا کوفه

امان از ظهر عاشورا، میا کوفه، میا کوفه‏}

 

 

میا کوفه، میا کوفه، که لیلا بی پسر گردد

میا کوفه، میا کوفه، که زینب خون جگر گردد

میا کوفه که می ترسم سکینه بی پدر گردد

شود آواره در صحرا میا کوفه، میا کوفه

 

حسین، ای یوسف زهرا! میا کوفه، میا کوفه

امان از ظهر عاشورا، میا کوفه، میا کوفه‏

 

 

میا کوفه که از تن، دست عباسّت جدا گردد

میا کوفه که اصغر، بر سر دستت فدا گردد

میا کوفه که حقّت با دم خنجر ادا گردد

به جان زینبت مولا! میا کوفه، میا کوفه

 

 

حسین، ای یوسف زهرا! میا کوفه، میا کوفه

امان از ظهر عاشورا، میا کوفه، میا کوفه‏

 

 

میا کوفه که افتد بر زمین دوشاخه‌ی یاست

رسد تیر از کمان حرمله برچشم عبّاست

فتد در علقمه با چشم خونین اشجع النّاست

لب تشنه، لب دریا، میا کوفه، میا کوفه

 

حسین، ای یوسف زهرا! میا کوفه، میا کوفه

امان از ظهر عاشورا، میا کوفه، میا کوفه‏

 

 

میا کوفه که از سم ستوران توتیا گردی

میا کوفه که صدپاره زشمشیر جفا گردی

از آن ترسم که فردا با لب عطشان فدا گردی

ببین احوال مسلم را میا کوفه، میا کوفه

 

حسین، ای یوسف زهرا! میا کوفه، میا کوفه

امان از ظهر عاشورا، میا کوفه، میا کوفه‏

 

 

میا کوفه که کوفه می شود آماده بر جنگت

میا کوفه که گرگان می زنند ازهرطرف چنگت

میا کوفه که می بینم زنند از بام¬ها سنگت

فغان از این غم عظمی? میا کوفه، میا کوفه

 

حسین، ای یوسف زهرا! میا کوفه، میا کوفه

امان از ظهر عاشورا، میا کوفه، میا کوفه‏

 

 

میا کوفه که هفتاد و دو لاله در چمن داری

میا کوفه که چون قاسم، گل ناز از حَسن داری

میا کوفه که می‌بینم زخاک و خون کفن داری

به صحرا و بیابانها میا کوفه، میاکوفه

 

حسین، ای یوسف زهرا! میا کوفه، میا کوفه

امان از ظهر عاشورا، میا کوفه، میا کوفه‏

* * * * *

 

شعر مصیبتی: زبان حال حضرت مسلم

 

من کوفه را چون مردگان بی‌درد دیدم

نـامردهاشان را بـه شکل مـرد دیـدم

ایـن نـاسپاسان جمـله اشبـاه‌الرجالند

خصم رسـول و حیـدر و قـرآن و آلند

اینان به آن دستی که بـا من عهد بستند

عهـد مـن و فـرق مـرا با هم شکستند

تنهـا نـه در کوفـه مـرا آواره کردنـد

قـلبم دریدنـد و لبـم را پـاره کردنـد

این شهر را پیوسته نـامردی بـه من بود

ای قوم تنها مـردشان یـک پیرزن بود

زن‌هـا ز نـامردان کوفـه وانماندنـد

از بام‌ها بر فرق من آتش فشاندنـد

مـن جـان نثار عترت خیرالانـامم

صید بـه خـون غلطیده بـالای بامم

وقتی که خود را از عطش بیتاب دیدم

عکس لب خشک تـو را در آب دیدم

در موج خون دریای لارا دیدم امروز

از بـام کوفـه کربلا را دیـدم امروز

انگـار می‌بینم جراحـات تنـت را

خونین به چنگ گرگها پیراهنت را

انگـار ‌بینـم لاله‌های پـرپـرت را

پاشیده از هم عضوعضو اکـبرت را

انگار می‌بینم که بعد از قتـل یـاران

هم تیرباران می‌شوی هم سنگ باران

انگـار مـی‌بینم ذبیـح کـوچکت را

زخم گلوی شیرخواره کودکت را

انگار می‌بینم که با اشک دو دیـده

داری به روی دست خود دست بریده

انگار بینم غرق خـون آیینه‌ات را

جای سم اسبان و زخم سینه‌ات را

انگار بینم شمـر مـی‌آید بـه گودال

انگار بینم می‌زنی در خون پر و بال

****

...انگار دیدم جان شیـرینت فـدا شد

زهرا نگه کرد و سرت از تن جدا شد

من بهترین مهمان شهـر کوفـه هستم

مهمـان قصابـان شهـر کـوفـه هستم

لب تشنـه از پیکر جـدا گردد سر من

آویـزه گـردد بـر قنـاره پیکـر من

تنهـا نـه ایـن نامرد مردم می‌کُشندم

در کـوچه‌های شهر کوفه می‌کِشندم

«میثم» شرار از نظم جانسوزت فشاندی

بس کن که دل‌ها را به بحر خون نشاندی

 

شاعر : حاج غلامرضا سازگار (میثم)

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۳/۰۹/۱۸
محمد فروغی

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
اللَّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الحُجَةِ بنِ الحَسَن صَلَواتُکَ علَیهِ و عَلی آبائِهِ فِی هَذِهِ السَّاعَةِ وَ فِی کُلِّ سَاعَةٍ وَلِیّاً وَ حَافِظاً وَ قَائِداً وَ نَاصِراً وَ دَلِیلًا وَ عَیْناً حَتَّى تُسْکِنَهُ أَرْضَکَ طَوْعاً وَ تُمَتعَهُ فِیهَا طَوِیلا

اسلاید شو

کاربر گرامی،وبسایت اصلاح از هرگونه طرح, پیشنهاد و انتقاد سازنده استقبال میکند و این افتخار را دارد تا پذیرای حکایت های تبلیغی، مقالات علمی و پژوهشی شما در حوزه تبلیغ، تربیت و خانواده باشد.صندوق الکترونیکی: nforoughi115@gmail.com