وبسایت اصلاح

فَبَشِّرْ عِبَادِ الَّذِینَ یَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَیَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ أُوْلَئِکَ الَّذِینَ هَدَاهُمُ اللَّهُ وَ أُوْلَئِکَ هُمْ أُوْلُوا الْأَلْبَابِ بشارت ده بندگانى را که سخنان گوناگون را می‌شنوند؛ سپس بهترین آن را انتخاب کرده و پیروى می‌کنند. آنان کسانى هستند که خداوند هدایتشان کرده و آنان خردمندان و صاحبان عقلند. (سوره زمر، آیه18)

وبسایت اصلاح

فَبَشِّرْ عِبَادِ الَّذِینَ یَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَیَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ أُوْلَئِکَ الَّذِینَ هَدَاهُمُ اللَّهُ وَ أُوْلَئِکَ هُمْ أُوْلُوا الْأَلْبَابِ بشارت ده بندگانى را که سخنان گوناگون را می‌شنوند؛ سپس بهترین آن را انتخاب کرده و پیروى می‌کنند. آنان کسانى هستند که خداوند هدایتشان کرده و آنان خردمندان و صاحبان عقلند. (سوره زمر، آیه18)

کاربر گرامی،وبسایت اصلاح از هرگونه طرح, پیشنهاد و انتقاد سازنده استقبال میکند و این افتخار را دارد تا پذیرای حکایت های تبلیغی، مقالات علمی و پژوهشی شما در حوزه تبلیغ، تربیت و خانواده باشد.صندوق الکترونیکی: nforoughi115@gmail.com

اسلاید شو

جهت مشاهده فیلم و ویدیوهای مذهبی روی تصویر فوق کلیک نمایید

آموزه های تربیتی لقمان در قرآن

شنبه, ۱۱ بهمن ۱۳۹۳، ۰۶:۴۰ ب.ظ

یکی از وظایف مهم انسان در قبال فرزندان تربیت درست آنان است. از حقوق کودکان بر والدین این است که... 

نویسنده: گلشاد حیدری

یکی از وظایف مهم انسان در قبال فرزندان تربیت درست آنان است. از حقوق کودکان بر والدین این است که  درست تربیت شوند، والدین در این قسمت مسئولیت دارند. اما راه تربیت و موازین و اصول آن خیلی مهم است. در یک جامعه اسلامی تربیت وقتی کامل است که با مبانی اسلامی و دینی همراه  باشد.مربیان و پدران و مادران باید بدانند که از کجا شروع نماید و با چه آموزه­هایی فرزندان شان را تربیت نمایند و  نیاز به الگو دارند. در این نوشته­آموزه­های تربیتی لقمان را که در سوره لقمان آمده است و نمونه برتر و الگوی کامل تربیت است مورد بررسی قرار می­دهیم، تا راه و روش تربیت را بهتر بیاموزیم.

کلید واژه ها: تربیت، لقمان، روش ، نماز، توحید، تواضع، امر به معروف، نهی از منکر.

مقدمه

 

یکى از مسائل مهم اجتماع بشر، موضوع تربیت انسان است که از دیر باز مورد توجه انبیاء الهی و حکیمان و فیلسوفان بوده، در عصر حاضر نیز در مراکز علمی مباحث مهمی در مورد تربیت طرح می­شود و حتی رشته­های تخصصی در این موضوع تأسیس شده است و بشر دریافته است که بدون تربیت و اخلاق، آدمی شخصیت واقعی خود را باز نمی­یابد و از حقیقت انسانی و هویت مستقل خویش آگاه نمی­گردد. تربیت در ساختار شخصیت انسانی نقشی تعیین کننده دارد و بدون آن آدمی به خیر و کمال و به سعادت دنیوی و اخروی نمی­­رسد؛ استعدادهای درونی و قوای جسمانی و روانی انسان درسایه تربیت رشد و پرورش می­یابد. مناسب­ترین زمان برای تربیت، دوران کودکی است؛ زیرا زیربناى زندگى در دوران کودکى پى­ریزى مى­شود و سعادت و شقاوت ادوار مختلف زندگى، یعنى دوران­هاى جوانى و پیرى، در گرو طرز تربیت دوران کودکى است.

 

به خاطر اهمیت تربیت در دوران کودکی و نوجوانی، خطوط اصلی و آموزه­های جاودان تربیتی را از زبان لقمان حکیم که در مورد تربیت فرزند در قرآن آمده است بازگو می­کنیم. در حدود ده تا محور در آموزه­های تربیتی لقمان آمده است، علاوه بر محورها مسائلی چون اولویت­ها و روش­ها و گونه­های تربیت نیز استخراج می­شود:

 

1. اولویت­بندی مفاهیم تربیتی در دستور لقمان

 

در بحث تربیت اولویت بندى موضوعات و مفاهیم مورد تربیت خیلی مهم است که تربیت را ازکجا باید آغاز کرد؟ با کدام مفاهیم و عناوین بایست تربیت را آغاز کرد؟ نبود اولویت‌بندی در ارائه مباحث تربیتی خانواده‌ها را دچار سردرگمی می‌کند. پدران و مادران به این دلیل که نمی‌دانند کدام یک از مباحث تربیتی را باید ابتدا به کودکان و نوجوانان خود آموزش دهند، با سردرگمی روبرو شده و به همین دلیل گاهی مشکلاتی را در رفتار و اخلاق فرزندان خود مشاهده می‌کنند.

 

اندرزهایى که لقمان به فرزند خود داده و قرآن مجید آنها را به عنوان برنامه تربیتى در این سوره آورده است، همگى بر اساس ایجاد شخصیت در فرزند استوار است. لقمان برنامه تربیتى خود را با فطرى ترین مسائل که همان مسأله توحید و یکتاپرستى و بت شکنى است، آغاز مى­نماید. هیچ مسأله­اى ساده تر و روشن تر از مسأله «توحید» نیست که هر فردى به اتکاى سرشت خود مى­تواند آن را بفهمد و درک آن، نیازى به دلایل پیچیده عقلى ندارد. شخصیت و رفتار هر فردی ریشه در تربیت او دارد. کودکان بسان زمین حاصلخیز و آماده زراعت هستند که هر آنچه در این زمین آماده بذر کاشته شود - چه بذر خوب و چه بذر بد- همان در او رشد می­کند. حضرت علی(ع)در این باره مى­فرماید: «إِنَّمَا قَلْبُ اَلْحَدَثِ کَالْأَرْضِ اَلْخَالِیَةِ مَا أُلْقِیَ فِیهَا مِنْ شَیْ ءٍ قَبِلَتْهُ»[1]؛ همانا دل جوان نورس، همچون زمین کشت نشده و بکر است، هر بذرى در آن بپاشند مى­پذیرد.».

 

انسان در زندگی اجتماعی ناگزیر است که با دیگران ارتباط برقرار نماید چه ارتباط با خالق باشد و یا با مخلوق. برقراری ارتباط آدابی دارد که بایست این آداب را شخص بیاموزد و در زندگی اجتماعی آن را رعایت نماید. لقمان نخست فرزندش را سفارش به برقراری ارتباط صحیح با خالق می­کند، ابتدا باید این ارتباط تصحیح شود، تا پس از آن، از طریق عبادت با خالق هستی این ارتباط معنوی استمرار یابد. بعد از اینکه برقراری ارتباط با خالق هستی کامل شد، وانگهی نوبت می­رسد به برقراری ارتباط با مخلوق. برقراری ارتباط با بندگان نیز اولویت بندی شده یعنی کودک بعد از شناخت مقام خالق باید مقام و جایگاه پدر و مادر را بشناسد، نخست باید از خانواده شروع نماید. کسی که با خانواده خود رابطه دوستانه داشته باشد در بر قراری روابط با اجتماع، مشکلی نخواهد داشت  و می­تواند با هر فردی از اجتماع رابطه سالم برقرار نماید.

 

لقمان بعد از اینکه احسان به والدین را سفارش می­کند، قواعد و اصول و آداب برقراری روابط اجتماعی را به فرزندش گوشزد می­نماید. مفاهیم تربیتی به فرزندان اولویت‌بندی شده که فرزندان ابتدا باید مفاهیم مهم‌تر را فرا گیرند.بنابراین، برنامه تربیتی لقمان با توحید ومعاد شروع می­شود وبا آداب اجتماعی ختم می­گردد.

 

2. شیوه تربیتی لقمان

 

موضوع دیگر که در امر تربیت بعد از مفاهیم تربیتی دارای اهمیت است، شیوه و روش تربیت است. یافتن راهکارهاى صحیح و روش­هاى بدیع و کارآمد ومؤثر در مسئله تربیت بسیار مهم مى­باشد. دانشمندان علوم تربیتى از دیر زمان در فکر این بوده اند که چه روش­هایى در تربیت نسل آینده بشریت موثرتر، عمیق­تر و کارآمدتر مى­باشند. چرا که شناختن روش­هاى عملى و راهکارهاى تاثیرگذار در تربیت نقش حیاتى دارد. استفاده از کاملترین و سالم­ترین روش­هاى تربیتى، می تواند مربی را در امر تربیت موفق می­سازد.

 

در واقع، درخت پر ثمر تربیت، آن گاه به بار مى­نشیند که نکات تربیتى در قالب شیوه­هاى درست و مناسب به اجرا درآید. دانشمندان علوم تربیتی روش­های مختلفی مانند، استفاده از موعظه، معرفى اسوه­هاى تربیت، انذار و تهدید، حس کمال خواهى، شیوه مدارا و گذشت و... برای تربیت بیان کرده اند. اما لقمان حکیم در تربیت فرزندش از شیوه «موعظه» استفاده کرده است و بهترین شیوه تربیت صحیح فرزند، گفتگوى صمیمى با اوست.

 

الف. از رسالت‏هاى پدر نسبت به فرزند، موعظه است. «قالَ لُقْمانُ لِابْنِهِ وَ هُوَ یَعِظُهُ»

 

ب. فرزند، به نصیحت نیاز دارد. «وَ هُوَ یَعِظُهُ»

 

ج. با نوجوان باید با زبان موعظه سخن گفت، نه سرزنش. «وَ هُوَ یَعِظُهُ یا بُنَیَ»

 

د. موعظه باید با محبّت و عاطفه همراه باشد. «یا بُنَیَّ»[2]

 

قرآن کریم از شیوه تربیت لقمان به «وعظ» یاد می‌کند. «وعظ» در لغت عبارت است از شیوه‌ای از سخن گفتن که در آن مخاطب بر اساس درک و دریافت و تأثیرپذیری درونی از این دریافت به حرکت و فعالیت وادار می‌شود. راغب می‌گوید:«الوَعْظُ: زجر مقترن بتخویف. قال الخلیل: هو التّذکیر بالخیر فیما یرقّ له القلب، و العِظَهُ و المَوْعِظَهُ: الاسم. قال تعالى: «یَعِظُکُمْ لَعَلَّکُمْ تَذَکَّرُونَ»[3]

«وعظ عبارت است از منع همراه با ترساندن. خلیل گفته است وعظ عبارت است از یادآوری خیر، به گونه‌ای که دل نازک شود. عظه و موعظه اسم است. خداوند فرمود: او موعظه‌تان می‌کند شاید یادآور شوید.»

 

لسان‌ العرب می‌نویسد: «وعظ: الوَعْظ و العِظهُ و العَظهُ و المَوْعِظهُ: النُّصْح و التذْکیر بالعَواقِب قال ابن سیده: هو تذکیرک للإِنسان بما یُلَیِّن قلبَه من ثواب و عِقاب. و فی الحدیث: لأَجْعلنک عِظه.»[4]

«وعظ، عظه و موعظه عبارت است از نصیحت و یادآوری عواقب. ابن سیده گفته است وعظ عبارت است از یادآوری ثواب و عقاب به انسان که دلش را نرم سازد و در حدیث آمده است: تو را مایه یادآوری قرار می‌دهم.»

 

شیخ طریحی درمجمع البحرین می‌گوید: « والوعظ: النصح و التذکیر بالعواقب.»[5]«وعظ عبارت است از نصیحت و یاد آور عواقب.»

 

صاحب التحقیق فی کلمات القرآن در یک استنتاج نهایی می­گوید: «أنّ الأصل الواحد فی المادّه: هو إرشاد الى حقّ بتذکّرات مفیده و تنبیهات نافعه مناسبه. و أمّا مفاهیم التخویف و تلیین القلب و النصح و الأمر بالطاعه و التوصیه: فمن آثار الأصل بحسب اختلاف الموارد.»[6]

 

«معنای اصلی در این ریشه عبارت است از ارشاد به سوی حق با تذکرات سودمند و مناسب. و اما مفاهیمی چون ترساندن، نرم ساختن دل، نصیحت، دستور به طاعت و سفارش از آثار آن معنای اصلی است که در موارد مختلف مطرح می‌شود.»

 

همان‌گونه که مشاهده می‌شود، در مفهوم واژه «وعظ»، تذکر با هدف نرم کردن دل و ایجاد رقت قلب نهفته است. این یعنی اینکه اصل و اساس در تربیت، انتخاب و گزینش مخاطب است و نه پذیرش تعبدی و تقلیدی و بر اساس اعتماد به گفته‌ها یا سفارش‌های مربی و گوینده سخن.

3. گونه­های تربیت

 

انسان موجودی چند بعدی است و به لحاظ اینکه دارای ابعاد مختلف است، در همه ابعاد زندگی نیاز به پرورش و تربیت­ دارد، مانند تربیت جسمی، تربیت روانی، تربیت دینی، تربیت اجتماعی، تربیت سیاسی، تربیت بدنی و...چنانچه انسان در یک بخش از ابعاد زندگی تربیت نیافته یا تربیت نادرست شده باشد، فردی کامل نخواهد بود. اما اینکه کدامیک از انواع تربیت از لحاظ رتبه بندی در اولویت قرار دارد، باید گفت که تا جسم انسان سالم نباشد هر نوع تربیت و پرورشی بی­نتیجه خواهد بود.

 

بنابراین، پرورش جسم کودک مقدم بر همه چیز است؛ زیرا عقل سالم در بدن سالم است. از لحاظ جسمی باید کودک خوب پرورش یابد، تا بتواند مراحل بعدی زندگی را با موفقیت پشت سر بگذارد. سپس انواع دیگر تربیت اولویت بندی می­شود.

 

لقمان حکیم در دستور تربیتی خود تربیت جسمی را مفروغ عنه گرفته و از میان انواع تربیت نخست تربیت دینی را مطرح کرده سپس تربیت اجتماعی را و گونه های دیگر تربیت را خیلی برجسته نساخته است؛ زیرا اساس تربیت همین دو نوع است. لقمان در تعلیم فرزندش ده محور تربیتی را در ارتباط با تربیت دینی و اجتماعی مورد توجه قرار داده است.

 

الف. تربیت دینی

 

گرچه تربیت اقسام و انواعی دارد، ولی لقمان در اینجا به دو نوع تربیت؛ یعنی تربیت دینی و اجتماعی اشاره دارد؛ موضوعات تربیتی که پیش نیاز تربیت دینی بوده  و تربیت دینی بر آن بنا نهاده می­شود توسط لقمان بیان شده است که عبارتند از:

 

1. حسن ارتباط با خدای رحمان

 

انسان در ارتباط با خالق هستی بایست رابطه خود را تصحیح نماید. لقمان قبل از هر چیز به سراغ اساسى‏ترین مساله عقیدتى رفته و آن مساله«توحید» است، توحید در تمام زمینه‏ها و ابعاد، زیرا هرحرکت تخریبى و ضد الهى از شرک سرچشمه مى‏گیرد، از دنیا پرستى، مقام پرستى، هوا پرستى و مانند آن که هر کدام شاخه‏اى از شرک محسوب مى‏شود. اساس تمام حرکت­هاى صحیح و سازنده، توحید است.[7] لقمان سفارش­های تربیتی خود را با توحید و نفی شرک آغازمی­کند:«وَ إِذْ قالَ لُقْمانُ لابْنِهِ وَ هُوَ یَعِظُهُ یا بُنَیَّ لا تُشْرِکْ بِاللَّهِ إِنَّ الشِّرْکَ لَظُلْمٌ عَظِیمٌ»[8] )

لقمان/ 13) به خاطر بیاور هنگامى را که لقمان به فرزندش- در حالى که او را موعظه مى‏کرد-گفت: پسرم، چیزى را شریک خدا قرار مده که شرک ظلم عظیمى است.

 

منع از شرک، دعوت به توحید است. البته شرک، معناى وسیع و گسترده­اى دارد که بارزترین آن شرک به معناى بت پرستى است. انواع دیگری از شرک نیز وجود دارد، مانند اطاعت بى­چون و چرا از غیرخدا و یا پیروى ازهواى نفس که قرآن مى­فرماید:

 

«وَلَقَدْ بَعَثْنَا فِی کُلِّ أُمَّةٍ رَسُولًا أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ وَاجْتَنِبُوا الطَّاغُوتَ» (نحل/37) و همانا فرستادیم در هر امّتى رسولى، که خدا را عبادت کنید و از طاغوت اجتناب کنید.

 

یا مى­خوانیم:«أَرَأَیْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلَهَهُ هَوَاهُ»( فرقان/43) آیا ندیدى کسى که هواى نفس خود را خداى خود قرار داده است.

 

شرک با تمام انواع خود ممنوع و مردود است. مسلم است که منظور لقمان از نفی شرک، شرک  به معنای بت پرستی تنها نیست، بلکه شرک به هر معنایی باشد، ازساحت یک انسان موحد به دور است.

 

2. معاد:

 

بعد از توحید، دستور تربیتی دیگر لقمان در امر تربیت دینی، توجه به موضوع معاد است، می­فرماید:

 

« یَابُنَىَّ إِنَّهَآ إِن تَکُ مِثْقَالَ حَبَّةٍ مِّنْ خَرْدَلٍ فَتَکُن فِى صَخْرَةٍ أَوْ فِى السَّمَوَاتِ أَوْ فِى الْأَرْضِ یَأْتِ بِهَا اللَّهُ إِنَّ اللَّهَ لَطِیفٌ خَبِیرٌ»(لقمان،16) اى فرزندم! اگر(عمل تو) همسنگ دانه­اى خردلى باشد و در دل تخته سنگى یا در آسمان­ها یا در زمین نهفته باشد، خداوند آن را (در قیامت براى حساب) مى­آورد؛ زیرا که خداوند دقیق و آگاه است.»

 

در این محور لقمان بعد از توحید و تقویت پایه اعتقادی فرزندش، توجه فرزندش را به یک امر مهم دیگر که عبارت از معاد و حساب و کتاب است، جلب می­کند که همه چیز در این دنیا بازتاب دارد؛ یعنی جهانی که در آن زندگی می­نماییم هرکاری انجام می­دهیم بدون حساب نیست. همه را خداوند می­داند و عالم محضر خداست و او بر همه چیز احاطه دارد.

 

« وَ عِنْدَهُ مَفاتِحُ الْغَیْبِ لا یَعْلَمُهآ اِلاّ هُوَ وَ یَعْلَمُ ما فِى الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ وَ ما تَسْقُطُ مِنْ وَرَقَة اِلاّ یَعْلَمُها وَ لا حَبَّة فى ظُلُماتِ الْأَرْضِ وَ لارَطْب وَ لایابِس اِلاّ فى کِتاب مُبین» (سباء/ 59)

 

کلیدهاى غیب نزد اوست و جز او کسى آنها را نمى­داند و او آنچه را که در خشکى یا دریاست مى­­داند و برگى (از درختى) نمى­افتد، مگر اینکه او آن را مى­داند و نه هیچ دانه­اى در تاریکی­هاى زمین وجود دارد و نه هیچ ترى و نه هیچ خشکى، مگر اینکه در کتابى آشکار آمده است.

 

«... عالم الغیب لایعزب عنه مثقال ذرة فى السموات و لافى الارض و لا اصغر من ذلک و لا اکبر الاّ فى کتاب مبین» (سبأ/3) داناى غیب که به سنگینى ذره­اى در آسمان­ها و زمین از او پوشیده نیست و نه کوچکتر از آن و نه بزرگتر، مگر اینکه در کتابى روشن قرار دارد.

 

اعمال انسان، در این جهان از بین نمى رود. «یأت بها اللّه»  حسابرسى خداوند دقیق است، زیرا او لطیف است. آیات زیادی دلالت بر ثبت اعمال و پاسخگویی انسان به اعمال خود دلالت دارد.

 

الْیَوْمَ تُجْزَى کُلُّ نَفْسٍ بِمَا کَسَبَتْ لا ظُلْمَ الْیَوْمَ إِنَّ اللَّهَ سَرِیعُ الْحِسَابِ (غافر،17) امروز هر کس در برابر کارى که انجام داده جزا داده مى شود، هیچ ظلمى امروز وجود ندارد، خداوند سریع الحساب است

 

«کُلُّ نَفْسٍ بِمَا کَسَبَتْ رَهِینَةٌ» (مدثر/38) مى­فرماید: هر کس در گرو اعمال خویش است. در روز قیامت هر کسى مرهون گناهانى است که کرده، و بخاطر خطایائى که از پیش مرتکب شده ، بازداشت می­شود.

 

به هر حال، در این بخش لقمان فرزندش را متوجه این امر می­کند که بداند اعمال و رفتارش در این دنیا بی­حساب نیست، روزی به خاطر اعمال خود مورد بازخواست خواهد قرارگرفت.

 

3. نماز

 

پس از تحکیم پایه­های اعتقادی، و توجه به مبدء و معاد که اساس همه اعتقادات مکتبی است. از مرحله اعتقاد به مرحله عمل سوق داده، به مهم ترین عمل عبادی یعنی نماز که یک اقدام عملی تربیت دینی است می­پردازد. می­گوید: پسرم نماز را بر پای دار(یابنی­اقم الصلوة) !

 

نماز مهم ترین پیوند انسان با خالق است، نماز قلب را بیدار و روح را مصفی و  زندگی را روشن می­سازد. آثار گناه را از جان انسان دور و نور ایمان را در قلب نمازگزار جاری می­سازد و از فحشا و منکرات باز می­دارد. نماز، ساده ترین، عمیق ترین و زیباترین رابطه­اى انسان با خداوند است که در تمام ادیان آسمانى بوده است. در روایات آمده است که نماز اگر قبول شد بقیه اعمال قبول می­شود. نماز، کلید قبولى تمام اعمال است و بطلان او موجب فساد اعمال دیگر، انسان می­شود«إن قبلت قبل ما سواها وإن ردّت ردّ ما سواها»[9]

 

امیرالمؤمنین(ع) به استاندارش مى­فرماید: بهترین وقت خود را براى نماز قرار بده و آگاه باش که تمام کارهاى تو در پرتو نمازت قبول مى­شود. نماز، یگانه رابطه قلبی و عملی انسان با خداوند بزرگ است. از این نظر لقمان این وظیفه را پیش از دو وظیفه دیگر یاد آور شده است. مسلم است کسی که از کودکی با نماز بزرگ شده باشد و همیشه به یاد خدا باشد، گمراه نمی­شود. خداوند متعال وقتى در قرآن کریم سخن از نماز به میان مى­آورد، مى­فرماید نماز بخوانید تا یاد مرا زنده کنید: وَأَقِمِ الصَّلَاةَ لِذِکْرِی (طه/14).

 

یعنی با نماز یاد خدا در دلها زنده می­شود که من در یاد شما به وسیله نماز ظهور کنم ، و اگر یاد خدا به وسیله نماز ظهور کرد آن قلب مطمئن است. از طرفى یاد خدا دلها را مطمئن مى­کند:«أَلَا بِذِکْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ» (رعد/ 28 )

 

پس انسان نمازگزار مطمئن است، چیزى او را نمى­هراساند، هرگز از غیر خدا نمى­ترسد، هیچ دشمنى چه از درون و چه از بیرون نمى­تواند او را مورد تهدید قرار دهد؛ زیرا اهل نماز اهل یاد حق هستند و یاد حق عامل طمأنینه است. اگر کسى مطمئن شد دیگر هراسناک نیست و از هیچ عاملى نمى­ترسد.

 

نماز انسان را از گناهان و فحشا و منکرات حفظ، و او را از این جهان پر از فتنه و آشوب و سرشار از جنایت­ها، به ساحت قدس الهى منتقل مى­سازد. از این رو، قرآن تأثیر نماز را با این فرموده خداى متعال روشن ساخته است:«وَأَقِمِ الصَّلَاةَ إِنَّ الصَّلَاةَ تَنْهَى عَنِ الْفَحْشَاءِ وَالْمُنْکَرِ (عنکبوت/ 45) ».

 

امروزه جوامع بشرى به نمازى نیاز دارند که انسان به واسطه آن، به پرستش خداى یگانه روى آورد و از کلیه معبودهاى پوچ و باطل و قدرت­هاى ستمگر و از هر فسادى که با انتشار آن، علاجش دشوار باشد نجات و رهایى یابد. فرزندان خود را از طریق سفارش به نماز، مؤمن و خدایى، تربیت دینی نمایم. نماز، یاد خداست و یاد خدا، تنها آرام بخش دلهاست. روایات زیادی بر اهمیت نماز و اقامه آن از طرف معصومین نقل شده است.

 

وقتی انسان هر روز این عمل عبادی را تمرین نماید، حالت تواضع و خضوع در مقابل پروردگار پیدا می­کند. وقتی فردی از خداوند در مقابل نعمت­هایش تشکر می­کند، مسلم است که چنین فردی قدرشناس و سپاسگزار بار می­آید و در مقابل مخلوق او نیز متواضع خواهد بود.

 

ب. تربیت اجتماعی

 

دستورهای قبلی زمینه خودسازی و تربیت وآمادگی ورود به اجتماع را، فراهم می­سازد. وقتی انسانی با خالق هستی رابطه خود را تصحیح نمود، چنین انسانی در برقراری روابط با مخلوق مشکلی نخواهد داشت و می­تواند با آنان رابطه برقرار نمایند.وقتی لقمان رابطه فرزندش را با خالق هستی تصحیح نمود و دستورهای لازم را برای این امر بیان کرد، نوبت به تصحیح رابطه با مخلوق می­رسد و تربیت اجتماعی شروع می­شود. اولین گام تربیت اجتماعی و رفتار درست با افراد دیگر را، باید از خانواده شروع نمود به کودک یاد داد که با پدر و مادر چگونه رفتار نماید.

 

1. احترام به والدین

 

اولین گام تربیت اجتماعی آن ست که نحوه رفتار با پدر  و مادر را پرورش بدهد تا از پدر و مادر قدردانی نماید و قدر شناسی و قدردانی از والدین به واسطه احترام به آنان است. لقمان به فرزندش توصیه خداوند به فرزندان به احترام والدین را بازگو می نماید:

 

«وَ وَصَّیْنَا الْإِنْسانَ بِوالِدَیْهِ حَمَلَتْهُ أُمُّهُ وَهْناً عَلى‏ وَهْنٍ وَ فِصالُهُ فِی عامَیْنِ أَنِ اشْکُرْ لِی وَ لِوالِدَیْکَ إِلَیَّ الْمَصِیرُ» (لقمان/14و 15) ؛ ما انسان را درباره‏ پدر و مادرش سفارش کردیم، مادرش او را حمل کرد در حالى که هر روز ناتوان‏تر مى‏شد. شیر دادن و از شیر گرفتنش در دو سال است (به او سفارش کردیم که) براى من و پدر و مادرت سپاس گزار، که بازگشت (همه) فقط به سوى من است.

 

در این دو آیه خداوند سبحان همه انسانها را به احترام و رعایت حقوق والدین سفارش می­کند و تشکر از آنها را در کنار شکر خود یادآور می­شود و بدین وسیله اهمیت این موضوع را به همگان گوشزد می­کند.

 

پس از نعمت­هاى خداى سبحان هیچ چیز با مواهبى که از ناحیه پدر و مادر به انسان مى­رسد قابل مقایسه نیست؛ زیرا پدر نخستین سبب وجود انسان و عامل تربیت و رسیدن او به کمال است ، به این معنا که فرزند از یک سو از درآمدهاى مادّى پدر کمالات جسمانى از قبیل نشو و نما و تغذیه و دیگر عوامل بقا را بهره مند گشته و از سوى دیگر از تدبیر او کمالات نفسانى از قبیل ادب و هنر و حرفه و دانش و روش زندگى که موجب بقا و کمال نفسانى اوست، را می جوید. و این پدر است که با انواع رنج و مشقّت، اموالى جمع نموده و براى وى ذخیره مى کند و او را براى جانشینى خود برمى­گزیند.

 

امام سجاد در رساله الحقوق در باره حق پدر می فرماید:

 

« ... وأما حق أبیک فأن تعلم أنّه أصلک ، وأنت فرعه ، وأنّک لولاه لم تکن ، فمهما رأیت فی نفسک مما یعجبک ، فاعلم أن أباک أصل النعمة علیک فیه ، ... واحمد الله واشکره على قدر ذلک»[10]

 

حق پدر این است که بدانى اصل توست و تو شاخه وجود اویى. اگر او وجود نداشت تو نیز گام به عالم وجود نمى­گذاشتى. پس هرگاه ارزشى در زندگى و وجود خود یافتى، بدان که آن نعمت را از پدر دارى. پس بدین پایه و در خور شأن او، قدردان و سپاسگزارش باش.

 

درباره­ حق­ مادرمی­فرماید: « وأما حق الرحم.. فحق أمک أن تعلم أنّها حملتک حیث لا یحمل أحدٌ أحداً ، وأطعمتک من ثمرة قلبها مالا یطعم أحد أحداً ، وأنّها وقَتْکَ بسمعها و بصرها و بیدها و رجلها و شعرها و بشرها و جمیع جوارحها ، مستبشرةً فرحة لما فیه مکروهها وألمها وثقلها وغمّها حتى دفعتک عنها ید القدرة ، وأخرجتک إلى الاَرض ، فرَضِیتْ أن تشبع وهی تجوع ، وتکسوک وتعرى ، وترویک وتضمى ، وتُظلک وتضحى وتنعّمک ببؤسها ، وتلذّذک بالنوم بأرقها.. کان بطنها لک وعاء ، وحجرها لک حواء ، وثدیها لک سقاء ، ونفسها لک وقاء ، تباشر حرّ الدنیا وبردها لک ودونک ، فتشکرها على قدر ذلک ، ولا تقدر علیه إلاّ بعون الله وتوفیقه»[11]

 

حق مادر این است که بدانى او تو را به گونه­اى نگهدارى کرده، رشد داده و پروریده است که نظیر و مانند ندارد. از شیره وجودش به تو خورانده است، و این کارى است که جز مادر، کسی در حق دیگرى انجام نداده و نمى­دهد.

 

مادر با تمام وجودش از تو حمایت و مراقبت کرده و تمامى سختی­هاى دوران باردارى را بر خویش هموار ساخته است تا تو گام بر زمین نهاده اى . مادر دلخوش بود که تو را سیر کند، هر چند خود گرسنه بماند؛ تو را بپوشاند، بر سرت سایه افکند، هر چند خود طعم آفتاب را بچشد؛ خود سختى کشد و تو را به ناز پرورد؛ بیدار ماند و تو را به خواب نوش کند.

 

آرى مادر! تنش ظرف وجود تو، دامنش، آرامشگاه تو و جانش، سپر بلاى تو است. سرد و گرم جهان را به خاطر تو به جان خرید و تو باید در خور چنین فداکارى و محبتى، شکرگزار و حق شناس وى باشى ! و البته این حق شناسى را - با چنین وسعت وژرفایى ! - جز به توفیق و کمک خداوند نتوانى !

 

روایات فراوانی در مورد حقوق والدین روایت شده است. مادر علاوه بر اینکه در پیدایش وجود فرزند با پدر شریک و سهیم است؛  رنج نُه ماه باردارى و سختى و خطر وضع حمل و دردهاى هنگام زایمان را تحمل مى کند و هم عامل مستقیم رسیدن شیر که مایه حیات است به فرزند مى باشد و هم مستقیما تربیت جسمانى او را در مدتى طولانى به عهده گرفته و در این راه خود را سپر بلاى او مى کند. پس به مقتضاى عدالت بعد از اداى حقوق پروردگار، هیچ فضیلتى بالاتر از رعایت حقوق پدر و مادر و سپاس زحمات و تحصیل رضایت آنان نیست و حتى مى توان گفت که اداى حقوق آنان سزاوارتر از اداى حقوق خداوند است؛ زیرا خداى تعالى از اداى حق بى­نیاز و مستغنى است ولى والدین نیازمند به پاداش و منتظر خدمت و اداى حق از سوى فرزند مى باشند و لذا خداوند در قرآن مجید گاهى که سخن از وحدانیّت و عبادت خود به میان مى آورد احسان به والدین را نیز ذکر نموده است و پیامبران الهى که این مسئله را مورد توجه قرار داده اند به منظور کسب همین فضیلت است .

 

در آیات زیادی از قرآن به احترام والدین خصوصا مادر (66-لقمان/14 ، احقاف/15)، تأکید فراوان شده است. (بقره/83 ، نساء/36 ، انعام/151 ، إسراء/23 ، مریم/14 ، عنکبوت/8 ، انسان/14(

این مساله از نظر علمى ثابت شده و تجربه نیز نشان داده که مادران در دوران باردارى گرفتار وهن و سستى مى‏شوند، چرا که از تمام مواد حیاتى وجود خود، بهترینش را تقدیم جنین خویش مى‏ کنند. به همین دلیل مادران در دوران باردارى گرفتار کمبود انواع ویتامینها مى‏شوند که اگر جبران نگردد ناراحتیهایى براى آنها به وجود مى‏آورد.

 

مادر در این 33 ماه (دوران حمل و دوران شیرخوارگى) بزرگترین فداکارى را هم از نظر روحى و عاطفى و هم از نظر جسمى و هم از جهت خدمات در مورد فرزندش انجام مى‏دهد. جالب اینکه در آغاز به احترام و تکریم پدر و مادر سفارش می کند اما به هنگام بیان زحمات و خدمات، روى زحمات مادر تکیه مى‏ کند تا انسان را متوجه ایثارگریها و حق عظیم او نماید.

 

هرگز نباید رابطه انسان و پدر و مادرش، مقدم بر رابطه او با خدا باشد و هرگز نباید عواطف خویشاوندى، حاکم بر اعتقادات مذهبی او گردد. وظیفه فرزندان این است که هرگز در برابر این فشارها تسلیم نشوند و استقلال فکرى خود را حفظ کرده، عقیده توحید را با هیچ چیز معاوضه نکنند.

 

2. امربه معروف ونهی ازمنکر

 

موضوع دیگری که نیاز به تربیت اجتماعی دارد امر به معروف و نهی از منکر است، لقمان به فرزندش می­گوید:«وَ أمر بِالمَعروُفِ وَ انه عَنِ المُنکَرِ»

 

امر به معروف و نهی از منکر در فرهنگ اسلامی از جایگاه والایی برخوردار است، یکی از فروعات دین است که حافظ اصول دین است. احیای این امر یکی از انگیزه­های قیام امام حسین(ع) ذکر شده و آیات و روایات فراوانی درباره اهمیت آن وارد شده است. امر به معروف و نهى از منکر به عنوان یک حق و تکلیف براى مؤمنین واجب شده است. عالیترین سطح مشارکت اجتماعى در جهت نظارت عمومى و همه جانبه مردم در همه سطوح و ارکان جامعه از صدر تا ذیل را موجب شده است. امر به معروف و نهى از منکر، سبب تشویق نیکوکاران، آگاه کردن افراد جاهل، هشدار براى جلوگیرى از خلاف و ایجاد نوعى انضباط اجتماعى است. امر به معروف و نهى از منکر جزو ضروریات اسلام است و قرآن هم مکرر این مطلب را بیان کرده است.

 

امر به معروف درقرآن

 

آیات زیادی درباره این دو فریضه نازل شده است که چند آیه را به عنوان نمونه ذکر می­نماییم«وَلْتَکُنْ مِنْکُمْ أُمَّةٌ یَدْعُونَ إِلَى­الْخَیْرِ وَیَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَیَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْکَرِ وَأُولَئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ» (آل عمران/ 104) باید از میان شما طایفه­اى باشند که مردم را به سوى خیر دعوت نموده ، امر به معروف و نهى از منکر کنند.

 

در مورد یاران خدا چـنین مى­گـوید:«ألَّذِینَ إِنْ مَکَّنَّاهُمْ فِی الْأَرْضِ أَقَامُوا الصَّلَاةَ وَآتَوُا الزَّکَاةَ وَأَمَرُوا بِالْمَعْرُوفِ وَنَهَوْا عَنِ الْمُنْکَرِ»(حج/40) آنها کسانى هستند که هرگاه در زمین به آنها قدرت بخشیم نماز را بر پا مى­دارند و زکات را ادا مى­کنند و امر به معروف و نهى از منکر مى­نمایند.

 

«کُنْتُمْ خَیْرَ أُمَّةٍ أُخْرِجَتْ لِلنَّاسِ تَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَتَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْکَرِ وَتُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ»(آل­عمران/110) شما از ازل بهترین امتى بودید که براى مردم پدید آمدید. چون امر به معروف و نهى از منکر مى­کنید و به خدا ایمان دارید.

 

«وَالْمُؤْمِنُونَ وَالْمُؤْمِنَاتُ بَعْضُهُمْ أَوْلِیَاءُ بَعْضٍ یَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَیَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْکَرِ» (توبه/ 71) مردان و زنان با ایمان دوست ولى و یار و یاور یکدیگرند، آنها مردم را به نیکى­ها دعوت مى­کند و از زشتی­ها و بدیها و منکرات باز مى­دارند.

 

روایات

 

حضرت علی(ع) در آخرین لحظات عمر شریفش به فرزندان سفارش  به امر به معروف و نهی از منکر می­کند:

 

«لاَ تَتْرُکُوا اَلْأَمْرَ بِالْمَعْرُوفِ وَ اَلنَّهْیَ عَنِ اَلْمُنْکَرِ فَیُوَلَّى عَلَیْکُمْ شِرَارُکُمْ ثُمَّ تَدْعُونَ فَلاَ یُسْتَجَابُ لَکُمْ»[12]؛ امر به معروف و نهى از منکر را رها مکنید که در این صورت، بَدان شما زمام امورتان را به دست مى­گیرند و آن گاه، هر چه دعا کنید، مستجاب نخواهد شد.

 

امام محمد باقر(ع) درباره اهمیت امر به معروف می­­فرماید:

 

«الأمر بالمعروف والنهی عن المنکر سبیل الأنبیاء، ومنهاج الصلحاء، فریضة عظیمة بها تقام الفرائض، وتأمن المذاهب، وتحل المکاسب، وترد المظالم وتعمر الأرض وینتصف من الأعداء، ویستقیم الأمر»[13]

 

امر به معروف و نهی از منکر راه انبیاء و طریق صالحان و فریضه بزرگی است که بقیه فرائض به واسطه این دوتا برپا داشته می­شود. مذاهب در امنیت و کسب­ها حلال و مظالم ردشده و زمین آباد می شود و از دشمن انتقام گرفته می شود و کارها در مسیر درست قرار می­گیرد.

 

سفارش لقمان به امر به معروف برای پرورش بعد اجتماعی وتربیت اجتماعى است؛ یعنی کسی که در یک اجتماع زندگی می نماید در قبال اجتماع و مردم مسئولیت دارد، و باید به مسئولیت خود ترتیب اثر دهد. خوبی جامعه را تقویت و برای ریشه کن کردن بدی و مکرات تلاش نماید.

 

3. صبر و پایداری

 

یکی از مفاهیم مهمی که در زندگی اجتماعی عامل بسیاری از موفقیت­هاست، استقامت و پایداری است. یعنی فرزندم در برابر مصائبى که به تو مى‏رسد با استقامت و شکیبا باش! «وَ اصبِر عَلَی ما أصابَک». در امور زندگی، در تبلیغ دین و اجراى فریضه­اى امر به معروف و نهى از منکر، انسان باید پایدار و مقاوم باشد تا به هدف برسد؛ زیرا نهى از منکر، با تلخى­ها و نیش زدن­هاى گناهکاران همراه است.

 

اگر کسی صبر و استقامت در برابر شداید و سختی­ها، نداشته باشد، در زندگی موفق نخواهد شد.

 

به خوبی پیداست که در همه کارهای اجتماعی مخصوصا امر به معروف و نهی از منکر مشکلات فراوانی وجود دارد و همه افراد خصوصا افراد سلطه جو و خودخواه به آسانی تسلیم نمی­شوند و حتی در پی آزار و اذیت آمران به معروف و ناهیان از منکر نیز ممکن است برآیند که بدون صبر و استقامت و شکیبایی هیچ­گاه نمی­توان بر این مشکلات پیروز شد و به این اهداف مهم دست یافت.

 

استقامت و پایداری یکی از اساسی ترین مسائل اخلاقی، اجتماعی است و در حقیقت پایه و اساس تمام صفات نیک و فضائل اخلاقی به شمار می­رود. اگر انسان استقامت نداشته باشد و نتواند زحمات و مشقات را در زندگی تحمل کند، نمی تواند به مراحل عالی زندگی نائل شود.

 

پس، صبر پایه و اساس هر کمال و هر آرمان و آرزویی  است که مغز انسان در خود می­پروراند. افرادی که استقامت ندارند و بسیار زود در مقابل حوادث سخت تسلیم می­شود نمی توانند در زندگی اجتماعی موفق شوند.

 

4. مردم داری

 

لقمان در اینجا به مهمترین موضوع تربیت اجتماعی، یعنی مردم داری و برقراری تعامل با مردم پرداخته است؛ زیرا هر کس در صدد تعامل و ارتباط با مردم باشد، ناگزیر است برخی از اصول اخلاقی را مد نظر داشته باشد و رعایت کند، چون بدون رعایت آن اصول بر قراری روابط سالم با با مردم و در کل اجتماع، امکان پذیر نمی­باشد. زیرا با تواضع و فروتنی و خوشرویی است که افراد جذب می­شوند و در اطراف انسان قرار می­گیرند و اگر رعایت این اصول در ارتباط با مردم رعایت نشود و نادیده گرفته شود به زودی همگان از اطراف فرد پراکنده و از وی گریزان خواهند شد، زیرا تواضع و فروتنی نسبت به مردم نشانه شخصیت و انعطاف پذیری هر فردی می­باشد لقمان خطاب به فرزندش می­فرماید: «وَلاتُصَغَّر خَدَّکَ لِلناسِ» پسرم! با بى­اعتنایى از مردم روى مگردان،

 

5. تواضع و فروتنی

 

یکی از صفات نیکو و اخلاق پسندیده که خصلت بندگان صالح خداست، صفت تواضع است. مرحوم نراقى در «معراج السعاده» در تعریف تواضع مى­گوید: «تواضع عبارت است از شکسته نفسى که نگذارد آدمى خود را بالاتر از دیگرى ببیند و لازمه آن کردار و گفتار چندى است که دلالت بر تعظیم دیگران و اکرام ایشان مى­کند»[14].مرحوم «فیض­کاشانى» تحت عنوان غَایَةُ الرِّیَاضَةِ فِى خُلْقِ التَّوَاضُع مى­گوید: این فضیلت اخلاقى مانند سایر صفات اخلاقى داراى طرف افراط و تفریط و حدّ وسط است، حدّ افراط «تکبّر» و حدّ تفریط «پذیرش ذلّت و پستى» و حدّ وسط «تواضع» است. آنچه صفت فضیلت محسوب مى­شود و قابل ستایش است همان کوچکى کردن بدون پذیرش پستى و ذلّت است

 

لقمان نخست از همه تواضع و فروتنی و خوشرویی را توصیه کرده است: «وَلاتَمشِ فِی الاَرضِ مَرَحاً» موارد یاد شده از اهم موارد در ارتباط با مردم است؛فروتنی وتواضع در برابر حق واحترام به هم نوعان واحترام به دیگران همگی از ثبات روحی وآرامش روانی سرچشمه می­گیرد. در منابع شیعه و اهل سنّت احادیث فراوانى در مورد تواضع به چشم مى­خورد که بعضى درباره اهمیّت تواضع است و بعضى درباره علامت و آثار متواضعان و یا ثمره تواضع و حد و آداب آن مى­باشد.

 

پیامبر اسلام(ص) در اهمیت تواضع فرمود: «مَا لِى لاَ اَرى عَلَیْکُمْ حَلاَوَةَ الْعِبَادَةِ؟! قَالُوا وَ مَا حَلاَوَةُ الْعِبَادَةِ؟ قَالَ التَّوَاضُعُ![15]، چه مى­شود که شیرینى عبادت را در شما نمى­بینم؟ عرض کردند: شیرینى عبادت چیست؟ فرمود: تواضع است!»

 

در حدیث دیگرى از امیرمؤمنان(ع) آمده است:«عَلَیْکَ بِالتَّوَاضُعِ فَاِنَّهُ مِنْ اَعْظَمِ الْعِبَادَةِ»[16]؛ برتو باد تواضع که از برترین عبادات است.

 

درحدیثى از امام امیرالمؤمنین مى­خوانیم:

 

«ثَمَرَةُ التَّوَاضُعِ الَْمحَبَّةُ وَ ثَمَرَةُ الْکِبْرِ الْمَسَبَّةُ!»[17]؛ میوه درخت تواضع محبّت است و میوه (شوم) تکبّر دشنام و ناسزاگویى مردم است!»(2)

 

روشن است که نظم جامعه جز در سایه همکارى و همدلى حاصل نمى­شود و همکارى و همدلى مردم در صورتى ممکن است که شخص مسئول نخواهد خود را بر آنها تحمیل کند و یا فخرفروشى کند و خود را برتر از دیگران قلمداد نماید، همیشه کسانی موفّق هستند که در عین قاطعیّت متواضع و پر محبّت باشند.

 

علی (ع) می فرماید: «أَشرَفُ الخَلائِقِ التَّواضُعُ وَالحِلمُ وَلینُ الجانِبِ» [18]؛ شریف ترین اخلاق، تواضع، بردبارى و نرم خویى است.

 

کوتاه سخن اینکه: تواضع هم در زندگى علمى و فرهنگى انسان اثر مى گذارد (چرا که افراد متکبّر به خاطر تکبّرشان از رسیدن به حق محجورند) و هم در زندگى اجتماعى(چرا که افراد متواضع از محبوبیّت فوق العاده اى در اجتماع بهره مى گیرند و همه مردم براى آنها احترام خاصّى قائلند) و هم در رابطه انسان با خدا مؤثّر است چرا که روح عبادت، تواضع و کلید قبولى آن فروتنى است.

 

در مقابل تواضع تکبر قرار دارد که در آیات و روایات از این صفت منع شده است.  خداوند در قرآن کریم سرچشمه سقوط و تنزل شیطان را با این جمله، براى او شرح مى دهد که " تو حق ندارى در این مقام و مرتبه، راه تکبر، پیش گیرى'بیرون رو که از افراد پست و ذلیل هستى! :« فَما یَکُونُ لَکَ أَنْ تَتَکَبَّرَ فِیها فَاخْرُجْ إِنَّکَ مِنَ الصَّاغِرِینَ» (اعراف/13) یعنى نه تنها با این عمل بزرگ نشدى، بلکه به عکس به خوارى و پستى گرائیدى.

 

از این جمله به خوبى روشن مى شود که تمام بدبختى شیطان، مولود تکبر او بود، این خود برتر بینى او، که خود را در مقامى بیش از آنچه شایسته آن بود قرار داد، سبب شد که نه تنها بر آدم سجده نکند، بلکه علم و حکمت خدا را انکار نماید و به فرمان او خرده گیرد، و سرانجام تمام مقام و حیثیت خود را از دست بدهد، و به جاى بزرگى، پستى و ذلت را براى خویش بخرد، یعنى نه تنها به هدف نرسید، بلکه درست در جهت عکس آن قرار گرفت.

 

در نهج البلاغه در«خطبه قاصعه» از امام علی(ع)به هنگام نکوهش کبر و خود برتر بینى مى­فرماید:

 

«فَاعْتَبِرُوا بِمَا کَانَ مِنْ فِعْلِ اَللَّهِ ؟ بِإِبْلِیسَ ؟ إِذْ أَحْبَطَ عَمَلَهُ اَلطَّوِیلَ وَ جَهْدَهُ اَلْجَهِیدَ وَ کَانَ قَدْ عَبَدَ اَللَّهَ سِتَّةَ آلاَفِ سَنَةٍ لاَ یُدْرَى أَ مِنْ سِنِی اَلدُّنْیَا أَمْ مِنْ سِنِی اَلْآخِرَةِ عَنْ کِبْرِ سَاعَةٍ وَاحِدَةٍ فَمَنْ بَعْدَ ؟ إِبْلِیسَ یَسْلَمُ عَلَى اَللَّهِ بِمِثْلِ مَعْصِیَتِهِ ؟!»[19] پند و عبرت گیرید به آنچه خداوند با ابلیس رفتار کرد، در آن هنگام که اعمال و عبادات طولانى و تلاش و کوشش­هاى او را که شش هزار سال بندگى خدا کرده بود ... به خاطر ساعتى تکبر ورزیدن بر باد داد، با این حال چه کسى بعد از ابلیس مى­تواند از کیفر خدا در برابر انجام همان معصیت مصون بماند؟

 

6. میانه روی

 

یکی از صفات پسندیده که در روابط اجتماعی و زندگی انسان خیلی مهم است میانه روی است. لقمان به فرزندش سفارش می کند : «وَاقصِد فی مَشیکَ»، یعنی در زندگی میانه رو باش. اعتدال در زندگی نشانه کمال انسان و تربیت صحیح است. در روایات اسلامی به میانه روی و اعتدال در امور زندگی در رفتار و کردار سفارش شده است. امت اسلامی به امت وسط تعبیر شده است.

 

اعتدال آن ست که هر چیز به اندازه و حد میانه در نظر گرفته شود، حتی در عبادت نیز نباید افراط کرد. نه افراط و نه تفریط راه میانه. حضرت علی (ع) در باره توصیف افراد می­فرماید:

 

«اَلثَّنَاءُ بِأَکْثَرَ مِنَ اَلاِسْتِحْقَاقِ مَلَقٌ وَالتَّقْصیرُ عَنِ الاِْسْتِحْقاقِ عَیٌّ أَوْ حَسَدٌ»؛ مدح و ستایش بیش از استحقاق تملّق است و کمتر از آن ناتوانى (در اداى سخن) است یا حسد».

 

اگرکسی، دیگری را به اوصافی تعریف نماید که دارای أن صفات نیست، این عمل تملق به حساب می­آید و اگر کمتر از آنچه هست تعریف شود حسد می­باشد فرد به خاطر حسادت نخواسته وی  را به اندازه ای­ که استحقاق دارد تعریف نماید. پیامبر (ص) درباره میانه روی می­فرماید:

 

« مَنِ اقْتَصَدَ اَغْناهُ اللّه‏ُ وَ مَنْ بَذَّرَ اَفْقَرَهُ اللّه‏ُ وَ مَنْ تَواضَعَ رَفَعَهُ اللّه‏ُ وَ مَنْ تَجَبَّرَ قَصَمَهُ اللّه »[20]‏ُ؛ هر کس میانه‏روى کند، خداوند بى‏نیازش سازد و هر کس ریخت و پاش نماید، خداوند نادارش کند، هر کس فروتنى پیشه کند، خداوند بلندش نماید و هر کس بزرگى کند، خداوند خُردش نماید.

 

حضرت على (علیه السلام ) در شرائط معاشرت با دوستان مى­فرماید:

 

«اَحبِب حَبِیبَکَ هَونا ما، عَسَى اَن یَکُونَ بِغَیضِکَ یَوما ما، واَبغِض بِغَیضَکَ هَونا ما عَسَى اَن یَکُونَ حَبِیبَکَ یَوما ما» ؛ در مقام دوستى از مسیر اعتدال منحرف نشو، محبت و علاقمندى را به او در سطحى انجام بده که شاید روزى همین دوست، دشمن تو باشد و در هنگام وجود اختلاف در میان­تان طورى بر خورد کن که ممکن است روزى دوباره با هم دوست شوید.

 

در این سفارش نورانی حضرت از زیاده روی در دوستی و دشمنی سخن گفته است؛ یعنی در دوستی افراط نکن تمام اسرار زندگی خود را برای دوستت بیان نکن، چون ممکن است روزی با هم دشمن شوی و همچنین در دشنمی نیز زیاده روی نکن و راهی برای بازگشت باقی بگذار.

 

به هر حال یکی از صفات ضد اخلاقی که مناسب شأن جامعه اسلامی نیست « تملق و چاپلوسی» است. این صفت، برخاسته از ضعف نفس و نوعی اسارت روحی انسان است که در برابر دیگر آدمیان برای جلب منافع و کسب امتیازهای مادی صورت می­گیرد. چاپلوسی، هنر افرادی است که با به کارگیری روش­های عادی و بهنجار جامعه یا محیط کار خود قادر به کسب موفقیت دلخواه­شان نیستند و با توسل جستن به راه­های گوناگون چاپلوسی، زبان بازی، خبرچینی، جاسوسی، دورویی، نوکر صفتی و خیانت می­کوشند خلأ ناشی از ضعف­های شخصیتی و تخصصی مورد نیاز خویش در جامعه یا محیط کار خود را جبران کنند. تملق گویی بیشتر، نتیجه عاد­ت­ها و رفتارهای برگرفته از تربیت خانواده است و در مواردی نیز ممکن است افرادی به دلیل نداشتن دانش و مهارت در برقراری روابط درست اجتماعی، به این حالت رو می­آورند تا جایگاهی برای خود درست نمایند. در هر صورت چاپلوسی، ناشی از حقارت شخصیت فرد یا به گمان خود آنان، ره آورد زرنگی و هوش و تدبیر ایشان است.

 

این کار، نوعی آفت زبانی است و نکوهیده بودن آن در سخنان هدایت گر رهبران معصوم اسلام آشکارا بیان شده است. این حرکت، دو اثر و نتیجه منفی دارد : یکی اینکه ستایش شوندگان دروغین را خودبین بار می­آورد و برای ستمگران و خیانتکاران نیز، نوعی تأیید و تشویق عملی به شمار می آید، گروهی از افراد از چاپلوسی دیگران، مغرور می شوند و خود نیز به باوری بی اساس از خویش می رسند. دیگر اینکه شخصیت خود انسان متملق را کوچک و خوار می­سازد.

 

پیشوایان اسلام نه تنها از چاپلوسی و ستایش نابجا بیزار بودند، بلکه مدح آمیخته به تملق را نیز عیب اخلاقی می­شمردند. آنان در برابر رفتار و گفتار ذلت باری که با غرور و شرف انسانی مغایر بود، سکوت نمی­کردند و اگر کسی مرتکب چنین عمل خلافی می­شد، از او انتقاد می­کردند. مؤلف کنزالعمال، روایتی بدین مضمون آورده که:

 

جماعتی از قبیله «بنی عامر» به محضر پیامبر وارد شدند و شروع به مداحی و ستایش آن حضرت کردند. پیامبر(ص) به آنان فرمود: «سخن خود را بگویید، ولی مواظب باشید که شیطان شما را به زیاده روی در کلام وادار نسازد».[21]

 

7. آهسته و آرام سخن گفتن

 

یکی از آداب زندگی اجتماعی بر قراری ارتباط کلامی با دیگران است. در این ارتباط زبان وسیله ارتباطی است. نحوه سخن گفتن و طرز ادای کلمات و تن صدا خیلی مهم است. انسان باید یاد بگیرد که کی سخن بگوید، چگونه و با چه لحنی؟

 

لقمان حکیم در آخرین سفارش و دستور تربیتی خود به فرزندش نحوه سخن گفتن را باز گو می نماید:« وَاغضُض مِن صَوتِکَ» آهسته و آرام سخن بگو!

 

قرآن مجید در آیه 4 سوره حجرات، غالب کسانى را که نسبت به مقام والاى پیامبر اسلام(ص) احترام لازم را نمى­کردند، افراد کم فکر و نادان مى­شمرد؛ مى­فرماید: « إِنَّ الَّذِینَ یُنَادُونَکَ مِن وَرَاء الْحُجُرَاتِ أَکْثَرُهُمْ لا یَعْقِلُونَ (حجرات/ 4) »؛ کسانى که از پشت حجره­ها (خانه ات) بلند صدا مى زنند، اکثرشان نمى­فهمند.

 

این آیه اشاره به نادانى و بى خردى کسانى مى­کند که ادب نداشتند وقت و بى­وقت، پشت در خانه پیامبر(ص)مى­آمدند و بلند صدا مى­زدند: «یا محمد! یا محمد! اخرج الینا!؛اى محمد! اى محمد! بیرون بیا (با تو کار داریم)!» پیامبر (ص)از بى ادبى و مزاحمت­هاى پى در پى آنان، سخت آزرده خاطر بود، ولى بر اثر حجب و حیا سکوت مى­کرد، تا این که آیه 4 سوره حجرات نازل شد و آداب سخن گفتن و خطاب با پیامبر اسلام (ص) را شرح داد. اصولا هر قدر سطح عقل و خرد انسان بالاتر مى رود بر ادب او افزوده مى شود، زیرا «ارزشها» و «ضد ارزشها» را بهتر درک مى­کند.[22]

 

ادب برترین سرمایه است. در اسلام اهمیت زیادى به مساله رعایت آداب، و برخورد توأم با احترام و ادب با همه کس، و هر گروه، وارد شده است .على (ع ) مى فرماید: «رعایت ادب همچون لباس نو، فاخر و زینتى است.» در جاى دیگر مى فرماید: «ادب انسان را از افتخارات پدران و نیاکان بى نیازمى کند».اصولا دین مجموعه اى است از آداب: ادب در برابر خدا، ادب در مقابل پیامبر(ص ) و پیشوایان معصوم (ع )، ادب در مقابل استاد و معلم و پدر و مادر، وعالم و دانشمند.

 

نتیجه اینکه موارد ده گانه یاد شده منشور تربیتی است که از زبان لقمان بیان شده می­توان آن را «سیاست دینی» نامید. در این مجموعه که قرآن کریم از زبان یک حکیم الهی بازگو می­کند سیر تربیت دینی برای نوجوان روشن می­گردد. تربیت دینی از آشنایی با خدای رحمان و توجه به او و ترک معصیت در پیشگاه او آغاز می­گردد و سپس تربیت اجتماعی و نحوه رفتار با بندگان خدا  یک به یک بیان می­شود. در مرحله عمل اولین موضوع عملی  نماز است و در ارتباط با مردم رفتار عملی فروتنی و تواضع است که پایه رفتار دینی است. چنانچه این موارد در تربیت مورد توجه قرار گیرد و بر اساس اولویت بندی پیاده شود، جوانان ما سعادت مندخواهد شد.

 

فهرست منابع:

 

قرآن کریم

 

نهج البلاغه.

 

آمدی،  غررالحکم، حدیث 4614 ـ 4613.

 

ابن منظور، لسان العرب، داراحیاء التراث العربی، نشرادب الحوزه، 1405، چاپ اول، ج7،ص466.

 

الراغب الاصفهانی، المفردات فی غریب القرآن، دفتر نشر الکتاب،1404، چاپ اول، ص527.

 

الطریحی، فخرالدین، مجمع البحرین، تحقیق احمدالحسینی، مکتب نشرالثقافه الاسلامیه،1408،چ دوم.

 

مصطفوی، التحقیق فی کلمات القرآن.

 

شیرازی،آیة الله ناصر مکارم، تفسیر نمونه، قم، دارالکتب الاسلامیه،1371ش، چ نهم.

 

محمودی، محمدباقر، منهج السعاده فی مستدرک نهج البلاغه، نجف، النعمان، چ اول ، 1387ق.

 

سپهری، محمد، رساله الحقوق امام سجاد، قم مؤسسه انتشارات دار العلم، چ 1370ش.

 

کلینی،محمد یعقوب، کافی، دارالکتب الاسلامیه ،چاپ سوم، 1367ش.

 

نراقی، معراج السعاده، .

 

فیض کاشانی، محجّة البیضاء،

 

ری شهر، محمد، میزان الحکمه، قم، دارالحدیث.

 

مجلسی، محمد باقر، بحارالانوار، بیروت، مؤسسه الوفاءز

 

تفسیر نور، ج9،ص 244.

 

------------------------------------------------

[1] . نهج البلاغه، نامه 31.

 

[2] . تفسیر نور، ج9،ص 244.

 

[3] . الراغب الاصفهانی، المفردات فی غریب القرآن، دفتر نشر الکتاب،1404، چاپ اول، ص527.

 

[4] . ابن منظور، لسان العرب، داراحیاء التراث العربی، نشرادب الحوزه، 1405، چاپ اول، ج7،ص466.

 

[5] . شیخ فخرالدین الطریحی، مجمع البحرین، تحقیق احمد الحسینی، مکتب نشر الثقافه الاسلامیه،1408،چ دوم، ج4،ص 522.

 

[6] . مصطفوی، التحقیق فی کلمات القرآن،ج13،ص149.

 

[7] . آیة الله ناصر مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، قم، دارالکتب الاسلامیه،1371ش، چ نهم،ج17،ص38.

 

[8] . لقمان، 13.

 

[9] . محمدباقرمحمودی، نهج السعاده فی مستدرک نهج البلاغه، نجف، النعمان، چ اول ، 1387ق، ج4، ص 120.

 

[10] . محمد سپهری، رساله الحقوق امام سجاد، قم مؤسسه انتشارات دار العلم، چ 1370ش، ص 43.

 

[11] . همان .

 

[12] . نهج البلاغه، نامه 47.

 

[13] . محمد یعقوب کلینی، کافی، دارالکتب الاسلامیه ،چاپ سوم، 1367ش، ج5،ص 56.

 

[14] . معراج السعاده، صفحه 300.

 

[15] . محجّة البیضاء، جلد 6، صفحه 222.؛ میزان الحکمه، جلد 4، حدیث 21825.

 

[16] . بحارالانوار، جلد 72، صفحه 119، حدیث 5.

 

[17] . غررالحکم، حدیث 4614 ـ 4613.

 

[18] . غررالحکم، ج2، ص442، ح3223

 

[19] . نهج البلاغه، خطبه 190.

 

[20]. کلینی، کافى، ج 4 ، ص 95، ح1.

 

[21] . اهل بیت (ع) در قرآن و حدیث، جز 1، ص 1.

 

[22] .مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، قم، انتشارات دارالکتب الاسلامیه، ج22، ص 140.

منبع: مؤسسه سواد آموزی کوثر

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۳/۱۱/۱۱
محمد فروغی

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
اللَّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الحُجَةِ بنِ الحَسَن صَلَواتُکَ علَیهِ و عَلی آبائِهِ فِی هَذِهِ السَّاعَةِ وَ فِی کُلِّ سَاعَةٍ وَلِیّاً وَ حَافِظاً وَ قَائِداً وَ نَاصِراً وَ دَلِیلًا وَ عَیْناً حَتَّى تُسْکِنَهُ أَرْضَکَ طَوْعاً وَ تُمَتعَهُ فِیهَا طَوِیلا

اسلاید شو

کاربر گرامی،وبسایت اصلاح از هرگونه طرح, پیشنهاد و انتقاد سازنده استقبال میکند و این افتخار را دارد تا پذیرای حکایت های تبلیغی، مقالات علمی و پژوهشی شما در حوزه تبلیغ، تربیت و خانواده باشد.صندوق الکترونیکی: nforoughi115@gmail.com